تورج امینی
۲۲/۱۰/۱۳۸۵
هما ناطق و آیین بابی ۳
کج فهمی ناطق نسبت به موضوع "دین" و خصوصا آیین بابی دو وجه دارد. نخست آن که او دین بابی را در مقام مخالفت و تضاد با اسلام می نهد و دوم آن که می خواهد موضوعیت دین را نیز از آیین بابی بزداید. او اگر آثار سید باب را خوانده و صداقت را نیز پیشه کرده بود ، می دانست که آیین بابی ناسخ اسلام است و نه ضد اسلام. در سلسله ادیان ، دین بعد همواره دین قبل را مطابق با زمان نمی یابد و آن را ناقص می شمارد ، اما به هیچ وجه جنبه تقدس را از دین قبل نمی زداید و نمی تواند که بزداید ، زیرا خود را پس از آن معرفی می کند و بنیان های خود را نیز بر بنیان های قدیم می نهد ، اما در عین حال ، ساز و کارهای مطابق با زمان را نیز پیشنهاد می کند.
(14) مسیح هیچ گاه خود را مخالف و متضاد با موسی ندانست ، محمد سر ستیز با موسی و عیسی ساز نکرد ، باب در آثارش و خصوصا در کتاب بیان اکثر مثال هایش از رسول اسلام و عیسی مسیح است و بهاءالله نیز با این چهار پیامبر قبل از خود به احترام تمام یاد کرده است.
کسانی که مدعی وحی بوده اند ، هیچ کدام به نحوی که هما ناطق دلش می خواهد ، با پیامبران قبل از خود دعوا نداشته و برخورد پیدا نکرده اند. جملات ناطق را بخونید تا ببینید با به کارگیری آن دو وجه ، چگونه در پی مسخ آیین بابی برآمده است:
" اگر توده های مسلمان بی آن که سطری از نوشته های او را خوانده باشند ، از همه ولایات سر برکشیدند ؛ می بایست سخنی نه در معجزه خضر و ریش موسی ، بلکه در به آمد خواست های خود شنیده باشند ".( ص ۶۹ )
" در برابر این فرقه ها و این آرمان ها[ی صوفی مآبانه ] ؛ درویشی و صوفی مسلکی محمد شاه و میرزا آقاسی سست می نمود. تنها می توان گفت که سیاست صوفی پرور حکومت رخصت داد که این افکار جان گرفتند و در بابیگری تبلور یافتند ".( ص ۴۵ )
" در واقع می توان گفت که برخاست باب در سرآغاز ۱۸۴۴ تجلی خواست های اجتماعی بود و نه برآمدن آیینی نوین در برابر اسلام. به عقل سلیم می شود دریافت که هر گز توده های شهری و روستایی و یا حتی ملایان ، یک روزه دست از مذهب خود بر نمی دارند ، بسیج نمی شوند و به آیین دیگر نمی پیوندند ".( ص ۶۲ )
" اگر بخواهیم اندیشه های باب را در بستر مذهبی بیندازیم و بسنجیم ، به جایی نمی رسیم و راه به معقولات نمی بریم. افکار مذهبی سید شیراز جز در چند فقره که با واقعیات اجتماعی سر و کار دارند ، به هذیان و مناجات می مانند […] همین که در چهره پیامبر ظهور کرد ، خود می رساند که از آیین خرد و راه و رسم مدنیت بی بهره بود و به درک نیازهای زمانه اش بر نمی آمد ".( ص ۶۹ )
اولا: مردم مسلمان ایران دقیقا به خاطر مسائل مذهبی به آیین باب روی آوردند و اگر تعدادی از علما یا درباریان نیز به آخر اسلام رسیده بودند و به همین دلیل به آیین باب روی خوش نشان دادند ، هیچ دلیل نخواهد بود که آن چهار پنج نفر را ملاک چند صد هزار نفری بگیریم که به علت "انتظار ظهور امام زمان" ، بابی شده بودند. "به آمد خواست های" ایرانیان در آن زمان ، ظهور قائم بود و اگر از دست اوضاع زمانه گله مند هم بودند ( دقیقا مانند امروزه ) ، چاره اش را تنها در آمدن موعود منتظر خود می دانستند.
