آئین بهائی و عقل ۲
معیارهای ارزیابی عقلانی دین:
با توجه به رویکردهای عقلانی یادشده، می بینیم، که بررسی عقلانیِ اعتقادات دینی و اصولاً ارتباط عقل و دین مسأله ای نه چندان ساده است. زیرا اساس باورهای دینی متعالی (transcendent ) و متافیزیکی است. در این صورت با توجه به دیدگاه کانت و پاپر بررسی این باورها، از آنجا که مربوط به متافیزیک می باشند، خارج از عملکرد عقل است. و از نقطه نظر پوزیویستی اصولاً باورهای دینی بی معنا می باشند.
معذلک راههائی وجود دارد که به کمک آنها باورها و پدیده های دینی را بررسی عقلی می توان نمود و یا می توان نشان داد که باورهای دینی تا چه حد عقلانی هستند. بر طبق پیشنهاد کیث یَندل از معیارهای زیر می توان برای ارزیابی عقلانی اعتقادات دینی استفاده نمود:
۱. گزاره های بنیادین یا اصول اعتقادات هر دین باید با یکدیگر سازگار باشند. در نظام درونی دینی تناقض منطقی نباید وجود داشته باشد.
۲. در صورتی که ادّعای یک نظام دینی حلّ معضلی خاص باشد، اگر آن نظام در حلّ آن معضل ناکام بماند، دیگر دلیلی برای پذیرش آن نظام باقی نخواهد ماند. به عنوان مثال، اگر هدف یک نظام دینی رفع درد و رنج باشد، امّا آشکارا از نیل به این هدف باز بماند، دیگر دلیلی برای پشتیبانی از آن نظام باقی نمی ماند.
۳. حقایق بنیادین یک نظام دینی نباید با دستاوردهای مسجّل تمدّن بشری (مثلاً دستاوردهای علمی و روانشناختی)، تناقض داشته باشند.
۴. فرضیه های الحاقی، که برای اجتناب از پذیرش قرائنِ ناقضِ یک نظام دینی ارائه می شوند، در واقع آن نظام را تضعیف می کنند.
۵. یک نظام دینی باید قابلیت تفسیر و تبیین تجربه های غنی و گسترده ی بشر، چه در سطح فردی و چه در سطح فرهنگی و اجتماعی، را داشته باشد.
۶. هر نظام دینی باید با پاره ای از شهودیاتِ پایه ی انسانها در زمینه ی اخلاق و زیباشناسی همخوان باشد و افراد را به یک زندگی اخلاقیِ مسؤولانه تر ترغیب نماید.[i]
به معیارهای بالا می توان نکات دیگری را نیز افزود:
۷. همانطور که در بالا آمد، یک نظام دینی باید قادر باشد جهان و زندگی ما را توجیه و تبیین کند. این کارکرد هر قدر ساده تر و روشن تر و قابل فهم تر انجام پذیرد، بهتر است. و هرچه این توجیه پیچیده تر و در نتیجه مبهم و نامفهوم برای ما باشد، از اعتبار این نظام کاسته می گردد.
۸. یک نظام دینی باید قابل تطبیق با تغییرات زمان و فرهنگ و پاسخگوی نیازهای تازه ی ما در زندگی باشد. برعکس، نظامی که غیرقابل انعطاف و جزمی است و به تغییرات تاریخ و اجتماع پشت می کند، اعتبار چندانی ندارد.
۹. یک نظام معتبر نه تنها دشمنی با تحوّل و پیشرفت ندارد، بلکه خود، سازنده و خلاّق نیز می باشد. این نظام برانگیزاننده ی افکار نو در علم و فلسفه و اجتماع است.
۱۰. یک نظام دینی باید خود دارای معیارهای سنجشی باشد، که بر مبنای آن بتوان شناخت که چه چیز درست و چه چیز نادرست است. از روی همین معیارهای درونی باید قابل تشخیص باشد، که آیا این نظام پیشرفت می کند یا نه و یا به بیان دیگر آیا این نظام به اهداف خود نزدیک می شود یا نه. نظامی که با توجّه به معیارهای خودِ نظام پیشرفت نکند و یا به اهدافش نزدیک نشود، معتبر نیست.
