سیب حوّا و نگاهی نو

    سیب حوّا و نگاهی نو

 

پریرو مستوری

 

در تاریخ ۷ بهمن ماه ۸۵ مقاله ای با عنوان "سیب حوّا و عضویت زنان" در سایت نگاه درج گردید. مطلب زیر به طور خلاصه به بررسی و نقد بعضی نظرات مطروحه در آن مقاله می پردازد.

 

در ابتدا و انتهای مقاله فوق الذکر دو حکم کاملاً مختلف در مورد نگرش به احکام الهی بیان شده است. در سطور اولیه نگارنده محترم خوانندگان بهائی خود را از انجام "بحثهای بی نتیجه" بر حذر داشته، "ذهن محدود مادی" بشر را ناتوان از درک حکمت احکام الهی فرض نموده، تفکر در مواضیع اعتقادی را برابر با "زیر سؤال بردن" احکام الهی گرفته و روشن شدن حکمت چنین احکامی را به آینده ای نامعلوم حوالت داده اند. با چنین پیش فرضی و در تضاد با ادعای اولیه، در پایان مطلب آزادی تفکر "در مورد همه چیز" به عنوان امتیاز دیانت بهائی بر سایر ادیان دانسته شده و دلیل آن پذیرش حقیقت "با ظنّ و یقین راسخ" در این دیانت ذکر گردیده است.

 

تناقضاتی از این دست، امروزه گریبانگیر اذهان بسیاری از ما بهائیان است. نگاهی گذرا به ادیان گذشته، حاکی از کشمکشی سهمگین مابین ایمان و عقل در برهه های خاصی از تاریخ همگی آنهاست. جدالی که اکثراً به نفع ایمان مطلق و گاه به نفع عقلانیت محض تمام شده و نتیجه آن سرنوشت آتی ادیان سلف را رقم زده است. بنابراین جای تعجب نیست که دیانت بهائی و پیروان آن نیز چنین مراحلی را تجربه نمایند. تفاوت و امتیاز واقعی تنها پس از گذشت این دوره و در قضاوت آتی تاریخ روشن خواهد گشت.

 

اما کاربرد جملاتی از قبیل: "حکمتِ حکمِ … در آینده مشخص خواهد شد" در اصل مقاله، تنها مختص به آن نبوده و امروزه همچون مثلی رایج بدون ارجاع دقیق به اصل مطلب، به وفور در مباحثات و مکتوبات مختلفمان به چشم می خورد. اما سؤالی که در اینجا پیش می آید این است که مگر ما همان آیندگان نبوده، و زمان ما همان آینده ای که طلعات مقدسه از آن خبر داده اند نمی باشد؟ به عبارت دیگر آیا قرار است در آینده ای نامعلوم که حتماً زمان آن بنا به حکمت از ما پنهان است، بغتتاً جواب تمامی سؤالات مکشوف گشته، حکمتهای بالغه الهی بر نوع بشر نمایان گردد؛ و یا در یک فرآیند تاریخی که لزوماً خالی از بحثها و کشمکشهای فکری درون و برون دینی نیست، و بر اساس تلاش و کوشش و مجاهدتهای فکری-فلسفی اهل دین و در نتیجه تحقیقات و تتبعات ایشان به منصه ظهور رسد؟ تنها اگر در مقام مقایسه با دیانت اسلام که در دو قرن اول ظهور خود، تقریباً تمامی دستگاه فلسفی-کلامی مستقل خود را بنیان نهاده و شرح و بسط داده بود برآییم[۱]، بسیار حیرت خواهیم نمود که چرا می باید طرح سؤال درباره مسائلی چون "عدم عضویت زنان در بیت العدل" زیر سؤال بردن احکام الهی قلمداد گشته، قدم گذاردن در مسیر عقل و تفکر انتقادی، انجام مباحثات بی فایده و بی نتیجه ارزیابی گردد (بنیان گذاری نظام فلسفی پیش کشمان!).

 

مسلماً یکی از ساده ترین راههای مواجه با چالشهایی از این دست، احالت دادن پاسخ به آیندگانی دور از دسترس و رفع مسئولیت از خود است که تابع نوعی نگاه جبرگرایانه و تقدیری به سیر تاریخ ادیان بوده و از دیگر مباحث بنیادی رایجی است که تجلیات آن را می توان به نوعی غیرمستقیم در بخشی از سطوح مدیریتی محافظه کار جامعه که در برابر هرگونه تغییر مقاومت نشان می دهد، مشاهده نمود. در این نگرش، مسئولیت و تأثیرگذاری فرد بر روند اتفاقات (به خصوص در ارتباط با دین الله) بسیار ناچیز و کمرنگ تلقی شده، اراده پروردگار حاکم بر تعین مسیر جزئی ترین حوادث تاریخ می گردد. در چنین تلقی تاریخی، طبعاً تحقیق و تتبع دینی و سعی در حل مسائل ذهنی به عنوان تلاشهای فردی که احتمال خطا و نادرستی بسیار در آنها وجود دارد، در بهترین حالت اموری ثانوی و فرعی قلمداد می گردد. حال آنکه به تعبیر نگارنده، دیانت بهائی امروز در آن بزنگاهی قرار گرفته که نحوه رفتار پیروان و درک و تفسیرشان از جایگاه دیانت، می تواند نقشی بزرگ را در پرش از دوران قرون وسطای آن ایفا نموده و ما را به تجربه ناگوار دیگر ادیان دچار نسازد.

