نامه سرگشاده به مدیر مسؤول مجله هنر موسیقی

به نظر اقایان تاسیس مدرسه هم جرم است

تورج امینی

۱۸/۱۱/۱۳۸۵

 

نامه سرگشاده به مدیر مسؤول مجله هنر موسیقی

 

جناب آقای ستایشگر ، مدیر مسؤول مجله هنر موسیقی

با سلام

 

به صدق کوش که خورشید زاید از نفست         که از دروغ سیه روی گشت صبح نخست

 

من بسیار متأسف شدم وقتی مشاهده نمودم سردبیر مجله هنر موسیقی که ظاهرا نقشی در گسترش هنر و فرهنگ موسیقی ایرانی بازی می کند ، بدون آن که در استفاده از کلمات مناسب دقت نماید و حتی بدون توجه به دعاوی مندرج در مطالب و مقالات خود ، به بیان مطالبی پرداخته که کاملا از راه انصاف و حقیقت دور است.

خوشبختانه در آخرین شماره مجله که من می خواهم در باره عدم رعایت انصاف از جانب شما بنگارم ، مقاله ای از آقای امیرعباس ستایشگر با عنوان "منتقد کیست" درج شده و ایشان به خصایصی که منتقدان باید از آن بهره داشته باشند ، سخن رانده است و من ابتدا جملاتی از آن مقاله را برمی گیرم و سپس به سراغ متن نوشتار شما می آیم تا با هم ببینیم که آیا خودتان به نصایح مشفقانه ای که به خوانندگان توصیه می نمایید ، توجه دارید یا خیر:

 

" منتقد باید به دور از غرض و مرض های شخصی و یا تحمیلی ، تنها به بیان نقد یک پدیده هنری بپردازد و تنها علتی که نقد هنری را تشکیل می دهد ، کالای هنری است نه حواشی آن [… منتقد باید ] از روند کلامی مناسبی برخوردار باشد و بتواند حق مطلب را به درستی ادا کند. بدیهی است این فرآیند تجربی و اکتساب این فن به دور از مطالب تخصصی هنر است. باید با استدلال و دقت به بحث بنشیند و از مسائل احساسی در نوشته خود بپرهیزد ".( مجله هنر موسیقی ، شماره ۷۸ ، ص ۱۵ )

 

گر چه مقاله فوق الذکر در باب نقد هنری نوشته شده است ، اما مطالب آن را می توان در باره هر نوع نوشتار در نظر گرفت و آن را با صدای بلند برای هر نویسنده ای برخواند و من می خواهم ، هم در خصوص سرمقاله درهم و برهم شماره ۷۸ و هم در ارتباط با نامه خانم گلنوش خالقی ، از شما انتقاد کنم و امیدوارم که سخنی را به شما تحمیل ننمایم ، غرض نورزم ، از احساسات خود بهره نگیرم و ضمنا حق مطلب را نیز ادا سازم:

 

الف ــ بر روی جلد این شماره از مجله چنین درج کرده اید: "پاسخ خانواده روح الله خالقی به تهمت بهاییگری خالقی".

ب ــ در سرمقاله به قلم خودتان نوشته اید: "هر زمانی خواسته اند ، شمشیر قلم تهمت برگرفته اند و تقوا را به دو نیم کرده اند. یک روز هم مُهر بهایی گری به این و آن زده اند ، مانند همین استاد روح الله خالقی که به راحتی و به دروغ او را بهایی خوانده اند [… آقای مرتضوی دادستان ] با افترا و تهمت به مردم و این مسائل کاری ندارند […] تا کی و تا چه مدت این بی تقوایی ها ادامه دارد؟".

ج ــ خانم گلنوش خالقی نیز در متن نامه ای که در جواب دروغ های روزنامه جمهوری اسلامی نگاشته ، این گونه آورده است: "مسأله این است که این تهمت ها می تواند برای خانواده اش که ما باشیم ( به خصوص برادرم که با خانواده اش در ایران زندگی می کند ) تولید اشکال کند. به هر حال نباید اجازه داد با این اتهامات ، نام نیک خالقی را آلوده سازند".

