آیا دیانت بهائی دینی ایرانی است (۲)

 

 

    آیا دیانت بهائی دینی ایرانی است (۲)

 

در بخش اول این مقاله که در شمارهء پیش درج شد به این موضوع پرداختیم که گروهی از هم‌وطنان ما با دیدن برخی از آثار بهائی که به زبان عربی است نوعی دلزدگی از خود نشان می‌دهند. آن را بهانهء روگردانی از این دیانت می‌کنند و برخی هم این دین را بدان خاطر ایرانی نمی‌دانند. ضمنا دیدیم که:

۱ –  بسیاری از آثار بهائی به زبان فارسی نیز هست.

۲- زبان عربی قرن‌ها زبان فرهنگی ایران بوده است و بسیاری از دانشمندان ایرانی آثار خود را به عربی نگاشته‌اند.

۳ –  فارسی امروز دارای بسیاری واژه‌های عربی است که نمی‌توان آن را دور ریخت. زبانی که در طول تاریخ کهن ما در ایران بکار می‌رفته همواره از واژه‌ها و مفاهیم زبان‌های همسایگان مخصوصا سامی‌ها (عربی – آرامی) و حتی الفبای آنان بهره برده است.

۴ – زبان در آثار بهائی وسیله رساندن پیام و تعالیم این دین است، و نه جانبداری از ملیّت یا فرهنگی خاص.

۵ – زبان آثار بهائی زبان ایران قرن نوزدهم است و آن هنگام آشنایی ایرانیان با زبان عربی بسیار بیشتر از آن بود که اکنون هست.

 

در حاشیهء این مطلب باید بگوییم اکنون بیش از یک قرن است که به طور کلی رابطهء ایرانیان فارسیگو با زبان عربی، مانند رابطهء زن و شوهری شده است که یکی از ایشان از دیگری در گریز است ولی از زندگانی با او گزیری ندارد. یک قرن است می‌کوشد رشته‌های ارتباط را با او ببرّد اما هنوز پای خویش را در بند همسر می‌بیند. برای او زبان عربی، زبان تازیان است که با تاخت و تاز خود این کشور را از پای در آوردند و از شکوه و بزرگی دیرین به حقارت بندگی قرن‌های بعد انداختند. زبان ریاکاران دین فروشی است که قرن‌ها با ادای کلمات عربی از حلق خود، با نقاب جعلی روحانیت، به بهره‌گیری از خلایق و گمراه ساختن ایشان پرداختند و ایرانیان را از دریافت حقیقت دین نیز بیگانه ساختند. بسیاری از ایرانیان  این زبان را به هیچ گونه  بر نمی‌تابند، و این تعصب را تا آنجا رسانده‌اند که امروزه خود را تقریبا با میراث ادبی ایران که در آثار سعدی و حافظ و رومی و سنائی و منوچهری نهفته است بیگانه می‌بینند. زیرا هیج یک از شاهکارهای کهن ادبی زبان فارسی – حتی شاهنامهء فردوسی – خالی از واژه‌ها و مفاهیم و لغات عربی نیست.

تا آنجا که به یاد داریم زبان عربی همواره یکی از مواد درسی دبیرستانی ایران بوده است. ولی کیست که در طول شش سال تحصیل در دبیرستان عربی آموخته باشد، به آن گفتگو کرده باشد و یا حتی یک جمله بدون اشتباه نوشته باشد؟ اگر آن را با آموختن زبان انگلیسی مقایسه کنیم تفاوت را خواهیم دید. ساعات عربی ساعات فرار از کلاس و مختل کردن درس و شوخی و تفریح به شمار می‌آمد. گویی حتی اولیای امور فرهنگی که آن زبان را در برنامه گذارده بودند خود نیز به جدّی بودن این درس اعتقادی نداشتند.

دلزدگی از عربی و عربان در اواخر قرن نوزدهم با آغاز ناسیونالیسم ایرانی سرعت بیشتری گرفت. در این زمان بود که کشفیات باستان شناسان و آثار مورخین غربی، ایرانیان را با هویّت  اصلی خود آشنا ساخت و به آنان غرور و شخصیتی والا داد. سنگ نبشته‌های تخت جمشید دیگر حکایت از گنج‌های افسانه‌ای حضرت سلیمان و زندگی حضرت ابراهیم  نمی‌کرد بلکه اسنادی بود ارزشمند که از امپراطوری وسیع هخامنشیان سخن می‌گفت، با پادشاهانی مثل کوروش و داریوش که زمانی بر نیمی از جهان آن روز فرمانروایی داشتند. ساسانیان که کمتر کسی به درستی ایشان را می‌‌شناخت اکنون سلسله‌ای بودند کهن با قرن‌ها سابقهء تاریخی، که  یکی از دو ابر قدرت جهانی دوران خویش بشمار می‌آمدند. ایرانیان دانستند که نه عربند و نه عرب‌تبار بلکه نوادگان اجداد آریایی خود می‌باشند که دیانتی پایدار چون دین زردشتی به جهان هدیه کرده است.