 

البته باید اذعان نمود وارد شدن در مسیر بحث و گفتگو و تحقیق و تتبع، بدون خطر و تهدیدهای درون و برون گروهی نیست. دامن زدن به اختلاف نظرها (به خصوص در سایتهای اینترنتی) توسط مغرضین، و بزرگنمایی آنها تحت عناوین اختلاف و انشقاق در امرالله از جمله چنین تهدیداتی است که اتفاقاً امروز خطر آن به مراتب بیشتر ازسابق می باشد[۲]. اما آیا خطر تفکری که اولویت های کوتاه مدت جامعه را با انحصارگرایی یکی گرفته، به فعالیتهای علمی-تحقیقی به دیده تردید می نگرد، در درازمدت ضررش کمتر از تهدیدات خارجی نمی باشد؟ جناب دکتر پیترخان در یکی از نطقهای اخیر خود به چنین مناقشه هایی اشاره می نمایند. ایشان اذعان می نمایند که برخی احباء با "تحقیقات عقلانی" و "تتبعات اندیشمندانه" مخالفت کرده، آنها را مخالف "شرایط و مقتضیات عهد و میثاق" می شمارند. برخی دیگر "وارد شدن در جریان تحقیق و تتبع" را "نوعی عنان گسیختگی و فعالیت نامرتبط" در برابر اهداف اساسی نقشه به حساب می آورند. جواب ایشان بسیار روشن و واضح است: "امر مبارک بدون ادنی ابهامی بر استمرار نیاز به فعالیتهای تحقیقی بهائی تاکید کرده است… کنار نکشید. فرار نکنید. نترسید که مبادا تمسک شما به عهد و میثاق را متزلزل سازد یا منشاء دردسر و مشکل و آشفتگی در جامعه بهائی شوید. پیش بروید. بخشی از جامعه محققین بهائی بشوید."[۳]

 

مطلب دیگری که می باید مد نظر داشت آن است که مسائل مطروحه در آثار مبارکه، مسأله ریاضی نیست که تنها یک جواب آخر داشته و بتوان تفسیری کامل و مانع از آنها برای تمام ادوار ارائه داد. در این مورد نویسنده محترم، فرض نموده اند که حکم عدم عضویت زنان در بیت العدل، حکمت مشخصی داشته که در مقطع زمانی خاصی بر وجه بشر مکشوف خواهد گشت. حال آنکه چه در این مورد و چه در دیگر موارد تعالیم مبارکه، همواره می توان به لایه های مختلف علمی- معرفت شناختنی یک تعلیم نظر کرده، آنرا از وجوه گوناگون مورد بررسی قرار داده و حِکَم بالغه بیشماری فراخور زمان و مکان در آن رشته معرفتی خاص استنباط نمود. صد البته چنین جواهر ثمینی، جز با رنج و تعب فلسفی و در پاسخ به چالشهای گروههای منتقد برون دینی حاصل نخواهد آمد. چنان که هیچ گاهِ تاریخ، درّ و گوهر علم و اندیشه بدون حمل زحمت و مرارت تفکر و انتقاد حاصل نگشته است. به واقع اشکال کار در جوابگویی و مباحثه چنان که بدان اشاره شده نبوده و نیست، بلکه ایراد اصلی در آنجا است که پاسخهای افراد و حتی اندیشمندان بهائی را در هر مقطعی به عنوان کلید و راه حل نهائی تلقی کرده، به چاه وِیل مطلق گرایی فرو افتیم و از خود (هر که و هر کجا که باشیم) در قبال نقد و سنجش و تفکر در آئین و روش خود و دیگر همفکرانمان سلب مسئولیت نمائیم.

