صلح جهانی ۱

 
    صلح جهانی ۱

دکتر بهروز بهرامی

 

گفتمان صلح در آئین بهائی بنیادی است، بطوری که بهاءالله[i] ، مؤسّس آئین بهائی، تحقّق آن را شعار آئین خود قرار داده است. دستیابی به صلح پایدار به اندازه ای برای او اهمیّت دارد که در وصیّت نامه ی خود نوشته است که  مقصود او از تن در دادن به  رنج و آزار و "انزال آیات و اظهار بیّنات" خاموش کردن آتش کینه توزی و دشمنی بوده است تا شاید یگانگی و آسایش در جهان برآید.[ii]

در این مقاله برداشتی از دیدگاه صلح در آئین بهائی عرضه میشود. پیش از آن به بحث مختصری درباره ی خشونت و جنگ در عصر حاضر، نظر برخی از متفکّران اروپائی هوادار جنگ، پرخاشگری ذاتی انسان و ضرورت تأسیس صلح پایدار جهانی می پردازم.

 

وضع حاضر

با آن که خطر جنگ اتمی بین ابر قدرتهای پیشین پس از از هم پاشیدن نظام کمونیزم و تجزیه ی اتّحاد جماهیر شوروی تا حدّی کاسته شده است با این حال جنگهای منطقه ای و کشمکشهای محلّی به عناوین مختلف دنیای حاضر را فرا گرفته است. بخصوص توسعه ی بنیادگرائی مذهبی و تروریسم بین المللی حتی لرزه بر اندام کشورهای غنی غربی انداخته است. متأسّفانه تعصّبات مذهبی و قومی و ملّی هنوز در اوج خود می باشد.  طبق آمار سازمان ملل متّحد در سالهای ۹۵-۱۹۹۴، ۲۲ جنگِ با شدّت زیاد (جنگهای با تعداد کشتگان بیش از ۱۰۰۰ نفر در یک سال) و ۳۹ جنگ با شدّتِ کم (تعداد کشتگان بین ۹۹۹-۱۰۱) و ۴۰ منازعه ی جدّی (تعداد کشتگان کمتر از ۱۰۰ نفر در سال) در جهان روی داده است. در مجموع بیش از یک میلیون و دویست هزار نفر در این جنگها کشته شده اند.[iii] آمار مؤسّسه ی پژوهشی هایدلبرگ درباره ی منازعات جهانی حاکی از آن است که در سال ۲۰۰۶ مجموعاً ۲۷۸ منازعه ی سیاسی در جهان روی داده است که از آن میان ۶ جنگ و ۲۹ بحرانِ جدّی بوده است. از این ۶ جنگ فقط سه عدد برون مرزی ( اوّلی بین آمریکا و متّحدانش از طرفی و رژیم طالبان و القاعده در افغانستان از طرف دیگر و دومی بین آمریکا و متّحدانش و شورشیان و تروریستها در عراق و سوّمی بین اسرائیل و حزب الله در لبنان) بوده است و بقیه درون مرزی بوده اند. گستره ی این منازعات در تمام قارّات کم و بیش شبیه است با این تفاوت که در آسیا تعداد منازعات بطور کلّی با ۹۰ عدد بیشتر است ولی در آفریقا منازعات همراه با خشونت با ۱۵ عدد بیشتر است. انگیزه های منازعات در درجه ی اوّل زمین، خودگردانی و کسب قدرت ملّی است و پس از اینها تجزیه طلبی، ایدئولوژی، دستیابی به منابع طبیعی و کسب قدرت بین المللی است. بین سالهای ۱۹۹۹-۱۹۸۰ بیش از ۹۰۰۰ عملیّات تروریستی انجام شده است، که بیشتر آنها در اروپا، آمریکای لاتین و خاور میانه بوده است[iv].

 

نظر پاره ای از متفکّران اروپائی در هواداری از جنگ

در گذشته ای نه چندان دور، در قرن نوزدهم و حتّی در قرن بیستم، بعضی از فلاسفه و سیاستمداران نه تنها جنگ را محکوم نکرده اند، بلکه در ضرورت آن نیز چنان گزافه گویی کرده اند که آن را فضیلتی اخلاقی و عامل تکامل و پیشرفت جامعه ی انسانی دانسته اند. اینک خلاصه ای از این دسته باورها:

·        جنگ در کارکرد داوری اش ضروری است. کشمکشهای تاریخی بین دولتها فقط بوسیله ی مبارزه ی مسلّحانه قابل حلّ است…فقط در مبارزه است که خودآگاهی فردی و جمعی شکوفا می شود. (هگل)

·        جنگ ادامه ی سیاست است منتها با وسایل دیگر (جمله ی معروف کلاوزِویتس، ژنرال ارتش پروس در اوایل قرن نوزدهم)

·        در ماتریالیزم تاریخی از دیدگاه مارکسیزم مبارزه ی طبقاتی در روند تاریخی پدیده ای نه تنها ضروری بلکه طبیعی است.