 در دورهء سلطنت رضاشاه پهلوی دولتمردان ناسیونالیست برای پیشبرد اندیشه‌های ترقی‌جویانهء خود ناسیونالیسم ایرانی را  هر چه بیشتر  پر و بال دادند. تبلیغات هیتلر در آلمان در برتری نژاد آریایی و دشمنی او با یهودیان سامی نژاد، دستاویز نفرت بیشتر از عربان و عربی در میان ایرانیان، که اینک هویت آریائی خود را شناخته بودند، گشت و دامنه‌اش به اسلام کشیده شد. اشعاری احتمالا جعلی که در شاهنامه به فردوسی نسبت داده شده پایهء اعتقاد ایرانیان در مورد اعراب شد و دستمایهء کنایات متاسفانه حقارت آمیز گردید.۱  برخی از  نوشته‌های صادق هدایت و دیگر نویسندگان آن دوران، نشان بارز این عرب ستیزی و اسلام گریزی است. هم‌زمان، دین زردشتی مقام والائی یافت، زردشتیان که تا چند دهه قبل با برچسب نجاست دچار انواع تبعیض و توهین بودند مقام راستین خویش را در جامعه باز یافتند. آتشکده‌ها بر پا نمودند و به تاسیس مدارس و انجمن‌های زردشتی پرداختند. حتی این شایعه قوت گرفت که رضاشاه به سبک زردشتیان زیر لباس خود کوستی می‌بندد و سُدره می‌پوشد و قصد دارد دیانت زردشتی را دین رسمی ایران سازد. ۲

هویّت یک ملت بر اساس ملیّت، دین، و زبان استوار است. با دستیابی به پشتوانهء استوار  هویت ملّی و تضعیف دین اسلام اینک نوبت زبان بود که از لغات بیگانه – یعنی عربی – پیراسته شود. نگاشتن فارسی سره که زمانی تفنّن تحصیل‌کردگان اواخر دوران قاجار بود با تاسیس فرهنگستان زبان نیرو گرفت. لغات جدید که گاه صورت مضحکی داشت ساخته شد و بکار بردن آن در ادارات دولتی مخصوصا ارتش اجباری گردید. بکار بردن لغات جعلی دساتیری نیز  در ادبیات وسعت گرفت۳. احمد کسروی نمونهء یک روشنفکر ایرانی آن زمان است که از سویی از اسلام و شیعه گریزان بود و با هر دو سر نبرد داشت۴ و از دیگر سو، با آنکه در لغت تراشی تر دست بود حتی  واژه‌های دساتیری را در آثارش بکار گرفت تا نوشته‌هایش از واژه‌های عربی پاک! باشد. ۵

 در این میان جمعی از اندیشمندان و اساتید دانشگاه و نخبگان فرهنگی جامعه علیه این نهضت، یعنی فارسی سره نوشتن هشدار می‌دادند و طی مقالات و رسالاتی خطرات آن کار را که فقر زبان و ادبیات، و بریده شدن رابطهء نسل‌های بعدی با ادبیات غنی فارسی بود بیان می‌داشتند. نهضت فارسی سره نویسی اگر چه بعد از جنگ دوم جهانی و رفتن رضاشاه پشتیبانی دولت را از دست داد ولی در میان نویسندگان پایدار ماند. سبک‌های ساده و روان در ادبیات و زبان روزانهء مردم پا گرفت و واژه‌های تازه و خوش آهنگ جای برخی لغات عربی که به گوش ناآشنا می‌آمد نشست.

