نقد و بررسی گفته های آقای رحیم پور

آقای رحیم پور سلام . گفته های نادرست و توهین آمیز شما در باره جامعه بهایی را در سایت ساغر خواندم و بسیار متاسف شدم که گفتار جنابعالی متناسب با شخصیت علمی شما نیست و فاقد روح انصاف و تحقیق بوده و تنها بر پایه اتهام و تهمت بنا شده است . گرچه با استناد به سخنان بتدای گفته هایتان سایر مطالب اظهار شده و همچنین عرفان و معتقدات گوینده از حیز اعتبار و ارزش ساقط است . اما جهت رفع ابهام جنابعالی و سایر حضار قسمتی از مطالب شما را مورد نقد و بررسی قرار میدهم تا اگر فرصتی دست داد باقیمانده گفته های شما را نیز نقد نمایم.

در آغاز گفته اید که :" عرفان و معنویتی که از توش تحقیر دیگران برمی آید که آقا ما معنوییم بقیه معنوی نیستند من عارفم من یه چیز دیگه ام من عرفانی که آخرش اون عارف که از توش میاد بیرون خودش بالاتر از بقیه می بینه اینهم عرفان نیست .این معنویت اسلامی نیست "

متاسفانه تمامی مطالب شما حاوی الفاظی توهین آمیز و کلماتی رکیک و اتهاماتی تکراری نسبت به جامعه بهایی است و از عرفان و معنویت شما جز تحقیر و اهانت چیز دیگری در صحبتهایتان منعکس نگردیده است. پس طبق گفته خودتان که عرفانی که از توش تحقیر دیگران برآید را عرفان نمیدانید،  این عرفان شما نه معنوی است و نه اسلامی ! و در حقیقت مطابق استدلال خودتان نه متدین هستید و نه مسلمان . از آنجایی که داعیه دینداری کرده اید آن داعیه نیز باطل است. لذا اگر مایلید تا در صف دینداران قلمداد شوید ابتدا مسلمان بودن خود را ثابت کرده ،  سپس عنان زبان را رها نمایید.

در ادامه گفته‌اید: " عرفانی‌که‌کفروشرک را توجیه بکنه ظلم را توجیه میکنه الحاد را عملا توجیه بکنه … "

آقای  رحیم پور عزیز  !  متاسفانه عرفان حاکم بر ساختار جامعه ایران همان عرفان مورد نکوهش شماست که با افراشتن قرآن بر علمهای خود هر عمل ناروایی را روا دانسته و هر ظلمی را توجیه میکنند. از شما به عنوان یک انسان سوال میکنم که گناه یک طفل بهایی چیست که به وی اجازه ورود به مدرسه تیزهوشان داده نمیشود؟ و یا هتک حرمت مردگان بهایی را به کدام دلیل اسلامی یا عرفانی روا میداریدکه با نبش قبر اموات بهاییان ،  توهین به اجساد مردگان بهایی که نهایتا باعث آزردن روح و روان بستگان آن متصاعدین الی الله میگردد را مجاز برمیشمارید؟؟ متاسفانه در جامعه ایران امروز به چشم ظاهر ، عملا میبینیم که عرفان حاکم و غالب ، هم ظلم به جامعه بهایی را توجیه میکند و هم کفر و الحاد یعنی اعراض از دو مظهر الهی را ترویج میبخشد.

گفته اید : " یک نمونه از معنویتهای قلابی همین مسئله بهاییت بوده از این قبیل زیاد بود.."

آقای رحیم پور گرامی ! اگر معنویت موجود نزد بهاییان قلابی بود چگونه می توانستند بر حملات و هجوم بی وقفه یکی از قدرتمندترین نظامهای جهان چیره شده ، تاب و تحمل بیاورند؟ اگرمعنویت موجود در قلب ایشان قلابی بود چه لزومی داشت تا بهاییان  صداقت را زیر پا نگذاشته و هنگام سختی و ابتلائات روزمره  ( همچون اخراج از شغل و پیشه خودکه ضربه سختی به زندگی مادی ایشان میزند، یا هنگام اخراج و عدم نامنویسی در دانشگاه که آینده ایشان را بیش از پیش به مخاطره میافکند یا بالاتر از همه در هنگام اعدام و تیرباران که ایشان را از هستی ساقط می نماید و هزاران مورد دیگران) کلمه ای دروغ نگفته و خود را مسلمان معرفی ننمایند!؟ نفس استقامت بهاییان در ایران که با هجوم بی وقفه و منظم و سازماندهی شده مخالفین دیانت بهایی روبرو هستند نشانه وجود معنویتی بس عظیم در نزد ایشان است که امیدواریم روزی همه مردم جهان از جمله هموطنان شریف ما به آن معنویت عظیم روحانی که بهاییان را قادر ساخته در این پیکار فرسایشی همچنان پرطراوات و شاداب باقی بمانند ، نیز پی ببرند.

