بهایی لوژی در ایران!

 

                                  بهایی لوژی در ایران!

 

در این متن کوتاه به ساده ترین راه های شناخت بهائیان در ایران(بدون تمرکز بر روی اعتقادات آنها که به موازینی همچون صلح عالم، تساوی حقوق زن و مرد و… سوق داده می شود) خواهیم پرداخت،و آنها را با نوعی طنز غم آلود توصیف خواهیم کرد،تا مخاطب خود قضاوت نماید که حال،زمان خنده است یا گریه؟!

 

اصولاً در ایران مردم به ۲ دسته تقسیم می شوند: ۱- دیندار ۲- واقعا بی دین

از دستهء اول ۲ گروه دیگر استنتاج می شود:۱- واقعا دیندار ۲- بی دین!

شاید کمی مضحک و تا حدودی تاسّف بار باشد، امّا حقیقتاً این همان گروه دیندارِ بی دین هستند که ضربه هایی نابخشودنی بر ریشهء این مملکت زده اند،می زنند و خواهند زد.

از این ها که بگذریم، به گروهی دیگر خواهیم رسید به نام بهایی ها، که در بین آنها نیز دیندار و واقعا بی دین وجود دارند. امّا تفاوت فاحش واقعا بی دینان آنها ،با گروه دیندارِ بی دین در این است،که آنها چیزی را تخریب نمی کنند و اگر چه نمی توانند چیزی را بازسازند،ولیکن دست به ویرانی هم نمی زنند.

 و امّا گروه دیندار بهاییان و راههای شناخت آنها:

۱- اگر زمانی دیدید که یکی از همسایگانتان از منزل خویش خارج شد، و در هنگام مراجعت، منزلش از طرف دولت مصادره شده بود، به جای پیدا نمودن معنای کلمهء مصادره در فرهنگ لغت!، به این بیاندیشید که چرا چنین کاری را با آن فرد انجام دادند؟!

۲- اگر زمانی دیدید که یکی از دوستانتان را به زندان انداختند،به جای خریدن گل یا کمپوت گلابی(ارزانترین نوع کمپوت)! به این بیاندیشید که چرا چنین کاری را با آن فرد انجام دادند؟!

۳-اگر زمانی دیدید که عدّه ای از افراد را از کارهای دولتیشان اخراج کردند،اگر دیدید که حقوق آنها را پرداخت نکردند و اموالشان را از آنها گرفتند، به جای تماس گرفتن با ۱۱۰ یا زنگ زدن به آتش نشانی! به این بیاندیشید که چرا چنین کاری را با آنها انجام دادند؟!

۴- اگر زمانی دیدید که عدّه ای از افراد را به دانشگاه راه ندادند، یا پس از ۲۵ سال، تنها چند نفر از آن گروه را آنهم به طور ناعادلانه به دانشگاه راه دادند و البته بعد از مدّتی آنها را با بی احترامی،از دانشگاه اخراج کردند، به جای گرفتن آمار تعداد لیسانسه های سیگار فروش! به این بیاندیشید که چرا چنین کاری را با آنها انجام دادند؟!

۵- اگر زمانی دیدید که تعدادی از کودکان و نوجوانان مظلوم را در مدرسه هایشان تحقیر کردند و مدیران و معلّمانشان، به آن بی زبانان، توهین روا داشتند، به  جای رجوع به دایرهء لغات فحش های احتمالاَ غیر مجازتان! به این بیاندیشید که چرا چنین کاری را با آنها انجام دادند؟!

۶-اگر زمانی در خبرها خواندید،که گروهی در ایران،تحت نظارت فوق العاده شدید می باشند و نامه های محرمانهء بسیاری برای تشدید این زیر ذرّه بین بودن، بین عزیزان دولتی ردّ و بدل می گردد، به جای آنکه به فکر نوشتن نامهء فدایت شوم به خدا باشید! به این بیاندیشید که چرا چنین کاری را با آنها انجام دادند؟!

۷- اگر زمانی به نوشته هایی این چنینی برخورد کردید،و متوجّه شدید که انسانی چشم امیدش به افرادیست که امیدوار است نظر بر نوشته هایش نمایند، به جای آنکه آن نوشته را ۲ مرتبه از اوّل بخوانید!، تنها یک مرتبه به این بیاندیشید که چرا او دست به نوشتن چنین متنی زده است؟!

 

و در نهایت،اگر این متن را تا انتها خواندید، به جای آنکه بخواهید برای افرادی که به خاطر اعتقادشان حاضر شدند در کشورشان بمانند و جانشان را فدا نمایند،اشک ماتم بریزید، به جای آنکه بخواهید به جستجو بپردازید که این افراد کیستند و چه می گویند، لطفا تنها یک دقیقه به حرفهای بنده با دقّت گوش فرا دهید .من کار شما را ساده خواهم کرد و به شما خواهم گفت: آنها بهایی های ایرانی هستند، همان هایی هستند که ایران را با تمام صفاتش دوست می دارند، همان هایی که…

همان هایی که شناساییشان نه نیاز به برنامه های محرمانه دارد و نه نیاز به نظارت شدید.

بله شما بدون هیچ برنامهء محرمانه ای و بدون هیچ گونه زحمتی آنها را شناختید،پس به جای آنکه از این طریقهء سادهء شناسایی آنها، غرق در شادی و فرح شوید، به این بیاندیشید که :

براستی بهاییان چه می گویند که مستحقّ چنین اعمالی هستند؟

 براستی آنها چه کرده اند، که اموالشان مصادره شده است؟

براستی از آنها چه شنیده اند،که عدّه ای از آنها را شهید کرده اند؟

براستی از آنها چه دیدند،که می گویند بهاییان نجس هستند؟

براستی آنها چه گناهی مرتکب شده اند،که حقّ ورود به دانشگاه و ادامهء تحصیل را ندارند؟

براستی از آنها چه گناهی سرزد،که از کارهایشان اخراج و حقوقشان را تصرف نمودند؟

براستی…

و براستی که این براستی ها تمام نشدنی هستند

 

خواندم از مهرو صفا ، صدق و وفا

                                          بر گلویم سرب داغ ریختند ، من گفتم چرا؟

گفتند این دنیا نداند صدق چیست

                                          یا که آن مهر و صفا از بهر کیست

سرب داغ، بر گلویت گر رود

                                         این نشان آن وفاست، دانی عشق چیست؟

گفتم ای یار،من گلویم پیش از این

                                          از شعلهء عشقت،خونها دیده است

چون ندیدی خون دل را، پس بدان

                                         در دلم جز یاد تو، هیچ عشق نیست

 

 

 

 

 

شاد باشید

 

                                      

Comments are closed.