” میترا استاد ” و زنان همیشه متهم

فریبا داوودى مهاجر

زنی جوان به ضرب گلوله همسرش کشته شده و این موضوع بدیهی ست. ولی به محض رسانه ای شدن این حادثه جای ” مقتول ” و” متهم ” به قتل عوض می شود چرا که مقتول زنی معمولی با سابقه محدود هنریست، و متهم یک مرد ذی نفوذ و دارای منابع مختلف قدرت و شبکه هایی از دوستان و حلقه های حمایتی است. دو عامل زن بودن و فقدان قدرت، موجب می شود هژمونی هدایت شده از سوی دوستان فکری و سیاسی مرد ، مسیرافکار عمومی را به سمت اتهام های مختلف به زن تغییر دهد. بازی آن ها بسیار ساده است ؛ کافیست سریع فضای مجازی وشبکه های اجتماعی مختلف را با انتشار ده ها تحلیل و خبرمتفاوت و بدون منبع تسخیر کنید و با ایجاد ده ها سوال ، شک و تردید ذهن مخاطب را مغشوش، و نتیجه بگیرید.
به چند مثال اشاره می کنم
ا- زنی جوان که مردی متاهل را در آستانه هفتاد سالگی فریفته و طوری برنامه ریزی کرده که مرد آبرومند، تحصیل کرده و با تجربه فریب خورده و مجبور به ازدواج با او شود. زنی که سودای شهرت و چشم به مال و منال مرد دارد. همان داستان تکراری زن فتنه گر که از زیبایی و جوانی اش برای انحراف مرد سود جسته و از او سو استفاده کرده است.
داستانی که مرد هیچ نقش و مسولیتی در این رابطه دو طرفه ندارد و همچون یک آدم سحر شده اسیر فتنه های زن شده است. مردی که پس از چندی در نهایت بی چارگی به خود آمده و برای رهایی چاره ای جز کشتن زن فتنه گر ندارد. در چنین سناریویی، زیر پوستی به مخاطب القا می شود که زن شایسته چنین عقوبتی بوده و مستحق مرگ است و هیچکس درباره این که ممکن است مرد میانسال زن جوان را با وعده و وعید به ازدواج ترغیب کرده باشد سخنی نمی گوید.
در سناریو بعدی زن مقتول اخلاق های خاص دارد که مرد را ناگزیر و ناخواسته به قتل تهییج کرده است.
دکتر رجبی شکیب روانشناس در گفت و گو با دیدار نیوز چنین می گوید: من معتقدم خانم میترا استاد مبتلا به اختلال شخصیت بوده و رفتار‌های ایشان آقای نجفی را به این نقطه رسانده است…..وی در ادامه می گوید که اگر استاد دانشگاه و وزیر و وکیل و شهردار تهران هم که باشی، می‌توانی در برابر یک زن آنچنان ناتوان و منفعل شوی که برسی به این نقطه…..
دکتر رجبی شکیب زیرکانه برای تلطیف نظراتش در لابلای مصاحبه اشاره می کند که دقت کنید منظورم سلب مسئولیت از آقای نجفی نیست. نه که بخواهم ایشان را تبرئه کنم . ولی جایی که مردی یا زنی، شیفته مردی یا زنی دیگر می‌شود که «بیمار» است این قبیل اتفاقات محتمل است. اتفاقا آدم‌های مبتلا به اختلالات شخصیت خوشه شامل شخصیت‌های خودشیفته، نمایشی و ضداجتماعی خیلی هم گرم و جذاب به نظر می‌رسند، اما رابطه رمانتیک به تراژدی ختم می‌شود. حرف من این است که می‌توانی استاد دانشگاه و دانشمند هم باشی و ندانی زنی که خیانت می‌کند، رفتار‌های تکانشی دارد، روزی عاشق است و تو را به اعلی علیین می‌برد و روز دیگر خصم خونخوار است و به حضیض ذلت می‌کشاند، بددل است و در عین حال راضی به جدایی نیست، یک روز افسرده است و روز دیگر شیدا، او بیمار است و نه سزاوار قتل. بلکه فقط باید از او دور ماند.