در جمع بندی معیارهای بالا به این نتیجه می رسیم که در ارزیابی عقلانی دینی معیارهای منطقی و تجربه ی جمعیِ انسانها در زمینه های تمدّنی، علمی و اخلاقی حائز اهمیّت فراوان می باشند. بعضی ها همخوانی و یا دست کم عدم تعارض اعتقادات دینی با دستاوردهای روشنگری و مدرنیته را نیز شرط عقلانی بودن آن اعتقادات می دانند. درباره ی معیارهای عقلانیِ ارزیابیِ اعتقادات دینی بحث و گفتگو بسیار شده است و نکات حلّ نشده فراوان وجود دارند. معذلک ما به علّت اجبار به اختصار، به همین مقدار بسنده می کنیم.
بنیان انگاری
قبل از هر چیز باید خاطرنشان ساخت، که برطبق بیان بهاءالله، اساس اعتقاد دینی، که ایمان به خدا و به پیامبریِ بهاءالله، است، «اعتقاد پایه» است، یعنی اعتقادی است، که از اعتقاد دیگری مستَنتَج نمی شود. اعتقاد پایه، اصل است و به علّت وضوح و بدیهی بودنش محتاج به دلیل نیست. سایر اعتقادات از طریق اعتقاد پایه و به مدد آن توجیه می گردند. این طرز فکر، که به آن بنیان انگاری (Foundationalism) می گویند، نه تنها در آئین بهائی، بلکه در تمام ادیان توحیدی به عنوان اصل مسلّمی شناخته شده است. در کلّیه ادیان، ایمان به خدا و پیامبر مشروط به برهان عقلی نیست. از این رو، اعتقاد پایه از طرف مؤمنانِ به آن هرگز زیر سؤال برده نمی شود و هیچگونه نقد سلبی از آن به عمل نمی آید. لذا این گونه اعتقادات از نقطه نظر مؤمنان غیرقابل ابطال می باشند.
بر طبق بیان بهاءالله در کتاب اقدس، ایمان به خدا و آیات او و زیر سؤال نرفتن او اساس اعتقادات را تشکیل می دهد:
«خوشا به حال کسی، که به ایمان به خدا و آیات او اقرار کند و اعتراف کند که او [خداوند] در آنچه انجام می دهد پاسخگوی کسی نیست. خداوند این کلمه را زینت و اصل عقاید قرار داده است و اعمال مؤمنین با توجّه به ایمان به این اصل قبول می شود. این کلمه را جلوی چشم خود گذارید، تا از تحریکات مُعرضین نلغزید.» (ترجمه از عربی)[ii]
در جای دیگر در همین کتاب به علما هشدار می دهد که با معیارهای خود کتاب خدا را نسنجند. چه که کتاب خدا خود معیاری است که هر چیز دیگری به آن سنجیده می شود. به عبار دیگر اعتقاد به کتاب خدا، اعتقاد پایه است، که جائز نیست توسّط سایر معیارها، ازجمله معیار عقل، سنجیده شود، بلکه سایر چیزها به کتاب خدا سنجیده می شوند:
«ای گروه علما، کتاب خدا را با قواعد و علومی، که در دست دارید، نسنجید. کتاب خدا ترازوئی بین مردم است. آنچه که مردمان در دست دارند، با این ترازوی بزرگ سنجیده می شود و او [کتاب خدا]فقط با خودش[سنجیده می شود]، اگر شما بدانید.» (ترجمه از عربی)[iii]
بهاءالله علّت پایه بودن باور به خدا و پیامبرش، پس از اعلان عمومی دعوتش، را بدیهی بودن و وضوح آن می داند. در کتاب ایقان، که قسمت اعظم آن به استدلال به حقّانیت ظهور باب اختصاص دارد، بهاءالله، پیش از هر چیز، خودِ ظهورِ باب را دلیل حقیقت خودش می داند. به بیان بهاءالله، حقیقت دعوی باب مانند آفتاب آشکار و بدیهی است و نیازی به برهان دیگر ندارد:
«سبحان الله، کمال تحیّر حاصل است از عبادی، که بعد از ارتفاع اَعلامِ مدلول [بعد از آن که باب دعوی خود را آشکارا اعلام نمود]، طلب دلیل می نمایند و بعد از ظهور شمس معلوم، به اشارات علم تمسّک جسته اند. مثل آن است، که از آفتاب در اثبات نور او حجّت طلبند و یا از بارانِ نیسان در اثبات فیضش برهان جویند. حجّتِ آفتاب، نور اوست، که اشراق نموده و عالم را فراگرفته و برهان نیسان، جود اوست، که عالم را به ردای جدید تازه فرموده. بلی، کور از آفتاب جز گرمی حاصلی نداند و ارض جرز از رحمت نیسانی فضلی احصاء ننماید.»[iv]
