سیب حوّا و عضویت زنان

                          سیب حوّا و عضویت زنان

 

قبل از هر چیز لازم است که توضیحاتی در خصوص این مقاله ذکر نمایم.

 

۱-این مقاله تنها نقطه نظری شخصی می باشد و انتظار می رود با همان دیدگاهی نسبت به آن نگریسته شود که نگارنده اقدام به نوشتن نمود، یعنی با این نگرش که زیر سوال بردن مواردی که برای آنها حکمی وجود دارد، به دور از حکمت و چه بسا خطرناک نیزمی باشد.

۲- این مقاله صرفا برای افراد بهایی نگاشته شده است و انتظار می رود که از دیدگاه درون دینی نسبت به آن نگریسته و انتقاد شود.

 !   

 

در کتاب مقدس چنین آمده است(۱): … پس از آن خداوند در سرزمین عدن،واقع در شرق،باغی را به وجود آورد و آدمی را که آفریده بود در آن باغ گذاشت… او در وسط باغ، "درخت حیات" و همچنین "درخت شناخت نیک وبد" را قرار داد… خداوند آدم را در باغ عدن گذاشت تا در آن کار کند و از آن نگهداری نماید، وبه او گفت : از همهء میوه های درختان بخور،به جز میوهء درخت شناخت نیک و بد، زیرا اگر از میوهء آن بخوری،  مطمئن باش خواهی مرد…و ماری آنها را فریفت و بر خلاف گفتهء خداوند از میوهء آن درخت خوردند و…

قطعا نظرات متفاوتی در مورد اینکه آیا اصلا چنین واقعیت تاریخی صحت دارد یا خیر، موجود است اما بنده صرفا می خواهم به قیاس این مساله، حتی اگر داستانی بیش نباشد(۲) با وضعیت بوجود آمدهء حاضر بپردازم.

اگر به نوشته های بالا خوب دقت کنیم می بینیم که خداوند اکیدا آدم را از خوردن میوهء آن درخت منع می نماید، حتی عاقبت کارش را نیز به او گوشزد می شود.

حال بازگردیم به حکمی که در دیانت بهایی در خصوص عدم عضویت زنان در بیت العدل وجود دارد، نتیجهء نهایی حکم، فوق العاده ساده و واضح است : … حکمت حکم عدم عضویت زنان در بیت العدل درآینده مشخص خواهد شد…

حال آیا به نظر شما لازم است در مورد حکمی که کاملا مشخص است، به بحثهای بی نتیجه بپردازیم و حکمت این حکم را که بار نامحدود معنوی دارد با ذهن محدود مادی خویش تبیین نماییم؟

اگر ما از ایمان و ایقانمان به حضرت بهاالله کاملا مطمئن هستیم، پس چرا قصد زیر سوال بردن احکامی از ایشان را داریم که می دانیم هیچ نتیجه ای برای ما در بر نخواهد داشت؟!

اگر چه این مقاله در جواب یا در ادامهء هیچ نوشتاری نیست اما بنده با جناب امینی در کلّیّت مطلب موافقم که باید به حکم موجود اقتداء نماییم و به انتظار روشن شدن حکمت آن باشیم و همانطور که در طول تاریخ ادیان، قضاوتها و پیش فرضهای نادرستی از سوی برخی از مومنین! آن ادیان نسبت به آموزه های دینی موجود وجود داشت، ما دیگر نباید اولین اشتباهی که بشر به عمرش دیده را تکرار نماییم. یعنی اینکه بخواهیم از درخت حکمت الهی، سیب بی فکری و قضاوت کودکانه را بچینیم و آن را به یکدیگر نیز تعارف نماییم و بگوییم نوش جانتان!