سوای احساسات ضد عربی، عامل دیگری که تغییر زبان فارسی را سرعت بخشید اصلی کلّی در علم زبان شناسی بود که می‌گوید هیچ زبانی هیچ‌گاه جامد و ایستا باقی نمی‌ماند. زبان مانند هر موجود زنده‌ای پوینده و تغییر پذیر است. لغت‌ها به مانند برگ درخت از شاخه می‌افتد و به جای آن برگ‌های تازه می‌روید. امروز اگر کسی بخواهد با زبان صد یا دویست سال پیش انگلیسی یا فرانسه سخن بگوید یا بنویسد کمتر کسی به گفتارش پی خواهد برد و این موضوع در مورد فارسی نیز به همان اندازه صادق است.

اما کمتر ملتی اینگونه احساس منفی نسبت به سبک و سیاق کهنهء زبان خود دارد که ما ایرانیان به لغات عربی در زبان فارسی داریم.

 

پان ایرانیسم، پان عربیسم …

در سال‌های پس از جنگ بین‌الملل دوم که بازار "ایسم" سازی قوت گرفته بود ملّیت‌پرستان در نواحی مختلف خاور میانه و نقاط عربی به تاسیس نهضت‌هایی به نام پان اسلامیسم، پان عربیسم و پان ایرانیسم مبادرت نمودند که امروز نیز گروه‌هایی در این زمینه‌ها فعالند. در دهه‌های اخیر "پان ایرانیسم تاجیکی" و "پان ترکیسم" نیز به آن افزوده شده است. بدون آنکه وارد تاریخچهء چنین نهضت‌هایی شویم باید به طور خلاصه بگوییم که پان ایرانیست‌ها خواهان اتحاد کامل سیاسی و اقتصادی و فرهنگی ایرانیان از فلات‌های پامیر در شرق ایران تا مناطقی از ترکیه، قوم آسی‌ در ناحیه قفقاز، و نیز تمامی مناطق واقع در فلات ایران شامل فارس‌ها، بلوچ‌ها، کردها، آذری‌ها، و غیره هستند.

پان عربیست‌ها نیز اتحاد همگی اعراب را از خاور میانه تا سواحل افریقا زیر پرچم یک امپراطوری عربی خواستارند.

پان اسلامیسم که زمانی سید جمال الدین اسدآبادی به دنبال ایجاد آن بود طبعا هدفش اتحاد همهء کشورهای اسلامی جهان است.

به همان گونه که نهضت پان ایرانیسم ایرانی با عرب و عربی سر ستیز دارد به همان نسبت نیز  پان عربیسم ضد ایرانی است. نمونه‌های آن را در بین نویسندگان عرب مصر و عراق از چند دهه قبل به این طرف می‌بینیم. عبدالناصر رئیس جمهور سابق مصر و صدام حسین رئیس جمهور سابق عراق در تخیلات خود رؤیای اتحاد همهء اعراب را داشتند و از دشمنی با ایران در هر زمان دریغ نمی‌ورزیدند. نمونهء این قضاوت را در جریان حملهء نظامی صدام به ایران که در تبلیغاتش ایرانیان را غیر مسلمان و مجوس و کافر می‌نامید (کاری که عبدالناصر نیز می‌کرد)، دیدیم. کار دیگری که از چندین دهه پیش در ممالک عربی آغاز شده زدودن آثار نفوذ معنوی و فرهنگی ایرانیان بر اسلام و بر اعراب است. نه تنها متون کتاب‌های درسی را در این جهت تغییر داده‌اند بلکه دانشمندانی مانند خوارزمی، بیرونی، رازی، ابن سینا، عمر خیام را به این سبب که ابتدای نامشان حرف تعریف اَل قرار می‌گرفته و یا "عمر" جزء نامشان بوده عرب و عرب تبار دانسته‌اند. هنر ایران را در نمایشگاه‌های مختلف، هنر عرب یا اسلامی نامیدن شگرد دیگر ایشان از ایران زدائی است. پروفسور ریچارد فرای استاد ایران شناس امریکایی در این زمینه می‌نویسد: "اعراب دیگر قادر به درک اهمیت نقشی که زبان فارسی و فرهنگ ایران در شکل دادن به تمدن اسلامی داشته نیستند. شاید می‌خواهند گذشته را به این ترتیب فراموش کنند ولی با این کار  پایه‌های فرهنگ و معنویت و اخلاق خود را فراموش می‌کنند … بدون آگاهی به میراث رفتگان و احترام شایسته به گذشته، امکان پیشرفت و ثبات ناممکن است." ۶

گذاردن نام جعلی خلیج عربی بر خلیج فارس، و اینکه استان خوزستان را جزئی از ممالک عرب می‌دانند نمونهء دیگر این تلاش برای تسلط هویت عربی بر منطقه و مخالفت با هویت و نفوذ فرهنگ ایران است. این نکته نیز  بر همگان روشن است که اعراب ایرانیان را به طور مطلق "عجم" یعنی گُنگ و بیگانه می‌خوانند.

