با واژه « دار» آشنا شدم

فریبا داودی مهاجر

هفت سالم بیشتر نبود که پدرم جلوی چشم های مادرو دو خواهر کوچکم بازداشت شد. مادرم داشت سفره شام پهن می کرد ومن جلوی تلویزیون مشق می نوشتم. خواهرهای کوچکترم ازسرو کله بابا بالا می رفتند و با عروسکی که پدرم برایشان آورده بود بازی می کردند که زنگ حیاط را زدند. پدرم چند وقت بود که خانه نمی آمد و مادرم به درو همسایه گفته بود که اوماموریت است.

ساعت پنج و شش بعد از ظهر بود که بابا آمد و گفت ساعت نه شب باید برود و من کلاس اولی فکر می کردم پدرم باز راهی ماموریت است. خانه ما در محله شکوفه تهران اطراف خیابان شهدا بود.

مادرم معلم مدرسه ای بود که درس می خواندم وحالا می فهمم که زندگی خوبی نداشتیم واگر پدر بزرگم دست ما را نمی گرفت مادرقادر به اداره زندگی محقر ما نبود.

زنگ در را که زدند مادربه پدرم نگاهی کرد وپدربه سمت حیاط خلوت دوید و ازدیوار حیاط خلوت خودش را به سمت پشت بام بالا کشید.

مامورها ریختند وپدرم را توی کوچه پشتی گرفتند و خانه امان را زیرو رو کردند. مادرم من و خواهرهایم را که از شدت ترس گریه می کردیم بغل کرده بود و خودش داد و بیداد می کرد ولی من با همه بچگی می فهمیدم که مادرم به شدت می لرزد.

ازآن روز تا ۳ سال من و مادر و خواهرهایم پدررا ازپشت شیشه درجایی به نام زندان گوهردشت می دیدیم. من تحلیل رفتن پدر و مادرم را با همه بچگی حس می کردم . کودکی من با دیدن سختی هایی گذشت که مثل آوارسرخانواده کوچک ما خراب شد بدون آنکه بدانیم چرا ، ویا ازاتفاقی که رخ داده بود درک درستی داشته باشیم.

مادررا اخراج کردند وما به خانه پدربزرگ ومادربزرگی که همیشه از درد روماتیسم می نالید وشبانه روز برای پسرش گریه می کرد اثباب کشی کردیم.

روزهای ملاقاتی هم سخت بود تا روزی که با یک تلفن خانه ما شلوغ شد ومادرم گفت که پدرتان برای همیشه به بهشت رفته است. روزهای سیاه روز به روز سیاه تر می شد و مادر بزرگ تا زمانی که دق کرد و از دنیا رفت رخت سیاه از تن در نیاورد.

مادرم برای یکی از شوهر خاله هایم کارهای حسابداری انجام می داد و پدر بزرگ هر روز عصا زنان به دکان کوچکی که داشت می رفت وغروب بر می گشت.

بعضی روزها مادرم ما را به جایی به اسم خاوران می برد و می گفت پدرتان یک جایی در این قبرستان خوابیده است. قبرستانی که هیچ شباهتی به جایی که مادربزرگ آرمیده بود نداشت.

من از کودکی با واژه شکنجه آشنا بودم. با واژه « دار» ، نگهبان ،  قاضی،  بازجو، اعدام و همینطور که بزرگ می شدم از ترس بلایی که بر سرپدرم آمده با لرز و گریه به خواب می رفتم و کابوس پدرم را بالای دار می دیدم .

من شکنجه نشده بودم و یا بازجویی و اعدام ولی هر روز بیشتر از روز قبل فکر این همه مثل خوره من را می خورد. پدر اعدام شد و رفت ولی من و حتی مادر و خواهر های کوچکترم ، پدر بزرگ و مادربزرگ یا باید به پدرم فکر نمی کردیم و یا اگر فکر می کردیم بی قرار و دیوانه می شدیم.

مادر سپرده بود که به همکلاسی هایم فقط بگویم پدرم فوت کرده است و من همیشه دراین فکر یا توهم بودم که اگر مدرسه بفهمد پدرم اعدامی است چه بلایی سر من می آید و نکند من بیسواد بمانم.

