جایگزین اسلام ۲

جایگزین شما برای اسلام چیست؟ ۲

 

نوشته‌ای به دستم رسید از شخصی به نام آرش بی‌خدا که به نقد خدا و دین و اسلام وغیرذلک پرداخته و با پنهان شدن در پس عنوان "خردگرایی" اسلام را مورد حمله قرار داده و مخلوقِ خدا بودن خود را به کلّی انکار کرده است.  البتـّه نویسنده تنها به قاضی رفته و لابدّ بر این است که راضی هم برگشته و آنچنان از نوشته خود خوشحال و خندان است که در اینترنت درج فرموده است.  البتـّه ایشان رعایت حرمت قلم را هم نفرموده و آنچه خواسته به قلم فرموده بنویسد که خود جای تأمّل دارد.

 

بنده مسلمان نیستم امّا دفاع از اسلام مظلوم را در این مقام واجب یافتم تا که شاید کلامی به گوش شنوایی برسانم.  مدّعی هیچ علمی هم نیستم و مانند نویسنده از عبارات پرطمطراق فرنگی هم استفاده نمی‌کنم تا در ورای آن به جستجوی راه حلّ برای بشر مصیبت‌زده امروز بپردازم.  بنابراین فقط طالب انصاف هستم تا در موقع خواندن سطور زیر بر "خرد" خواننده حاکم باشد.

 

در کلام اوّل "اسلام" را مجموعه‌ای از مفاهیم غلط نامیده‌اند.  همین اظهار نظر نشان می‌دهد که نویسنده و محقّق محترم، که قاعدتاً باید بی‌غرض و عاری از تعصّب باشند، متأسّفانه در حمله به اسلام تعصّب را پیشه کرده‌اند.  نگاهی به زمان و مکان ظهور دیانت اسلام نشان می‌دهد، که با خردگرایی مورد ادّعای نویسنده به هیچ وجه نمی‌شد نفوسی را که راه و رسم ِ به قول ایشان "بیابانگردی" آن زمان بوده، اصلاح نمود و از آن مدنیّتی به وجود آورد که ایشان در این زمان به فکر آن افتاده‌اند.  انصاف حکم می‌کند تصدیق کنیم که در ظلّ اسلام تمدّن‌های بزرگی به وجود آمد و بعد از جنگهای صلیبی بسیاری از تعالیم اسلام توسّط مسیحیان به غرب برده شد و مورد استفاده قرار گرفت.  دانشمندان بزرگی نیز در زمینه‌های مختلف در ظلّ اسلام به وجود آمدند که از نتایج تحقیقات آنها هنوز، حتّی در غرب، استفاده می‌شود.  اگر بگوییم تحقیقات آنها ربطی به اسلام ندارد، باید به دو نکته توجّه داشته باشیم:

۱-     این دانشمندان به اسلام اعتقاد داشتند و به آن افتخار می‌کردند و "خردگرایی" را جایگزین آن نساختند.

۲-     به فاصله‌ای چند قرنه قبل از ظهور اسلام نه در ایران، نه در میان اعراب و نه در غرب چنین دانشمندان و محقّقینی وجود نداشتند و لابدّ بر این است که باید با روحی که با ظهور اسلام در عالم امکان سَرَیان یافت، ارتباطی برقرار کنیم.

 

انعکاس مدنیت اسلامی در غرب توانست اصول قرون وسطایی اروپا را کنار بزند و تمدّنی را ایجاد کند که حال "خردگرایان" به آن فخر می‌فروشند.  تربیت نفوس با تعالیم الهی امکانپذیر بود و بس و با آنچه که حاصل "خرد" می‌نامیم میسّر نیست.  زیرا، مجموعه قوانین و تعالیمی را که "دین" می‌نامیم در واقع عبارت از "روابط ضروریه منبعث از حقایق اشیاء است" و فرد یا افرادی که سعی دارند نظامی را بر جامعه بشر حاکم کنند باید بر این روابط آگاه باشند.  از آنجا که قوانینی که با اتـّکاء بر "خرد ناب" وضع شد به فاصله کوتاهی محتاج اصلاحات گردید، و هنوز هم نقص قوانین را هر "عاقل هوشمندی" تصدیق می‌کند، نمی‌توان گفت که واضعین قوانین واقف بر جمیع روابط ضروریه منبعث از حقایق اشیاء بوده‌اند یا هستند.  لذا، نیاز پیدا می‌شود قانون حاکم بر جامعهء بشری از جایی صادر شود که فوق بشر است (که ما آن را خدا می‌نامیم و "خردگرایان" لابدّ نامی دیگر بر آن می‌نهند).  از آن گذشته، برای قوانینی که به اصطلاح حاکم بر اجتماعی است و آن را مبتنی بر "خرد" قانونگذاران می‌دانند، چه مبنایی وجود دارد؟  چه توجیهی برای یک قانون و توضیحی برای قانون دیگر وجود دارد؟   این صحیح نیست که ما امروز بر سر سفره آماده که در اثر مجهودات حضرت رسول اکرم و بسیاری از مسلمانان در طول چند قرن فراهم آمده بنشینیم و مبدأ و منشأ آن را نفی کنیم و بخواهیم قوانینی را که برای هدایت تدریجی مردمان آن زمان نازل شده در ظرف مکان و زمان امروز مورد سنجش قرار داده به آن حمله کنیم.