گفتگو بر سر سابقهء تاریخی پان عربیسم و پان ایرانیسم ما را از موضوع مورد بحث خود دور می‌دارد. اما با دادن همین سابقهء مختصر می‌خواهیم نشان دهیم که گریز از اعراب و زبان عربی در ضمیر ایرانیان ریشه‌ای دیرینه دارد و حتی برخی معتقدترین مسلمانان عربی‌دان را نیز در بر می‌گیرد. تبلیغاتی که در زمان جنگ هشت ساله ایران و عراق در رسانه‌های ایران شاهدش بودیم نمونهء این احساسات ضد عربی است. از لحاظ تاریخی نیز شاهدیم که ایران نه در دورهء حکومت پهلوی و نه در دورهء جمهوری اسلامی کمتر روابط صمیمانه و مطلوبی با ممالک عربی داشته است.۷

با این سابقه نباید تعجب کنیم اگر  برخی از ناسیونالیست‌های ایرانی مثل آقای آبرامیان از دیدن آثار عربی در دین ایرانی بهائی تعجب ‌نمایند و بدون پرس و جو و تحقیقی که هدفش یافتن حقیقت باشد دیانت بهائی را دینی عرب بدانند و  با یک پیشداوری تعصب آلود آن را طرد نمایند.

عجبا نسلی که چندین دهه است به آغوش هر ایسمی مثل کمونیسم، تروتسکیسم، ناسیونالیسم، اگزیستانسیالیزم، حتی آنارکیسم، و غیره و غیره پناه برده و به هر دین هندی و پاکستانی و چینی گرویده، حال از واهمهء عرب بودن دین بهائی حتی آن را قابل مطالعه نمی‌داند. این دین حتی عرب‌تبار هم بود شایستگی یک بار مطالعه و بررسی داشت

یادداشت ها

۱ – مثل ز شیر شتر خوردن و سوسمار … و عرب پابرهنه، و غیره. حال آن که امروزه اعراب از برکت نفت در بهترین قصرها ساکنند.

۲ – مکاتبات علامه اقبال لاهوری با عباس آرام، مجلهء تاریخ معاصر ایران، نشریه موسّسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، سال اول، شماره اول، بهار ۱۳۷۶، صص ۱۷۱-۱۷۷.

سُدره پیراهن سفید بلند بی یقه که هر زردشتی از هنگام ورود به جامعهء دینی زیر لباس خود می‌پوشد. کوستی کمر بندی است شامل ۷۲ نخ از پشم گوسفند که به آداب خاصی بافته می‌شود و زردشتیان آن را از هنگام ورود به جامعهء دینی سه دور به کمر می‌پیچند.

درست بودن این شایعه که رضاشاه سدره و کوشتی می‌پوشید جای تردید است و دور نیست که برخی ایرانیان طماع برای کشیدن سرمایه‌های پارسیان هند به ایران چنین شایعاتی در میان زردشتیان و جراید هند ان زمان رواج داده‌اند.   

۳ – دساتیر کتابی است که شخصی به نام آذر کیوان در قرن پانزدهم میلادی نگاشت و در آن و سایر کتاب‌هایش از پیامبران کهن زردشتی و مه‌آبادیان که حقیقت تاریخی آنان روشن نیست سخن گفت و نوعی فارسی نویسی باب کرد با واژهای ناشناخته و جعلی که برخی از آنها به زبان فارسی نیز راه یافته است.

۴ –  اگر چه مستقیما با خود اسلام در نیفتاد.

۵ – واژه‌هایی مثل: پوفانیدن: مبادله کردن؛ هوویدن: نتیجه دادن؛ داویدن: دعا کردن؛ شاریدن: داوری کردن.

 ۶ – R. N. Frye, The Golden Age of Persia, London: Butler and Tanner Ltd., 1989, p. 236.

۷ – اختلاف بین شیعه و سنی نیز به آتش این مشکل دامن می‌زند و علیرغم کوشش‌هایی که در سال‌های طولانی برای تفاهم و نزدیکی بین این دو مذهب به عمل آمده تاکنون متاسفانه نتیجهء چشمگیری حاصل نشده است.

 

 

 

 

Comments are closed.