مطالعه و بررسى <<رساله مدنیه>> عبدالبهاء ۶
نادر سعیدی
۵- ب : انتقاد از مکتب روشنگرائى و تئورى برون گرائى آن
عبدالبهاء با رد تئورى توسعه سنت گرایان، امکان وجود عناصرى کلی و عمومى را در مفهوم توسعه و پیشرفت تأئید میفرمایند. اما این تأئید بهیچوجه بمعنى قبول تئورى برون گرائى که فلسفه روشنگرائى و طرفداران آن در ایران ارائه میدادند نیست. نتیجتاً عبدالبهاء با هر گونه تئورى غرب گرا مخالف هستند، چه که استدلال میکنند که الگوى پیشرفت در غرب جانب گرا و نارساست. بطوریکه ملاحظه شد عبدالبهاء پذیرفتن عناصر مثبت تمدن غرب را حمایت و ترویج میفرمایند یعنى کسب علوم و صنایع جدید و پیشرفت بسوى نوع جامع و دموکراتیک حکومت که در آن هر نوع تبعیض مذهبى، جنسى، طبقاتى، نژادى، قومى، عقیدتى و سیاسى و غیره نفى شده باشد.
از نظر عبدالبهاء جریان دموکراسى شدن و لغو تعصبات در جامعه در واقع یک تعهد اخلاقى و یک جنبه کلی تعریف توسعه و پیشرفت براى هر جامعه اى در عصر جدید میباشد. اما برخلاف روشنفکران غیر مذهبى ایرانى که طرفدار تقلید کورکورانه از غرب بودند، عبدالبهاء جنبه هاى اصلی الگوى پیشرفت غرب را مورد انتقاد قرار میدهند.
از دید عبدالبهاء تجدد راستین هنوز در غرب به تحقق نپیوسته است، نه فقط بخاطر وجود و تداوم انواع تبعیضات و تعصبات یعنى آنچه که در سفر اروپا و آمریکا پیوسته بر آن تأکید داشتند، بلکه باین جهت که مفهوم خردگرائى از دیدگاه غرب فقط مبناى مادى دارد، ولی خردگرائى واقعى مستلزم پیشرفت مادى و معنوى هر دو میباشد. بنابراین ایرانیان باید از پیشرفت هاى علمى و صنعتى غرب استفاده کنند بدون آنکه از روش یک بعدى آن نسبت به تجدد و پیشرفت پیروى نمایند. انتقاد عبدالبهاء از روشنگرائى و تئورى برون گرائى آن را میتوان در سه استدلال خلاصه نمود. اول آنکه تئورى روشنگرائى بر اساس مفهوم ثابت و بى تحرکى از طبیعت انسان و جامعه استوار میباشد. ولی از نظر عبدالبهاء انسان موجودى روحانى و تاریخى و جامعه هویتى زنده است(صفحات ١٢۶-١٢۵ ). بعبارت دیگر تجدد یک پدیده خاص تاریخى است. اما خصوصیات ساختار کنونى جهان مستلزم بینشى جدید نسبت به مفهوم توسعه و پیشرفت میباشد. توسعه و پیشرفت را باید هم برحسب اصول مشترک کلی و جهانى و هم بر حسب یک جریان محلی شناخت.
دومین اعتراض عبدالبهاء بر فلسفه روشنگرائى به جنبه الحاد این فلسفه مربوط میگردد. ایشان با اشاره مستقیم به ولتر، از نظریه او مبنى بر اینکه عقل ابزارى بدون کمک ارزشهاى روحانى براى یک نظام پیشرفته اجتماعى کافى میباشد انتقاد میکنند. منطق عبدالبهاء در اینجا شبیه بیان بهاء الله در باره مسئله نظم میباشد. از نظر عبدالبهاء رشد و توسعه نه تنها به خلاقیت و پیشرفت مادى و علمى نیاز دارد، بلکه به تجدید حیات روحانى و پیشرفت معنوى نیز محتاج است. اشتباه فلاسفه مکتب روشنگرائى آن بود که شعائر دینى سنتى را با روح دین معادل میدانستند. آنها خواهان تغییرات علمى و ادارى بودند ولی لزوم تجدید حیات روحانى را بفراموشى سپرده بلکه دین و روحانیت را بکلی نفى نمودند. نظم موثر بستگى به انظباط درونى، محبت و همبستگى عمومى و خردگرائى عملی دارد. جضرت عبدالبهاء میفرمایند:
". . . این معلوم و واضح است که اعظم وسائط فوز و فلاح عباد و اکبر وسائل تمدن و نجاح من فى البلاد محبت و الفت و اتحاد کلی بین افراد نوع انسانى است و هیچ امرى در عالم بدون اتحاد و اتفاق متصور و میسر نگردد"(١۵)
عبدالبهاء تأکید میفرمایند که آداب و رسومى که امروزه در بین پبروان ادیان مختلف متداول است نباید با دین واقعى اشتباه شود. ایشان با استفاده از تجزیه و تحلیل تاریخى، نقش سازنده ظهورات الهیه را در ایجاد تمدن، گسترش اتحاد و دوستى بین ملل و پیشرفت علم و تمدن روشن میسازند. نه نفى دین بطور کلی و نه اطاعت کورکورانه از سنت هاى گذشته، هیچیک صحیح نیست. آنچه اینجا مورد نیاز است بینشى مترقیانه و تاریخى نسبت به ظهورات الهیه میباشد.