 

و امّا به جنّ اشارتی کوتاه رفته و بدون تفکـّر به آن حمله شده است.  اگر به مشتقـّات این لغت توجّه کنیم، "جنین" انسانی است که در شکم مادر "پنهان" است؛ "مجنون" انسانی است که به ظاهر سالم است امّا بیماری او "پنهان" است.  جنّ نیز در اصطلاح کتب مقدّسه عبارت از فردی است که کفر و ایمان او "پنهان" باشد.  حال، اگر نفوسی به غلط ادّعا کرده‌اند "جنّ" به معنای متصوّره را دیده‌اند، ربطی به اسلام ندارد و ناظر بی‌طرف نمی‌تواند قضاوت خود را مبتنی بر گفتار این و آن بسازد.  همانطور که ادّعا نفوسی را که می‌گویند "خون‌آشام" را دیده‌اند نویسنده به راحتی ردّ می‌کند.  ولی تعجّب در این است که ادّعای نفوس در مورد دیدن جن را دالّ بر مردود بودن قرآن می‌دانند.

 

و امّا رد کردن وجود خدا هم خود مقولهء جالبی است.  مقدمهً عرض کنم که ردّ کردن وجود به سهولت امکانپذیر است.  مثلاً از نویسنده محترم بخواهید "خرد" را که خیلی به آن مفتخرند وجودش را ثابت کنند.  خرد حکم می‌کند که معلول بدون علـّت وجود نداشته باشد.  ممکن است به معلول بدون علـّت بودن خداوند استناد نمایند.  البتـّه بحث بسیار جالب و واردی است که مستلزم صحبت بی‌طرفانه بین "خداباوران" و "خداناباوران" است.  امّا، نفی مبدأ و مقصد و منحصر نمودن جهان آفرینش به همین عالم مادّی و در واقع بدون هدف بودن کلّ عالم وجود و اجرام سماوی را معتقد بودن، جز آن که انسان را به پوچی برساند نتیجه‌ای ندارد.  هدف از این همه اکتشافات و اختراعات و تلاشها چیست؟  انسان چهارصباحی بزید و بمیرد و خاک شود و بس.  این که ارزشی ندارد.  پرندگان آسمان به مراتب راحت‌تر از انسان هستند.  روزی آنها فراهم و لانه و آشیانه هم که دارند و جفت‌گیری هم که بدون رعایت قوانین دینی و اجتماعی و عقد و غیره میسّر است.  انسان هم بهتر است به زمان آباء و اجدادی خود برگردد و غارنشین شود و اینهمه دردسر برای خود نخرد.  امّا اعتقاد به مبدأ و مقصد و اعتقاد به وجود روح و بقای آن بعد از اتمام زندگی جسمانی، به انسان هدف می‌بخشد و او را به چشم پوشیدن از بعضی لذّات ظاهره معتقد می‌نماید. 

