چرا زنان عضو بیت العدل نیستند

تورج امینی

۲۳/۱۰/۱۳۸۵

          

چرا زنان عضو بیت العدل نیستند

 

در مقاله قبل به این نکته اشاره نمودم که عضویت در تشکیلات بهایی در ظل بحث "حقوق اجتماعی" نمی گنجد و بنا بر همین اصل ، اصولا ایراد به عدم عضویت زنان در بیت العدل از منظر حقوق اجتماعی ، ایراد واردی نیست ، ولی متأسفانه دیدم که در نظریاتی که در انتهای مقاله ابراز شده بود ، نه تنها به این مطلب توجهی نشد ، بلکه حتی ظاهرا یکی از خانم ها نوشته بود که زنان بهایی برای کسب این "حق"! خواهند جنگید تا آن را به دست آورند که البته این امر ، نه در ادبیات بهایی جایی دارد و نه در رفتارهای اجتماعی که آیین بهایی پیشنهاد می نماید و به احتمال زیاد ، چنین اشخاصی که شمشیر را برای بیت العدل از رو بسته اند و در عین حال به نصوص هیاکل مقدسه استناد می جویند ، در زمره ناقضین اند که در سایه سؤال و اعتراض ، تنها هنرشان ایجاد شبهه است و بس.

اما در این مقاله می خواهم مطالبی پیرامون علت صدور این حکم بنویسم. موضوع عدم عضویت زنان در بیت العدل از مطالبی است که ذهن تمامی بهاییان ( و حتی غیر بهاییان ) را به خود مشغول داشته و هر کس از مؤمنین به آیین بهایی به فراخور حال و احوال خود ، سعی در پیدا کردن جوابی برای این سؤال داشته است که چرا زنان از خدمت در بیت العدل معاف شده اند؟

معمول ترین ، رایج ترین و ساده ترین جواب که من در این باره شنیده ام ، موضوعات مربوط به فیزیولوژی زنان اعم از بارداری ، شیر دادن به بچه! و قاعدگی است که به اعتقاد من این مسایل هیچ گونه ارتباطی با عضویت یا عدم عضویت زنان در بیت العدل ندارد و عجب است در نظرهایی که در ذیل مقاله پیشین من آمده بود ، موضوع تمیزی و کثیفی در زمان قاعدگی یکی از دلایل عدم عضویت ذکر شده بود! مهم ترین دلیلی که من بر رد این نحو استدلال و به عبارت بهتر "تصور غلط" دارم این است که اولا: اگر موضوعات فوق الذکر مانعی برای حضور زنان در بیت العدل بود ، هیاکل مقدسه آن را بیان می داشتند و همان طور که حکم نماز خواندن و روزه گرفتن به همان دلایل از نسوان رفع شده ، ذکر این مطلب نیز مانعی پیدا نمی کرد. بارداری یا قاعدگی زنان موضوعاتی نیستند که در آینده ایام قرار باشد تکلیف آنها معلوم گردد و از همان قدیم الایام دامنگیر زنان بوده است. ثانیا: در اعتقاد بهایی مجمع بیت العدل و دستوراتی که از آن ساحت صدور پیدا می کند ، ترکیبی است از معنویت و عقلانیت. اجتماعی است تشکیل شده از معنویت آیین بهایی ( الهامات الهی ) و مشورتی که اعضای آن بر اساس علم و عقل خود برای رسیدن به اهداف مورد نظر صورت می دهند. به اعتقاد من بارداری و قاعدگی نه مانعی برای کسب معنویت و نه دلیلی برای تقلیل یافتن عقل است. همان گونه که اگر از انگشت کسی خون بیاید ، عقلش زایل نمی شود ، قاعدگی نیز مانعی برای درست اندیشیدن و ملهم شدن نتواند بود. این گونه دلایل به اعتقاد من بیش از آن چه دلیل باشند ، توجیهاتی هستند که بر اساس فرهنگ های ماندگار در ذهن بهاییان به وجود آمده اند و یقینا با فرهنگ و تمدن بهایی که بعدا به وجود آید ، فرسنگ ها فاصله پیدا خواهند کرد.

دلیل دیگری که من برای عدم عضویت زنان در بیت العدل شنیده ام ، موضوع تربیت فرزند است. این دلیل گر چه موجه تر از دلیل قبل است ، اما در این مورد نیز می توان گفت که اگر اهمیت تربیت فرزند چنان بود که عدم عضویت زنان در بیت العدل را موجه می ساخت ، هیاکل مقدسه به ذکر آن مبادرت می نمودند. ضمن آن که امروزه ( چنان که در غرب رایج است ) مؤسسات و افرادی هستند که مسؤولیت تربیت بچه را بتوانند به عهده بگیرند و این بار را از دوش مادران برداشته و آنان را برای خدمت در بیت العدل آماده نمایند.