این جناب دکتر به شکلی درباره مقتول نظر می دهد که هر که نداند فکر می کند میترا استاد سال ها بیمار او بوده وپرونده پزشکی اش زیر بغل ایشان است.
دکترشکیب درادامه تحلیل رفتار مقتول، به صحرای کربلا زده و مقتول را با ترامپ مقایسه می کند!
او دراین مصاحبه ده ها مساله و سوال را در کاغذ رنگی پیچیده و به مخاطب منتقل می کند. یک بار دیگر به عبارتی که این متخصص روانشناس استفاده کرده توجه کنید. عباراتی چون اختلال شخصیت، خودشیفته، ضد اجتماعی، خیانت کار، خصم خونخوار، شیدا، افسرده و… نظرات مشابه این کارشناس هر روز در شبکه های اجتماعی درباره زن مقتول به کار گرفته می شود.
سومین سناریو را افرادی چون محسن آرمین ، کرباسچی و دیگر چهره های برجسته اصلاح طلب و هواداران آن دامن می زنند. آن ها میترا استاد را یکی از عوامل وزارت اطلاعات و مرتبط با نهادهای امنیتی جلوه می دهند بدون آن که هیچ مدرکی ارائه کنند. محسن آرمین در واکنشی تلاش می کند تا با سیاسی جلوه دادن این اتفاق، فضا را خاکستری و اذهان عمومی را نسبت به مقتول مساله دار کند. وی آشنایی و هدف میترا استاد را سیاسی می داند و با به کار گیری لفظ پیرمرد درباره محمد علی نجفی و بازی با احساسات مخاطب چنین می نویسد: نمی‌دانم میترا استاد بر اساس طرح برادران امنیتی وارد زندگی نجفی شده است یا نه اما تردید ندارم دست کم از زمانی که وارد زندگی او شده، همچون یک پروژه، مدیریت شده است تا در زمان مناسب از او استفاده شود.
توجه کنید محسن آرمین نمی نویسد محمد علی نجفی وارد زندگی میترا استاد شده و یا از وقتی که این دو با هم ازدواج کردند، بلکه میترا استاد را زنی می داند که مدیریت شده تا وارد زندگی دوست قدیمی اش شود و در زمان مناسب از او استفاده کند.( این افراد هم هیچ صحبتی از خواست و تمایل مرد در این رابطه نمی کنند )
به ادامه مطلب وی توجه کنید.” تعجب می کنم ازاو که شاگرد اول دانشگاه شریف و ام آی تی بود پس از سال ها مدیریت در کشور این حقیقت بدیهی را در نیافت و آن هایی که پروژه میترا استاد را کلید زدند و یا دست کم مدیریت کردند تا به مقاصد زشت خود برسند در فرجام غم بار و عبرت انگیز این ماجرا سهیم هستند.
محسن آرمین ازدواج این دو را پروژه می خواند در حالیکه نجفی میترا استاد را در محافل و جلسات مختلف سیاسی به عنوان همسر جدیدش معرفی می کرد و دیگر شخصیت های اصلاح طلب با این دو عکس یادگاری می گرفتند بدون آن که اندر باب نکوهش تعدد زوجات یا مامور بودن مقتول عکس العملی اعتراضی نشان دهند.
سران اصلاح طلب این ازدواج را پروژه بر علیه مردی می دانند که شاگرد اول دانشگاه بوده ، از آمریکا برگشته و نابغه است ولی هیچ اشاره ای نمی کنند که در این میان هنوز یک واقعیت بدیهی است.” یک زن به قتل رسیده که هیچ دوست و رفیقی ندارد تا از او بنویسد و پاسخگوی این همه اتهام های گوناگون باشد.
اتهام” پرستو ” به مقتول که به نیروهای نفوذی نهادهای اطلاعات اطلاق می شود مثل آتش توپخانه و بدون هیچ ادله ای به سمت افکار عمومی شلیک و آن چنان جذاب می شود که مسئولین دیگر از تجربه های خود با پرستو ها می گویند. مرد هایی ساده دل که معلوم نیست چرا با این همه ادعا ، بنده این زنان جاسوس می شوند و اطلاعات حکومتی و یا گروهی خود را در اختیار آن ها می گذارند. مردانی که اساسا فراموش کرده اند نهادهای اطلاعاتی از کره ماه نیامده اند و جزیی از نظامی هستند که آن ها از سر اتفاق باورمندان همان نظام بوده و سال ها در آن مقام های اجرایی داشته اند.
