دختر نوجوان نیز که اشک میریزد و می گوید : «چطور میشود که در خیابان راه بروی و کسی آن
هم کنار اتوبان تو را داخلجوی آب بیندازد و تجاوز کند.
من ۶ ماه است که حتی یک لحظه هم این صحنه از جلوی چشمانم دور نمیشود. آسیب روحی که از این اتفاق به من وارد
شده، خیلی زیاد است و هرگز راضی به پسگرفتن شکایتم نیستم.»
نگاهم کـن …
عمـــیق .. !
من غمگین ترین شاد ِ دنیام .. !
اندوه مرا در پس ِ چــهره ام ببین … !
من دخـتر سایه ام ..
دختر تاریکی .. !
دختری آشفته تر از خــط خطی هایش .. !
دختر : «عصر بود. از مترو شهید باقری پیاده شدم تا به خانهمان بروم. به یکی از کوچهها رفتم که ناگهان پسر موتورسواری شد راهم شد. به او اهمیتی ندادم اما او ناگهان مرا به داخل جوی آب عمیق و بزرگی که در آنجا بود، هل داد.
شوکه شده بودم و میخواستماز جوی آب بیرون بیایم که پسر جوان خودش به داخل جوی آب آمد. در آنجا او مرا مورد
تجاوز قرار داد.بعد از آن هم گوشی موبایل و طلایم را سرقت کرد و متواری شد.»
دختر با چه حالی به خانه می رود من نمی دانم شما می دانید ؟ حسش را و حسش نسبت
به تنش و پوستش و زیبایی اش و کودکی اش!ندوه مرا در پس ِ چــهره ام ببین … !
من دخـتر سایه ام ..
دختر به پدر می گویدکاش پدر مطلب من را بخواند که آنقدر خوب است که دختر از او نمی ترسد. پدر به او نمی گوید حتما عشوه آمدی .
پدر به دختر نمی گوید
صد بارنگفتم تنها بیرون نرو و پدر دختر را بر می دارد و برای شکایت پیش پلیس می رود.
پدر به پلیس می گوید و کاش پلیس مطلب من را بخواند. پدر به پلیس اعتماد می کند و نمی گوید حتما پلیس می گوید حجاب دخترت درست بود ؟
پلیسبه دختر نمی گوید حتما رفتارت درست نبود .
پدر دختر را دعوا نمی کند و پشت دخترش می ایستد حالا ببینید چطور ؟
مادر می گوید : دخترکم حالش خوب نیست . حال خوبی ندارد. این اتفاق را نمیتواند فراموش کند. شما بگویید چطور فراموش کند .
دخترکم آن روز از خانه دوستش برمیگشت. خودش هم میگوید هنوز هم نمیتوانم باور کنم که در خیابان و در مقابل مترو چنین
بلایی سرم آمده باشد. دخترم نه بیاحتیاطی کرده، نه سوار خودرو شده، فقط درحال برگشت به خانه بوده کهدچار چنین اتفاقی شده است. برای همین
حاضر به گذشت نمیشویم.» حالش خوب نیست .
مادر این دختر نوجوان درحالی که اشک می ریزد می گوید : از وقتی این اتفاق برای دخترم افتاده یک روز خوش نداشتهایم. دخترم افسرده شده. مرتب گریه میکند. کابوس میبیند. من یک مادرم، پابهپای دخترم مینشینم و گریه میکنم.
هرچه با او صحبت میکنم، فایدهای ندارد.صدمه خورده باور نکردنی .
+++++++
من دخـتر سایه ام ..
دختر تاریکی .. !
دختری آشفته تر از خــط خطی هایش .. !
پلیس می گوید : انگار چهره دختر خودم جلوی چشمم آمد. کاش پلیس با دیدن هر جوانی چهره فرزندش و یا خواهر و برادرش را می دید . “ آهای آقای پلیس
ما هموطن هستیم و هم شهری و هم ولایتی “این پرونده پیشروی پلیس قرار گرفت.
با اعلام این شکایت موضوع در دستور کار ماموران قرار گرفت و تلاش برای شناسایی و دستگیری پسر جوان آغاز شد. درحالی که ماموران به دنبال ردی از این پسر بودند،
بعد از گذشت سه روز، پدر شاکی بار دیگر با پلیس آگاهی تماس گرفت و گفت که این پسر را پیدا کرده است.
چطور پدر رد پسر را پیدا می کند که پلیس نمی تواند؟ چطور پدر شب از روز نمی شناسد و کار و زندگی را رها می کند تا جایی
که متجاوز به جسم و روح دخترش و همسرش و خودش را پیدا می کند؟
او در اینباره به ماموران گفت: «از وقتی این اتفاق برای دخترم افتاد، مرتب به مترو شهید باقری میرفتم و مرتب آن اطراف پرسه میزدم تا شاید ردی از این پسر پیدا کنم. احتمال
میدادم که شاید این پسر بار دیگر آنجا بیاید و به دنبال طعمهای دیگر باشد. تا اینکه دم غروب پسرجوانی را دیدم که در همان حوالی پرسه میزد.
