بررسی چند نقد و نظر
تورج قانونی
در طول این چند ماه باید بگویم بسیار خوشحال هستم از اینکه دیدم دوستان زیادی به مقاله ی بنده بذل توجه نموده اند . بعضی از دوستان خواهان شرح اصطلاحات فلسفی بودند که البته برای بنده امکان ناپذیر است چرا که مقاله خود را چنان تخصصی نمی دانم که لازم به شرح داشته باشد هر چند که کتابها� این باب بسیار است از جمله فرهنگ فلسفی و کلامی دکتر سجاوندی .
شرح انتقادات :
دوستی ذکر کرده اند "مطالب فاقد سادگی و روشنی است و حضرت عبدالبها را مصداق سادگی ذکر کرده اند که می باید به ایشان تاسی کرد ".
۱- باید گفت من نمی دانم آیا می توان شرح هیکل مبارک را در خصوص لوح "کنت کنزا مخفیا " را ساده دانسته یا خیر . بنده معتقدم خیر .به عبارت دیگر باید گفت همه آثار مبارک ایشان ساده نیست تا بتوانم ساده و روشنی را وجه ممیز آثار ایشان بدانم و به آن تاسی کنم و یا تشویق به آن کنم .با توجه به اینکه هیکال قدسیه هر یک سبک ویژه ای دارند .
۲- مقالات تخصصی (هر چند بنده چنین ادعایی ندارم )لازمه هر علمی است هر چند فلسفه علم نیست ولی اصحاب فلسفه ساده نمی نوشتند به جز دکارت که او هم در پاسخ ها و اعتراض های خود و در تاملات از این امر عدول کرده . بلا تشبیه دکتر داوودی آنجا که برای اهل فلسفه می نوشت ساده نمی نوشت . هر علمی یک شانی دارد . البته فلسفه تاج سر علوم است و مقام او همچون عقل برای سایر علوم است .
۳- دوست مامیگویند:" بحث از زبان ساده و انسانی (عموم مردمی-مردمی) خارج نشود راه و روش هیکل مبارک حفظ شود و الا توضیحات بحث ساده وروشن را در میان تاریخ بحثهای فلسفی گم میکند." لفظ "ساده و انسانی" را مترادف با "(عموم مردم و مردمی)" گرفته اند که البته خود ایشان می دانند مردمی که روزنامه می خوانند و موضوعات حوادث و سیاست و ورزشی را دنبال می کنند با زبان فلسفه و موضوعات آن بیگانه هستند شنیده ام طبق آمار یونسکو هر ایرانی در سال یک صفحه کتاب می خواند . البته دوستانم می گویند یک سطر .بنده می گویم یک کتاب رمان با کسی که رمان می خواند و با قصه سروکار دارد بنده نمی توانم مفاهیم عالی فلسفی و زبان آن را برای او تفهیم کنم .شما اگر می توانید خوشا به حال شما که از چنین امتیازی بر خوردارهستید ما خود را فاقد آن می دانیم ولی اگر روشی داشتید از حالا ما را شاگرد خود بدانید و آن را به ما بیاموزید .
در مقام جدل هرگز نیستم و نمی خواهم بگویم عموم مردم جاهل هستند طبق بیان مبارک حضرت بهاالله (همین مردم ) نقل به مضمون : از صبح تا شام به فکر معاش هستند ودر شب به فکر فراش .
از طرف دیگر سادگی و روشنی دو چیز متفاوت هست .مطالب می تواند روشن باشد ولی ساده نباشد . شاید بتوان فکر کانت را خیلی ساده کرد ولی تا به جانش نروی ابهامات آن روشن نمی شود .اگر روشنی را وضوح مطالب تصور کنیم چیزی غیر از سادگی است هرچند هستند کسانی که می گویند سادگی لطمه ی اساسی به فلسفه می زند و من با آن ها موافقم کتاب بسیار عالی "شناسائی و هستی"ترجمه دکتر داودی روشن است اما هرگز ساده نیست تا مقدمات فلسفی ندانیم نمیتوانیم بفهمیم .
