“کفشی در چمدان”
امسال نیز مانند سال قبل، به یاد سبزهای که داخل زندان اوین، در یکی از کفشهایم سبز کرده بودم؛ بار دیگر سبزهای را در آن نشاندم. اما علاوه بر آن، کفش دیگری را که متعلق به دوران کودکی من هست؛ در کنار این کفش قرار دادم و سبزهای را در آن سبز کردم. آن زمانی که این کفش کوچک را به پا داشتم؛ دو ساله بودم. پدرم میگفت: “هرچه قدر بزرگتر میشدی؛ کنجکاوی و سوالات بیش از اندازهی تو مرا روز بهروز نگرانتر میکرد و هر چه قدر نصیحت میکردم که هرگز و در هیچ کجا، نقدی از حاکمان بر زبان نران؛ دائما تکرار میکردی چرا و به چه دلیل!”
دانههایی که در کفش کوچک به جوانه نشسته است؛ نمادیست از نسل امروز و فردا که همچون نسل ما منتظر پاسخ پدران و مادران خویش ننشستند؛ بلکه با آگاهی و استواری گام بر میدارند تا حقیقت را در آینهای بجویند و ایرانی رنگارنگ و آزاد را برای خود و فرزندانشان، نقاشی کنند و از یاد نبرند که نوروز زندان اوین، “زندانیان سیاسی گمنامی”هم دارد که در بوق و کرنا نشدند و بهای سنگینی را میپردازند؛ همچون: مریم اکبری منفرد، زهرا زهتابچی، آفرین نیساری، الهام برمکی، فاطمه مثنی، سیما کیانی، نگین قدمیان، فاطمه محمدی، مریم النگی، معصومه قاسم زاده، لیلا تاجیک و بسیاری از”زندانیان غیر امنیتی” که به دلایل شرایط فاجعهبار اقتصادی، فرهنگی و… قربانی سیستم فاسد حکومت ایران شدهاند و در زندانهای قرچک، رجایی شهر، فشافویه و… نوروز را به تلخی سپری میکنند…!
“نوروزتان پیروز”