 

شاید بررسی مثالی از اصل مقاله به روشن شدن مطلب و نتیجه گیری کمک نماید. داستان آدم و حوا (نقل شده در سِفر پیدایش) معمولاً به عنوان نتیجه تمرّد و سرکشی انسان و گناه اولیه وی قلمداد می گردد. از این داستان با همان تفسیر سنتی اش در مقاله فوق الذکر برای نتیجه گیری در مورد آنچه "زیر سؤال بردن" احکام الهی قلمداد گشته، استفاده گردیده است. می دانیم که در این تفسیر تقصیر بیرون شدنِ آدم از بهشت به گردن حوا بوده و در نهایت یکی از پایه های تبعیض جنسیتی علیه زنان در ادیان ابراهیمی به شمار می رود. نگرشی نوین به همین مطلب، فرمان خداوند را انذاری به انسان می انگارد که به وی مرارتها و سختیهای طی طریق به جهت وصول به عرفان را گوشزد کرده، آنها را در برابر "آسایش و رخاء و راحت بهشت" قرار می دهد چرا که "معرفت موجب ابتلاء و محن است". حوّا (زن) "آن صورت الهی دیگر" از خلقت آدمی، برخلاف آدم (مرد) که "بهشت رخوت و راحت و بی خبری" را خوش می دارد، دغدغه اصلیش برخورداری از ثمره "شجره ممنوعه معرفت"، است. اتفاقاً درست در همین جاست که خلقت انسان کامل شده و "عارف نیک و بد" می گردد. معرفتی که تنها به واسطه "رنج و الم و درد" انسان حاصل گشته، و در نهایت او را بر دیگر ملائک و کروبّین برتری می بخشد: "هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون؟". پس در این تصویر جدید، این زن است که اول بار در مقام تحصیل معرفت بر می آید و از این حیث می باید که افضل از مرد قرار گیرد.[۴]

 

امکان دارد آنچه نقل شد به عنوان تفسیری نو از داستان کلاسیک آدم و حوّا، حداقل در نگاه اول تعجب آور و شگفت انگیز به نظر رسد. همانطور که احتمال دارد پاسخ کوتاه دکتر نادر سعیدی به سؤال مجری برنامه زنده تلویزیونی نسیم شمال در خصوص عدم عضویت زنان در بیت العدل (با تعبیری جدید از ماهیت وحی الهی) برای بسیاری از بینندگان آن برنامه غریب و دور از ذهن جلوه کرده باشد. اما مگر این همان کاری نیست که طلعات مقدسه دیانت بهائی در جای جای آیات و آثار خود بدان پرداخته و علمای ادیان قبل را ناتوان از درک این حقایق بدیعه عنوان نموده اند؟ به عنوان نمونه کدامیک از تفاسیر حضرت بهاءالله در کتاب مستطاب ایقان، درباره ظهور قائم و نشانه های قیامت، مورد تأیید علمای اسلام بوده و از نظر آنها مستوجب رد و تکفیر قرار نگرفته است؟

 

در این جا باید اضافه نمود که هر مطلبی که از جانب افراد بهائی، چه عالم و چه عامی، در شرح چنین مسائلی بیان گردد جای نقد و سنجش داشته، خالی از عیب و نقص نخواهد بود. اما به واقع در همین جوابهای کوتاه و اولیه به مسأله حقوق زن در دیدگاه بهائی، می توان نطفه تشکیل یک نظام فلسفی عمیقِ جدید را مشاهده کرد که در پسِ رشد و نمو و بسط و گسترش خود خواهد توانست جوابهایی مکفی و گویا در حد زمان خود از مسأله فوق الذکر به دست دهد. به سخن دیگر، از آنجا که تاریخ اندیشه تا به امروز توسط مردانی به رشته تحریر در آمده که اکثراً با نگاهی منفی به نقش زن پرداخته اند، فضل تقدم اسطوره ای زن بر مرد در کسب معرفت کتمان گشته و نقش زنان در پیکار روحانی و فکری نوع بشر (در وجوه گوناگون معرفت شناختی آن) مورد غفلت قرار گرفته است. تنها در اثر پرداختن مفصلتر اندیشمندان و علمای شعب مختلف علوم انسانی در پرتو انوار فلسفه بدیع به مباحثی از این دست است که این پازل کامل شده، جلوه های گوناگون و بدیع احکام الهی بر بشرِ در خواب غفلت امروز روشن گشته، سره از ناسره تشخیص داده خواهد گشت. اما متأسفانه چنانچه این مطلب مورد نظر قرار نگرفته و پاسخ مختصری که در حد یک برنامه تلویزیونی و یا یک وبلاگ اینترنتی به مطلب داده می شود، چه از طرف احباء و چه از طرف دیگران، به عنوان جواب نهائی و فلسفه بهائی قلمداد گردد، باعث زیر سؤال رفتن کل چنین مباحثات و مناظراتی خواهد گشت (چنانکه همین الان از بعضی نظرات خوانندگان همین سایت ایفاد می گردد). با این همه به نظر نگارنده، تنها و تنها در طی گذر از مراحل مختلف این فرآیند فکری است که حکمت احکام الهی بر افراد مختلف بشر در سطوح گوناگون روشن گشته، آنها را به دریافت کامل حقیقت آئین الهی رهنمون خواهد نمود و نه یک شق القمر و یا امری خارق العاده و ناگهانی. بنابراین با وجود اینکه جوابهای فعلی را نمی توان و نباید به عنوان پاسخهای قطعی لحاظ نمود، بوجودآمدن چنین فضای نقد و گفتگو را می باید به فال نیک گرفته و از مشکلات مسیر عقلانی ساختن دیانت نهراسید.