·        جنگ از طبیعت بشر برمیخیزد و قانونی است طبیعی. جنگ مانند صاعقه ای است که هوا را پاک می سازد… هر ملّتی پس از یک دوره ی طولانی آرامش به خود فرومی رود و خود بین و خودخواه می شود. در این میان جنگ موهبتی است که نصیب او می شود…

·        داروینیزم اجتماعی: جنگ در درجه ی اوّل یک ضرورت بیولوژیکی است، تنظیم کننده ی زندگی انسانهاست… بدون جنگ صلحی پدید نخواهد آمد. هر پدیده ای پدیده ی متضاد خود را می جوید…هر ملّتی با جنگ خونین بدنیا می آید و بالاخره با مبارزات خونین از بین می رود. بدین ترتیب ملل فرسوده و ناتوان جای خود را به ملل جوان و توانا میدهند.

·        امید به این که روزی جنگ از صحنه ی تاریخ رخت بربندد نه تنها بی معنی بلکه غیر اخلاقی است. در جنگ است که مادّه پرستی، حسابگری و خودخواهی جای خود را به فضیلتهای عالی اخلاقی از قبیل شجاعت، قناعت، حسّ وظیفه شناسی و فداکاری می دهند[v].    

 

پرخاشگریِ انسان

با وجود فراگیری جنگ و خشونت در حال حاضر و در گذشته و غوغای برخی هواداران آن این پرسش پیش می آید که آیا انسان ذاتاً پرخاشگر است:

این موضوع از سه دیدگاه بررسی شده است: بیولوژیکی، روانشناسی و مردم شناسی

از دیدگاه بیولوژیکی دانشمندان در نظام لیمبیک (limbic system)  مغز جایی تشخیص داده اند به نام «مرکز پرخاشگری» که البتّه با حس ترس و خشم ارتباط مستقیم دارد. در اینجا سه گروه از یاخته های عصبی وجود دارند که به هیپوتالاموس (hypothalamus)، سپتوم (septum) و «مغز بادام» معروف اند. در آزمایش هائی که با حیوانات انجام شده آسیب دیدگی این سلولها موجب آرام شدن و کاستن رفتار پرخاشگری حیوانات شده است و برعکس تحریک الکتریکی آن افزایش پرخاشگری را باعث میشود. مرکز پرخاشگری زیر نظر  قطعه ی پیشانی مغز قرار دارد و بوسیله ی آن تنظیم و تعدیل می شود. به عبارت دیگر پرخاشگری مربوط به بخشهای «زیرین» و ناخودآگاه مغز است که بوسیله ی بخشهای«بالائی» و خودآگاه کنترل و نظارت میشود. از این گذشته ثابت شده است که مادّه ی شیمیائی سروتونین (serotonin) در افزایش پرخاشگری مؤثّر است. در ژنتیک نیز دانشمندان برخورد به موتاسیون (mutation) بعضی ژنها و کروموزوم ها کرده اند که باعث افزایش پرخاشگری میشود از آنجمله از هر هزار مرد یک نفر کروموزوم مردانه ی XYY (کروموزوم مردانه معمولاً XY است) دارد. در بین افرادی که مرتکب جرائم پرخاشگری میشوند نسبت تعداد این مردان نسبت به مردانی که کروموزوم معمولی دارند بیشتر است. امّا با وجود تمام این پژوهشها دانش بیولوژی تاکنون نتوانسته است نشان دهد چه وقت یک انسانِ مشخّص پرخاشگر میشود و چرا یک گروه از انسانها آماده ی جنگ با گروه دیگری میشوند.

در روانشناسی بحث مفصّلی درباره ی پرخاشگری شده است. خلاصه ی آن این که فروید ابتدا پرخاشگری را در ارضانشدن غریزه ی جنسی دانست. بعداً معتقد شد که حس نفرت و ویرانگری ذاتی انسان است (این باور را پس از دیدن فجایع جنگ جهانی اوّل پیدا کرد). کُنراد لورنس پرخاشگری را «غریزه ی» طبیعی انسان میداند که با حضور انگیزه ی مناسب نیروی خود را آزاد میسازد. با پژوهش در رفتار حیوانات او به این نتیجه میرسد که دفاع از محیط زیست – لانه، خانه، و بهر حال جایی که حیوان عادت به زندگی در آن دارد –  نقش اساسی در برآمدن پرخاشگری دارد.