دوستی دیگر می فرماید: (مخاطب مشخص نشده است اگر مخاطبین گروهی هستند که با تاریخ و نظریات فلسفی آشنائی دارند بیان مفصل مقدمات کسالت آور میشود اگرهم مخاطبین افراد عادی باشند با بیان این مقدمات کوتاه خواننده نه تنها سوار بر موضوع نمیشود بلکه گیج و سردرگم میگردد.)
به قول حکیمی (نوشته برای خودش نوشته است )هرگز نویسند ه مقالات فلسفی ناظر به مخاطب خاصی نیست چرا که او بنا به سلیقه خودش می نویسد . کار ما یک کار معمولی است با نقایصی .نمی گویم کامل است .اگر نقایص را ببینید و به بنده متذکر شوید سپاسگزارخواهم بود . اما اینکه مخاطب چه کسی است ؟ اگر از بنده بپرسید خودم نمی دانم . فکر کنم خودم. بنده می نویسم و حرف می زنم مخاطبین پیدا می شوند البته می دانید اگر مهمل بگویم هرگز شاگردانی نخواهم داشت . حضور آنان دال بر این است .حداقل چیزی دارم که به آن ها بیاموزم .هرگز مخاطبین خود را گزینش نکرده ام و قوانینی برای آن نریخته ام .چرا که فلسفه تنها علمی است که به راستی نمی توانیم با قواعد خاصی مخاطبین خاصی پیدا کنیم بلکه در این عالم اگر یک نفر آن را بخواند احساس می کنم مفید بوده است .
در مقام جدل نیستم و نمی خواهم بگویم که کوششی کردید که قیاس ذوحدین وضع کنید .چرا که قیاس ذوحدین باید مقدماتش هم خوانی داشته باشند و حال آنکه قیاس شما ندارد . در باب استدلال شما خیلی فکر کردم ولی نتوانستم بفهمم اشکالم چیست جز اینکه مقدمات مفصل است ببخشید مختصر است بنا به علاقه ی شدیدی که دارید به پیدا کردن مخاطب بنده شما را مخیر می دانم تا آن را شرح دهید و یا حذف کنید . زیرا بنده جزء به جزء آن مطالب را لازم دانستم که گفتم از طرف دیگر فقط در پشت جلد کتاب کودکان است که گروه سنی الف و ب ذکر شده است . ولی اگر شما مقاله ی فلسفی می دانید که گروه سنی و یا مخاطب را مشخص کرده باشد بی نهایت سپاس گذارخواهم بود اگر آن را برای بنده ذکر کنید .در باب اشکال استدلال شما باید بگویم مشکل عمده عدم همگونی مقدمات استدلال شما است در یک جا می گویئ "بیان مفصل مقدمات و در جای دیگر میگویئ بیان مختصر مقدمات" این ناسزگاری مقدمات نوعی مغالطه است چرا که این دو با هم متضاد هستند و متضادان چگونه می توانند مقدمات قیاس قرار گیرند دوست من اگر می خواهی قیاس ذوحدین بریزی باید چنین باشد : مقدمات یا مختصر است یا مفصل اگر مفصل است برای …واگر مختصر است برای … پرکردن نقطه چین نیزالبته بقیه استدلال شمااست در هر حال شق دیگری هم وجود و آن این است که مقدمات به اندازه است نه بیش از اندازه مختصر و نه بیش از اندازه مفصل از طرف دیگر کدام قیاس ذوحدینی کشف حقیقت کرد که قیاس شما کند در تمام کتب منطقی چنین قیاسی فقط برای اسکات خصم مطرح شده است البته قبول می فرمائید که ما خصم نیستیم . سوالی که برای من وجود دارد این است که آیا توانستی مقدمات را پشت سربگذاری یا خیر؟ مقدمات که اصل مطلب نبود مقدمات فقط مقدمه است نه خود مطلب و تازه این که زیاد است یا مختصر که ایراد نشد یکی زیاد مینویسد یکی کم این امر بیشتر سلیقه ای است.
