مطالعه و بررسى رساله مدنیه عبدالبهاء ۲

          مطالعه و بررسى <<رساله مدنیه>> عبدالبهاء  ۲

 

نادر سعیدی

          

١– ب : رساله مدنیه در ارتباط با ایران قرن نوزدهم                       

    ایران قرن نوزدهم نیز مانند سایر نقاط جهان قرنى از دگرگونى هاى بنیادى اجتماعى، سیاسى و فرهنگى را مى گذراند. در طى این قرن ایران تحت حکومت پادشاهان قاجار بود و قسمت اعظم نیمه دوم این قرن ناصرالدینشاه بر ایران حکومت میکرد. مهم ترین تحول این قرن آگاهى فزاینده ایرانیان از ظهور یک موازنه جدید قدرت در سطح بین المللی و موقعیت رو بزوال و عقب افتادگى ایران در امور اقتصادى، سیاسى و نظامى بود. توازن قدرت در امور نظامى، سیاسى، صنعتى، اقتصادى و خلاقیت فرهنگى و نو آورى در جهت برترى اروپائیان و عقب افتادگى جوامع اسلامى و از جمله ایران تغییر کرده بود. هزار سال قبل از آن با ظهور اسلام، امپراطورى وسیع اسلام بوجود آمد که پیشرو خلاقیت فرهنگى، اختراعات صنعتى، شکوفائى اقتصادى و قدرت نظامى بود.

    فرهنگ اسلامى در طى قرون وسطى تا قرن پانزدهم معادل یا حتى برتر از فرهنگ غربى بود. بعد از قرنها پیروزى و پیشرفت هاى فرهنگى، اقتصادى، نظامى و صنعتى، امپراطوران اسلام روح اسلام را بفراموشى سپردند و نسبت به دین، و جامعه دیدى سطحى، تعصب آمیز و سنت گرا پیدا کردند. این گرایش تعصب آمیز با آزادى فردى، خلاقیت فرهنگى و نو آورى علمى در اصطکاک قرار گرفت. در فاصله بین قرن شانزدهم تا قرن نوزدهم برترى پیشین تمدن اسلامى جاى خود را به رکود اجتماعى و فرهنگى داد. درطى همین مدت اصلاحات مذهبى، تحولات علمى و دموکراتیک و انقلابات صنعتى و فرهنگى غرب باعث شکل گیرى کشورهاى قدرتمند اروپائى گردید که تحت تأثیر موسسات جدید ملیت گرا و سرمایه دار خود جریانى از فتح و استعمارگرى جهانى را آغاز نمودند.                     

    در حالیکه امپراطورى عثمانى نیاز به اصلاحات اجتماعى-سیاسى را در قرن هیجدهم حس کرده بود، رهبران سیاسى و مذهبى ایران تحولات انقلابى جهان را نادیده گرفتند. تنها بعد از دو شکست پى در پى در جنگ با روسیه و امضاى قراردادهاى خفت بار گلستان (١٨١٣ ) و ترکمانچاى ( ١٨٢٨ ) و بعداً شکست از انگلیس در هرات  (١٨۵۶) بود که مسئله تجدد و اصلاحات موضوع مورد بحث مجامع سیاسى و عقیدتى ایران قرار گرفت. اما هیچیک از کوششهائى که در جهت اصلاحات سازمانى صورت گرفت با موفقیت همراه نبود. علل این شکست هم داخلی بود و هم خارجى.  یکى از علل داخلی فقدان درک واضح و روشنى از اصلاحات فرهنگى و مکتب خردگرائى بود. در نیمه دوم قرن نوزدهم اصلاح طلبى در بین روشنفکران ایرانى بسیار متداول بود. ولی این اصلاحات معمولاً به تغییراتى سطحى منتهى میشد و فاقد گرایش کلی و تاریخى بود. علت دیگر شکست اصلاحات مخالفت شدید روحانیون متعصب اسلامى (علما) با فرهنگ تجدد و خردگرائى ادارى بود. روحانیون متعصب در حالیکه روح تجدد را رد میکردند علیه تحولات سازمانى و فرهنگى که در جهان واقع میشد با دیدى سنت گرا واکنش نشان مى دادند و اصرار داشتند که تجدد مخالف تعالیم اسلام است. متأسفانه در این دوران قدرت علماء در حال افزایش بود و طبقه روحانیون داراى قدرت سیاسى و فرهنگى بسیار زیادى بودند. ایران قرن نوزدهم در حالیکه از رقابت با غرب در روشهاى تولیدى و حمل و نقل و امور مالی عاجز بود در یک مسیر غیر صنعتى افتاد. صنایع دستى سنتى روبزوال گذاشت و اقتصاد ایران فوق العاده متکى بر واردات غربى گردید. بطور کلی قرن نوزدهم قرن زوال اقتصادى ایران بود.