در ادامه داستان خود ، از تهمتهای ردیه نویسان مدد جسته و حضور دولتهایی انگلیس و روس را در منطقه سبب پیدایش دیانت بابی و سپس دیانت بهایی میدانید.  گفته اید :" اول آمدند از توی یک جریانی ، ما یک جریانی داشتیم تو ایران که هنوز هم برخی بقایای اش هستند جریان  شیخیه و کشفیه که اینها همه جریانهای یک نوع عرفان و تصوف به اصطلاح . از تو این جریان که گرایشهای خاصی به تصوف و مهدویت بود حالا اختلاف نظر هم در موردش هست آدمها هم دیدگاههاشان با هم فرق می کند و اینها یکی بابیت میاید از توی این جریان بیرون ."  در اول جمله ، فاعل کلام شما مجهول است و گفته‌اید "اول آمدند…" ولی توضیح ندادید چه کسانی آمدند ؟ از کجا آمدند ؟ و اینکه شما با چه مدرک و دلیلی مایلید تا پای افراد مجهول الهویه را در این مسئله بازکنید؟ استناد شما به چه برهانی است؟؟ اما در انتهای همین کلام خواسته و یا ناخواسته دیانت بابی را جریانی خودجوش از بطن شیخیه و بدون دخالت بیگانگان برمیشمارید ولی افسوس که این باور شما لحظاتی بعد مورد انکار خودتان قرار میگیرد. در ادامه این گفتار بناگاه مطلب را ناتمام گذاشته و از دوران شیخیه که نزدیک به دویست سال میگذرد به زمان حال پریده و بدون هیچگونه ارتباطی حتی با تاریخ مجعول خود تیر اتهام را به بهاییان ساکن در ایران متوجه کرده و عنوان می نمایید :" . اینها چون می دانید همین الان جامعه بهایی دارند دوباره به شدت تبلیغ می کنند تحت حمایت سرویسهای جاسوسی غرب هستند . هر کار که میشود امریکا و چیزهای حقوق بشری یکی از اولین چیزهایی که میگن میگن آقا حقوق بهایی ها در ایران فلان . بهائیت باید دین رسمی باشد . این اصلا در اول هم بحثهاشونه امریکائیها و انگلیسها وغربیها با ایران . برای اینکه بهائیت اصلا یک دین نیست یک فرقه ای بود که خود اینها ساختند در ایران . اینها این جوریند . ببینید معنویت و عرفانش چه جوریه" البته مسئله رفع سوء تفاهم که شما نامش را تبلیغ گزارده اید ، صحیح است هر فرد بهایی به آن بعنوان یک فرضیه دینی نگریسته ، بنا به مسئله وجدانی خود موظف است که شبهات معرضین و اتهامات مربیبن را پاسخگو باشد و این یک مسئله روحانی و وجدانی و شخصی است که هیچ قدرتی مانع از آن نمیتواند باشد. اما آنجا که آورده اید تحت سرویسهای جاسوسی غرب هستند ادعایی بچگانه و تکراری بیش نیست. اگر این ادعا صحت دارد این همه جاسوس ( قریب به سیصد هزارنفر) در نظامی که به شدت مراقب دوام و باقی خود است چرا دستگیر و بازداشت نشده اند؟؟ از جمله مشخصه های جاسوسی مخفی ماندن هویت فرد جاسوس است . هیچگاه یک جاسوس خود را به عنوان جاسوس ، انگشت نمای خاص و عام نمی کند. چگونه مرده ای که بر جسد بی جان او انواع اهانتها را روا میدارید میتواند جاسوس و  تحت حمایت سرویسهای جاسوسی غرب باشد؟؟ یا اطفال بهایی که هنوز به سن بلوغ نرسیده اند و در کلاس درس توسط برخی از معلمین ناآگاه با این اتهام سنگین روبرو میشوند از جاسوسی چه میدانند؟؟. آن پیرمرد و پیرزن ساکن دهات اطراف بیرجند که هیچگاه پای خود را از روستایشان بیرون نگذاشته بودند و زنده زنده در آتش سوزانیده شدند چگونه میتوانستند جاسوس غرب باشد ؟؟ دختربچه های شیراز که از پشت صندلیهای مدرسه آنها را بیرون کشانیده به زندان بردید و در سن نوجوانی اعدامشان کردید چگونه جاسوس غرب بودند ؟؟ آن جوان برومند و نازنینی که هنگام تیرباران ، ابتدا تیری به ساق پایش زدید و از او خواستید تا از آیین الهی تبری نماید و او در پاسخ به شما گفت مولایم هفتصد و پنجاه گلوله خورد و تبری نکرد حال من با یک تیر تبری کنم ؟؟ تیر دوم را به بالای زانو زده و مجددا تقاضای عاجزانه خود را تکرار کرده و او فرمود پاسخ همان است که گفته شد و تیر سوم را به قلب پاک و مطهر آن یار الهی حضرت یزدان زده و به شهادتش رسانیدید آیا جاسوس بود؟؟ عجبا این چه جاسوسی است که با یک تبری ظاهری از دیانت بهایی ، اتهامش شسته و یک فرد هدایت شده به دامان اسلام قلمداد میگردد؟و مورد هزاران انعام و اکرام شما قرار میگیرد! مگر دین و دینداری و پایبندی به اصول اخلاقی برای یک جاسوس مهم است؟ یا آنجا که گفته اید"  هر کار که میشود امریکا و چیزهای حقوق بشری یکی از اولین چیزهایی که میگن میگن آقا حقوق بهایی ها در ایران فلان  " شما اعمال بسیار ظالمانه و غیر بشری ولی‌نعمتان خود در طول این ۲۷ سال را با یک جمله کوچک "هر کار که میشود" خلاصه ولاپوشی می نمایید؟؟ اگر شجاعت داشتید لازم بود قدری از اعمال وحشیانه و ظالمانه انجام شده یاد کرده و مردانه پای عمل خود می‌ایستادید نه آنکه در یک جمله کوتاه و مختصر بخواهید اعمال غیر انسانی دوستان خود را مخفی کرده و دفاع کشورهای دیگراز بهاییان که بنا به درخواست محافلی ملی بهاییان تمام کشورهای جهان صورت گرفته است را فقط منتسب به امریکا بدانید. مگر حقوق بهاییان در ایران رعایت شده است ؟؟ و یا اصلا ایشان را دارای حقی میدانید ؟؟ و یا آنکه بنا به ماهیت زورگویانه و ستمکارانه افکار و آرا حاکم ، هیچ اندیشه و تفکری غیر از خود را تحمل نکرده و هر اندیشه و اندیشمندی را سرکوب می نمایید؟ ضمنا دولت محترم جمهوری اسلامی در همان "چیزهای حقوق بشری" عضو بوده و معاهده های حقوق بشر را امضا کرده و متعهد و ملزم به رعایتش میباشد. چندی قبل اعلامیه حقوق بشر کوروش کبیر را در اینترنت خواندم و بسیار متاسف شدم که کشور ایران با آن سابقه درخشان ، چگونه در درجات انحطاط و تدنی حقوق بشر غوطه ور شده و آن مقام بلندی که روزگاری نصیبش بود را از دست داده است. واکنون به جای طلایه دار بودن رعایت حقوق انسانها ، از ناقضین حقوق بشر به شمار میرود.