یک دلیل دیگر که من شنیده ام ، موضوع "رأفت" در اجرای احکام الهی است. راویان این علت ، برآنند که زنان از لحاظ خصوصیت های روانی ، موجوداتی هستند که به نسبت مردان رأفت بیشتری دارند و چون در کتاب اقدس حکم شده است که "لا تأخذکم الرأفه فی دین الله" ، مردان از این لحاظ در بیت العدل جایگاه درست و منطقی تری پیدا می کنند.

شاید کسان دیگر ، دلایل دیگری نیز داشته باشند که بر اساس دانش خود بر زبان بیاورند و آن را با علم یا مسایل روانشناختی مربوط کنند و سعی نمایند تا دلیلی برای عدم عضویت زنان در بیت العدل پیدا نمایند و خود را از بابت سؤال و جواب درون دینی یا برون دینی خلاص کنند. اما نکته ای که درستی و صحت تمام این دلایل را به زیر سؤال می برد ، بیان حضرت عبدالبها است که فرموده اند حکمت این حکم بعدا معلوم خواهد شد. بیان مبارک آن حضرت دلالت بر این دارد که پیدا کردن علت برای این حکم الهی ، در حیطه دانش و اطلاعات امروزی ما نیست. بهاییان باید توجه کنند که قبول سخن حضرت عبدالبها تنها در اعتقاد دینی معنا پیدا می کند و تشریح آن برای کسی که خود را فارغ از اعتقاد دینی می پندارد و سعی می نماید به اصطلاح معروف علمی و عقلی بیندیشد ، امکان پذیر نیست.

بر اساس مطالبی که در فوق ذکر کردم ؛ به چند نکته دیگر باید اشاره نمایم:

الف) کسانی که علمی و عقلی می اندیشند ، در واقع گمان می کنند که چنین می کنند. این در حالی است که آنان نمی توانند نه از "علم" و نه از "عقل" تعریف درست و جامعی به دست بدهند. بیان معروف "علم باید مطابق با علم و عقل باشد" که از تعالیم دوازده گانه بهاییان نیز هست ، بدین معنا نیست که ما احکام حضرت بهاءالله را مثلا با ایده های دانشمندان ناسا و یا فیلسوفان و پزشکان بسنجیم. علم و عقل در این بیان مبارک ، علم و عقل الهی است و متعلق به فرد کاملی است که خود مظهر ظهور شده است. بارها تاریخ علم و عقل ثابت کرده است که علم ها و عقل های مردمان روی زمین که بسیار بدان می نازیدند ، چیزی جز خیالبافی نبوده است. از کتاب مجسطی گرفته تا نمونه سوسیالیزم و حکومت اتحاد جماهیر شوروی در زمان خود ما شواهد بسیاری در دست است که متولیان آن ایده ها خود را اعقل از کل مردمان و تئوری هایشان را مطابق با عقل و علم می انگاشتند و البته دیری نپایید که بسیاری از آن عاقلان و عالمان ، خود فاتحه خود را خواندند. با توجه به این که علم به "عدم قطعیت" خود معتقد است ، عجب است که دیگران ( یا حتی بهاییان ) بخواهند حکم الهی را با علم بسنجند. هر کس این ایراد را به اهل بها گرفت که فلان حکم با علم و عقل سازگار نیست ، باید از او پرسید: کدام علم و عقل چه کسی؟

ب) موضوع واگذاری فهم معنای یک حکم یا بیان الهی به زمان آتی ، در ادیان الهی سابقه دارد و این موضوع تنها مختص یک نگاه دینی است و نه علمی. مثلا مسیحیان نجران برای ایمان آوردن به اسلام ، از حضرت رسول اکرم در باره "روح" سؤال نمودند. جواب این بود: " یسألونک عن الروح ، قل الروح من امر ربی". پر واضح است که از این جواب ، چیزی دستگیر سائلین نشد و پاسخی چنین ، با علم و عقل روزگار اعراب آن دوره هم هیچ نسبتی نداشت. ما در مقامی که امروز نشسته ایم ، به خوبی می فهمیم که برای فرهنگ آن دوره اعراب ، از روح سخن گفتن ، کار ساده ای نبوده است. طعنه هایی که احیانا در آن زمان به حضرت رسول به خاطر جواب هایی چنین داده اند ، دقیقا امروزه به جمال مبارک می زنند و تنها زمان است که مشخص خواهد کرد چه کسانی درست گفته اند و چه کسانی غرض ورزیده اند.