ناطق و دیگر مورخان دین گریز باید بدانند که پنهان کردن اعتقادات اسلامی ایرانیان و رنگ و لعاب های "فرهنگ و هویت ایرانی" به آن دادن و یا وصله های لائیسیته و سکولاریسم به مردم ایران زدن ، نه تنها مطابق با واقع نیست ، بلکه هیچ دردی را نیز از دردهای این مملکت دوا نمی کند. تمام بی دین ها و غیر مسلمان ها شاید ۵ درصد مردم ایران را هم تشکیل ندهند و مجموعه ایرانیان به خوبی نشان داده اند که اگر بی دینی هم می ورزند ، "مسلمانان بی دین" هستند و این خصلت مسلمانی در ایرانیان را به هیچ عنوان نمی توان درز گرفت. نادیده انگاشتن همین خصلت و خیال بافی های کودکانه روشنفکران ایرانی که در قالب تلاش های: روشنفکران ، ازلیان ، سوسیالیست ها ، دهری ها ، سکولار ها ، توده ای ها و هزار جور انجمن و حزب ضد اسلام تجلی پیدا کرد ، همه را به کام نابودی کشاند و نتیجه اش نیز انقلاب اسلامی شد.
اگر زمانی کسی چون استالین بر ایران حاکم شود ، بدانید که ایرانیان خواهند شد: مسلمان استالینیست که نمونه هایش را کمابیش دیده ایم و تجربه های تلخ و غریبش را نیز چشیده ایم و زمانی یک مسیحی متعصب بر ایران حاکم شود ، ایرانیان بدون شک از احادیث و قرآن فرقه ای به دست خواهند داد و نامش را خواهند گذاشت: مسلمان/ مسیحی.
من برای داعیه خودم ، صدها مثال دارم. اگر در طول زمان معاصر پیش آییم ، به چنین کسانی برمی خوریم: ملکم خان ( مسلمان/ ارمنی ) ، سید جمال الدین اسدآبادی ( مسلمان/ بی دین ) ، سید محمد طباطبایی ( مسلمان/ فراماسونر ) ، تقی زاده ( مسلمان/ سوسیال دموکرات ) ، محمد علی فروغی ( مسلمان/ ازلی ) ، جلال آل احمد ( مسلمان/ توده ای ) ، شریعتی ( مسلمان/ مارکسیست ) ، عبدالکریم سروش ( مسلمان/ سکولار ) و مدل های جدیدتری نیز در راه است که اصلا نباید نگران باشید. در این صورت است که درخواهید یافت که من چه می گویم و عجب است که متولیان تاریخ نگاری ایرانی هنوز به دنبال این هستند که در گوشه ای از این مرز و بوم یک چیزی را پیدا کنند و فورا رنگ زرتشتیگری و غیر اسلامی به آن بزنند و بگویند که هویت ایرانی این است و فلان است و بهمان است و …. و در خواب خوش خود تاریخ بنویسند.
ثانیا: آیین بابی به هیچ روی تبلور و ادامه صوفی مآبی نبوده است. کسی که چنین می نویسد ، معلوم می کند که نه صوفیه را شناخته است و نه بابیه را. ناطق اگر شباهتی بین این دو آیین می دید ( همانند آن چه بین آیین های بابی و زرتشتی دید! ) باید شواهدی به دست می داد تا ما ببینیم که آن ادعای نامربوط از کجا درآمده و منظور او از این جملات بی سر و ته چیست.
ثالثا: ناطق اگر آثار باب را خوانده بود ، می دانست که در نخستین جمله از همان تفسیر سوره یوسف ( که ذکرش چند بار در کتاب راهیابی آمده است ) سید باب سخن از دین جدید به میان آورده و ادعا نموده که بر او وحی می شود و داعیه اش دقیقا همان است که رسول اسلام در قرآن بیان داشته است:
" انّ هذا لهو الدّین القیّم و کفی بالله و من عنده علم الکتاب شهیدا […] انّا نحن قد جعلنا الآیات حجّه لکلمتنا علیکم ، أفتقدرون علی حرف بمثلها فأتوا برهانکم إن کنتم بالله الحقّ بصیرا. تالله لو اجتمعت الإنس و الجنّ علی أن یأتوا بمثل سوره من هذا الکتاب ، لن یستطیعوا و لو کان بعضهم لبعض علی الحقّ ظهیرا ".(15)
و به همین سادگی می توان گفت که به عقل سلیم چه کسی باید بپذیریم که توده های شهری و روستایی و ملایان یک روزه دست از مذهب خود برنمی دارند؟! هزاران مثال نقض در تاریخ بابیه و بهاییه برای ادعای ناطق وجود دارد و ما با خواندن مطالب ناطق حیران ، سرگردان و معطل می مانیم که پس چه کسانی بابی می شدند و یک روزه هم بابی می شدند؟! مگر قبل از آن که ملا حسین بشرویه در خراسان به راه بیفتد و اعلان کند که موعود منتتظر به پا خاسته است ، چه سابقه فرهنگی وجود داشت که مردمان دیار خاور را آماده نموده بود تا در قالب اعتقاد دینی به سید باب بگروند؟ و اگر مردم ایران در حدود ۱۷۰ سال قبل با مدارای محمد شاه و حاجی میرزا آقاسی ( گیریم طی ۱۰ سال ) آمادگی فرهنگی یافتند که بابیگری را در دل خود بپرورند ، چگونه شد پس از حدود ۸۰ سال و در یک دوره ۵۰ ساله در حکومت پهلوی ها ، حتی با هجوم دولتی برای مدرن شدن ، مردم ایران نتوانستند کاری بکنند و انقلاب اسلامی نمودند؟! بیایید خودمان را به خواب نزنیم.