آقای ستایشگر ، آیا به زعم شما "بهایی بودن" نوعی از جرم است که چپ و راست لغت تهمت ، افترا ، آلوده سازی و … در این جملات نسبت به بهاییان  به کار رفته است؟ اگر جواب شما به این سؤال مثبت است ( که ظاهرا هست ، چون خودتان در همین سرمقاله ، در مجموع حرفتان این است که مردم و خصوصا نویسندگان روزنامه جمهوری اسلامی که نسبت بهایی بودن به خالقی داده اند ، باید در استفاده از لغات حواسشان جمع باشد! ) ؛ باید بگویم: عجب ، نمی دانستم که شما به جز تبحر در نواختن سنتور و گاهی راجع به عبدالقادر مراغه ای نوشتن ، اطلاعاتی در زمینه دین شناسی و تاریخ ادیان نیز دارید و توانسته اید به این نکته پی ببرید که بهاییان آلوده نام هستند!

من برای شما متأسفم که به عنوان کسی که کار فرهنگی را پیشه خود کرده ، هنوز مقدمات فرهنگی بودن را نشناخته اید. شما حتی اگر جزوه ای کوچک از آثار بیشمار آیین بهایی را خوانده بودید ، می دانستید که بهاییان با آموزه های دینی و اخلاقی که از زمان حکومت ناصرالدین شاه قاجار تا به حال در جهان رواج می دهند ( مثل: لزوم حضور دین در اجتماعات بشری ، لزوم رعایت عفت ، عصمت و اصول اخلاقی در زندگی ، تساوی حقوق زن و مرد ، تعدیل معیشت جهانی ، تعلیم و تربیت عمومی و اجباری ، ایجاد خط و زبان بین المللی ، لزوم تشکیلات جهانی در امر سیاست ، استفاده از هنر برای تعالی بخشیدن به روح انسانی و جامعه بشری و ……. ) مرتکب گناه و جرم نشده اند.  

خیلی بعید می دانم که شما ندانید لغات "تهمت" و "افترا" را در چه موضعی به کار می برند و البته جای تأسف دارد که اگر به خاطر شرایط سیاسی و مذهبی حاکم بر ایران مجبور شده اید که تیری به سمت بهاییان پرتاب کنید تا مبادا مورد بازخواست مسؤولان حکومتی واقع شوید و موقعیت ضعیف مجله تان به خطر افتد. در این صورت نیز باید خدمت شما عرض کنم که حکومت جمهوری اسلامی پس از سال ها که به آزار بهاییان پرداخت ، هم به دلیل بی آزار بودن بهاییان ، هم به علت آن که بهاییان کاری به سیاست بازی ندارند و با هیچ نوع از حکومت مبارزه و جنگ نمی کنند و هم به خاطر فشارهایی که اهل حقوق بشر در سطح جهان بر این نوع رفتارها وارد آوردند ، اینک ظاهرا دیگر به مجرم بودن بهاییان معتقد نیست ، که اگر این گونه نبود حدود دویست هزار نفر بهایی در ایران نمی توانستند در منازلشان زندگی کنند و بدون شک در صورت مجرم بودن ، همه به سوی زندان روانه می شدند. اگر هم در باطن و کمون قوانین جمهوری اسلامی ، بهاییان کماکان مجرم اند ؛ ولی ظاهرا دولت ایران مستقیما مانند شما علیه آنان اطلاعیه صادر نمی کند! آیا شما کاسه داغ تر از آش شده اید که به خاطر موضوع بی اهمیتی که در روزنامه جمهوری اسلامی منتشر شده ، عنان قلم را علیه بهاییان بر صفحه کاغذ رها نموده اید؟

حقیقتا فرق شما با آن مقاله نویس بی هویت روزنامه جمهوری اسلامی در چیست؟ او می خواهد خالقی را به حساب خود خراب کند ، به همین خاطر می نویسد که خالقی بهایی بوده است. شما می خواهید از خالقی دفاع کنید ، می گویید که نباید به خالقی تهمت بهاییگری زد! واقعا تفاوت شما دو نفر در چیست؟ اگر پیش از آن که قلم را به دست بگیرید تا در قالب نوشته سنگی به بهاییان پرتاب کنید ، کمی می اندیشیدید ، می فهمیدید که در بیانات شما دو طرف متخاصم ، یکی از مبانی استدلال غلط است و بنابراین هر دوی شما غلط و بیربط می گویید.

