هما ناطق و آیین بابی ۱

تورج امینی

۲۲/۱۰/۱۳۸۵

 

هما ناطق و آیین بابی ۱

 

گمان نمی کنم کسی با این نظر مخالف باشد که مورخان تاریخ معاصر ایران اکثر قریب به اتفاقشان دستی بر سیاست داشته و دارند و به همین دلیل بیشتر سر و کارشان با تاریخ ، از منظر سیاسی بوده است تا صرفا یک دیدگاه تاریخی.(۱) به عبارت بهتر مهم ترین ستون تاریخ نگاری ایرانی بر "تحمیل نظریات سیاسی" نهاده شده است و نه بیان چیستی و تحلیل وقایع تاریخی. ایراد و عیب این موضوع زمانی برملا می شود که مورخان سیاست زده ایرانی بخواهند در باره تاریخ مذاهب از دیدگاه سیاسی خود بنویسند.

گر چه در ظاهر آنان چاره ای جز این کار ندارند ، زیرا آموخته های بنیانی آنان سراسر سیاسی است و نه تاریخی ، علمی ، مذهبی یا چیز دیگر و از آن جا که ایشان نه دین را می شناسنتد و نه ساز و کار ایجاد و پیشرفت دین را ، طبیعی است که آن چه نوشته اند ، می تواند نقایص بسیاری را با خود همراه سازد ، مورد اعتراض قرار گیرد و کاستی های آن به نمایش گذاشته شود. از طرف دیگر ، مورخان مهم ایرانی در این سده اکثرا مذهب گریز بوده اند و می خواسته اند که مذهب و امت را از دامن ایرانیان بزدایند و ملت را به جای آن بنشانند. این کار ناموزون تماما به دلیل مخالفتی است که اکثر آنان با اسلام داشته اند. خصوصا در این سه دهه ، ایشان برای آن که علیه جمهوری اسلامی بنویسند ، مذهب و سیاست را مخلوط کرده و یا آن که سیاسی نویسی تاریخی را بهانه ای قرار داده تا با مذهب و حکومت رسمی ایرانیان بجنگند.

نوشتن در باره تاریخ آیین بابی هر دو عیب بالا را در خود پرورده و در این صد و اندی سال چنان فربه شده است که زدودن افکار سقیم و روش های ناموزون تاریخی ، تحمل سال ها رنج و مرارت را می طلبد. از یک طرف آیین بابی در دوره قاجار به وجود آمد و مورخان قجر شناس ناچار بوده اند که بالاخره در باره تاریخ زندگانی سید باب و پیدایش آیین بابی نیز چیزهایی بنویسند و از طرف دیگر چون دین بابی داعیه نسخ اسلام را داشت ، کسانی که علیه اسلام نیز می خواسته اند بنویسند ( و امروزه روز نیز دق دلی خود را بر سر حکومت جمهوری اسلامی خالی کنند ) ، تاریخ قاجار و پیدایش آیین بابی بهترین مستمسک بوده است برای سرکوفت زدن و برملا کردن عقده های فروخفته.

در این دو حالت است که تاریخ آیین بابی باید مثله شود تا سیاست زدگی مورخان همچنان استوار بر جای خود بماند. مورخانی که در باره تاریخ دین بابی از منظر سیاسی نگاشته اند بر همین کجراهه رفته اند و از آن جا که ایران محل افت و خیزهای شدید سیاسی بوده است ، افراد مزبور متأسفانه هیچ گاه از اشتباه امثال خود در گذشته زمان درس عبرت نگرفته ، تنها صورتی از تحلیل های نامربوط گذشتگان را عوض کرده و ماهیت قضیه را همچنان حفظ کرده اند. آنان بدون آن که آیین بابی را بشناسند و از منظر ظهور یک پدیده دینی بدان نگاه کنند ، به دنبال اثبات معتقدات سیاسی خود بوده اند و نه در پی جستجو و تحقیق در باره یک واقعه ای که در قالب اعتقاد دینی ظاهر شده است. محمد رضا فشاهی ، احسان طبری ، فریدون آدمیت ، اکثر مستشرقان و بسیاری دیگر از خودمانی ها از این زمره اند و متأسفانه این آخری ، هما ناطق نیز بر همین راه رفته است. من در این نوشتار قصد دارم نگاهی گذرا به مطالبی که مشارالیها در کتاب "ایران در راهیابی فرهنگی" ( چاپ لندن ، ۱۹۸۸ ) در باره آیین باب نوشته ، بیندازم و امید دارم بتوانم گذشته از نقد مطالب خانم ناطق ، شمایی کلی از اشکالات اساسی که دامان مورخان ایرانی را در مواجهه با آیین بابی گرفته است ، نشان دهم.

