نامه ی سهیل عربی از زندان تهران بزرگ فشافویه

زندانی سیاسی محبوس در زندان تهران بزرگ سهیل عربی از روز شنبه ۲۵ خرداد ماه ۱۳۹۸ پس از قتل علیرضا شیرمحمدعلی در زندان تهران بزرگ، در اعتراض به وضعیت نامناسب زندان تهران بزرگ شامل «رفتارهای خشونت آمیز از سوی مسئولان زندان»، «گسترش استفاده از انواع موادمخدر دربین زندانیان», «نامناسب بودن محل نگهداری زندانیان»، «اعتراف گیری با شوکر و باتوم از زندانیان»، «عدم رعایت اصل تفکیک جرائم»، «عدم وجود امکانات اولیه و بهداشتی»، «محرومیت از حق درمان» و «وجود ساس و شپش» در این زندان دست به اعتصاب غذا زده است. وی که ده روز از اعتصاب غذایش را پشت سر گذرانیده در پیامی چنین نوشت:

«هم‌ها ،غم‌ها،حقوق، تکالیف و توان بشر

هر کسی غم‌هایی ، هم‌هایی دارد.
هم، مثل هم‌خون، همسر، همدل، همشهری، هموطن، همنوع، هم‌بند، هم‌اندیش، و …
یک بشر از هم خون، همسر، همشهری، هم‌دلانش و از هر چیز و هر کس که دوستشان داشت، دور مانده است.
توان بازگشت نزد آنها را ندارد.
هرآینه، او ،حتی هم‌بندی و هم اندیش خود را هم دیگر ندارد.
غم‌هایی دارد ،غم‌هایی!
کلافه و غمگین به دنبال گوشه‌ای خلوت ، که اینجا یافت نمی شود.
که اینجا حتی گوشه ای خلوت، برای گریستن ، پیدا نمی شود.
ببار ای بارون، ببار.

از خود می پرسد ، تکلیف من چه بوده است؟
چه تکالیفی نسبت به هم‌بندی خود داشته ام؟
صدای او را به مردم آنسوی دیوارها رساندم.
بیش از این در توانم نبود.
اما آنها، بی تفاوت بودند.
در نهایت، جانش را گرفتند.

او نیز، به غلامرضا، ستار و شهرام‌ها پیوست.
با خود می گوید، که او و هم‌اندیشانش ، در این دنیای بیرحم ، چه غریبانه، چه تنها، مانده اند.
تا نمیریم، نمی فهمند، که پیش از مرگ، زنده بوده ایم، و حقوقی داشته ایم.
حقوقی مثل اندیشیدن، اظهارنظر، انتقاد.

تصمیم می گیرد، از این پس هرگز به خوراک زندانی که در اثر بی توجهی مسئولانش، یکی از معدود جوانان سالم، پاک ، شریف و آینده ساز زادگاهش را به قتل رساند، لب نزند.
و حتی خرید از فروشگاههای زندانهایی که مسئولانش قاتلان غلامرضا، علیرضا، شهرام، ستارها بوده اند را تحریم کند.
یا اینبار، صدایش شنیده می شود و پرواز علیرضا، آخرین غم ما خواهد بود و یا به او و یارانش می پیوندد.
هر روز، که لب به خوراک نمی زند، سبکتر می شود.
و این حقیقت است، که عاشق، هر چه سبکتر شود، بالاتر می رود.
بالای بالا، بالای ابرها .

از آن بالا، به کره زمین، جهانش، زادگاهش، هم‌وطنها و تمام هم‌نوعانش می نگرد.
به نقاطی از زمین، که مردم آنجا، وقت بیشتری برای مطالعه صرف کرده اند.
دموکراسی، برابری، عدالت، شرف، وجدان .
از خودگذشتگی برایشان، هنوز اهمیت دارد.

سپس به زادگاه، به مردم خود می نگرد.
به تبعیض، زورگویی ها، خفقان، بیرحمی ،هرج و مرج، بیدادگری ، بی‌تفاوتی و افرادی که به مردگان متحرک می مانند.
می خواهد، همان بالا بماند، تا بمیرد.

کنار یارانش،کنار محمد که می خواست، ایستاده بمیرد ،زیرا،از نشستن ، و تحمل ظلم و ذلت ،بیزار بود.
بیزار بود، از جماعت خفته، از خود فروخته ها، جنایتکاران و ماله کشان ،خود رفرمیست پنداران،کاسبان حقوق بشر.

پاینوشت: باید توجه داشت که این حرکت جدید تحریم است و با اعتصاب کاملا فرق دارد. تحریم خرید از فروشگاههای زندان و نخوردن غذای زندان که حدود بیش از ۲۴۰ هزار زندانی در ایران داریم که هر کدام حداقل هر کدام سی هزار تومان پول توی صندوق سازمان زندان ها می ریزند برای خرید کردن که اگر ما بتوانیم این را تحریم کنیم اینها به جای ساخت زندان ها مجبور می شوند ببینند درد مردم چیست که بیش از ۱۸ میلیون پرونده قضایی داریم و بیش از ۱۰۰۰ زندانی سیاسی داریم که منکر آن هستند و کتمان می کنند که اصلا زندانی سیاسی دارند. چطور می شود بیشتر از آنکه فضای فرهنگی و فضای آموزشی داشته باشیم، زندان داریم و چرا جوانان ما را فقط دارند سرکوب می کنند. تحریم فراتر از اعتصاب است. تحریم می گوید دیگر پول تو صندوق سازمان زندانها نمی ریزیم، سازمان زندان هایی که چندین و چند علیرضا را از ما گرفتند.»

Comments are closed.