 

و امّا این که نظام سیاسی اسلام را "سلطنت مطلقه" دانسته‌اید.  اندکی ره به خطا رفته‌اید.  در اسلام اعتقاد یافتن به این دین مبین اختیاری است.  اگر به مرور زمان تغییراتی در آن راه یافته به خود اسلام ارتباط ندارد.  "لکم دینکم و لیّ الدّین" یا "لا اکراه فی الدّین" شاهدی است صادق بر این مدّعا.  و امّا اگر بعد از مسلمان شدن رعایت قوانین واجب می‌شود این در هر انجمن و حزبی معمول است.  خود شما نظام دموکراسی را مثال می‌زنید؛ آیا اگر عضو حزبی شوید و قوانین حزب را بدون چون و چرا رعایت نکنید، شما را اخراج نمی‌کنند؟  اخراج به چه معنی است؟  به این معنی که شما صلاحیت عضویت حزب را ندارید.  وقتی صلاحیت نداشته باشید، تلویحاً (در قالب الفاظ مؤدّبانه) عذر شما را می‌خواهند.  این هم سلطنت مطلقه است منتهی به صورتی دیگر و به معنای دیگر.  حدّاقلّ اسلام رک و پوست کنده منظورش را بیان کرده، نه آن که در پشت الفاظ پنهان شود و سخنی بگوید و عملش عمل دیگر باشد؛ نظام دموکراسی که شما مطرح می‌فرمایید مشکلات بسیاری را در همین جهان متمدّن غربی به وجود آورده که نتایج مصیبت‌بار آن را مشاهده می‌کنیم. 

 

درباره نظام اقتصاد اسلامی نکاتی را مطرح کرده‌اید که مربوط به قرنها قبل بوده و آن را در ظرف مکان و زمان امروز می‌سنجید.  در نظر بگیرید در آن دوران که رباخواران چه می‌کردند، یا برای اداره اجتماع هیچ نظام مشخّصی وجود نداشت که هزینه از کجا تأمین گردد.  حضرت رسول اکرم نظام خمس و زکات و غیره را تعیین کردند و اگر شما امروز نظام مالیاتی دارید، شک نکنید که از همان خمس بهره گرفته‌اید و قانونی وضع کرده‌اید.  وضع قانون در آن دورانی که هشت ماهش را مردم در حال جنگ بودند، و این قانون را به اجرا در آوردن به همین سادگی که امروز شما قضاوت می‌کنید نبوده است.  همین نظام بهره فاحش است که پشت کشورهای از لحاظ طبیعی ثروتمندی چون برزیل را خم کرده و بدهی‌های ناشی از رباخواری ثروتمندان بی‌رحم غربی به خاک سیاهشان نشانده است.  حق با شما است؛ کسی که سرمایه دارد می‌تواند به کسی که سرمایه ندارد قرض بدهد و در سودش شریک شود؛ امّا نه آن که نتیجه تمام زحمات او را به خود اختصاص دهد.  در حدّ معقول و منصفانه شراکت نمایند.  نظام کاپیتالیستی و سوسیالیستی که کوس رسواییشان مدّتها است به صدا در آمده است.  نظام اوّل که فاصله بین فقیر و ثروتمند را آنقدر افزایش داده که حتـّی "خردگرایان" اگر منصفانه قضاوت نمایند، آن را مردود می‌شمارند مگر آن که بر فقیرتر شدن فقرا صحّه گذارند و طرفدار ثروتمندان باشند.  نظام سوسیالیستی نیز چندان موفّقیتی از خود نشان نداده است که موردی را بتوان مثال زد.

 

در مورد قوانین حقوقی و جزائی اسلام سخن گفته‌اید.  سخن مکرّر گفتن لازم نیست که رعایت ظرف مکان و زمان لازم است.  گذشته از آن، قوانینی که در قرآن مذکور است ملاک قضاوت است نه آنچه که از قلم این و آن صادر شده و مُهر اسلام بر آن خورده است.  آنچه که در مورد کودک‌آزاری ذکر کرده‌اید باید با آیات قرآنی ثابت نمایید.  حکم قصاص که در اسلام آمده، برای مجازات نفوسی که پایمال کننده حقوق دیگرانند لازم می‌آید.  خود را قربانی یکی از این جرائم فرض کنید.  مثلاً در خانه خود نشسته‌اید، کسی به زور اسلحه وارد می‌شود و به ناموس شما تجاوز می‌کند و اموال شما را به یغما می‌برد.  به شکایت متوسّل می‌شوید؛ متجاوز را طبق قوانین فعلی دستگیر می‌کنند و به سه تا پنج سال حبس محکوم می‌کنند و بعد از مدّتی یا با فساد مأمورین زندان و پرداخت رشوه، یا با تحمّل این مدّت محکومیت، یا با دخالت "عفو بین‌الملل" آزاد می‌شود و دوباره سراغ شما می‌آید که از او شکایت کرده و به زندانش انداخته‌اید.  حال، باید سیمای از خوف سفید شدهء قربانی را دید که چه می‌خواهد بکند.  اگر بگویید از این اتـّفاقات در دنیای بی‌دینان نمی‌افتد، کذب محض است و انکار بیهوده.  اگر بگویید مجرم در زندان تربیت شده و دیگر از این کارها نمی‌کند، عکس آن بارها ثابت شده است.  لابدّ باید قوانین شدیدتری گذاشت.  بحث این موضوع بسیار طولانی است و جای آن در این مختصر نیست.