    شکست اصلاحات در ایران دو علت دیگر نیز داشت. اول آنکه شیوع فساد در بین شاهان و شاهزادگان قاجار و مأمورین دولتى و رهبران مذهبى جریان اصلاحات را فلج کرده بود. دوم آنکه جنبش دینى بابى که یک دیدگاه جدید فرهنگى و روحانى براى جامعه ارائه میداد از ناحیه حکومت قاجار و علماى متعصب مذهبى هر دو با بیرحمى سرکوب گردید. جنبش بابى به ظهور  بهاءالله بشارت میداد.  باب در سال ١٨۵٠ (بدستور علما و تأئید حکام دولتى ) تیر باران گردید.                                                 

    اما رکود فرهنگى داخلی تنها علت شکست اصلاحات نبود. ملیت گرائى متجاوز و سرمایه دارى بى قید و شرط موجب شکل گیرى دولت هاى امپرایالیستى غربى گردیده بود که سیاست هاى سرکوبگر و نظامى آنها رشد اجتماعى- اقتصادى را در بقیه نقاط جهان دچار وقفه میساخت.  در واقع اهمیت استراتژیکى ایران باعث ایجاد رقابت شدیدى در بین نیروى هاى خارجى براى نفوذ در این کشور گردیده بود.                       

    "رساله مدنیه" نمونه جامعى از خردگرائى فرهنگى و ادارى ارائه میدهد. در این رساله عوامل رشد و عدم رشد در چهارچوب جامعه ایرانى قرن نوزدهم مورد بررسى قرار گرفته است. اما دیدگاه ارائه شده ملهم از تعالیم  بهاءالله در باره نظم جدید جهانى میباشد.                      

٢- ترتیب متن و سطوح مباحث در رساله مدنیه                         

    از آنجائى که در عنوان این رساله، ترکیب کلمات بنحو ظریفى بر معانى لطیف و پوشیده اى دلالت دارد بنابراین ترجمه کامل این عنوان بهر زبانى مشکل است ( نام اصلی رساله مدنیه "اسرارالغیبیه لاسباب المدنیه" میباشد). ترجمه ظاهرى این عنوان "اسرار الهى در باره علل تمدن" یا "اسرار مدنیت الهیه" میباشد. اما این ترجمه کافى نیست. کلمه غیبیه که بعنوان "الهیه" ترجمه شده در واقع دو معنا دارد که  عبدالبهاء آن را در اینجا بنحو استادانه اى بکار برده اند. معناى اول کلمه غیبیه اشاره به گمنام بودن نویسنده رساله میباشد.  در ادبیات ایران قرن نوزدهم مرسوم بود که آثارى که در جهت انتقاد از وضع اجتماعى و سیاسى نوشته میشد بصورت گمنام و بدون ذکر نام نویسنده منتشر میشد. یعنى نویسنده مطلب ناشناس باقى میماند. مثلاً اولین و مشهورترین کتابى که در باره اصلاحات ادارى و سازمانى در سال ١٨۵٨ توسط روشنفکر غیرمذهبى ایران، میرزا ملکم خان نوشته شد "کتابچه غیبیه" نام داشت که بمعنى "نوشته گمنام" میباشد. اما کلمه "غیبیه" که بر حسب ظاهر معنى غیرمرئى و ناپیدا را میدهد معنى دومى نیز دارد.  باین ترتیب کلمه "غیبیه" به قلمرو نامرئى الهى نیز اشاره میکند و از اینرو با کلمه الهیه نیز هم معنا میگردد. میرزا ملکم خان کلمه "غیبیه" را فقط به مفهوم گمنام بودن بکار برده بود. اما  عبدالبهاء یک روشنفکر معمولی نبود. در نوشته هاى او انعکاسى از تعالیم  بهاءالله را میتوان دید و بنابراین رساله او ملهم از هدایت الهیه بود. باین ترتیب معناى دوگانه کلمه "غیبیه" که در عنوان رساله بکار برده شده براى ما روشن میگردد. از یک طرف  عبدالبهاء هویت نویسنده رساله را فاش نمى سازند ولی از سوى دیگر با تأکید بر الهى بودن منشأ الهامشان سعى در فاش ساختن آن دارند. ترجمه انگلیسى این رساله که تحت عنوان " The  Secret  of  divine  civilization " ترجمه شده مفهوم تقریبى عنوان پیچیده اصلی را بخوبى نشان میدهد.                                              