اوج بدزبانی و زشت گفتاری شما در این قسمت است که عنان ادب را از دست داده و میگویید  "یه آدم فاسدی پیدا میشه به نام میرزا علی محمد باب. که بعدا لقبش شد باب میرزا علی محمد. این باب می دانید چی هست میگه که من باب ارتباط با مهدیم" شما اگر نمیتوانید به مقام حضرت باب ایمان داشته باشید چرا کلمات  مذموم و نالایق به آن خالق جوهر تقدیس وساذج تنزیه نسبت میدهید. بیان امام حسین را به خاطر بیاورید که فرمود اگر دین ندارید لااقل آزاد مرد باشید! آن آفریننده کینونت و هستی بشریت ، مخالف هواهای نفسانی و تخیلات شیطانی شما ظاهر گردید و همچون آیینه ای حقیقت و مقام هر فردی را نمایان ساخت. نسبت فساد از درون نفسی که خود متصف به آن است برمیخیزد و عمل عناد و لجاج از فردی که نمیتواند با هوای نفسش به مخالفت برخیزد ظاهر میشود. آن حضرت مستغنی از تعریف و تکریم و ستایش مادونش بوده و هیچ نفسی قادر به تحمید و تعظیم مراتب قدس کبریاییش نیست. حمد و ثنای ماسوایش لایق ورود به درگاهش نبوده و نخواهد بود . رفعت و جلالت آستانش منزه از هرگونه شائبه نیاز و احتیاج به ما بندگان است. ما به کلمه ای از نزد او خلق شده و به حرفی از او به عدم راجعیم. درک و پندار جنابعالی از مقام و دیانت حضرتش ، به سبب آلوده بودن به اغراض و امیال ، فاسد و تباه گردیده ، امید است در اسرع وقت آن ذهن آلوده را از هر گونه شائبه شرک پاک و مبری نمایید تا آن فساد به روح شما سرایت ننماید. بیش از ۱۶۰ سال است که اینگونه اتهامات سینه به سینه به شما منتقل گردیده و به اینگونه اتهامات دلخوش و مسرورید . گذشتگان شما از آن همه نسبتهای زشت و رکیک چه نصیبشان گردید؟؟ آیا جز آن بود که با حسرت و ندامت از اعمال خود که نتیجه غفلت از ایمان به دو مظهر امر الهی است از این جهان رفتند؟ آیا مخالفین شریعت حضرت محمد نبودند که در زمان ظهور آن حضرت بعینه همین تهمتها را با شادی و خرسندی بیان میکردند؟ آنها چه سودی بردند؟ چه طرفی بستند؟ جز آنکه اولادشان نسل اندر نسل آن کلمات را بخاطر سپرده تا در ظهور جدید روی پیشینیان و نیاکان خود را سفید نمایند!!  