 

عجیب است که شما در سر مقاله ، لحنی تندتر از نامه خانم گلنوش خالقی انتخاب نموده و چنین نوشته اید: "دختر استاد خالقی به این مضمون آورده است که اگر پدرم بهایی بود ، در ایامی که در قبل از انقلاب بهایی گری مجاز بوده است و بدنامی نداشت ، او خودش را معرفی می کرد". با این که خانم خالقی لفظ "بدنامی" را در نامه خود به کار نبرده ، اما شما چرا به این کار مبادرت نموده اید؟ شما که از ستون های فرهنگی این مرز و بوم هستید ، به چه دلیلی به خود حق می دهید که انتساب به آیین بهایی را مترادف با بدنامی بگیرید؟ شما که در همین سرمقاله می نویسید: در قضاوت کردن نسبت به اقوال و اعمال ، خداوند بسیار سختگیرتر از مردمان است ؛ چرا مرتبا در متن خود که علیه انتساب خالقی به آیین بهایی نگارش نموده اید ، چپ و راست عبارت "بی تقوایی" را در باره بهاییان به کار می برید؟

آقای ستایشگر ، آیا شما حاضرید نام کسانی که در تاریخ معاصر بدنام ، بی تقوا ، مجرم و گناهکار بوده اند را با همدیگر بررسی کنیم تا ببینیم که سهم بهاییان از این بدنامی ها چه مقدار است؟ آیا حاضرید با هم به زندان ها سری بزنیم تا در میان قاتلان ، قاچاقچیان ، معتادان ، زناکاران و ……. ببینیم که می توان بهایی پیدا کرد یا خیر؟ آیا حاضر هستید با هم زندگی خصوصی بهاییان و همچنین زندگی خصوصی اهل موسیقی را چاپ نماییم تا ببینم عاقبت چه نتیجه ای از آن به دست می آید و مشاهده کنیم چه کسانی تقوا پیشه کرده اند و چه افرادی تقوا را به قول خودتان به دو نیم ساخته اند؟! عجب است ، شما که به خوبی به اخلاقیات بسیاری از اهل موسیقی وقوف کامل دارید و در ضمن برای بعضی از آنان گاهی بزرگداشت هم می گیرید! ، بی پروا بر سالم ترین گروه اجتماعی در ایران نسبت های ناروا نثار می کنید. در این مملکت به قول حافظ ، صالح و طالح متاع خویش نموده اند و شما کمی دیر به قافله بد و بیراه نویسان رسیده ای. آیا شما با کدام منطق مدافع صداقت ، واقعیت و حقیقت هستید؟

 

محض اطلاع خاطر جناب عالی عرض می نمایم که در زمان پهلوی نیز آیین بهایی مجاز نبود ، زیرا قوانین حقوقی و کیفری این مملکت همان قوانین اسلامی بود که اینک نیز هست و بهاییان تمام محدودیت هایی که هنوز دارند ، در آن زمان نیز داشتند. منتها در چند سال آخر دهه ۴۰ و اوایل دهه ۵۰ که محمد رضای پهلوی ، داعیه های خام ناسیونالیستی و اصلاحات ناپخته اش فراگیر شد ، مستقیما به جامعه بهاییان دیگر کاری نداشت و این تصور اشتباه در اذهان ساده دلان ایجاد شد که حکومت پهلوی با بهاییان روی خوش داشته اشت. نکته در این است که حتی در همین سال ها ، مردمانی که چون شما بهاییان را مجرم می شناختند ، کماکان به آزار و اذیت بهاییان دلمشغول بودند و در کنار آنها مراجع قضایی نیز هیچ گونه دفاعی از حقوق اجتماعی بهاییان نمی نمودند ؛ زیرا بهاییان هیچ گاه به خاطر حضور افرادی مثل شما در ایران ، نتوانستند موقعیت قانونی برای خود کسب کنند. باید بدانید که به جز سال های نخستین دهه پنجاه ، اکثر بهایی ستیزی ها خصوصا در دهه های ۲۰ ، ۳۰ و ۴۰ یک سر رشته اش به هیأت دولت پهلوی وصل بود. نه این جا جای بحث تاریخی است و نه شما مورخ هستید که من صفحات نامه خود را با شواهد تاریخی علیه گفته شما پر کنم ، اما اگر حاضر و مایل باشید ، حضورا یا حتی به صورت نوشتار حاضرم اشتباه بودن تئوری شما را به سادگی آب خوردن نشان دهم.