    در ابتداى رساله مدنیه  عبدالبهاء به علت نوشتن رساله و ناشناش بودن نویسنده اشاره میکنند. این رساله خطاب به شاه، مردم، روحانیون، مأمورین دولتى و روشنفکران غیر مذهبى ایران میباشد. در این رساله،   عبدالبهاء سعى کرده اند که توجه همه قشرهاى جامعه ایرانى را به دیدگاههاى جدیدى در مورد تجدد، اصلاحات ادارى و خردگرائى اجتماعى-فرهنگى جلب نمایند. علت نوشتن آن را ابراز علاقه ناصرالدینشاه به تجدد اجتماعى و سیاسى جامعه ایرانى ذکر کرده اند. همچنین اشاره میکنند که علت سکوت قبلی ایشان در مورد این مسئله آن بوده که شاه قبلاً بطور جدى به توسعه و پیشرفت ایران علاقه اى نشان نداده بود و باین ترتیب استدلال میکند که اکنون که شاه از سیاست اصلاحات فرهنگى و خردگرائى پشتیبانى کرده اند، ایشان وظیفه اخلاقى خود میدانند که مسئله پیشرفت و ترقى ایران را مورد بحث قرار دهند. میفرمایند:                

" تا بحال چون ملاحظه نمیشدکه سرورى که زمام کل امور در کف کفایت اوست و اصلاح حال جمهور منوط بهمت بلند او چنانکه باید و شاید چون پدر مهربان در تربیت و مدنیت و راحت و آسایش افراد اهل مملکت سعى بلیغ را مجرى فرماید و بر وجه مطلوب آثار رعیت پرورى واضح و مبرهن گردد لهذا بنده و امثال این بنده ساکت بودند و لکن حال چون مشهود ابصار اولی البصائر گشته که ذات خسروانه بصرافت طبع اراده فرموده که تشکیل حکومت عادلانه و تأسیس بنیان ترقى عموم تبعه فرماید لذا نیت صادقانه دلالت بر این اذکار نمود." (۶)

در مورد ناشناس بودن نویسنده رساله، میفرمایند:                             

" لهذا این عبد لازم دانسته که بشکرانه این همت کلیه مختصرى در بعضى مواد لازمه لوجه الله مرقوم نماید و از تصریح اسم خویش احتراز نموده تا واضح و مبرهن گردد که مقصدى جز خیر کل نداشته و ندارم بلکه چون دلالت بر خیر را عین عمل خیر دانسته لهذا بدین چند کلمه ابناى وطن خویش را چون ناصح امین لوجه الله متذکر مینمایم و رب خبیر شاهد و گواه است که جز صرف خیر مقصدى نداشته چه که این آواره بادیه محبت الله بعالمى افتاده که دست تحسین و تزییف و تصدیق و تکذیب کل کوتاه است." (٧)                    

با مطالعه این قسمت میتوان به اشاره ظریفى در مورد اینکه  عبدالبهاء یک ایرانى در تبعید هستند که بحال ایرانیان توجه دارند و پیام ایشان از ارزشهاى روحانى الهام گرفته است نه منافع سیاسى پى برد.    