وقتی ازساعد سوال می کنم که به عنوان یک شاهد خشونت چه درکی از خشونت دارد می گوید: من با مادرم و خواهرهایم از آن سال ها حرف زده ام اگر چه دریچه نگاه تک تک ما به واسطه سن و مسوولیت با هم فرق دارد ولی تک تک ما متوجه صدمات روحی و جسمی که در آن سال ها تاکنون تحمل کردیم هستیم.

هر کدام از ما روش و عکس العمل هایی که در زندگی روزمره از خود نشان دادیم  تحت تاثیر روزهای بازداشت و زندان و اعدام پدرم قرار داشت. ما برداشت درستی از پدر نداریم و هر کدام با اعدام پدر یک جور کنارآمده ایم و یاهنوز درگیرآن هستیم.

خشونتی که بر پدر من رفت بر تک تک ما اثرات بلند مدتی داشت که غیر قابل جبران است وشخص من از یک پسر بچه پرجنب و جوش به پسری منزوی و ترسو و منفعل تبدیل شدم با دردهای متناوب در سرم که  بعد ازاعدام پدرم همیشه در عمق سرم احساس می کنم.

 

شاهدان فراموش شده

شاهدان خشونت های سیاسی و یا اجتماعی درچرخه خشونت فراموش شده اند و نقش آنها در پروسه دوام چرخه خشونت نادیده گرفته شده است.

چرخه خشونت به رابطه قربانی و عامل خشونت ختم نمی شود و بر تک تک اعضا خانواده و یا حلقه ای که به تناسب دوری یا نزدیکی با قربانی خشونت ارتباط داشتند گسترش پیدا می کند.

چنانچه کلی نگاه کنیم این تاثیرحتی برافرادی که با قربانیان خشونت یا شاهدان درارتباط غیرفامیلی هستند نیز گذاشته می شود و می تواند جامعه را تحت تاثیر قرار دهد.

خشونت، بر نگاه شاهدان خشونت به جهان و به خود، نظریات آنها درباره‌ی هدف و معنای زندگی، تطبیق پذیری، انتظارشان از خوشحالی در آینده و رشد اخلاقی‌شان اثر می‌گذارد.

بر اساس نظریه مازلو  وسلسله مراتبی بودن نیازها، نیازانسان به امنیت و ایمنی پیش از نیازبه عشق و حس تعلق قراردارد و خشونت از جمله مواردی است که نه تنها قربانیان که شاهدان را تحت تاثیر قرار می دهد.

احساس نگرانی، وحشت، ترس، فقدان ایمنی وامنیت ،اضطراب دائمی،خصمانه دیدن نیات دیگران، اختلالات روان تنی، وجود مشکلات در کارهای روزمره ، اختلال رشد، ترس از جامعه و مشکلات در تمرکز از جمله مشکلاتی است که در شاهدان خشونت ، درونی وعکس العمل های متفاوتی ایجاد می کند.

بسیاری نوجوانان برای دور شدن از محیط پرتنش و خشونت فرارمی کنند.  بسیاری ازمردمی که در کشورهای پراز خشونت زندگی می کنند مهاجرت اجباری را انتخاب می کنند تا از تاثیرات خشونتی که هر روز مشاهده می کنند دور مانده و احساس امنیت کنند.

 

تاثیر خشونت بر مادران باردار

 

چنانچه در سپهر خصوصی خشونت اتفاق بیافتد این خشونت می تواند برزنان باردارتاثیر داشته باشد.

افزایش هورمون استرس کورتیزول برجنین تاثیر می گذارد وبه همین دلیل باید برای عاملان خشونت علیه مادران باردارقوانین مشدده تصویب و اجرا شود.

 

مدارک قابل‌ توجهی از تجربه‌ی دکتر جولیا کووئین‌لیوان به دست آمده است. بر اساس تحقیقات وی که در استرالیا انجام شده است، خشونت خانگی در میان زنان باردار باعث می‌شود که جنین رشد ضعیفی داشته باشد (که به ظهور بیماری‌هایی در بزرگسالی مرتبط می‌شود) وهمچنین بر روی رشد مغز، اختلال کم توجهی اثر می‌گذارد.