محسن رفیق دوست رئیس اسبق بنیاد مستضعفان هم مدعی توطئه شده و می گوید: “من با ایشان دوست بودم و ایشان را دوست داشتم. ایشان فرد بسیار اخلاقی بودند، به نظرم از قبل توطئه‌ای علیه او ترتیب داده شده بود و ایشان گرفتار آن توطئه شد”. ( جناب رفیق دوست هم از چگونگی توطئه و نهادهای توطئه کننده که ایشان با آن ها رفیق گرمابه و گلستان است حرفی نمی زند.)
و در میان همه نوشته هایی از این دست، موضوعی که فراموش می شود قتل زنی ست که به دلایل مختلف حق حیات نداشته تا ادبیات زن ستیز حاکم بر سیاست کنونی ایران، پررنگ تر، بی رحم تر و تاسف بار تر شود. قتل زنی که نشان داد زد و بندهای سیاسی تا کجا می تواند مفهوم انسانیت را لگد مال کند. زنی که در دادرسی نا عادلانه گروه های سیاسی قبل از به خاک سپرده شدن محاکمه و رای به محکومیتش صادر می شود.
صادق زیباکلام هم وارد میدان شده و در توئیتی چنین می نویسد : ” به حریم خصوصی انسانها احترام بگذارید. آنچه برنجفی و همسرش رفت،می تواند برای خود ما هم تکرار شود”!!!
بحث شیرین حریم خصوصی آغاز می شود. برای آن ها که می خواهند خشونت بر علیه زنان پشت درهای بسته باقی بماند حتی اگر به قیمت قتل یک زن تمام شود. زنی که با یک مرد سیاسی قدرت مند ازدواج کرد ولی نمی دانست شکستن سکوت و تماس با یک خبرنگاربه قیمت جانش تمام خواهد شد. بحث شیرین حریم خصوصی که وقتی همسریک مرد سیاسی هستی چه سکوت کنی و چه سکوت را بشکنی محکومی .
حال من از جناب زیبا کلام تقاضا می کنم که ماجرا را برعکس تصور کند یعنی تصور کند که در حادثه ای میترا استاد محمد علی نجفی را به قتل رسانده بود . مردی که شهردار سابق تهران، وزیر دولت میرحسین موسوی و اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس سازمان برنامه وبودجه دولت محمد خاتمی، مشاور حسن روحانی، سرپرست وزارت علوم در دولت روحانی و از افراد موثر جناح اصلاح طلب است. آیا آن زمان هم ایشان در دفاع از حریم خصوصی زن مطلبی می نوشت؟ استاد دانشگاهی که بعید است نداند حریم خصوصی در ادبیات حقوق بشری و مباحث مربوط به حقوق انسان ها چه معنایی دارد و حداقل برای رفع خشونت از زنان و کودکان چگونه خط قرمز ها را شکسته است.
بدون شک جنگ روانی ایجاد شده برای حمایت از متهم به قتل و اتهام های مختلف علیه زنی که به قتل رسیده، اتهام هایی ازجنس خیانت تا ارتداد، این سوال اساسی را مطرح می کند که زنان در مقابل حداکثر اعمال خشونت یعنی قتل هم هیچ سپر دفاعی ندارند. زنانی که بی قدرت نگه داشته می شوند تا همچنان بدون صدا بمانند و بدون صدا بمیرند.
در چنین وضعیتی وجدا از پرونده میترا استاد و حواشی آن، باید گفت نابرابری جنسیتی در مواردی که به خشونت و مرگ زنان منتهی می شود ماهیتی ساختاری و سیستماتیک دارد که هر روز در سطح و عمق لایه های سیاسی و اجتماعی و حتی در وضع قوانین و اجرای آن شاهد هستیم. در ساختار گروه های سیاسی موجود و حاکمان ، مکانیسمی وجود دارد که نابرابری جنسیتی را بازتولید و تبعیض را در دامنش پرورش می دهد.