هر چند در چاپ فارسى "رساله مدنیه" هیچگونه تقسیم بندى مشخصى از بخش ها و فصول کتاب دیده نمیشود ولی این رساله را میتوان به ۵ بخش اصلی تقسیم نمود. در بخش مقدماتى،  عبدالبهاء عظمت ایران باستان را با عقب افتادگى آن در حال حاضر مقایسه نموده لزوم خردگرائى و تجدد در همه ابعاد جامعه ایرانى را گوشزد میفرمایند.  پس از تأکید بر خردگرائى اجتماعى-اقتصادى،  عبدالبهاء اولین فصل کتاب را با برشمردن چهار ایراد و اعتراض شایع و متداول علیه اصلاحات و تجدد بشرح ذیل خاتمه میدهند :          

" بعضى گویند که این افکار جدیده ممالک بعیده است و منافى مقتضیات حالیه و اطوار قدیمه ایران و برخى . . . گویند که این قوانین بلاد کفریه است و مغایر اصول مرعیه شرعیه . . . قومى بر آنند که باید اینگونه امور اصلاحیه را به تأنى شیئاً فشیئاً اجرا نمود تعجیل جائز نه. حزبى بر آنند که باید تشبث به وسائلی نمود که اهل ایران خود ایجاد اصلاحات لازمه سیاسیه . . . نمایند . . . بارى هر گروهى به هوائى پرواز مینمایند." (٨)

چهار بخش بعدى "رساله مدنیه" به تجزیه و تحلیل و رد این چهار اعتراض مى پردازد. باین ترتیب بخش دوم این تز که تجدد مخالف روح و شرایط جامعه ایرانى است و اینکه ایرانیان باید از سنت هاى خود پیروى نمایند را رد میکند.   عبدالبهاء توضیح میدهند که شرایطى کلی براى تجدد و خرد گرائى فرهنگى وجود دارد که براى هر گونه جریان توسعه و پیشرفت در مرحله کنونى رشد اجتماعى- تاریخى جهان ضرورى است. در بخش سوم،  عبدالبهاء اظهار تعصب آمیز علماى سنت گرا را که تجدد را مترادف کفر و الحاد و نفى اسلام میدانند رد میفرمایند و استدلال میکنند که اسلام راستین در واقع با تجدد سازگار است و روح اسلام مستلزم پذیرفتن مقتضیات تاریخى و نو آورى فرهنگى میباشد. این فصل بخاطر اهمیت نظرى و سیاسى مسئله طولانى ترین فصل کتاب است.  عبدالبهاء پس از رد ایراد روحانیون به تجدد، گرایش روشنفکران غیر مذهبى نسبت به غرب را نیز مورد انتقاد قرار میدهند و اتخاذ سیاست هاى نظامى، مادى گرائى و غفلت از ارزشهاى روحانى از ناحیه غربیان را مورد اعتراض قرار میدهند.  همچنین در اینجا مفهوم تجدد از دیدگاه فلسفه روشنگرائى را مورد انتقاد قرار میدهند.  در بخش چهارم، نظریه تدریج و تأنى را در مورد خرد گرائى رد میکنند، ولی اصل تدریجى بودن فرهنگ و رعایت حکمت را تأئید مینمایند. و بالاخره در آخرین فصل به پاسخگوئى به چهارمین اعتراض که مشابه اعتراض اول است مى پردازند.                      