در ادامه بیان داشتید  "اول اظهار کردن که حضرت و همین الان هم هستند آدمهایی که مغازه و همین اخیرا یک خانمی پیدا شد که گفته بوده من خانم حضرت مهدیم ( خنده حضار) همین چند ماه پیش که بازداشتش کردن و اینها . گفت من خانم حضرت مهدیم و هرکی کاری چیزی داره بگه یه عده مردم بیچاره پیامی دادند و از طریق خانم پیام می دادند و جواب می گرفتند ." اصلا قضیه بابیت و بهائیت با همین مفاهیم انحرافی و صوفیانی شروع شد همین الان هم اینجور مغازه ها هست حواستون باشه .

جالب است بدانید در همین ایام اخیر دو چاه مردانه و زنانه در جمکران قم ساخته شده بود ( نمیدانم هنوز هم هست یا بساطش برچیده شده )و هر فردی که میخواست با امام زمان ارتباط برقرار کند باید دویست تومان به متولیان چاه ها میداد که بتواند نامه های خود را در آن چاه مردانه یا زنانه انداخته تا به دست حضرت مهدی غایب برسد.!! این دیگر یک امر رسمی و تایید شده از سوی نهادهای حکومت اسلامی ایران است و بعید نیست که اگر خانمی بخواهد در این تجارت وارد شود به دلیل قوی بودن سایر رقبا از عرصه رقابت حذف!!! گردد!!! آیا این گونه امور مصداق دکان پشت دکان باز کردن مندرج در صحبتهایتان نیست؟ آیا سرچشمه این مفاهیم انحرافی از سرویسهای جاسوسی غرب است یا منبعث از افکار مخالفین دو مظهر ظهور اعظم الهی ؟ که مایلند مردم را در جهل و نادانی سرخوش و دل مشغول نگاه داشته و از ایمان به حضرت بهاالله باز دارند؟!!