درنگاه و کلام باور مندان به جمهوری اسلامی ایران و افرادی که تحت تاثیر چنین اندیشه ای هستند هر اتفاقی که به نحوی زنان در آن درگیرند با نوعی مغالطه، بی رحمی، انکار، مقاومت و تغییر صورت مساله روبروست. مغالطه ای که نشان از رسوب تمایلات عمیق زن ستیزانه است. انکاری که مولد تبعیض است و حتی می توان مدعی شد سیستماتیک و بدون انقطاع چینش می شود. ساختاری مردانه که الگوها ، ذهن ها و حتی آگاهی را در زندگی روزانه قالب گیری می کند.
قتل میترا استاد نشان داد که زنان، بخصوص زنانی که در کنار چنین ساختاری اجازه زیست دارند در چنین ماهیتی استحاله می شوند و وقایع پیرامون را با چشم انداز مردانه ای که دور آن ها شکل گرفته نگاه می کنند و در نهایت عاملیت ، اختیار و اراده خود را از دست می دهند. قتل میترا و ادبیات مغشوشی که پیرامون آن به سرعت شکل گرفت نشان داد نه تنها حاکمان، که مردان مدعی اصلاحات در روند انقیاد زنان حلقه های نامرئی و تعیین کننده ای دارند که همه توانایی و امکانات خود را بسیج و از آن دفاع می کنند. هژمونی معرفتی که سوژه نابرابری و زن به عنوان یک ابژه جنسی را پاسداری و هر مقاومتی را رادیکال می خواند.
قتل میترا استاد و برخورد سفسطه آمیزچنین تفکری که از نظام جمهوری اسلامی برمی خیزد نشان داد که تغییر نگاه به وضعیت زنان در نقطه کوری قرار دارد که عاملان پایداری ترجیح می دهند آن را به محاق فرلموشی بسپارند. حتی برخورد رسانه های خارج از ایران نشان دهنده تاثیر پذیری از این تفکر مردانه مسلط است.
و در این میان تنها زنان هستند که می دانند با چه جنگ روانی برای عبور از این نگاه مردانه روبرو هستند. جنگ روانی که از خانه تا سپهر عمومی را تسخیر و زنان را وادار به سکوت می کنند. در این میان تنها زنان هستند که درک می کنند در زمان شکست سکوت، هژمونی مردانه همه ماجرا را وارونه می کند و در هر حالتی تنها مقصر ماجرا زنان هستند. در همین شرایط است که زنان سکوت می کنند تا چرخه اشکال مختلف خشونت ، تبعیض و نابرابری بچرخد و زنان همچنان حاشیه نشین و نظاره گر این گفتمان مردانه حاکم باقی بمانند.
زنان به خوبی می دانند که بهای شکست سکوت در پرونده یک قتل یا خشونت، طلاق ، چند همسری و قواعد زندگی زن ستیز چیست و اصلاح طلبان نشان دادند که در عمل کجای این داستان ایستاده اند. کاش به اندازه محمد علی نجفی جرات داشتند که تقصیر را به گردن بگیرند و به جرم خود در مقابل دوربین اعتراف کنند.
شاید بد نباشد در انتها قسمت هایی از گزارش روزنامه ” صبح نو ” را با هم مرور کنیم تا از شدت فشارهایی که در چند روزگذشته بر خانواده مقتول تحمیل شده آگاه شویم.
گزارشگر در این روزنامه چنین می نویسد:” به‌دنبال خانه یکی از وابستگان میترا استاد، همسر مقتول شهردار اسبق تهران، کوچه پس‌کوچه‌های محله ستارخان را بالا و پایین می روم….آدرسی در دست دارم که می گویند نشان خانه برادر مقتول است و اکنون والدین و فرزند میترا در آنجا ساکن هستند اما در کوچه نشانی از پرچم سیاه یا پارچه‌نوشته‌ای برای تسلیت نیست. براساس تقویم و رسوم باید مجلس ختم را روز گذشته برگزار می‌کردند اما خبری از مجلس ختم نیست….یکی از همسایه‌ها در ورودی آپارتمان را برایم باز می‌کند، در محوطه آپارتمان هم نه پرچم سیاهی زده‌اند و نه پیام تسلیتی و نه حتی شاخه گلی .

 

Comments are closed.