تساوی حقوق زن و مرد
یکی از تعالیم دیانت بهایی که علاقه مندان بسیاری را در فضای برون دینی نیز دارد، تساوی حقوق زن و مرد می باشد. این تعلیم از آن جهت،حائز اهمیت می باشد که تنها برای دنیای به بلوغ رسیدهء فعلی قابل درک می باشد،بنابراین دیانت بهایی اولین آیین الهی می باشد که چنین آموزه ای را به بشریت معرفی و سعی در تسرّی این تعلیم جهان پسند نمود. قطعاً نمی توان انتظار داشت که در فضای فکری و عقلی دوران مسیحیت که توجیه آفرینش زن به دندهء مرد ختم می شد! و همچنین در دوران اسلام که اعراب روشنفکر!
،دست از تکنولوژی دمُده شدهء زنده به گور کردن دخترهایشان برداشته بودند!، بخواهیم چیزی در مورد تساوی حقوق زن و مرد بشنویم.به تدریج تمام آن صفحات تاریخ ورق زده شد تا اینکه بشر توانایی درک چنین آموزه ای را پیدا نمود و این مقارن بود با ظهور دیانت بهایی.
اما اصولا تعالیم یک دین می تواند از نقطه نظرگاه های متفاوتی مورد تبیین واقع گردد، زیرا این تعالیم به یک باره محقق نخواهند شد و تنها در طی دوره های متمادی می باشد که قابلیت بروز و خود نمایی را پیدا می نمایند، پس باید توجه داشته باشیم که در هر دوره ای می توان با توجه به درک و فهم بشر در همان دورهء خاص، تعاریف و مفاهیم خاصی از یک تعلیم ثابت را استنتاج نماییم ، ضمن اینکه اصول کلی و مبانی آنها از ابتدا تا انتها ثابت خواهد ماند.
بحث پیرامون تساوی حقوق زن و مرد، بدون در نظر گرفتن حالات جسمی و روحی این ۲ موجود کاملا بی نتیجه می ماند.
اگر بخواهیم به مثال های درون دینی رجوع نماییم به شیوا ترین مثال واصل می گردیم که زن و مرد را همچون ۲ بال یک کبوتر می داند، یعنی زن و مرد مکمّل یکدیگر می باشند و این بدان معنا می باشد که زن ومرد دارای ۲ بُعد متفاوت جسمی و روحی می باشند، و زمانی که با یکدیگر باشند می توانند یکدیگر را به سوی کمال سوق دهند. پس در اینجا ۲ مطلب حائز اهمیت می باشد:۱- زن و مرد هر کدام دنیای جسمی و روحی خاص خود را دارند ۲- زن و مرد با یکدیگر می توانند یک دنیای مشترک روحی بنا نمایند.
اگر دقت نماییم خواهیم دید که از دیدگاه ادیان ،به خصوص دیانت بهایی، زن و مرد در پیشگاه خداوند هیچ تفاوتی با هم نداشته اند، مثلا حضرت بهاءالله می فرمایند: اناث و ذکور عندالله واحد بوده. از طرفی می بینیم که در دیانت بهایی، مسئولیت های خاصی بر عهدهء ایشان گذاشته شده است، مثلا تربیت کودکان در لوای جهد بلیغ مادران است و مدیریت خانواده تحت نظارت پدران.
پس در اینجا می بینیم که فعالیت های متفاوتی برای زن ومرد در نظر گرفته شده است که هر کدام از این فعالیت ها با توجه به خصوصیات جسمی و روحی این ۲ موجود تعیین گردیده است؛ اما اگر به این قضیه به صورت یک مجموعه بنگریم،خواهیم دید که عاقبت تمام این فعالیتها به سوق دادن هر یک از زن و مرد به سوی کمال می انجامد،یعنی این ۲ باعث تکامل یکدیگر می گردند.
تا به اینجا در مورد همه چیز بحث شد، غیر از حقوق. اگر حقوق را به صورت یک کل در نظر بگیریم و بتوانیم کلان ترین معنی مشهود و موجود آن را بیان نماییم، از آن با عنوان حقوق اجتماعی نام می بریم، اگر چه شاید این عنوان نتواند تمامیت ماجرا را در بربگیرد اما در حال حاضر ساده ترین و ملموس ترین انتخاب، همین می باشد. توجه داشته باشیم ما در مورد ۲ موجودی بحث می کنیم که قرار است یکدیگر را تکمیل نمایند، از طرفی هیچگاه ۲ موجود یکسان نمی توانند مکمل یکدیگر باشند، زیرا هر کدام از آنها به نیمهء گمشدهء خود احتیاج دارند و اگر قرار بود که این ۲ نیمه همانند هم باشد، پس هر کس می توانست خودش مکملی باشد جهت تکمیل خویش! و در آن صورت وجود یکی از این ۲ موجود، کاملا بی مصرف که اضافی بود. اما خدمت آن دسته از فمینیسم ها و پدرسالارهای محترم که احتمالا قند در دل لطیفشان آب شده است، عرض نمایم که آدرس را اشتباهی بهتان داده اند،این کوچه هم بن بست است! کلیت بحث هم در همین جا می باشد، زیرا هر یک از این ۲ گروه قصد دارند اینگونه جلوه دهند که ما از دیگری برتریم و این همان نکته ای است که در تعلیم حضرت بهاءالله نهفته می باشد. یعنی اگر چه ممکن است زن و مرد، دارای نیازهای متفاوت باشند،وقطعا هم همین گونه است اما این تفاوت به معنای برتری یکی بر دیگری قلمداد نمی گردد. در واقع در دل این تفاوت یک تساوی نهفته است که به هیچ یک از زن و مرد با اینکه دارای روحیات متفاوتی می باشند، اجازه نمی دهد که بگویند ما بهتریم. بلکه ما هر دو، در عین حال که با توجه به نیازهای جسمی و روحی خودمان دارای حقوق خاص خویش می باشیم، در یک جامعه از نظرگاه ارزشی،دارای جایگاهی با ارزش برابر وبا کارکردهای متفاوت می باشیم.
پس تساوی حقوق زن و مرد به معنای برابری حقوق ایشان نمی باشد زیرا این حقّ طبیعی و اقتضای روحی این ۲ موجود می باشد که آن را به سوی نیازها و در نتیجه حقوق متغایری سوق می دهد اما این بدان معنا نمی باشد که نیاز یکی بر نیاز دیگری ارجحیت دارد یا حقوق یکی با ارزش تر از حقوق دیگری می باشد. در واقع رجال و نساء از لحاظ بار ارزشی حقوقی، دارای تساوی می باشند ولو اینکه ماهیت و کارکردهای حقوقشان با یکدیگر متفاوت باشد.
پس باز هم تکرار می نمایم که این تنها جایگاه حقوقی زن و مرد می باشد که باید از هر لحاظ متساوی باشد، یعنی یک زن باید در جایگاه حقوق زنانهء خویش در همان ردیفی قرار بگیرد که یک مرد درجایگاه حقوق مردانهء خویش قرار دارد اما نفس حقوق آنها با یکدیگر مغایرت داشته و قطعا نیز همین گونه است. ضمن اینکه چنین تعریفی از تعلیم جمال مبارک ،با توجه به برقراری و ایجاد تعاریف جدیدی در مورد واژهء حقوق در بین بشر، رنگ و بوی دیگری خواهد یافت و معنای جدیدی از آن استنباط خواهد شد که با روح آن زمان همخوانی داشته و متعلق به زمان فعلی ما نمی باشد.
شاد باشید
شاهین جانپاک