در ادامه آورده اید "این ادعا کرد که من باب ارتباط با مهدیم . یعنی یک عقیده صحیحه یک عقیده مهدویته و نیابت عامه حضرت حجت و نیابت خاصه نیابت عامه اش ارتباط با حضرت اینها حرفهای صد در صد درسته ما به همش معتقدیم که حضرت زنده هست و هست منتها از اینها چه سوء استفادها و دکان داریها .اول ادعا کرد که توی بحثهای شیخیه بود شیعه کامل ورکن رابع و رابط مهدی وگفت همه اینها منم . بعد گفتش که از این بالاترم . حضرت اعلی و نقطه اولی که از اینها من بالاترم. رفت یه کم درسهای عربی و درسهای اخوندی و حوزه ای خواند و بلغور کرد با خودش . دید فایده نداره زد به کار تجارت . اینها زندگی نامه ببینید از معنویت چه جوری استفاده میشه . رفت توی کار تجارت وبعد از یک مدتی شد صاحب کرامت. صاحب طلسم و باز هم غش می کرد و می گفت با من صحبت شده و اینها و افتاد تو خط ریاضت هندی و عرفان هندی و اینها . دورانی که انگلیسیها در – ارتباط با سرویسهای جاسوسی – جنوب ایران بودند و اینها و جنوب ایران در اختیار انگلیسیها بود این آدم همون موقع در بوشهر و همون جاها در جنوب مشغوله . بعد از همونجا این آدم یک مرتبه تصمیم می گیره که عالم دینی بشه . میره کربلا حوزه کربلا درس طلبگی و آخوندی بخواند . مشغول درس حوزه می شود. توی یک جریان افراطی که جزء غلاه هم ما اینها را قبولشان نداریم که راجع به امام معصوم و خدای مجسم واینها و افراط در مقام ائمه –. "

شما در اینجا تاریخ را مغلوط گفته اید که صحیح آن به اختصار ازکتاب دیانت بهایی آیین فراگیر جهانی نوشته میشود. حضرت باب در سن پانزده سالگی به همراه دایی خود به تجارت که شغل خانوادگی ایشان بود مشغول گردیدند زمانی کوتاه پس از آن به بوشهر برای تصدی حجره تجارتی عازم شدند. در دوران اشتغال به امر تجارت که شهرتی بسزا در لیاقت و امانت برای ایشان فراهم کرد به تفکر و تعمق در مباحث دینی و تحریر برخی از آن الهامات روحانی ادامه دادند. در بهار سال ۱۸۴۱ میلادی بوشهر را به قصد زیارت اماکن مقدسه اسلامی متضمن مقابر ائمه اطهار و شهدای اسلام ترک کردند. در موقع زیارت کربلا حضرت باب سید کاظم رشتی را ملاقات فرمودند. حضرت باب زمان کوتاهی ( تنها یک جلسه و آن هم کمتر از چند دقیقه) در جمع شاگردان سیدکاظم رشتی توقف فرمودند و پس از آن به ایران بازگشتند. کمتر از دو سال پس از این واقعه حضرتش بعثت خود را به ملاحسین در شیراز اعلام فرمود. آن حضرت هیچ درسی آخوندی و حوزوی نخوانده اند و آن اصطلاح بلغور کردن که بنا به باور شما در ارتباط با دروس حوزوی است مرتبط به کسانی میشود که بنا به عقیده شما آن دروس را گذارنیده باشند و نه آن مرکز و منبع و سرچشمه علم لدنی حضرت حق. حضرت باب در تجارت و سپس در دعوی خود تاسی به اجداد طاهرینش یعنی حضرت محمد نموده اند. حضرت محمد نیز تاجر بوده  و در کار تجارت به کشورهای بیگانه مانند سوریه سفر میکردند. توجه بفرمایید که جاسوسهای رومی ، آن دشمنان سرسخت ایرانیان ، در منطقه نیز بوده اند . اتفاقا پس از این سفرهای تجارتی است که حضرت محمد تصمیم میگیرند که تاسیس دیانت نمایند. حال اگر بین انگلیس و بوشهر که محل تجارت آن حضرت و یکی از شهرهای ایران است و نه از کشورهای بیگانه با دعوی حضرت باب می توانید ارتباطی بیابید قطعا بین حضور جاسوسهای رومی در شام و سوریه و سفرهای حضرت محمدبه آن ممالک بیگانه و همزمانی آن اسفار با دعوی ایشان نیز میتوان ارتباطی یافت!!