به او مشکوک شدم و او را خوب زیرنظر گرفتم. دیدم با موتور مزاحم یک زن شد. او سعی کرد این زن را به داخل جوی آب بیندازد. برای همین بلافاصله او را شناختم.»
با اطلاعاتی که این مرد به پلیس داد، بلافاصله ماموران در محل حاضر شدند و پسر ١٩ساله که تابع یکی از کشورهای هم مرز است را بازداشت می کنند. این پسر بلافاصله تحت بازجویی قرار گرفت و درنهایت به جرم خود اعتراف کرد. پرونده این پسر برای رسیدگی به شعبه ١١ دادگاه کیفری یک استان تهران ارسال شد.
پسر جوان در نخستین جلسه تحقیقات خود در این شعبه ماجرای تجاوز به دختر ١۶ساله را تشریح کرد. وی درحالی به جرمش اعتراف کرد که هنوز
جوابیه پزشکی قانونی به دست قضات دادگاه نرسیده بود تا اینکه نظریه پزشکی قانونی به دست قضات رسید که تجاوز را تأیید میکرد. هر چند که این پسرچند شاکی دیگر دارد.
کمی هم کتکش زدم
بنابراین متهم در شعبه ١١ دادگاه کیفری استان تهران به اتهام تجاوز به دختر نوجوان محاکمه شد در حالیکه دو دختر جوان دیگر شاکی او بودند . در ابتدای این جلسه که پشت درهای بسته و به ریاست “ قاضی متین راسخ “ برگزار شد، نماینده دادستان کیفرخواست را خواند و برای
متهم تقاضای مجازات قانونی کرد. پس از آن شاکی بار دیگر شکایت خود را مطرح کرد واز دادگاه خواست تا مجازات قانونی را برای متهم در نظر بگیرند. د
ر ادامه متهم در جایگاه ایستاد و جرم خود را انکار کرد. او به هیأت قضائی گفت:«قبول دارم که این دختر را به داخل جوی آب انداختم، ولی قصدم فقط سرقت بود.
من او را مورد آزار و اذیت قرار ندادم. فقط میخواستم از او سرقت کنم، چون مقاومت کرد کمی کتکش زدم، ولی هیچ تجاوزی در کارنبوده است.»
این صحبتها درحالی مطرح شد که پزشکی قانونی موضوع تجاوز را تأیید کرده است. متهم درحالی جرم خود را انکار کرد که در پایان جلسه به پای
شاکی و خانوادهاش افتاد و از آنها خواست تا او را ببخشند، اما شاکی از شکایت خود صرفنظر نکرد.
در پایان نیز هیأت قضایی وارد شور شدند و متهم را به اتهام سرقت و تجاوز به شلاق، ١٠ سال زندان و اعدام محکوم کردند.
می رفت بستنی بخرد.
عروس-بچه ی ترسخورده
در شهر ورامین دختر ۶ ساله افغان ساکن ایران که برای خرید از مغازه از خانه خارج شده بود توسط پسر ۱۷ ساله همسایشان مورد
تجاوز قرار می گیرد و سپس پسر جسد را مورد اسید پاشی قرار می دهد تا آثار جرم را از بین ببرد و چون نمی تواند از دوستش می خواهد کمک یگیرد
که دوستش جریان را به والدین می گوید……
.در پی مفقود شدن دختر بچه ۶ ساله مهاجر افغان بنام ستایش قریشی در منطقه خیرآباد ورامین, روز یکشنبه ۲۲ فروردین, خانواده ستایش اقدام به
انتشار اطلاعیه ای مبنی بر مفقود شدن دخترشان می کنند و تمام منطقه و محله زندگی را به دنبال ستایش جستجو می کنند. اما شب هنگام جسد
سوخته ستایش از منزل همسایه یافت می شود.
«شنل قرمزی»
می رفت بستنی بخرد.
اسکناس مچاله ای
در مشت کوچک و
هزار ستاره ی رقصان
در چشم های درشتش.
شنل قرمزی شش ساله ای
که هنوز
در خنده اش
دندان های شیری افتاده داشت.
طی مصاحبه با پدر دخترک شش ساله مهاجر افغان, روز یکشنبه وقتی ستایش از منزل بیرون میرود, نمیدانسته که پسر همسایه فکر ربودن و قتل
وی را در سر داشته و زندگی او را به کام مرگ خواهد کشاند. پسر اقدام به ربودن دختربچه می کند و دختر را به خانه خودشان می کشاند و پس از تجاوز و قتل, با ریختن اسید جسد بیجان ستایش را میسوزاند و پس از آنسعی می کند تا جسد را معدوم کند تا آثار جنایت را از میان بردارد اما موفق به این کار نمی شود.