نخستین و شاید مهم ترین نکته این است که مورخان مشهور و بزرگ ایرانی تماما در باره آیین بابی اظهار نظر کرده اند ، بدون آن که حتی یکی از آثار سید باب را خوانده و یا در باره مفاد نوشته های او تحقیق و بررسی صورت داده باشند! نمونه هایش را در دو مقاله دیگر: "فریدون آدمیت و بهاییان" و "مجلس مناظره باب با علمای تبریز" ، در باره آدمیت و حامد الگار ارائه نموده ام و اینک در این جا به سراغ هما ناطق باید بروم که یکی دیگر از بزرگان تاریخ نویسی ایران معاصر است. آیا این درد را با چه درمانی می توان چاره کرد که کسی در باره یک آیین سخن بگوید در حالی که نوشته های صاحب آن دین را حتی نگاه کرده باشد؟ آیا مضحک نیست کسی در باره تاریخ زندگی رسول اسلام کتاب بنویسد ، بدون آن که حتی لای قرآن را باز نموده و تا آن جا که امکان داشته باشد ؛ تعاملات اجتماعی ، فرهنگی و سیاسی دوران محمد را از آیات قرآنی بسنجد؟

متأسفانه و اسفا که در باره آیین بابی به همین سادگی این اتفاق سخیف رخ داده و هر کس که چهار سند از آرشیو بایگانی های انگلیس ، فرانسه ، روسیه و … دیده و کتب ناسخ التواریخ ، صدرالتواریخ ، روضه الصفا و …. را خوانده ، گمان کرده است که به ساز و کار اعتقادی/ اجتماعی/ تاریخی آیین بابی راه یافته است. بدیهی است فهمی که از نوشته های مورخان درباری ، سیاحان فرنگی ، مأموران سیاسی دیگر کشورها و بنیادگرایان اسلامی در باره آیین بابی به دست می آید به همان اندازه کج و معوج است که مثلا شناختن آیین مسیحی بدون مراجعه به اناجیل اربعه ( و یا آثار مؤمنین اولیه مسیحیت ) و اتکا به نوشته های مورخان یهودی یا رومی. ضمن آن که در این مثال ، گفتنی است که چون عیسی مسیح کتاب مدوّن نداشت ، چاره ای جز رجوع به اناجیل نیست و منطقی است که اگر او نیز کتاب می داشت ، نخستین منبع و مرجع ، می بایست نوشته های خود مسیح می بود.

اما ما از کجا می فهمیم که مورخان تحلیل گر ایرانی ، نوشته های سید باب را نخوانده اند و من درآوردی به تحلیل تاریخ و آیین بابی دست زده اند؟ بسیار ساده است ، به مراجعی که استفاده کرده اند ، نگاه می کنیم و می بینیم که تاریخ شناسان ایرانی و من جمله در بحث ما ، خانم هما ناطق در حالی که هیچ آشنایی و سر وکاری با آثار سید باب نداشته اند ، در باره آیین بابی و زندگی سید باب قلم فرسایی کرده اند. البته به اعتقاد من در باره ناطق این امر زیاد عجیب و دور از ذهن نیست ، زیرا شاگردی "استاد فریدون آدمیت" را کرده است!