دوستی دیگر بعد از تشویق بنده متذکر شده اند که "شرح و تجزیه لوح مبارک همانند پرپر کردن یک گل است،کشتن و نابود کردن آن است وبه قول دکتر داوودی نیز استناد کرده اند و به طور ضمنی این نتیجه را به خواننده واگذار کرده اند که ما نیز لوح مبارک را کشته ایم و نابود کرده ایم ".
دوست عزیز اگر دوباره نقل قول دکتر داوودی را بخوانید مورد و مصداق آن را پیدا می کنید قول دکتر داوودی کاملا درست است اما در باب شناخت یک موجود ارگانیسم ،موجودی که حیات دارد ،تاریخ دارد ، به عبارت دیگرمصداق قول ایشان انسان است بحث تاریخ است .مراجعه به نوار اهمیت مطالعه تاریخ دکتر کنید تا مصداق دقیق قول ایشان را بفهمید. تا اینجای مطالب کاملا درست است اما فرق است بین فکر و متعلق فکر . به نظر بنده اگر(قضیه شرطی است) فکر را جزئ ذات آدمی بدانیم و آدمی را موجودی بدانیم که شناختش ،امعا و احشا نیست بلکه چیز دیگری است البته او را باید در ممر حیاتش در بستر تغییر و تحولش ، رشدو نمو و مرگش بشناسیم این است مورد و مصداق آن گل اما اگر بخواهیم متعلق و مورد فکر همین آدم را و نه خودش را بفهمیم نه تنها هیچ اشکالی ندارد بلکه لازم است آن فکر را تجزیه کنیم قسمت کنیم و رابطه اجزای آن فکر را پیدا کنیم و دوباره آن ها را تالیف کنیم .تا به صدق آن ایده برسیم و تا چنین نکنیم نمی توانیم بگوییم چه فکری درست است و چه فکری غلط است .البته میدانید منطق کارش صدق و کذب قضایا است.
پس اگر نتوانیم فکر را تجزیه کنیم می توانیم متعلق فکر را تجزیه کنیم . مثال دکتر داوودی بطور اخص به انسان بر می گردد و نه فکر و به طور خاص نه متعلق فکر.
ضمیمه ۳
دوستی دیگر با انتقاد حکیمانه به وعظ پرداخته است . از آنجا که لحن ایشان بسیار متکبرانه است مستقلا به آن می پردازم البته لحن کلام ما آهنگی دیگر دارد و به همین جهت ضمیمه سوم از دوم تفکیک می گردد.
۱- (نقل قول ایشان چنین است: در شرایطی که امر مبارک در حال گذر از مرحله مظلومیت و مقهوریت است آن هم در مهد امرالله پرداختن به اینگونه مقالات و یا تشویق غیر مسئولانه اشخاص به تهیه مقالاتی از این ردیف و بحث در باره نحوارایه مقالات علمی وفنی مرا یاد داستانی از حضرت علی انداخت…) وقتی به واژه های مهد امرالله و مقالات غیر مسئولانه توجه می کنم سئولاتی حاصل می شود که لطفا به آنها جواب دهید . دوست عزیز واژه ی مهد امرالله برای شما چه معنایی دارد ؟ظاهرا چنین مقالاتی را در شان مهد امرالله نمی دانید چرا؟ آن را مناسب وضع ما نمی دانید . چرا؟ سوالات واضح است اما پاسخی برای آنها ندارید . چرا که کسی می تواند به این سوال پاسخ بگوید که واژه مهد امرالله معنی خاصی بدهد که قابلیت استخراج از الواح و آثار را داشته باشد نه اینکه با برداشت های شخصی بخواهید نظر خود را اعمال کنید . آن هم بدون دلیل ،فقط از حیث سلیقه . ظاهرا این واژه برای شما افاده نظام نامه ای از اعمال و افعال دارد که فقط خود شما از آن اطلاع دارید و معمولا چنین سخن گفتن در ذهن افراد معمولی افاده این را می کند که چنین مقالاتی در شان امرالله نیست.