 

به دیگر سخن، اگر امر بهائی را به موجودی انسانی تشبیه نمائیم که هنوز در دوران طفولیت خود قرار دارد، باید بدانیم که لازمه سعادت و خوشبختی وی در بزرگسالی، رشد و نمو ارگانیک تمامی بخشها و اندامهای مختلف وی می باشد. مثلاً طفلی که رشد جسمانی خوب و ظاهری زیبا داشته اما رشد عقلی وی در مرحله ای از رشد متوقف مانده باشد، نهایتاً به عنوان عقب مانده ذهنی تلقی گشته و نه تنها از تأثیر گذاری لازم در حیات خود و جامعه باز می ماند، بلکه خود باری بر گُرده دیگران خواهد گشت. آیا هیچ کدام از اندامها و اعضا می توانند در مرحله ای از رشد مدعی شوند که به علت جایگاه ویژه شان در تعیین سرنوشت کودک ذخایر غذایی و مادی تنها در انحصار رشد  آنها قرار گرفته و دیگر اعضا از رشد خود باز مانند؟ مثلاً قلب بگوید از آنجا که انسان عاقل زیاد داریم، چه خوب است مدتی سهمیه غذای عقل را به من اختصاص بدهید تا انسانی روحانی اما بدون عقل دریافت دارید! یا عقل بگوید از آنجا که حقیقت حیات فرد در قلب و ذهن وی نهفته است و طفل بدون دست و پا نیز قادر به حیات می باشد احتیاجی به این اعضا نداشته، آنها را زائد و بدون فایده به حساب آورد! پس بحث در اولویتهای جامعه نیز نخواهد توانست حرکت ما را در مسیر تعالی عقلیمان متوقف ساخته، خیال ما را از این بابت راحت نموده و ما را در بهشت بی خیالی و بی خبری قرار بدهد![۵]

 

بنده هم همانند نگارنده عزیز مقاله پیشین، بر این اعتقادم که حضرت بهاءالله آزادی پرسش و اندیشه را در نامحدودترین شکل آن به پیروان خود اعطاء فرموده اند. این مطلب نتیجه مستقیم همان تعلیم تحری حقیقت است که حتی پذیرش خود دین را نیز شامل می شود. اما باید به یاد داشته باشیم که این خود بشر بوده است که همواره با سوء تعبیر آثار الهی قید و بند بر دست و پای خود نهاده است و نه حضرت باری و نمایندگان وی یعنی مظاهر مقدسه الهی. به امید آنکه اینبار ما بر ذهن و فکر خود چنین قیدهایی را تحمیل ننمائیم.



[۱]  این مقایسه از آنجا که نویسنده محترم جواب دادن به سؤالهای اصولی و اعتقادی را در ۲ قرن ابتدایی تولد یک دیانت "توقع زیادی" دانسته بودند به عمل آمد.

[۲] وقتی افرادی تحت عنوان دکتر و استاد دانشگاه در محیطهای دانشگاهی خزعبلات و لاطائلاتی چند را، که هیچ ربطی به دیانتهای بابی و بهائی نداشته و صرفاً یا بیسوادی و یا غرض گوینده آنها را نشان می دهد، به هم بافته تحت عنوان معرفی آن ارائه می دهند در حالی که به طرف مخالف امکان هیچ دفاعی داده نمی شود، البته چنین خطری بسیار بزرگتر جلوه می نماید.

[۳]  نطق دکتر پیتر خان به تاریخ ۱۳ اوت ۲۰۰۶ با عنوان "تعلیم و تربیت، تحقیق و تتبع، و مدنیت جهانی"

[۴]  ن.ک. مجله لسان، ش۳، سرمقاله.

[۵]  برای بحث مفصلتر درباره رابطه ایمان و عقل و تفکر انتقادی ن. ک. مقاله "وفای به عهد و میثاق و تفکر انتقادی"، اثر اودو شفر. بخش ۸ مقاله فوق الذکر مواضیعی را نمونه وار برای نقد و تفکر ذکز می کند که شبیه به همین مطلب عدم عضویت زنان می باشد. در بخش آخر نیز بر اهمیت فراگیری آکادمیک رشته های فلسفه و تاریخ تأکید گشته که برای محققین امروز ما بسیار حیاتی می باشد.

Comments are closed.