رابعا: ناطق اقرار می کند که می خواهد به جایی برسد و راه به معقولات ببرد. خطای او در همین است که آیین بابی را انتخاب کرده است تا به جایی که خودش می خواهد ، هدایت کند. او متوجه نشده که این کار نشدنی است زیرا سید باب سخنان خود را در قالب یک اعتقاد دینی بیان نموده و دین زدایی از او امکان ندارد. ناطق کاش پیش از نوشتن می فهمید که تلاشگر این راه نه تنها به معقولات راه نمی برد که خود و خواننده اش را به ترکستان می کشاند. من عجز و درماندگی ناطق را در شناخت روش دینی سید باب برای اصلاحات به خوبی می فهمم ، زیرا او گمان می کند که اصلاح تنها از راه خرد غربی امکان پذیر است و به همین دلیل آیین بابی نیز که روشنگر بوده و تمام فعالان سیاسی/ فرهنگی را متأثر از خود ساخته ، باید به زور از حالت دینی خود خارج شود.
از همه عجیب تر ادعای ناموزون ناطق است در باره این که سید باب از آیین خرد و راه و رسم مدنیت بی بهره بود و به درک نیازهای زمانه اش بر نمی آمد! کاش هما ناطق می گفت که نیاز زمانه باب چه بود و چه کسی برای این نیاز تلاش کرد؟ آیا رسم مدنیّت در ۱۶۰ سال پیش از این در ایران معنا داشت تا باب برای آن تلاش کند؟ کسانی که به رسم مدنیّت در ایران ظاهر شدند چه کسانی بودند و توفیقشان به چه حدّ بود؟
ناطق نمونه ای از شمار زیادی از مورّخین ایرانی است که نه تنها ساز و کار عمل باب را درنیافته اند ، بلکه در شناخت زمان و زمین خود نیز وامانده اند. ناطق نتوانسته است بین "روش دینی سید باب برای اصلاح جامعه اسلامی" و "خواسته ذهنی خود برای برتری دادن خرد غربی بر مذهب" ، تفکیکی قائل شود و بنا بر همین بلا تکلیفی ، و چنان که نشان دادم با در کنار هم نهادن مقدمات و شواهد غلط و حتی بی توجهی به اوضاع زمان باب ، به نتیجه ای غلط تر رسیده است.
نکته باریک تر ز مو این جا است که همین هما ناطق که پیراهن مدنیّت پاره می کند و عمّامه نیاز زمانه به زمین می زند ، خودش که در دوران مدنیّت ساز پهلوی! درس خواند ؛ چرا پس از آن که به مرحله باروری رسید ، در کنار فریدون آدمیت ، هنرش این شد که به میان خاک و خل کتابخانه های گرد گرفته برود تا آثار عتیقه دوران قاجار را منتشر کند؟! او خودش مبلغ کدام مدنیّت بود؟ هر کس نداند ، ما که دستی بر آتش داریم ، می دانیم که خانم ناطق ، زمانی که به پختگی سیاسی رسید ، چریک بازی را بر مدنیت ترجیح می داد!
حدود ۱۳۰ سال پیش از آن که خانم ناطق رساله تأدیب النّسوان را برای مسخره کردن اوضاع فرهنگی قاجار آماده چاپ کند ، کسی به نام طاهره قرهالعین ، در میان مردانی که هنوز عمّامه به سر داشتند ، نسخ اسلام را اعلام کرد و حجاب از سر برداشت. ناطق که با تحصیل در دوران پهلوی ، وامدار و مدیون حرکت قره العین و همچنین تلاش شبانه روزی بابیان و بهاییانی بود که آهنگ تحصیل زنان را بر سر کوی و بازار می زدند و خود مدرسه دخترانه تأسیس می کردند ، چگونه به خود اجازه می دهد که رسم مدنیّت به سید باب نشان دهد؟
عبرت انگیز آن که زمانی که تلاش مدنیّت ساز فرهیختگانی چون ناطق به انقلاب اسلامی منتج شد ، او کوله بار سازندگی و چریک بازی اش را جمع کرد و رفت به پاریس ، شهر شاهد و شعر و شراب و شب. در آن جا که با این مؤلفه های عاشقانه ، جز تخیّل نمی توان زایید ، گاهی نامه های ننه من غریبم بازی مشروطه را چاپ می کند و گاهی سری به اسناد وزارتخانه های فرانسه می زند و مضحک تر آن که سخنرانی هم می کند و شنیدم که در یکی از آن سخنرانی هایش از مردم ایران عذر خواسته که نتیجه فعالیت های سیاسی اش ، انقلاب جمهوری اسلامی شده است! حالا اگر شیر پاک خورده ای پیدا شود و بتواند به اسناد دولتی نفوذ کند و پرسشنامه های زمان پهلوی و حتی گذرنامه هایی که فرهیختگان تهیه کرده و با هواپیما از دست اسلام فرار کرده اند را ببیند ، خواهد دید که هما ناطق و هزاران چون او ، همگی در ستون مذهب پرسشنامه ها ، "اسلام" نوشته اند و سپس از مملکت اسلامی گریخته اند!