عبدالبهاء بخصوص استدلال میکنند که برخلاف نظریه فلسفه روشنگرائى، اخلاقیات مستلزم تعهدى روحانى میباشد. در جواب این استدلال که افراد بشر بر حسب غریزه به یک نوع حس اخلاقى مجهز میباشند و بنابراین نیازى به راهنمائى و تربیت روحانى و معنوى ندارند، عبدالهاء تأکید میفرمانید که حس اخلاقى بشر در واقع محصول تعلیم و تربیت است. همچنین اشاره میفرمایند که حتى اگر حس اخلاقى ذاتى وجود داشته باشد فقط منحصر به عده معدودى است و از مشخصات مشترک توده مردم نیست. حتى یک حس اخلاقى ذاتى و بالقوه نیز باید بوسیله دین و تربیت روحانى شکوفا گردد. بعلاوه تأکید میفرمایند که اصول اخلاقى از نظر تاریخى ملهم از ادیان بزرگ تاریخ بوده است. در نهایت اضافه مینمایند که حتى اگر شخصى گرایش اخلاقى داشته باشد پاکدلی و حسن نیت او از طریق احساسات روحانى تقویت خواهد گردید (صفحات ١١۶-١١۵).
سومین اعتراض عبدالبهاء نسبت به نمونه توسعه و پیشرفت غربى به فرهنگ غرب و سیاست هاى نظامى، استعمارگرى، سلطه جوئى و تجاوزگرى بین المللی آن مربوط میگردد. میفرمایند:
" اهالی اروپ در درجات عالیه تمدن اخلاق ترقى ننموده اند چنانچه از افکار و اطوار عمومیه ملل اروپ واضح و آشکار است مثلاً ملاحظه نمائید که الیوم اعظم آمال دول و ملل اروپ تغلب و اضمحلال یکدیگر است . ."(١۶)
با توجه به اعتقاد عبدالبهاء به وحدت عالم انسانى و تعهد ایشان نسبت به اصول محبت، اتحاد و صلح، این موضوع جنبه اصلی بینش جهانى ایشان را تشکیل میدهد. تأکید ایشان بر لزوم داشتن یک دیدگاه جهانى نسبت به مسئله توسعه و پیشرفت در واقع نتیجه نفى فرهنگ تجاوز و خشونت از ناحیه ایشان میباشد. معتقدات عبدالبهاء مبتنى بر کسب ظرفیت بیشترى براى محبت، اتحاد و خدمت است. این مقام بسى برتر از فرهنگ ارتش گرا، خودخواه و مادى غرب و رفتار منبعث از تئورى هاى آن میباشد.
ذیلاً بعضى از تفاوت هاى اصلی بین دیدگاههاى عبدالبهاء و روشنفکران غیرمذهبى ایران را نسبت به مسئله اصلاحات مورد مطالعه قرار میدهیم. بغیر از مطالبى که در قسمت هاى قبل مورد بحث قرار گرفت، به چند تفاوت فنى نیز اشاره میگردد. اول آنکه هر چند عبدالبهاء فراگیرى علوم و صنایع غرب را توصیه میفرمایند ولی هرگز واگذارى امیتازات به شرکت هاى غربى را حمایت نکرده اند. در حالیکه میرزا ملکم خان و حسین خان مشیرالدوله با تأکید از سیاست واگذارى امتیازات به غرب دفاع میکردند و ملکم خان رسالات مختلفى در دفاع از این تز نوشت. اما عبدالبهاء حتى یکبار در تأئید این امر سخنى نگفتند. جالب اینجاست که در سال ١٨٩١، پس از واگذارى امتیاز دخانیات به یک شرکت انگلیسى و قبل از آنکه تنباکو از ناحیه علماء تحریم شود، بهاءالله بى توجهى ناصرالدینشاه را نسبت به امر کشاورزى مورد انتقاد قرار دادند. ثانیاً گرچه عبدالبهاء از تجدد دفاع کرده اند ولی هرگز "فراموشخانه" را بخاطر موضع فلسفى ضد خدائى آن تأئید نفرموده اند. ثالثاً عبدالبهاء با نظریه تغییر الفباء و خط فارسى نیز موافق نبودند ولی در آثار خود به لزوم یک زبان کمکى بین المللی اشاره فرموده اند. رابعاً برخلاف نظریه هاى روشنفکران غیرمذهبى، مفهوم توسعه و پیشرفت از نظر عبدالبهاء جنبه اى جهانى و غیر متمرکز دارد. نهایتاً بینش عبدالبهاء مبتنى بر آگاهى تاریخى بود و نه بر اساس مفهوم ثابت و غیرپویاى جامعه آنطور که در فلسفه روشنگرائى دیده میشود.