 

اگر نمی دانید ، بدانید که موسیقیدانان معاصر ایران و من جمله خود شما ، همگی از سفره ای که یک بهایی در ایران پهن کرده است ، رزق و روزی کسب می کنید ، ولی اینک می بینم که متأسفانه  ساده ترین حکم اخلاقی که نگاه داشتن حق نان و نمک است را نیز از یاد برده اید. اگر روح الله خالقی بهایی نبود و شما به همراه خانم گلنوش خالقی برای رد کردن حرف یک آدم بیکار به دست و پا افتاده اید ، آیا می خواهید با میرزا عبدالله فراهانی که بزرگترین افتخار تاریخ موسیقی معاصر و یک بهایی بود ، چه کنید؟ این جا است که چون همیشه تناقض دامان شما را می گیرد و هیچ راه فراری هم ندارید مگر آن که اذعان کنید در بیان مطالب خود به راه اشتباه رفته اید.

نه فقط در ایران بار عمده ای از زنده نگاه داشتن موسیقی سنتی به گرده غیر مسلمین بوده است و نه تنها ماندگاری ردیف موسیقی سنتی مرهون اقدام و تلاش یک شخص بهایی است ، بلکه بهاییان اولین گروهی در ایران هستند که رسما در اعتقاد دینی خود ، حلیت موسیقی را اعلام نموده و بر اهمیت آن به عنوان وسیله ای برای ارتقای سطح فرهنگ اجتماعی و روحانیت دینی ، پافشرده اند و این که امروزه دیگر کاسه سه تار در کاسه سر شما خرد نمی شود ، عمده اش به خاطر فعالیت فرهنگی است که امثال بهاییان از دوره قاجار تا به حال در ایران صورت داده اند. بسیار بی انصافی است که با توجه به این که در اسلام موسیقی حرام است ، حالا شما که ادعای مسلمانی دارید ، چنین بی منطق نسبت ناروا نثار بهاییان کنید! شما بهتر است اول برادرگری خودتان را ثابت کنید و بعد دعاوی جدید راه بیندازید. در همین جا اضافه کنم که نگویید در اسلام موسیقی حرام نیست. به ازای یکی دو نقل فقهی از ملا محسن فیض کاشانی که به من نشان بدهید ، من یک خروار نقل فقهی و حدیث و روایت در مقابل شما می گذارم که همه اش دال بر حرمت مطلق موسیقی در اسلام است.

 

من به واسطه مطالب روزنامه جمهوری اسلامی و همچنین جوابیه خانم گلنوش خالقی ، کمال تأسف را نسبت به این اتفاق بی معنی که در مجله شما رخ داده ، ابراز می دارم. از طرفی سخنان بی ادبانه شما تأسف بار است و از طرف دیگر اظهارات ناشایسته خانم گلنوش خالقی. شما هر دو نفر که در پی رد نسبت بهایی بودن به خالقی برآمده اید ، حقیقتا چه چیزی را می خواهید ثابت کنید؟ آیا می خواهید بگویید که مسلمانان معتقدی هستید و در عین حال طرفدار فرهنگ ایرانی؟

هیچ کس در ایران به اندازه جامعه بهایی دلش برای ایران و فرهنگ ایرانی نسوخته و هیچ گروهی همچون بهاییان بر آزار و اذیت هایی که دیده اند و نسبت های ناروایی که مسلمین به آنان بسته اند ، صبر پیشه نکرده است. بدانید که ماندن خورشید حقیقت در پشت ابر غرض ، ناروایی و بی ادبی دائمی نیست و روسیاهی نیز پس از رفتن زمستان به ذغال می ماند.