۲- اما سوال این است : آیا اگر در جامعه خارج مهد امرالله نوشته می شد چه ؟ آیا در آنجا مناسبت دارد ؟ و ظاهرا بیان و معنای سخن شما اینچنین است . دوست عزیز الواح مبارکه متعلق به آحاد نفوس است . حال کسی در گوشه ای از دنیا یک لوح را شرح داده است . اگر آن لوح تعلق به مرز خاصی (مهد امرالله ) ندارد پس شرح آن هم متعلق به مرزی خاص نیست . این شما هستید که در قالب الفاظ پر طمطراق مقدمه محذوفی را در ذهن خود وضع می کنید . الواح را به مرز های خاصی تقسیم می کنید . فرضی که هرگز نمی توانید آن را اثبات کنید . هرگز نمی توانید اثبات کنید که این لوح و شرح آن متعلق به همه ی احبا نیست یعنی متعلق به این خاک و بوم نیست .
۳- دوست ما چنین ادامه میدهند: ( پرداختن به اینگونه مقالات و یا تشویق غیر مسئولانه اشخاص به تهیه مقالاتی از این ردیف …به نظرم یکی از صفات نویسنده مخصوصا آنکه به مطالب فلسفی میپردازد تشخیص میزان ضرورت بحث است تا دردی را دوا کند و باری را از دوش کسی بردارد نه اینکه فراموش کند اطرافش چه می گذرد … ) واژه ی غیر مسئولانه وقتی معنی میشود که ما واژه مسئولانه را معنی کنیم دوست ما فکر کرده اند رفتار مسئولانه آن هم در مهد امرالله را همه می دانند و در قلب افراد نقش بسته است . عجیب است چه کسی گفته است شرح یکی از الواح مبارک رفتاری غیر مسئولانه است .چه کسی گفته است ارتباط مسائل فلسفی به مباحث فلسفی امر " فراموشی از اطراف و پیرامون ماست" ؟ آیا ناقل این الفاظ جز مخدوش کردن ذهن خوانندگان هدفی را دنبال می کند ؟ اگر فقط در حد یک کتاب سیر حکمت اطلاعات فلسفی داشتید و در حد منطق سلیمانی منطق خوانده بودید نه چنین می نوشتید و نه چنین استدلال می کردید . شما اهل فلسفه و تفکر استدلالی نیستید .برای شما از بیان مبارک حضرت ولی امرالله نقل می کنیم . حضرت ولی امرالله خطاب به یکی از از احبا در ۱۵ فوریه ۱۹۴۷ می فرمایند :"در مورد ارتباط مسائل فلسفه با تعالیم بهائی میفرمایند "این کار ، کاربسیار عظیمی است که علمای آینده به عهده خواهند گرفت ." شما اگر اهل نقل باشید با توجه به این بیان مبارک باید قانع شوید که این شرح رفتار غیر مسئولانه نیست . البته شاید اس اساس اعتقادات اهل بها که خدا باشد را قبول ندارید اگر باز آن لوح را مطالعه بفرمایید و قلب پاکی داشته باشید حتما معتقد می شوید .ما خودمان را مصداقی از علمای آینده نمی دانیم فقط مثل بسیاری فقط شروع کرده ایم به طرح مقدماتی مسائل فلسفی آن هم نسبتا تخصصی ،همین .