در همین پروسه است که مشاهده می نماییم در کتاب راهیابی فرهنگی ، محض رضای خدا حتی یک نمونه ارجاع مستقیم به آثار باب به چشم نمی آید و اما تا دلتان بخواهد از سپهر ، اعتمادالسلطنه ، اعتضادالسلطنه ، احسان طبری ، فشاهی ، گوبینو ، آدمیت ، آرین پور ، سعادت نوری و حتی خود نویسنده ، نقل قول وجود دارد. عجیب تر آن که خانم ناطق برای شناخت حرکت سید باب ، یا به دامان اسناد وزارتخانه های اروپایی آویخته و یا آن که به سایه سیاحان فرانسوی گریخته است. این خود نشانه ای بسیار محکم است بر اثبات ادعای من که مورخان ایرانی دیدگاه خود را در باره آیین بابی با منظرهای سیاسی درآمیخته اند. تنها دو شخصی که نزدیک ترین رابطه را با آیین بابی ( و نه خود سید باب ) داشته اند و در جزو ارجاعات خانم ناطق آمده اند ، یکی موسیو نیکلا و دیگری آقاخان کرمانی است.

موسیو نیکلا گر چه با انتشار کتابی در باره آیین بابی اعتقاد راسخ خود را به این دین نشان داد و بسیاری از آثار سید باب را نیز در کتاب خود ترجمه کرد ، اما باید دقت کنیم که فهم او به عنوان یک مستشرق که تحت تأثیر جانبازی بابیان قرار گرفته بود و عاقبت علاقمند به آیین بابی شد ، چقدر می توانست نزدیک به خود این آیین شرقی باشد ضمن آن که او آثار سید باب را ( که احتیاج به دانستن مبانی دینی و اعتقادی اسلامی و شیخی داشت ) به صورت گزینشی ، به زبان فرانسه درآورد و خانم ناطق این نسخه فرانسوی را دیده و خوانده است.(۲) این خود می تواند معیاری باشد که فهم ناطق با چه مقدار فاصله از آثار فارسی و عربی سید باب به دست آمده است و بگذریم که نیکلا اساسا کارش روایت تاریخی بود و نه تحلیل یک تاریخ مذهبی و اشتباهات بسیاری نیز حتی در روایت ها مرتکب شده است.

آقاخان کرمانی نیز گر چه در باطن به سید باب اعتقاد داشت و در منزلش یواشکی برای اثبات حقانیت آیین بابی کتاب می نوشت ، اما در ظاهر مطلقا بابی نبود و حتی در جمع بابیان ازلی وجود مستقلی داشت ، با فاصله بسیار از سید باب ، هم از نظر زمانی و هم از منظر رفتاری و گفتاری. او آش در هم جوشی بود از ناسیونالیزم و قاجار ستیزی ؛ دین گرایی و الحاد ؛ اسلام گرایی و اسلام ستیزی ؛ به کارگیری روش های دینی همراه با روش های مبارزات سیاسی ؛ با میرزا ملکم خان آبگوشت خوردن و با سید جمال الدین اسدآبادی پالوده صرف کردن و ….. و یکی از بدبختی های ایرانیان و فرهیختگان ایرانی/ خارجی این بوده است که آیین بابی را اکثرا از طریق و منظر آقاخان کرمانی شناخته اند و بدتر آن که کتاب بی منطق هشت بهشت او را معرف کلیت آیین بابی دانسته اند. گفتنی است که ناطق با توجه به این که حرکات ازلیان را در تاریخ معاصر می شناسد ، اعتراف کرده نوشته های میرزا آقاخان اگر نه تشریح و تحلیل اندیشه های باب ، دست کم توجیه جنبش بابیان ( بخوانید فعالیت های سیاسی ازلیان! ) بود.( ص ۷۳ ) این داستان بسیار مفصلی است که در جای دیگر بدان پرداخته و شرح مستوفی داده ام و امیدوارم روزی چاپ شود.

توقع من از خانم ناطق به عنوان یکی از ارکان تاریخ نویسی معاصر ، این است که او اگر می خواهد راجع به سید باب مطلبی بنویسد ، مکاتبات و رساله های سید باب پیشکش ، لااقل یک بار سعی کند تا کتاب "بیان" را بخواند. اما دریغ که او اگر چه در باره آیین بابی و سید باب می نویسد ، اما حتی کتاب بیان را به چشم هم ندیده است ، چه رسد که بخواهد بخواند و چه رسد به آن که از پس انشای سید باب با اصطلاحات مخصوص بابیه برآید و سپس بفهمد که سید باب را چه قصدی در سر بوده است. زیاد سخت نیست اگر بخواهیم بفهمیم که خانم ناطق اصلا کتاب بیان را دیده است یا نه. او در جایی اشاره نموده:

 

" مهم تر این که در باب ۱۵ بیان ، پیامبر ما ، زنان را از قید حجاب آزاد کرد. اما به اعتدال سخن گفت و پی نگرفت ".( ص ۷۱ )

 

نه تنها چنین حکمی در کتاب بیان نیست ، بلکه اصولا سیستم فصل بندی کتاب بیان بر اساس "واحد" است و نه "باب". حالا ، این جمله را هما ناطق از هر کس برگرفته باشد ، نشان از آشوب ، بی نظمی و درهم ریختگی تاریخ نویسی ایرانی دارد که ناطق در باره چیزی می نویسد که اصلا از آن اطلاعی حاصل ننموده ، اما چنین وانمود می کند که تسلطی کامل به موضوع سخن خود دارد. او چیزهایی به گوشش خورده و یا در کتاب های تاریخی سیاسی! مطالبی خوانده که به کارش آمده ، لذا از آن مطالب بهره برده است ، البته با ظاهر و رنگی کاملا علمی. آیا عجیب نخواهد بود اگر بدانیم که ناطق با توجه به آن که "از چیزی که نمی دانست و نمی شناخت دم زد" ، اما در عین حال با غرور مخصوص فرهیختگان ایرانی در باره سید باب چنین نوشت:

 

" او نیز همانند جمله پیشوایان ، پر می گفت و از آن چه نمی دانست و نمی شناخت ، دم می زد "!( ص ۶۹ )

 

تصورش برای من بسیار مشکل است که ناطق گذشته از رفقای ازلی و بهایی که داشت ( و هنوز دارد ) و می توانست از آنان برای به دست آوردن آثار سید باب کمک بگیرد ، اما ظاهرا هیچ تلاشی برای این کار نکرد. او در سرزمین آزاد فرانسه ، در هر شهری که می خواست ، می توانست به مرکز بهاییان رجوع نماید و نوشته های سید باب را طلب کند یا تاریخ های معتبر بابیه را بگیرد و بخواند تا بتواند تاریخ دقیق بنگارد. او به سراغ هر بچه دبیرستانی بهایی در پاریس می رفت ، امکان آن را می یافت که بتواند به اصل منابع دست پیدا کند ، اما دریغ که ما ایرانیان نخوانده ملاییم و بدتر آن که نانوشته ها را می خوانیم و سپس به سادگی آب خوردن در باره آنها می نویسیم!

متأسفانه ناطق با توجه به همین اطلاعات سر هم بندی و از هم گسیخته که از این کتاب آن کتاب در ذهنش نشسته ، در پی تحلیل تاریخ ظهور سید باب برآمده و طبیعی است وقتی کسی برای نوشتن تاریخ بابیه ، آثار سید باب و بابیان و همچنین تاریخ های دست اول بابیان و بهاییان را نخوانده باشد ، نخواهد توانست نظریه پردازی درست ، منطقی و مطابق با واقع به دست دهد. از همین رو است که اشتباهات عجیب و غریبی دامان ناطق را رها نمی کند و حتی در بیان ساده ترین گزارش های تاریخی خود ، غلط هایی می نویسد که در شأن هیچ تاریخ نگاری نیست. از جمله:

اطلاق بوی بابیگری به رساله ای که جعفر ابن اسحاق در دوره فتح علی شاه نوشته! ( ص ۴۳ ) ؛ دیدار سید باب و قره العین در کربلا و حرکت سید باب پس از مرگ سید کاظم از راه مکه به ایران ( ص ۶۳ ) ؛ آگاه بودن سید باب از تنظیمات عثمانی و مشاهده کردن مخالفت های توده های مسلمان ، زمین داران بزرگ و مراجع دینی و نظامی با تنظیمات سلطان در بغداد!( ص ۶۱ و ۶۲ ) ؛ تخلیط شخصیت های گوناگون بابی با سید باب در زمانی که در باره ورود سید باب از مکه به ایران سخن گفته و همچنین چوب خوردن سید باب در شیراز توسط حسین خان حاکم شیراز ( ص ۶۲ ) ؛ کمک حاجی میرزا آقاسی به باب پس از آن که علمای اصفهان حکم قتل سید باب را نوشتند ( ص ۶۵ ) ؛ اختلاط در زمان نوشتن نامه های سید باب به حاجی میرزا آقاسی با مکاتبات علمای اصفهان و حاجی مزبور ( ص ۶۶ ) ؛ آزادی بیان و تأمین جانی داشتن بابیان در دوره حاجی میرزا آقاسی ( ص ۶۹ ) ، بابی شمردن تعدادی از بهاییان که سیاحان فرنگی آنان را مشتاق تغییر و تحول دانسته اند ( ص ۷۳ ) و ….. قس علی ذلک. همه این اشتباهات به این علت رخ داده که ناطق به خود همت نداده است تا برای تحقیق خود به منابع اصلی تر رجوع کند. او که برای نشان دادن چهره جدیدی از حاجی میرزا آقاسی ، هزاران برگ سند و دهها کتاب و رساله را زیر و رو نموده ، چرا برای خواندن یکی دو جلد کتاب از آثار بابیه و بهاییه وقت نگذاشته است؟ از این مضحک تر آن که او گاهی استنادات ، ارجاعات و فهمش نسبت به آیین بابی را از کسانی همچون فشاهی و طبری به دست آورده و از همه اسف انگیزتر آن که ناطق برای فهمیدن دین بابی به حامد الگار نیز تکیه کرده است.( ص ۶۵ )

نخواندن آثار سید باب باعث شده تا هر کس هر با ربط و بی ربطی را در کتابش نوشته که با تز و تئوری ناطق همخوانی داشته ، مشارالیها آن را برگیرد و به مطالب کتابش اضافه نماید و ظاهرا او هیچ پروایی نیز نداشته است تا ببیند مطالبی که می نویسد اصلا مطابق با واقع بوده یا نه. از جمله:

 

" باب نخست با تفسیر سوره یوسف درآمد و آیین خود را شناساند ، آن هم در بزرگداشت علی و نقد علما. او همان مطالبی را از سر گرفت که پیشتر درویشان علی اللهی ، شیخیان و دیگر رساله نویسان گفته بودند ".( ص ۷۰ )

 

" از میان شاهزادگان هم ملک قاسم میرزا ، کامران میرزا و فرهاد میرزا معتمدالدوله روی خوش نمودند ، حاجی میرزا آقاسی که جای خود داشت. باب از او به ستایش یاد می کند و می نویسد: "بدیهی است حاجی به حقیقت آگاه است" و می دانیم که در بیان او ، واژه حقیقت همانا آگاهی به اسرار نهان است که شیخیه عنوان کرده اند و باب در ربط با معتمدالدوله هم به کار می برد ".( ص ۶۵ )

 

" میان ناکجا آباد باب با جهان بینی قره العین و بشرویه تفاوت از زمین تا آسمان بود ".( ص ۶۹ )

 

" در زمینه اصلاحات دیگر ، باب مراسم حج را برانداخت […] و نماز و روزه و قرائت قرآن تحریم شد ".( ص ۷۳ )

 

" گرایش به ایران باستان از وجهه ای برخوردار بود که حتی باب آیین خود را با رسوم زردشتی درآمیخت ".( ص ۴۳ )

 

" در روی گردانی از شریعت عربی ، بابیان برخی از آداب و سنن آیین زرتشت را زنده کردند. در نوشته های باب به گونه ای پرستش خورشید به چشم می خورد ، گاه از خورشید حقیقت نام می برد ، گاه برایش هویتی زنده و جداگانه می سازد […] در بیان ، باب از مریدان خواست هر روز آدینه با لباس های پاکیزه و خلوص رو به خورشید بایستند. نیز در اعیاد مذهبی رویکرد باب به آیین زرتشت بود. نوروز را عید مذهبی قرار داد. تحت تأثیر زرتشتی گری سال را به ۱۹ ماه و ۱۹ روز تقسیم کرد ".( ص ۷۰ و ۷۱ )

 

گر چه نمونه این اظهارات در کتاب "راهیابی فرهنگی" بسیار است ، اما من بر خود لازم می دانم که در باره مواردی که در فوق اشاره کردم ، توضیحاتی را بنویسم

Comments are closed.