تجاوز به دخترکی که تنها بوسه مادر و مادر بزرگ و پدرش راماجرای گم دخترک با دندان ی های شیری که تازه افتاده است به بیست و یکمین روز بهار امسال در خیرآباد ورامین تهران برمی گردد. درست یک هفته قبل از آنکه شبکه های اجتماعی از ماجرا با خبر
شوند «ستایش» در کوچه های باریک و تو در تویی که بوی آشفتگی می داد در یکی از خیابان اصلی خیرآباد گم شد.هوا گرگ و میش شد تاریک شد و از ستایشخبری نشد. پدر ستایش بعد از آنکه موضوع را به پلیس گزارش داد، عکس او را روی برگه هایی چاپ کرد و به دست کسبه
محل می داد تا شاید خبری از دخترش داشته باشند. اسم پدر شیر آقا بود علاوه بر این دختر که مهرماه امسال ۶سالش تمام می شد یک پسر و یک دختر دیگر داشت و به صورت روزمرد در منطقه کار می کرد.
اهالی محل در خیرآباد همدیگر را می شناسند و خیلی زود خبر گم شدن «شش ساله دختر” در خانه زبان به زبان شد.
امید پسر همسایه فرزند چهارم یک خانواده است که او تنها پسر آن و آخرین فرزند آن محسوب می شود. پدرش کارمند یکی از نهادهای دولتی
و مادرش خانه دار است. بنابر شواهد موجود پدرخانواده همه تلاشش برای تامین خانواده و سامان دادن دختران بوده است. هر سه خواهر امید ازدواج کرده اند و
او دایی ۵ کودک محسوب می شده است. امید کلاس سومراهنمایی (سوم متوسطه اول) است. گویا وقتی سه ماهه بوده تشنج کرده مادرش در
حالی که به هنگام خواب دهان او را پر از کف دیده به بیمارستان منتقلش کرده است. بعد از آن مرتب دارو مصرف می کرده و به گفته مادرش پای چپش را
نمی توانسته درست حرکت دهد. اما هیچ کس هیچ رفتار مشکوک و سئوال برانگیزی از امید ندیده است که کوچکترین ظنی بهدست داشتن او در این کار منتهی شود.
مادرش درباره روز حادثه گفت: آن روز می خواستم با دخترم برای خرید رویه مبل به بازار برویم که وقت آمدن پسرم از مدرسه شد. دلشوره داشتم.
این اواخر مدرسه گفته بود با دانش آموزی رفت و آمد دارد که اهل شر و شیطنت است. برای همین زود برگشتیم. حتی غروب که گفتند «ستایش»
گم شده از امید هم درباره اش پرسیدم.
می رفت بستنی بخرد.
عروس-بچه ی ترسخورده
در وانی از اسید،
با جیغ های مجروح ناشنیده در گلو و
چاک خونچکان چاقو بر تنش.
شنل قرمزی غمگینی
که راه برگشت را
برای همیشه گم کرده است
و بستنی نیمخورده اش
جایی در سکوت جنگل
آرام،
آرام
آب می شود. //
یغما گلرویی
لرزه هایی که تمام نمی شود
دکتر ف- فدایی در وب سایت سلامت می گوید : حدود یکسوم تجاوزها با کتک زدن همراه است وهر چه روابط یا آشنایی طرفین
ماجرا نزدیکتر باشد، این ضرب و جرح به صورت وحشیانهتری رخ میدهد. به نظر میرسد زمانی که قربانی سعی میکند خودش
را از دست تجاوزگر نجات دهد، باز هم صدمه میبیند و حتی احتمال خطر مرگ در این نزاعها وجود دارد. اگر هم قربانی تلاش نکند،
تجاوزگر تقویت میشود و چون قربانی رفتار تجاوزکارانه او را نمیپسندد، علاوه بر آسیب جسمانی ممکن است از لحاظ روانی هم آسیب
ببیند. از اثرات دیگر تجاوز امکان بارداری است. طبیعی است که این حوادث میتواند بر زندگی قربانی تاثیر بگذارد.
تقریبا همه زنان قربانی، تا حدی به اختلال هیجانی یا روانی دچار میشوند؛ حتی اگر ابتدا به آن واکنش نشان ندهندیااحساسات
خود را انکار کنند و بکوشند به زندگی طبیعی خود ادامه دهند. در برخی موارد نیز آنها به خشم، ترس، احساس عدم امنیت، افسردگی،
بیخوابی، کابوس، بیزاری از آمیزش جنسی و احساس بیحرمتی و فقدان کنترل نفس دچار میشوند.
این حالتها ممکن است ماهها یا حتی سالها بعد از تجاوز ادامه پیدا کند و هر رویدادی که تجاوز جنسی را به یاد بیاورد یا قربانی را به این
فکر بیندازد که او بر زندگی خود کنترلی ندارد، میتواند احساسهای فوق را حتی بعد از آنکه دیگران فکر کنند که او بهبود یافته است،
راهاندازی کند و گاهی نیز این مساله به احساس گناه منجر میشود.
فراموش نکنیم قربانی خشونت هیچ گاه گناهی مرتکب نشده است