۴- نقل قول ایشان چنین است:"…مرا یاد داستانی از حضرت علی انداخت که وقتی قشون اسلام امپراطوری رم شرقی را محاصره کرده بود یک کشیش داشت بر علیه اسلام ردیه می نوشت امپراطور به او کفت چه می نویسی گفت ردیه به اسلام می نویسم امپراطور زد پشت گرد ن کشیش و گفت مردکه آنها پشت دروازهای شهراند و می خواهند وارد شهر شوند آنوقت تو ردیه می نویسی؟ "اولا :داستان شما دلچسب و دلنشین بود از خواندن آن لذت بردم ولی فقط بدان داستان است چندان معقول نیست . اشکالاتی دارد از جمله :آیا امپراطور داخل کلیسا قشون خود را آرایش نظامی می داد یا کشیش داخل قشون امپراطوری می جنگیداگر کشیش میجنگید چگونه رد می نوشت؟ اگر امپراطور رهبری سپاه می کرد داخل کلیسا چه می کرد ؟ دوما : دوست عزیر بهتر است قبل از نقل مقداری در آنچه میکوئید فکر کنید هر داستانی قابل استناد نیست . سوما:دوست عزیز در کدام کتاب فلسفی و منطقی ذکر داستان دلیل و حجت شده است که شما به آن پایبند هستی . چهارما: استدلال باید مناسبتی با موضوع داشته باشد . قصه ی شما چه مناسبتی با موضوع داشت؟ آیا ما رد نوشته بودیم یا اثبات و شرح ؟ دوست عزیزم ما شرح بیان مبارک کرده ایم نه رد بیان مبارک ونه رد هیچ مذهب و دینی را تا قابل مقایسه با آن باشیم . شما رد و شرح را با سلب و ایجاب یکی گرفته اید . عجیب است این دو با هم تناقض دارد . وبا هم جمع نمی شوند . شما چگونه در ذهنتان این دو را جمع کرده اید و شرح را رد دانسته اید. پنجما : فرض کنیم این داستان کذب راست باشد .مگر ما جایی را فتح کرده بودیم که حالا با از دست دادن آن بترسیم . ششما: دوست عزیز این مقاله دفاعیه است از بحثی که یکی از مفاخر این مملکت (دکتر اعوانی رئیس انجمن حکمت و فلسفه )مخالف و نافی آن بوده و ادعا کرده است که بهتر از آن را می نویسد . هفتما: شما که ادعای درد شناسی می کنید و درد می شناسید چگونه است که درد بی ایمانی و بی خدائی را نمی بینید و نمی فهمید .
۵- نقل قول ایشان چنین است:"…اگر بعدا این مطالب گفته می شد هیچ اشکالی ایجاد نمی کرد …" ممکن است بگویید اشکال چیست؟ اینکه چنین بگویید و به خواننده واگذار کنید تا حدس بزند انتقاد نیست .اشکال این است که بی سبب با شرح یکی از الواح مبارک مخالف هستی . حقیقت را بگویم اگر مطلب را نفهمیدی چرا کلی گویی می کنی ؟ اشکال کار در چیست اینکه استدلال مبارک این قابلیت را دارد که می تواند بسیاری از ادعاهای مکاتب غربی را از جمله هیوم را نفی کند . شما با چه چیزی مخالف هستی ؟ نقد برهان هیوم ،نقل استدلال مبارک در خصوص بطلان تسلسل ، شیوه ی منطقی ایشان . راستی لفظ" بعدا " یعنی کی و چه وقت؟هزار سال دیگر ؟
۶- خوب است شما که درد شناس هستید . قلم بزنید و درسی به ما بیاموزید ای کاش شما و دیگران که کلی گویی کردید به جان مطلب می رفتید و نقایص را کامل می کردید و الا نفی بدون دلیل و برهان کاری ندارد . در آینده فقط رودررو حاضر به بحث هستم.
باقی بقای عمرشما
تورج قانونی ۱ /۱۱/۸۵