خشونت خانگی درهنگام بارداری منجر به کاهش تعداد سلول‌های مغز در جنین می‌شود و احتمال آسیب‌پذیری مغز را در مقابل سموم و مواد شیمیایی خارجی افزایش می‌دهد. این محقق به این  نتیجه رسیده است که دور کردن زنِ باردار از محیط خشن و آزار دهنده، ممکن است به اندازه‌ی هر مداخله‌ی پزشکیِ احتمالی در هنگام زایمان، برای جنین حساس و بحرانی باشد .

تحقیقات جولیا نشان می دهد خشونت بر زنان باردار می تواند عوارضی چون سقط جنین، کم بودن وزن جنین هنگام تولد، مرگ نوزاد و تولد کودکِ توان‌خواه ایجاد کند که ممکن است به ضربه‌های ناشی از خشونت خانگی مربوط باشند. به علاوه، اضطراب ناشی از خشونت و آزار ممکن است سایر مسائل مانند عدم تغذیه‌ی مناسب و کافی، استراحت و مراقبت‌های پزشکی را در پی داشته باشد.۱

همچنین بر اساس تحقیقات جدید دانشمندان دانشگاه میشیگان، خشونت علیه زنان باردار می‌تواند اثرات منفی ماندگاری بر روی نوزادان متولد نشده آن‌ها داشته باشد. این نخستین بررسی است که خشونت علیه زنان باردار را با علائم ترومای رفتاری و عاطفی نوزادان در نخستین سال زندگیشان مرتبط می‌کند.

پژوهش انجام شده بر روی ۱۸۲ مادر بین ۱۸ و ۳۴ ساله، رابطه بسیار قوی بین خشونت مردان علیه مادران باردار و بروز علائم ترومای پس از تولد در نوزادان را نشان می دهد. در این تحقیق نیز نشان داده شده که خشونت سطوح کورتیزول درجنین را بالا می‌برد  و چنین موضوعی مشکلات عاطفی نوزادان را پس از تولد توضیح می‌دهد.۲

شاهدان خشونت و بحران معنا

شاهدان خشونت چه در عرصه عمومی ویا خانگی احساس بی قدرتی ، احساس گناه، شرم،  بی ارزشی و حتی خشم می کنند. احساس می کنند که تاثیری در عوض شدن و امن شدن شرایط ندارند و با بحران معنا روبرو می شوند. این افراد همیشه در انتظار اتفاقاتی هستند که از کنترل آن عاجز هستند.

این که نمی‌دانند چه چیز باعث بروز خشونت می‌شود و همیشه نگران هستند. شاهدان خشونت احساس انزوا وضربه پذیری زیادی می‌کنند و احساس بی سرپرستی می‌کنند. (خشم نسبت به خشونت دیده و خشم نسبت به خشونت گر).

شاهدان خشونت درگیر رفتارهای هیجانی غیر منتظره، خونسردی بیش از حد و بی توجهی و بی عملی نسبت به سرنوشت خود و دیگران شوند چرا که از مشاهده خشونت گریزان هستند و در این رابطه چنان پیش روی کنند تو گویی اگاهانه یا غیرارادی خودزنی می کنند.

شاهدان خشونت گاه از قربانیان بیشتراز اثرات خشونت رنج می برند و دچار ترومای بلند مدت می شوند.

برای آنها فضای امن قابل درک نیست و چنین زندگی را بلد نیستند و معمولا از این مدل و الگو به عنوان مدلی برای کنترل در روابط عادی و عاطفی خود استفاده می کنند.

پیوند با خشونت گر

از آن جا که شاهدان خشونت  به صورت طبیعی تمایل به شناسایی قدرت و در نهایت پیدا کردن راه خود دارند ممکن است در جریان قدرت کم کم با خشونت گر پیوند برقرار کنند و برای خشونت دیده احترام کمتری قائل شوند.

مخصوصاً که خشونت‌گر سعی زیادی خواهد داشت که در جلوی کودکان جایگاه خشونت را پایین آورد و یا ممکن است شروع به بدگویی و متهم کردن خشونت دیده به نداشتن تعادل روانی کنند و این که آن‌ها مجبور نیستند به حرف او گوش دهند.

دیدن سکوت خشونت دیده و بی احترامی از سمت خشونت گربه آن‌ها می‌آموزد که آن‌ها می‌توانند به طرف دیگر رابطه‌شان بی‌احترامی کنند.

ادامه این مبحث را در مطالب آتی پی خواهیم گرفت.

 

 

Comments are closed.