ز انقلاب زمـــانه عجب مدار که چرخ         از این فســـــانه هزاران هزار دارد یاد

قدح به شرط ادب گیر زان که ترکیبش         ز کاسه سر جمشید و بهمن است و قباد

ما بهاییان اهل فرهنگ و کتاب و نوشته ایم ، نه اهل تهمت زدن و افترا وارد کردن. هیچ گاه برای نگاه داشتن خود ، سر دیگران را زیر آب نکرده ایم و این تماما به خاطر اخلاقی است که به حکم آیین خود مراعات می کنیم و به این مراعات کردن نیز افتخار داریم. سخن خود را می نویسیم و حرف خود را می گوییم ، اما با کسی سر ستیز ساز نمی کنیم که اگر بخواهیم این کار را بکنیم ، حرف برای گفتن و نوشتن بسیار است و شما بهتر می دانید که پته پوته مردمان را روی آب ریختن چندان کار سختی نیست!

لطفا شما هم کمی بیندیشید که اگر قانون صحیحی مبتنی بر حقوق بشر در ایران وجود داشت و بهاییان می توانستند شما را به خاطر ابراز عقاید ناموزونتان به دادگاه بکشانند ، زیاد طول نمی کشید که مجبور به عذرخواهی می شدید. انصاف حکم می کند که این کار را در شماره بعد بکنید و اگر واقعا گمان می کنید که اهل قلم هستید ، اخلاق و قوانین شغلی شما نیز ایجاب می کند همان طور که نامه خانم خالقی را در اختیار خوانندگان قرار دادید ، نامه اعتراض آمیز مرا نیز چاپ کنید و البته هر جواب که مایل بودید ، در ادامه اش منتشر سازید. البته به خوبی می دانم جرأت این یکی کار آخری را ندارید ، خصوصا که نسبت به عدم صداقت کاری شما مطمئنم و خود شاهد یکی از موارد آن بوده ام. بد نیست برای حسن ختام آن نمونه را بنگارم و موضوع را خاتمه دهم.

یک شب مرحوم دکتر حسین عمومی به من تلفن زدند و گفتند: "از طرف مجله هنر موسیقی اصرار کرده اند که مصاحبه ای با من صورت دهند و من ابتدا قبول نکرده ام ، ولی به هر حال از طریق یکی از اقوامم در اصفهان صورت سؤالاتی را برایم ارسال کرده اند و از آن جا که می دانی من اهل نوشتن نیستم ، شما زحمت بکش و بیا این جا ، من می گویم و شما بنویس". من از آن جا که ارادتی تام به آن بزرگوار داشتم ، این کار را انجام دادم و پس از نوشتن و اصلاح کردن ، صورت سؤالات و جواب ها به مجله ارسال شد. زمانی که مصاحبه دکتر عمومی در هنر موسیقی چاپ شد ، اتفاقا من آن شماره را در منزل آن مرحوم دیدم و مشاهده کردم در ابتدای آن مصاحبه ، به این مضمون نوشته اید: یک روز دکتر حسین عمومی به دفتر مجله تشریف آوردند و ….

من از این عبارت ابراز ناراحتی کردم ، ولی مرحوم دکتر تنها کمی لبش را به عنوان بی اهمیتی کج کرد. او بر عکس بسیاری از اهل موسیقی تعلقی به نام و شهرت نداشت و اصلا احتیاج به این نداشت که رسم ادب را در مقابلش به جا بیاورند و او را بزرگ بخوانند. او در ادب ، هنر و خصوصا موسیقی مردی بسیار بزرگ و منحصر به فرد بود. من خود بارها به چشم دیده بودم که آقای شجریان با چه خضوع و فروتنی در مقابلش می نشست.

آقای ستایشگر ، مقام استادی و دانش مرحوم دکتر عمومی در موسیقی هیچ ، انصاف و صداقت حکم می کرد که شما لااقل حرمت سن او را نگه می داشتید و چنین مطلب بی اساسی را نمی نوشتید. آیا گمان می کنید با این گونه نوشتن ها ارزش مجله شما بالا می رود؟ آیا تصور می کنید که اگر لیچاری حواله بهاییان نمودید ، کسی نمی فهمد و در عین حال ارجتان افزایش می یابد؟ اصلا این گونه نیست. ارزش هر چیز را زمانه اندک اندک نشان می دهد و شما باید از روزی بترسید که پرده برافتد و حقیقت حال مردمان آشکار شود.

 

با آرزوی توفیق

Comments are closed.