مردم شناسان دریافته اند که پرخاشگری و نوع شدّت یافته ی آن یعنی جنگ در تمام طول تاریخ و در بین تمام اقوام و ملل وجود داشته است. اسنادی که از حفّاری های باستانشناسان بدست آمده جنگ و درگیری های مسلّحانه را یکی از بخشهای اصلی فرهنگ اقوام سومری، مصری و چینی و غیره نشان داده است. قوم و ملّتی دیده نشده است که پرخاشگری در فرهنگ آن نقشی نداشته باشد. حتّی با مطالعه ی زندگی اقوام ابتدائی، چه در گذشته و چه در زمان ما، از جمله اقوام یانومامی در جنگلهای آمازون، مارینگ در گینه ی نو، مائوری در نیوزیلند و اَزتِک ها در آمریکای مرکزی چنین نتیجه میگیرند که پرخاشگری و جنگ همیشه با این اقوام بوده است. این که بعضی چنین باور داشته اند که در برخی اقوام بدویِ دور دست از تمدّن زندگی با آرامش و هماهنگی و صلح به پیش میرفته و خبری از خشونت و پرخاشگری نبوده است افسانه ای بیش نیست. تنها فرقی که وجود داشته است این بوده که  در بعضی قبایل ابتدائی جنگ با مراسم و تشریفات همراه بوده که موجب محدود کردن و کاهش خسارات جانی و مالی میشده است.  بشر در طول تاریخ خود، صرف نظر از این که در چه حد از تمدّن و در تحت چه شرایط فرهنگی و با چه دین و مذهب و در کجای کره ی زمین زیسته است، از بلای جنگ به دور نبوده است[vi].

 

از آنچه گفته شد برخی چنین باور دارند که از آنجائی که خشونت ذاتی انسان است، انسان هیچگاه خود را از قید آن آزاد نتواند کند و بلای جنگ همواره باقی خواهد ماند. باید تصدیق کرد که توانش پرخاشگری در نهاد انسان نهفته است و شاید هم حد اقلّی از پرخاشگری در روند تکامل بیولوژیکی و اجتماعی او ضروری بوده است. بدون آن مقابله با طبیعت سرسخت و دشمنان خارج غیرممکن بوده است. بهائیان باور به اعتلای صفات خشن و پرخاشگر دارند. و این به کمک تربیت معنوی و الهی ممکن است. در زیر بیان مشروحتری از دیدگاه آئین بهائی در رابطه با پرخاشگری خواهد آمد.

 



[i] میرزا حسینعلی، اصلاً اهل نور مازندران، متولّد در طهران، به تاریخ ۱۲ نوامبر ۱۸۱۷ میلادی مطابق ۲ محرّم ۱۲۳۳ هجری قمری. تبعید به بغداد در سال ۱۸۵۳ و سپس به اسلامبول، ادرنه و بالاخره به عکّا در فلسطین. وفات در تبعید عکّا به سال ۱۸۹۲ میلادی مطابق ۱۳۰۹ هجری قمری

[ii]  عین بیان او در وصیّت نامه اش (کتاب عهدی) چنین است: «مقصود این مظلوم از حمل شدائد و بلایا و انزال آیات و اظهار بیّنات اخماد نار ضغینه و بغضا بوده که شاید آفاق افئده ی اهل عالم به نور اتّفاق منّور گردد و به آسایش حقیقی فائز.» مجموعه ای از الواح جمال اقدس ابهی که بعد از کتاب اقدس نازل شده صفحه ی ۱۳۴، مؤسّسه ی مطبوعات امری آلمان، ۲۰۰۰ م.

[iii]  Elise Boulding: Introduction to Rethinking Peace Building، in Peace and Conflict Studies، vol. 4، no. 1، July 1997، www.tcnj.edu

[iv] Heidelberger Institut für Internationale Konfliktforschung، www.hiik.de

[v] H.-J. Krysmanski: Probleme und Begriffe des Friedens، Beiträge der Soziologie، Fernuniversität Hagen، ۱۹۹۱، ۳.۵-۴.۴

[vi]  برای مطالعه ی بیشتر در تاریخ جنگ بین اقوام و ملل گوناگون رجوع کنید به A History of Warfare نوشته ی John Keegan

Comments are closed.