قطعا صحیح است که ما اجازهء تفکر بر روی هر موضوعی را داریم، واین از افتخارات دیانت بهایی می باشد که عین آزادی اندیشه است، ولیکن زمانی که قصد گذر از مرحلهء اندیشه و ورود به مرحلهء قضاوت را داریم باید واقعا محتاطانه عمل نماییم، چرا که ما نمی توانیم نظرات شخصی خودمان را در دین دخیل نماییم و قصد تطبیق  محتویات دینی با اعتقادات کاملا فردی خودمان را داشته باشیم، بلکه ما تنها باید به آثار و احکام موجود به عنوان یک مرجع  بنگریم که می توانیم عقاید و برداشتهای شخصی خودمان را با آنها تطبیق دهیم.

ایمان دارم،آنهایی که می گویند عدم حضورزنان در بیت العدل اعظم با تساوی حقوق زن و مرد منافات دارد، حتی زمانی که حکمت این حکم نیز مشخص گردد باز هم حرف خود را تکرار می کنند و شاید این دفعه از بُعدی دیگر آن را مطرح نمایند که چرا چنین حکمی چنین حکمتی باید داشته باشد؟!!

یک سوال در اینجا مطرح می شود و آن این که آیا صحبت این افراد اینگونه است که چرا زنان نمی توانند عضو بیت العدل شوند؟ یا اینکه چرا بین ۲ حکم پیامبرشان به اصطلاح تناقض وجود دارد؟

اگر مورد اول را در نظر بگیریم، پاسخش همان است که بارها گفته شده است، یعنی حکمتش بعد ها مشخص می گردد.

اما اگر مورد دوم را در نظر بگیریم، یک سوال مطرح می گردد و اینکه آیا هیچگونه مثال و نمونه ای عینی و ملموس از تساوی حقوق زن و مرد در جهان خارج وجود دارد که شما با استناد به آن می گویید این حکم حضرت بهاءالله با این نمونهء مشهود تناقض دارد؟

اگر بخواهیم اینگونه با قضایا برخورد کنیم می توانیم به این بیان ایشان هم ایراد بگیریم: ای دوست در روضهء قلب جز گل عشق مکار…

مگر قلب، روضه ای دارد که بخواهیم در آن گل عشقی بکاریم؟! و اصلا تعریف ما از عشق چیست؟ عشق انسان به انسان؟ عشق انسان به خدا؟ اصلا چرا چیز دیگری نمی توانیم در کنار این گل عشق بکاریم؟! واصلا چه لزومی دارد که بخواهیم چیزی بکاریم!الان که فصل کاشت نیست!

دوستان من، ما باید در نوع دیدگاهمان نسبت به تبیین آثار و احکام کاملا محتاط باشیم، بگذارید کمی ساده تر بگویم، فی الواقع آیا این توقع زیادی ما نمی باشد که می خواهیم تمام رمز و رازهای دیانتمان را در حالی که هنوز ۲ قرن هم از تولد آن نگذشته است درک نماییم؟آیا غیر از این است که ادیان الهی رسالتی چند قرنی دارند و در هر برهه ای از زمان مفاهیم خاص و مورد لزوم  همان زمان را بر پیروانشان آشکار می نمایند؟  

در واقع به بیان ساده تر اگر دیانت ما بر خلاف تمامی ادیان گذشته،با تاکیدی مضاعف، به پیروانش چنین آزادی را داده است که در مورد همه چیز تفکر نمایند، یکی از دلایل خلق این امتیاز آن بوده است که ما حقیقتی را با ظنّ و یقین راسخ قبول نماییم نه اینکه پا را از جادهء اعتدال و حکمت خارج نماییم و آنگاه انتظار داشته باشیم که در کناراین جاده، درّه ای وجود نداشته باشد!

امیدوارم کمی منصفانه به این چند خط نگریسته باشید.

 

شاد باشید

 

 

 

 

 

۱- کتاب مقدس یا کتاب پیدایش که به فارسی ترجمه شده است و صحت یا سقم نوشته هایش بر نگارنده معلوم نمی باشد.

۲- ماجرای آدم و حوّا حتی اگر یک واقعیت تاریخی نباشد، باز هم دارای درسهای با ارزشی است که متاسفانه بشر فراموشکار، همهء آنها را طبق عادت دیرین خود به باد فراموشی می سپارد!

Comments are closed.