“آناتومی ویرانسازی” شکنجه گر این گونه می خواهد

 د

فریبا داوودی مهاجر

       هنگام بازجویی وقتی رو به سه کنج اتاق که نه ، دخمه کوچکی نشسته بودم ؛ روی صندلی فلزی که مثل صندلی های فلزی مدرسه جایی برای نوشتن داشت وهنوز بازجو چشم و دستم را باز نکرده بود یکی از بازجوها با عصبانیت وارد اتاق شد. اتاق که نه همان دخمه . دخمه ای کوچک که فقط درون آن یک صندلی آهنی کهنه کج و کوله جا می گرفت و چسبیده به صندلی یک میز آهنی کوچک که بازجو پشت آن می نشست.

شفقتی وجود نداشت و خشونت با چماق یا هویج انسان را تراش می داد. در همان روزها که من بازجوها را از روی صدا می شناختم و چشم بند به صورتم سنجاق شده بود با خودم فکر می کردم این آدم ها چه خصوصیاتی دارند .

تلفن یکی از آن ها زنگ زد معلوم بود که همسرش پشت خط است. بازجو به همسرش گفت که سر کار بوده و حالا برای انبارگردانی کمی دیرتر به خانه می آید. فهمیدم که

برای من نقش بازی نمی کند بلکه برای همسرش نقش بازی می کند و همسر نمی داند که او بازجوست.

له شدن متهم و لذت بردن بازجو

 اما بازجو چه کسی ست و یا شکنجه گر چگونه شخصیتی دارد و آیا ممکن است فردی در زندگی عادی نسبت به خود یا دوستان و همکارانش بازجو و شکنجه گر باشد؟

و در نهایت درون شخص شکنجه گر یا بازجو چه می گذرد که او برای سرپوش گذاشتن بر چنین درونی با دیگری به هر اسم و عنوان و عقیده و رابطه به چنین رفتارهایی دست می زند ؟

بازجو فحش می دهد. فحش هایی با کلماتی زننده . تهدید می کند حتی تهدید به تکه تکه کردن بچه هایت . بازجو تهمت می زند و تو را تا سر حد مرگ می ترساند . بازجو اعدام نمایشی ترتیب می دهد تا تو را له کند . بشکند و خرد شدن متهم را ببیند و لذت ببرد .

در اتاق بازجویی نشسته بودم و روبرویم یک چراغ ۲۰۰ ولتی سفید روشن بود . ساعت ها می گذاشت و من همان جا نشسته بودم که بازجو در را باز کرد و با عصبانیت روی صندلی پشت سر من نشست و گفت : مرتیکه ….. حال نداد. همون اول ریخت رو داریه ….شل عوضی . بازجو عصبانی بود واقعا عصبانی بود که متهم مقاومت نکرده بود . بازجو طوری عصبانی بود که نفس هایش به شماره افتاده بود بعد هم تمام برگه های بازجویی را سادیست وار تکه پاره کرد و ریخت روی سر من.

چهار بازجو عوض کردم و در تمام مدت بازجویی به شخصیت آن ها توجه می کردم . بعد ها درباره شخصیت بازجو ها از دوستانم که سابقه بازجویی داشتند نه با روش پر کردن پرشسنامه که خیلی جاها به درد نمی خورد بلکه در گفت و گوهایی دوستانه فهمیدم که آنها بازجو های خود را آدم های درمانده ای توصیف می کنند که در نهایت تسلط بر متهم ، باز نمی توانند حقارت و ترس و عقده های خود را پنهان کنند.

رفتارهای افراطی و خصومت آمیز, رفتارهایی پر از کینه و کنترل , تخریب شخصیت متهم تنها نشان دهنده تمایلات سرکوب شده آن هاست که تا فرصت یافته انتقام همه آن ها را از متهم بگیرد.فرقی هم نمی کنداین شکنجه ها جسمی باشد یا روحی و روش های اعمال هر یک از چه استراتژی برای شکستن متهم و دست یابی به اهداف بازجویی پیروی کند .

بازجویی که قدرت تام دارد و یا تیم بازجویی که می تواند از قاضی پرونده هر حکمی را بگیرد می تواند در انفرادی متهم را از دنیای بیرون جدا کند. ذهنش را خالی کند و با او بازی کند. از محرومیت های حسی او لذت ببرد. ساعت بیولوژیک بدنش را با محرومیت از خواب و یا این که نفهمد شب است یا روز و یا قطع تماس تلفنی متهم از او بگیرد.

می تواند از تنهایی مطلق او و یا توهین و تحقیر و ترساندن و احساس بی پناهی او لذت ببرد و حتی از آزار خانواده زندانی هیچ پرهیزی به خود راه ندهد.

یکی از زندانیان سیاسی می گفت سه بار برای او صحنه اعدام مصنوعی ترتیب دادند. زمستان بود و او تنها یک دست لباس نازک زندان به تن داشت. از سرما می لرزید و همه افکارش فرو ریخته بود. از او می خواستند جلوی دوربین اعتراف کند که طرفدار یک نظام دموکراتیک است و به جمهوری اسلامی اعتقاد ندارد و تلاش می کرده که چنین نظامی در ایران مستقر شود.

وی بازجوهای آن شب خود را دیوانه های خطرناک خطاب می کرد که تعادل روانی نداشتند. فریاد می زدندو مسخره می کردند و در اضطرابی هولناک قرار داشتند.