     عبدالبهاء در طى رساله دیدگاه جدیدى از تجدد و توسعه ارائه میدهند که هم با تئورى هاى تجدد و توسعه قرن نوزدهم ایران و هم با تئورى اجتماعى و سیاسى قرن بیستم کاملاً متفاوت میباشد. در قسمت بعدى این مقاله به بررسى دقیق تر نظریات مهمى که در رساله مدنیه ارائه شده مى پردازیم، اما حتى در اولین صفحات کتاب اشاراتى مبتنى بر دیدگاه  عبدالبهاء میتوان ملاحظه نمود. از آغاز مقدمه رساله آشکار است که تعبیر  عبدالبهاء از مفهوم تجدد بر اساس کاربرد عقل در حیات اجتماعى و فرهنگى میباشد. چنانچه میفرمایند:

   " بدایع حمد و ثنا و جوامع شکر و سپاس درگاه احدیت پروردگارى را سزاست که از بین کافه حقایق کونیه حقیقت انسانیه را به دانش و هوش که نیرین اعظمین عالم کون و امکان است مفتخر و ممتاز فرمود و از نتایج و آثار آن موهبت عظمى در هر عصر و آنى مرآت کائنات را به صور بدیعه و نقوش جدیده مرتسم و منطبع نمود."(٩)

    تفاوتى که در اینجا  عبدالبهاء بین "دانش " و "هوش" قائل شده اند تصادفى نیست، چه که از نظر ایشان یک تحول کامل در جهت خردگرائى باید نه فقط متکى بر خرد تکنیکى و علمى (دانش ) باشد بلکه خرد اخلاقى و عملی (هوش ) را نیز باید در بر داشته باشد. از دید ایشان عقل دقیقاً ترکیب و هم آهنگى این دو جریان مشخص است. بهمین جهت است که بلافاصله مفهوم عقل را با عقل الهى یا ظهورات الهیه مرتبط میسازند:  "این آیت کبراى خداوند بى همتا در آفرینش و شرف بر جمله ممکنات سبقت و پیشى داشته و حدیث "اول ما خلق الله العقل" شاهد این مطلب."‍ (١٠)‍                               

    توضیح مفصل در باره اصطلاح "عقل" بنحوى که در احادیث اسلامى آمده است از حوصله این بحث خارج است. فقط میتوان گفت که عقل بعنوان اولین خلقت خداوند در واقع همان اراده اولیه الهى میباشد که در ظهورات الهیه متجلی میشود. بعبارت دیگر منظور از "عقل" در اینجا نه فقط دانستنى هاى علمى میباشد، بلکه ظهورات الهیه را نیز در بر میگیرد. پیام  عبدالبهاء در اینجا کاملاً روشن میگردد و آن اینکه تجدد و ترقى نه تنها مستلزم خردگرائى علمى، تکنیکى و عملی است بلکه نیازمند خردگرائى روحانى، فرهنگى و اخلاقى نیز میباشد.   

     براى درک مطالب وزین "رساله مدنیه" باید مباحثى را که در چهار سطح مختلف در این کتاب مطرح شده شناسائى نمود. بخاطر روابط پیچیده اى که بین این مباحث وجود دارد نمیتوان آنها رابطور رسمى از یکدیگر متمایز ساخت. اما از آنجائى که این مباحث جزوى از تمامى متن میباشد خواننده میتواند آنها را تشخیص دهد. باید توجه داشت که این چهار سطح مختلف بحث با آن چهار اعتراضى که علیه تجدد اقامه شده فرق دارد. این چهار مبحث جهت درک مفهوم تجدد و پیشرفت از دیدگاه  عبدالبهاء حائز اهمیت میباشد. بحث ها و مسائل مختلف در این سطوح مطرح میگردد. با نگاهى به این مباحثات گوناگون میتوان یک حرکت پیشرو بسوى تجرد، کلیت و جهانى شدن را ملاحظه نمود و روشن میگردد که در حالیکه "رساله مدنیه" به مسائل خاصى در زمینه توسعه اجتماعى در نیمه قرن نوزدهم مربوط میگردد ولی پیام آن بسیار عمومى تر و جهانى تر است.             