دین برای برهه ای از زمان، خود را متولی پیشرفت و تمدن بشر معرفی می نماید و پیامبر که علم خود را محیط بر عالم می شمارد ، مثلا برای هزار سال احکام لازم را صادر می نماید. پیروزی و تمکن دین و فهم چیستی و چرایی احکام آن ، فرآیند یک روزه نیست که از همان روز اول مؤمنین تمام چیزهایی که مورد نظر پیامبر است ، دریابند. مثلا حضرت رب اعلی برای ایجاد فهم جدید ، از ادعای بابیت آغاز فرمودند و به تدریج به ادعای نبوت اقدام نمودند و می دانیم که حتی بزرگانی چون شیخ علی عظیم هم در زمان شنیدن داعیه قائمیت می لرزیدند.

در روند پیشرفت و پیاده شدن یک آیین الهی ، قرار نیست که همه چیزها از همان روز نخست معلوم شود و البته این امر در باره فهم آیین بهایی مشکلی علی حده است. اگر از زمان ادعای حضرت موسی تا ظهور حضرنت مسیح ، ساز و کار اجتماعی ، فرهنگ و پیشرفت مردمان تفاوت چندانی با هم نمی کرد ، اما آیین بهایی در زمانی افتاده است که از قرون وسطای قاجار شروع می شود و خدا می داند که تا چه زمانی پیش خواهد رفت. در این دوره است که هر روز شکلی تازه و سخنی جدید در پیشرفت تمدن مادی و جامعه بشری رخ می نماید. باید توجه کنیم که آیین بهایی برای حداقل هزار سال ، قرار است که پیشرفت روحانی/ اجتماعی جامعه بشری را بر عهده بگیرد و با این تغییرات شدید و حیرت انگیزی که صورت می گیرد ، آیا به واقع کسی چه می داند که ۲۰۰ سال یا ۳۰۰ سال دیگر ، حال و احوال مردمان و اوضاع اجتماعی و سیاسی دنیا به چه شکل خواهد بود؟ زمانی که جمالقدم سخن از زبان بین المللی به میان آوردند ، در ایران خودمان ، به اصطلاح روشنفکران تمام زورشان در این خلاصه شده بود که شکل الفبای فارسی را عوض کنند!! در آن زمان که طعنه های شبیه همین به بهاییان می زدند ، کسی چه می دانست که زمانی تشکیلات و ارتباطات جهانی ، اقتضای چنین امر مبرمی را خواهد داشت؟

موکول کردن فهم حکم عدم عضویت زنان در بیت العدل به زمان آتی ، نشانه ای است از این که ساز و کارهای آینده بشری به صورتی تنظیم خواهد شد که فهم درستی حکم را میسر خواهد کرد. اصولا نیز پیدا کردن "دلیل" و چیستی هر پدیده ، بر اساس اطلاعات موجود ( که از قبل به دست آمده ) صورت می گیرد و ما چگونه می توانیم برای عدم عضویت زنان در بیت العدل دلیلی بیاوریم ، وقتی اطلاعات لازم برای ارائه دلیل آن هنوز اتفاق نیفتاده است؟

ج) با توجه به این که در آینده ایام ما به درک ضرورت حکم جمالقدم پی خواهیم برد ، بنابراین هر کس هر دلیلی برای چیستی و چرایی حکم مزبور به دست دهد ، باید کاملا نظری شخصی و فردی تلقی گردد. این امر به این معنا نیست که کسی حق ندارد در این باره حرف بزند یا دلیل های خودش را بر زبان بیاورد ، بلکه بدین معنا است که دلایل مذکوره برای توجیه حکم مزبور ، ممکن است مطابق با حقیقت آینده ایام باشند و ممکن است که مطابق نباشند. هر کسی می تواند نظر خود را ابراز دارد و اتفاقا بیان نظرات متفاوت و حتی مخالف در پالایش ایده ها تأثیر به سزا دارد و چه بسا که در راه یافتن به یک حرکت و تصمیم صحیح نیز کمک کنند.

نظر و در واقع پیشنهادی که من به جامعه نسوان بهایی دارم تا اگر می خواهند در تصمیم گیری های جهان دخالت داشته باشند و در ضمن از بحث حقوق اجتماعی نیز خارج نیفتند و همچنین مطابق نصوص نیز حرکت کرده باشند ، این است که سعی کنند در تربیت بهایی ، به گونه ای فعالیت کنند تا در ایام تمکن آیین بهایی بر جهان ، رشته مملکت داری و جهانداری را از دست مردان بگیرند. در این صورت است که مرکز هدایت دینی در دست مردان و مرکز هدایت سیاسی در دست زنان خواهد بود و برای ایشان نیز توازن لازم به دست خواهد آمد. به فرموده حضرت عبدالبها اگر مملکت داری به زنان واگذار شود ، جنگ ها نیز به وقوع نخواهند پیوست و این چیزی است که هم زنان را اقناع می کند و هم آسودگی را برای بشریت به ارمغان می آورد.

پس به جای آن که زنان بخواهند بجنگند که در بیت العدل حضور یابند! ، بهتر آن است تلاش کنند تا رسم جنگ را از عالم براندازند.

Comments are closed.