بازجو متهم را درمانده و شکسته می خواهد

زندان ۵۹ واقع در پادگان عشرت آباد تهران زندانیان فقط حق داشتند ۳ بار دستشویی بروند و یکی از زندانیان که مسموم شده بود حق رفتن به دستشویی نداشت و در نهایت به او کیسه پلاستیک داده بودند تا در آن اجابت مزاج کند . اعمال چنین روش هایی صرف نظر از شکنجه های جسمی برای بازجو و یا تیم بازجویی که شخصیت فردی به نام متهم را می خواهند تکه تکه کنند و او را درمانده و ناتوان و ناتوان ببیند  بدان معنی است که آن ها مشتی بیمار روانی هستند که از شکسته شدن زندانی احساس نخوت و لذت و حتی غرور و قدرت می کنند. تنها تفاوت آن ها با دیگر بیماران روانی این است که تعلیم نیز دیده اند.

افردی که در هر نظام و سیستمی می توانند شکنجه گر شوند و یا از چنین روش هایی در هر محلی که کار یا زندگی می کنند به شیوه های مختلف و معیوب استفاده کنند.

افرادی که  برای خودشان چنان قدرتی قایل هستند که می توانند قضاوت کنند و قانون بنویسند و اجرا کنند و تصور کنند که تنها عمل و قضاوت آن هاست که درست و صحیح است.

در روانشناسی شکنجه تفاوتی بین شکنجه یک کودک یا  همسر و یا کارمند و متهم و زندانی نیست. اندازه و شدت و حدت بیماری می تواند متفاوت باشد اما به هر حال چنین افرادی دارای سلامت روان نیستند و از خانواده تا زندان افرادی را تحت سلطه و کنترل و تحقیر خود قرار می دهند.

نظامی که بر چنین روابطی صحه می گذارد و چنین روابطی را به هر اسم و نام از خدا گرفته تا خلق در جامعه رواج می دهد ،خود بیمار است. نظامی که برای استمرار چنین روابطی قانون می نویسد تا خشونت قانونی در سطوح مختلف رواج پیدا کند نظام خطرناکی است که نه تنها برای مردم خود ،که برای دیگر مردمان دردسر آفرین است.

در چنین نظامی حقوق  ،اصول ،اخلاق  ، شرافت و کرامت انسان به ارزنی نمی ارزد و همگان رعیت و فرمانبردارانی تلقی می شوند که باید اطاعت و تمکین کنند.

تحقیر و تهدید و شکسته شوند و در یک ترس دایمی به زیست برده وار خود ادامه دهند.

واکاوی چنین سیستم های سیاسی در جهان امروز از واکاوی و شناخت سیستم ها در علم سیاست گذشته است. با چنین نظام هایی نمی توان شطرنج بازی کرد تنها

می توان گفت ،گفت و گو با آن ها مانند کشتی گرفتن  با خوک در گل و لای است که در نهایت جز بوی تعفن نتیجه ای ندارد.

جامعه ای رنجور و بی اراده

از نظر اریک فروم در کتاب معروفش “آناتومی ویرانسازی”، می توان ارتباطی مستقیم میان منش سادیستی هیتلر با سیاست های جنگ طلبانه و ویرانساز حکومت آلمان در دو دهه ی سی و چهل مشاهده کرد.فروم، هیتلر را فردی منحرف با گرایش مرده گرای می دانست. در بسیاری از این دست تحلیل ها که از دهه ی شصت تا به امروز همچنان ادامه دارند، افرادی که به طور مستقیم در سرکوب، شکنجه و همینطور از میان برداشتن انسان های دیگر شرکت می کنند، یا دچار انحراف شخصیتی هستند و یا این که در کودکی از کمبودهای عاطفی و نارسایی های تربیتی رنج برده اند. چنین نگرشی، با بحث های متفاوت و متناقضی که با خود به همراه آورده است، بسیار جالب و قابل تعمق است .

در چنین سیستمی انسان ها نه تنها رعیت که ملحد،جاسوس ، کافر ، حیوان ، مرتد ، خطا کار ، بی دین ، ضد انقلاب ، طاغوتی ، ضد خلق و ننگ جامعه  تلقی می شوند . در چنین شرایطی حاکم همیشه حاکم و محکوم همیشه محکوم است و از هیچ حمایتی برخوردار نیست تا به انسانی یا جامعه ای رنجور و بی اراده و تابع تبدیل شود که باید از بازجو و یا ارباب و حاکم خود تشکر کند .

با توجه به مجموعه تحقیقاتی که تا کنون در این زمینه انجام شده می توان در انتها چنین نتیجه گرفت که برای بدست آوردن فهمی جامع از نحوه ی پیدایش شکنجه گر و اعمال کنندگان خشونت سازمان یافته، بویژه در درون نظام های سیاسی دیکتاتوری و تمامیت خواه، توجه به خصوصیات شخصیتی، نظام حاکم سیاسی، شرایط اجتماعی و دست آخر سیستم های آموزشی که برای تربیت این افراد بکار گرفته می شوند از اهمیت درجه اول برخوردار است.

رضا کاظم زاده روانشناس بالینی می نویسد : در حال حاضر بسیاری از تحقیقات بر سر این نکته اتفاق نظر دارند که نمی شود جنایت سازمان یافته ی سیاسی در عصر مدرن را تنها با توسل به تئوری های بالینی و بیمارهای گوناگون روانی توضیح داد. درک و مطالعه ی دقیق شرایط محیطی، نظام اجتماعی، سیاسی، ایدئولوژیک و همینطور خانوادگی و خویشاوندی نقشی مهم بازی در این میان برعهده دارند که نباید آنها را نادیده انگاشت.

Comments are closed.