او به تبع همین بلاتکلیفی است که به سید باب خرده می گیرد که مبارزه دینی اش دور از خرد بود ، زیرا که باب رسم مدنیّت نمی دانست! هما ناطق از رسم مدنیّت آن قدر دستگیرش شده است که بعد از عمری تحقیق در امر تاریخ ایران ، سر پیری رساله در باب شراب بنویسد! این عاقبت حال تمام مورّخان ایرانی است که به جای تحقیق و حل مشکل ایران و ایرانی ، به دنبال شرابی هستند که سرشان را گرم نگاه دارد و عقل را به جایی ببرد که تا پایان عمر ، شارب را از دغدغه های موجود برهاند. ناطق و امثال او که عمری را در اشتباه تباه کرده اند ، تنها یاد گرفته اند که بنشینند و بر تنها کسانی که کاری کرده اند ، خرده بگیرند.
فرهیختگان ایرانی که با اتحادی ناباورانه ظهور آیین باب را در قالب دینی خود نپذیرفته و آن را به دلخواه خود مثله و پنهان کرده اند ، یک معذرت خواهی کامل و تمام عیار به سید باب بدهکارند و تا این عذرخواهی را به جا نیاورند ، بدانند و مطمئن باشند که مورد ریشخند تاریخ نویسان آتی ایران واقع خواهند شد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. گر چه ممکن است در بادی امر چنین به نظر آید که تاریخ انقلاب جمهوری اسلامی به علت آن که یک بار اصلی به نام "مذهب" بر دوش دارد ، خارج از قاعده بالا است ، اما مورخانی که در باره تاریخ این سه دهه نوشته اند نیز ، یا خود سیاسی بوده اند و یا از نقطه نظر سیاسی تاریخ های خود را نگاشته اند و در این نمونه ، مذهب تنها بهانه ای بوده است تا آنان بخواهند حرف ها و اعتقادات سیاسی خود را اثبات کنند.
۲. کتاب نیکلا را مترجم همایون که از نوادگان یحیی ازل بود ، به فارسی ترجمه کرده است.
۳. بیان ، واحد ۱ ، باب ۳
۴. منتخبات آیات از آثار حضرت نقطه اولی ؛ مؤسسه ملی مطبوعات امری ؛ ۱۳۴ بدیع ؛ ص ۱۶.
۵. محمد حسینی ، نصرت الله ؛ حضرت باب ؛ مؤسسه معارف بهایی ؛ کانادا ؛ ۱۹۹۵ میلادی ؛ ص ۳۸۵ تا ۳۸۸.
۶. ظهورالحق ، جلد سوم ، ص ۳۳۱.
۷. شهیدی ، یحیی ؛ بررسی چند واقعه تاریخی ؛ انتشارات: مؤلف ؛ ۱۳۸۱ ؛ مقاله: زرین تاج ( قره العین ) ؛ ص ۱۲۳ تا ۱۳۲.
۸. بیان ، واحد ۴ ، باب ۱۶.
۹. همان جا ، باب ۱۸.
۱۰. سفرنامه و منشآت فرهاد میرزا به کوشش غلام رضا طباطبایی منتشر شده و شرح حال او را نیز اسماعیل نواب صفا به دست انتشار سپرده است و در هیچ یک از این کتاب ها ، نمی توان ادعای ناطق را به دست آورد. اتفاقا فرهاد میرزا که در زمان خود به "حاجی معتمدالدوله" معروف بود ، می گویند بسیار مقید به اجرای فرعیات احکام اسلامی نیز بوده و نواب صفا دست او را رو کرده است.
۱۱. بیان ، واحد ۴ ، باب ۱۶.
۱۲. بیان ، واحد ۳ ، باب ۱۲.
۱۳. بیان ، واحد ۱ ، باب ۱.
۱۴. البته به اعتقاد من حکام ، علما و مردمان به مسیح و باب اجازه ندادند تا تئوری های ساختاری خود را ارائه کنند. در آیین بابی این کار توسط بهاءالله صورت گرفت و آیین بهایی زاده شد.
۱۵. منتخبات آیات ، ص ۲۶ و ۲۸.