نامش گلرخ ایرایی است. زاده شهر زیبای آمل. به واسطه شغل پدر دوران کودکیاش در شهر دزفول میگذرد. شهر دزفول، دهه شصت، جنگ و بمباران و آوارگی شاید تنها خاطرات تلخ او از دوران کودکیاش نباشد. هنوز چند سالی بیشتر ندارد که پدرش در یکی از عملیاتها از ناحیه سر مورد اصابت ترکش قرار میگیرد، ترکش به سرش اصابت میکند. یک سال و نیم در کما میماند. بعد از خارج شدن از حالت کما تا سالها توان حرکتی چندانی ندارد. مادر گلرخ به اجبار و به واسطه شرایط پدر (همسرش) شغل معلمی را که عاشقانه دوستش داشت رها میکند و تا سالها از همسرش پرستاری میکند.
دوران کودکی گلرخ در جنگ محو میشود. دوران نوجوانی و جوانیاش فرا میرسد. به نوشتن روی میآورد. از نوشتن داستانهای کوچک شروع میکند. قلمی جادویی، در جامعهای که همواره درگیر جنگ و خشونت و مرگ و عذاب است از عشق مینویسد، از جهانی انسانی، جهانی به دور از خشونت و جنگ و سرشار از شور و زندگی.
آرمانشهر ذهنش جامعهایست فارغ از تبعیض و بیعدالتی. برای رفع همین تبعیض و بیعدالتی میکاود و تلاش میکند. آموزش و درس دادن به کودکان کار و فعالیتهای حقوق بشری در حیطه مخالفت با اعدام و جنگ شاید بخش کوچکی از فعالیتهای او در راستای رسیدن به آن جامعه آرمانی بود. او را به بند میکشند از باب داستانی تخیلی که شخصیت اول داستانش سنگسار شده.
او را با دستبند و چشمبند به بند بردند ولی او دربند هم بنده نشد.
قلم او در زندان هم محصور نشد. پس باید قلمش را میشکستند و بر دهانش قفل میزدند.
قلمش را شکستند و بر دهانش قفل زدند ولی او با دهانی بسته یکپارچه فریاد شد.
امروز چهارشنبه مورخ ۲۲ فروردین، گلرخ آریایی شصت و هفتمین روز اعتصاب غذایش را در حالی به پایان میرساند که علیرغم وخامت حالش همچنان بدون واکنش از جانب مسئولین در بیمارستانی تحتالحفظ سپاه پاسداران رها شده است.
گلرخ در اعتراض به سناریوسازی و انتقال غیرقانونی همراه با ضرب و شتم از تاریخ ۱۴ بهمن دست به اعتصاب غذا زده و در حالی به اعتصاب غذای خود ادامه میدهد که حتی توان راه رفتن ندارد.
کاهش بیش از بیست کیلوگرم از وزنش، ضعف تکلم و بینایی، مشکلات شدید کلیوی، بخشی از عوارض اعتصاب طولانی مدت این زن زندانی میباشد.
سناریو پروندهسازی و انتقال توسط قرارگاه ثارالله سپاه تنظیم میشود.
ماجرا همان داستان پروندهسازی است که این بار در زندان به اجرا در میآید.
دو زن زندانی آماج توهین و ضرب و شتم قرار میگیرند و با پروندهسازی مضحک بدون هیچگونه حکم قضایی به فرمان قرارگاه جهت اعمال فشار روحی و جسمی به زندان قرچک تبعید میشوند. برای حفظ حقوق و کرامت انسانی و در غیاب دستگاه قضایی مستقل مگر انتخابی جز اعتراض و مقاومت باقی میماند.
گلرخ ایرایی از تاریخ ۱۴ بهمن در اعتراض به این سناریو ناگزیر با در دست گرفتن جان خود بلندترین اعتراض ممکن را به این ظلم بیان میکند و دادخواهی خود را نزد هیئت منصفهای به بزرگی ملت ایران و همه انسانهای عدالتخواه دنیا میبرد.
سر تعظیم فرود میآورم در برابر شجاعت و پایداری او؛ نامهام را با جملهای از او به پایان میبرم و از همه وجدانهای بیدار درخواست میکنم صدای مظلومیت گلرخ و آتنا باشند.
آزادگان، سرفرازان تاریخاند و آن چیزی که هرگز به بند کشیده نمیشود آزادگیست.
آرش صادقی – زندان گوهردشت / سهشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۷”