بعد افزودید :"گفت من واسطه فیضم من باب ارتباط با مهدی و معارف الهیم ولی دکانش گرفت و یه عده ای مریدش شدند گفتش چرا اصلاخودم مهدی نباشم چرا من باب ارتباط با مهدی بشم گفت اصلا اقا ما مهدی . دید یه عده ای اطرافش جمع شدن می پذیرند هر چی که میگه یه کمی که گذشت گفت من اصلا یه پیغمبر جدیدم . خاتمیت را ما قبول نداریم اینکه پیغمبر اسلام آخرین پیغمبر است. شروع کرد به آورن احکام جدید گفت احکام اسلام را نسخ می کنم احکام جدید شرع جدید . "

مخالفین امر بهایی چنین میپندارند که مدعای حضرت باب بتدریج و پس از یک رشته از موفقیتها در ذهن ایشان شکل گرفت. این امر به هیچ وجه صحیح نیست زیرا در اولین اعلان امر به ملاحسین حضرت باب نه تنها خود را پیامبر الهی خواندند.بلکه القاب "ذکرالله " و " بقیه الله " را که به امام غائب و مهدی منتظر اختصاص یافته بود ، مربوط به خود دانسته اند و به همین دلیل است که مدعای ایشان برای مومنین و مخالفین از علمای شیعه کاملا روشن بود. ملاعلی بسطامی یکی از مومنین اولیه بلافاصله پس از قبول دیانت بابی ایران را ترک نمود و چون با خود نسخه ای از قیوم الاسما را همراه داشت در بغداد به عنوان مرتد مورد تعقیب قرار گرفت و در فتوایی که به وسیله علمای شیعه و سنی علیه وی صادر شد تکفیر گردید. دلیل تکفیر آن بود که مبدا و منشا دیانت بابی را وحی الهی نظیر قرآن و حضرت باب را مظهر الهی و مهبط چنین وحی میدانست. ضمن آنکه طبق حدیث صحیحه " یظهر من بنی هاشم ذو کتاب جدید و شرع جدید " این پیش بینی اسلامی با امر حضرت باب متحقق گردید.

در ادامه چنین گفته اید:" حالا کسی است که ظاهرش آخوند شیعه هم بوده مثلا اولش به اسم روحانی . اواخر ادعا کرد الوهیت درمن حلول کرده .ادعای تقریبا خدایی و یک عده ای مبلغ و مروج . یه عده شدند اصحابش "

حضرت باب هیچگاه هیکل مبارکش را به لباس آخوندی شیعه ملبس نفرمود و آن تهمت صحیح نیست. همانگونه که اشاره شد ایشان تاجر و از خانواده ای بازرگان بودند. مناجاتهای آن حضرت با پروردگار مشعر بر تحمید ذات حق جل جلاله است که میتوانید در سایتهای بهایی آنها را زیارت نمایید. اما نکته ای که بر شما مشتبه شده اظهار مقام و مرتبت غیبی الهی است که آنهم مختص به آن حضرت نمیباشد. چنانچه همه پیامبران الهی دارای این مقام بوده و چنین مقامی را اظهار کرده اند. مرسلین الهی دارای دو مقام هستند یک مقام بشریت و دیگری مقام حقیقت . در این مقام حقیقت که مقام لا ینطق الّا عن اللّه ربّه است حضرت رسول اکرم در حدیث میفرماید " لی مع اللّه حالات انا هو و هو انا الّا انا انا و هوَ هو " یعنی من خداوند هستم و خداوند، من است مگر آنکه  من من هستم و خدا وند  خداست  . و همچنین " قِفْ یا محمّد انت الحبیب و انت المحبوب " و همچنین میفرماید : " لا فرق بینک و بینهم الّا انّهم عبادک "‏ این بیانات اسلامی کل مشعر و مدل  بر مقام توحید مظاهر الهی از جمله حضرت باب و حضرت بهالله است. امری که در عالم تشیع توجه چندانی به آن نشده شناسایی مقام حضرت محمد میباشد که متاسفانه همچنان مقامات آن حضرت در بین اکثریت قریب به اتفاق پیروانش ناشناس باقیمانده است.

 

 

 

 

 

 

 

 

Comments are closed.