    اولین سطح مبحث مستقیماً به توسعه سیاسى و فرهنگى خاص در دهه ١٨٧٠ مربوط میگردد. سال ١٨٧۵ یعنى سالی که "رساله مدنیه" برشته تحریر در آمد اواسط مهم ترین دهه اى بود که تلاش در جهت اصلاحات سیاسى و اجتماعى در ایران قرن نوزدهم در جریان بود. در طى این دهه، درگیرى شدیدى بین دو نیروى مخالف بر سر چگونگى ساختار اجتماعى، اقتصادى و سیاسى آینده ایران در جریان بود. طرفداران اصلاحات برهبرى حسین خان مشیرالدوله خواهان یک حکومت مرکزى قانونى با تشکیلات ادارى بودند.  مخالفان اصلاحات از امتیازات موروثى نیمه فئودال مالکین بزرگ که اکثراً شاهزادگان قاجار و رهبران مذهبى متعصب بودند دفاع میکردند. شاه ایران، ناصرالدیشاه خود در بین این دو گروه مردد بود.  از یک نظر "رساله مدنیه" کوششى در جهت بررسى این تحول مهم سیاسى آن دهه بشمار میرود. باین جهت اولین سطح بحث را میتوان مباحثه و و مناظره  بین دو تئورى سنت گرائى موروثى و خرد گرائى ادارى دانست.                

    دومین سطح مبحث که در رساله مدنیه مورد بررسى قرار گرفته به بحث متداول بین روشنفکران غیر مذهبى و علماى سنت گراى متعصب مربوط میشود. مسئله اساسى و مورد توجه در اینجا رابطه اسلام با جامعه و رابطه دین با تجدد و پیشرفت است. از نظر روشنفکران غیر مذهبى پیشرفت ایران مستلزم کنار گذاشتن اسلام و پذیرفتن یک روش عقلانى غیر دینى بود. از نظر علماى مرتجع رد تجدد و بازگشت به اسلام اولیه تنها راه حل مشکل ایران بشمار میرفت.                                               

    سومین و مهترین سطح مبحث به تعریف و شناخت مفهوم پیشرفت مربوط میگردد. در این قسمت با نوعى سردرگمى و بلاتکلیفى مواجه میشویم که در زمان ما نیز تقریباً همه جهان با آن روبروست. دو طرف این مباحثه را میتوان تئورى پیشرفت از دیدگاه تاریخ گرایان سنتى از یک طرف و خرد گرایان نظرى از طرف دیگر دانست. مسئله اینست که آیا میتوان  تعریفى کلی و عینى از پیشرفت ارائه نمود ؟ از یک سو طرفداران تاریخ گرائى سنتى معتقد بودند که توسعه و پیشرفت یک پدیده خاص فرهنگى است و تنها میتوان آن را در چهارچوب آداب و رسوم هر جامعه تعریف نمود. از طرف دیگر از دید عقلیون برون گرا پیشرفت یک تعریف کلی و عینى دارد که میتوان آن را بطور یکسان در مورد همه جوامع بکار برد.                         

    و بالاخره چهارمین سطح مبحث در "رساله مدنیه " به مسئله اى مربوط میگردد که در ایران قرن نوزدهم و در هیچیک از نقاط جهان بطور جدى مورد بحث و بررسى قرار نگرفته است. تجزیه و تحلیل  عبدالبهاء از این مسئله کاملاً نو و بیسابقه است و مناسبت و اهمیت آن در آخر قرن بیستم براى بشریت بیش از پیش روشن گردیده است.  این مسئله رابطه توسعه و پیشرفت با ملیت گرائى و جهان گرائى میباشد. پرسشى که اینجا مطرح میگردد اینست که آیا پیشرفت واقعى مستلزم ظهور یک ساختار عادلانه جهانى و بین المللی میباشد یا نهادها و سیاستهاى انحصارى، تسلط گرا و رقابت آمیز ملی جهت پیشرفت واقعى بشریت کافى میباشند ؟ درسال ١٨٧۵ برترى انحصارى ملی منطق همه مباحثات مربوط به پیشرفت را تشکیل میداد. اما  عبدالبهاء این منطق را رد میکنند و با مطرح نمودن مسائلی از قبیل صلح جهانى و همکارى هاى بین المللی، آنها را جهت حصول پیشرفت تمامى بشریت در آینده نزدیک لازم و حتمى میدانند.              

-ادامه دارد

 

 

Comments are closed.