البتّه این بدان معنی نیست، که نتوان یا نباید برهان عقلی را در اعتقادات پایه اِعمال کرد. بلکه برعکس، بهاءالله خود در آثار فراوانی از جمله در کتاب ایقان استدلال عقلی را وارد مباحث عقیدتیِ پایه می کند. بخش بزرگی از نوشته های عبدالبهاء اختصاص به توجیه عقلی باورهای دینی دارد. از جمله در مجموعه ی گفتارهائی، که به مفاوضات معروف است، عبدالبهاء به استدلال به وجود خدا، لزوم ظهور انبیا، اثبات وجود و بقای روح و غیره می پردازد. باید توجّه داشت که تمام تلاشهایی، که برای توجیه عقلانی اعتقادات پایه کرده می شود، از منظر یک مؤمن متعهّد انجام می پذیرد. بدین ترتیب هیچیک از اصول اعتقادی زیر سؤال برده نمی شود. بلکه هدف استدلال عقلانی صرفاً توجیه عقلانی باورهای دینی است. این نوع خردورزی در تاریخ همه ی ادیان سنت طولانی دارد و مختصّ آئین بهائی نیست. صدها سال است که در مسیحیّت و اسلام علمای دینی برای اثبات مدّعای دینی خود عقل را در خدمت دین گرفته اند، چنان که عبارت «فلسفه، غلام دین» در قرون وسطی اصل متداول فکریِ علمای مسیحی بود.
نکته ی جالبی که از تحلیل فوق به چشم می خورد، این است، که اعتقادات پایه، که در ادیان بیرون از حوزه ی نقد عقلی قرار دارند، از دیدگاه فلسفه ی پاپر، غیر علمی و یا خارج از عملکرد علم و عقل می باشند و از نقطه نظر فلسفه ی کانت، معرفت به آنها مافوق توانائی عقل است (نگاه کنید به بالا). به عبارت دیگر هم از منظر فلسفه ی مدرن (فلسفه ی پاپر و کانت) و هم از دیدگاه ادیان، ایمان به خدا، وحی و سایر اعتقادات پایه، برون از فهم و چون وچرای عقلانی می باشند. با این تفاوت که در عقلگرائی انتقادی و فلسفه ی کانت، به این قبیل اعتقادات عنایتی نمی شود، چه که اینها یا از ابتدا، دست کم برای مؤمنین به آنها، ابطال ناپذیراند (پاپر) و یا اصولاً در مقولات عقلی انسان نمی گنجند (کانت) و به این ترتیب غیرقابل فهم اند. اعتقادت پایه ی دینی از نظرگاهِ فلسفه ی مدرن، متافیزیکی می باشند و قابل توجّه علم و عقل نمی باشند. در حالی که همین اعتقادات در الهیّات دینی یا به علّت عظمت موضوع و یا به علّت وضوحِ آن، خود را از محدوده ی نقد (و یا گزندِ) عقل بیرون می کشند.
در جمع بندی مطالب بالا می توان به تعبیری گفت، که اعتقادات پایه، «غیرعقلانی» می باشند. غیر عقلانی فقط به این معنی، که این اعتقادات از حوزه ی عملکرد مستقیم عقل خارج می شوند. وگرنه این اعتقادات را می توان «معقول» دانست. معقول بدان معنا، که این اعتقادات عبث و بیهوده نیستند و دارای معنا و غایت می باشند.
[i] عقل و اعتقاد دینی صفحه ۴۲۱
۳«طوبی لمن أقرّ بالله و آیاته واعترف بأنّه لایسئل عمّا یفعل. هذه کلمه قد جعلها الله طراز العقائد و أصلها و بها یقبل عمل العاملین. إجعلوا هذه الکلمه نصب عیونهم لئلاتزلّکم إشارات المعرضین.» (کتاب اقدس، بند ۱۶۱)
[iii] «قل یا معشرالعلماء لاتزونوا کتاب الله بما عندکم من القوائد و العلوم. إنّه لقسطاس الحقّ بین الخلق قد یوزن ما عندالأمم بهذا القسطاس الأعظم و إنّه بنفسه لو أنتم تعلمون.» (کتاب اقدس، بند ۹۹)
[iv] ایقان، بند ۲۳۰