 

در بحث از متافیزیک، متأسّفانه رعایت حرمت قلم را نفرموده‌اید.  هر کتابی نامی دارد و کتاب مورد احترام مسلمین هم نامش "قرآن" است و نامیدن آن به "تازی‌نامه" شرط بی‌طرفی و انصاف نیست.  همین نسبتها را به کلام شما هم می‌توان داد و اگر هر دو طرف بر این طرز تکلـّم اصرار ورزند، هیچکدام طرفی نمی‌بندند، در حالی که هر دو مدّعی هستند که می‌خواهند عالم انسانی را به رستگاری و نجات برسانند.  مکتب مادّه‌گرایی (که به غلط واقع‌گرایی) نامیده‌اید فقط به یک بـُعد از وجود انسان ناظر است.  در این مکتب انسان در حدّ حیوان تنزّل یافته است و به هیچ وجه نمی‌تواند نیاز انسان به پایگاه روحانی در وجودش را تأمین نماید.  قوانین این مکتب تا کنون ثابت کرده که نتوانسته آدمی را ارضاء نماید و لاجرم بعد از مدّتی اجباراً به مکاتب دیگر روی آورده است.  خرافات را نمی‌توان جزئی از اصل دین دانست.  آن آقایی که گاهی در تلویزیون ظاهر می‌شود و "قرآن" کریم را به خیال خود مورد تفسیر قرار می‌دهد و به آن اهانت می‌فرماید، تنها به قاضی می‌رود و در واقع مصداق کلام حضرت مسیح است که فرمود، "چوبی را در چشم خود نمی‌بینی و خاشاکی را در چشم برادرت می‌بینی."  کاش روزی خودشان به نقد خودشان می‌نشستند و تفسیری به کلام خودشان می‌نوشتند.

 

و امّا نظام پزشکی؛ قدری به قرآن رجوع فرمایید و اگر دخالتی در امور پزشکی یافتید مطرح فرمایید.  نظام دینی از نظام علمی جدا است امّا اینها دو وجه یک حقیقت واحده هستند.  نظام دینی با توسّل به روحانیات علم را از لجام‌گسیختگی باز می‌دارد.  اگر دین ناظر بر کار شکافندگان اتم بود این همه فجایع در دنیا روی نمی‌داد.  علم هم ناظر بر حال دین است تا نگذارد خرافات در آن وارد شود.  و امّا روزه؛ اوّلاً هیچ ارتباطی به موضوع پزشکی و خودآزاری ندارد (گو این که در بسیاری از کتب پزشکی هم می‌توان مواردی را یافت که آن را به میزان محدود در سال تجویز می‌کنند تا سیر درونی بدن انسان حالت طبیعی خود را باز یابد)؛ روزه موضوعی است عبادتی و دلایلی دیگر دارد.  از آن گذشته، احکام دین مانند دارویی است که بعد از پذیرفتن حذاقت پزشک به کار برده می‌شود.  مثلاً شما به پزشکی که به او اعتقاد دارید مراجعه فرمایید و او دارویی را به شما تجویز نماید؛ آیا شروع به بحث می‌کنید که این دارو خودآزاری است چون تلخ است و به ذائقه من خوش نمی‌آید؟  فلان دارو روده‌های مرا در هم می‌ریزد و فلان دوا حالت خواب‌آلودگی ایجاد می‌کند؟  روزه و نماز و بسیاری از احکام دیگر هم حکم دارو را دارند.  شما باید به اصل موضوع بپردازید که خود دین است و کتاب خدا است و پیامبر او.  اگر نپذیرفتید، دیگر شما را نیست که به احکامش معترض شوید.  آنها که او را پذیرفته‌اند به دل و جان احکامش را نیز پذیرا هستند.

 

و امّا امضای شما در محتوای نوشته شما کاملاً مشهود بود؛ نیازی نبود به این نام خود را معرفی کنید.  مگر آن که بخواهید در این کلام "خردگرایی" خود را ثابت کنید و به بی‌خدایی خود فخر بفروشید.  توفیق رفیقتان باد.

Comments are closed.