خواب تاریخی در تاریخ بیداری ۲(

تورج امینی

 

خواب تاریخی در تاریخ بیداری(۲)

 

چنان که در قسمت نخست مقاله نوشتم ، یکی از کلیدهای رمز فهم عبارات کتاب تاریخ بیداری ، به کار بردن عبارات مخصوصی چون: "از اشخاص متمدن و هواخواهان حریت و طالبان مشروطیت" است. وقتی بدین عبارات بر بخوریم ، باید بدانیم که ناظم الاسلام در پی القای معنای دیگری در به کار بردن آن لغات است.

 

دراین جا برای تشریح نظر خودم به چند نمونه دیگر از تاریخ بیداری اشاره می کنم و عبارات ناظم الاسلام را تحلیل می نمایم. نمونه اول آقا شیخ یحیی کاشانی نام دارد که در تاریخ مشروطه ظاهرا از اشخاص تأثیر گذار است. صراحتی که ناظم الاسلام در بیان اعتقاد او و دوستانش به خرج داده ، از مهم ترین سر نخ های فهم تاریخ بیداری است. من از شرح حالی که ناظم الاسلام از او روایت کرد ، جملات مورد نظرم را می آورم و سپس آن را تشریح و تحلیل می کنم:

 

" حالات آقا شیخ یحیی مدیر روزنامه مجلس:

بیدار کننده ایرانیان ، منادی مسلمانان ، هواخواه حریت ، مؤسس مشروطیت ، دبیر و مدیر جریده مجلس ، آقا شیخ یحیی کاشانی تولدش در دهم ذی حجه الحرام ۱۲۹۳ در بلده کاشان بوده [… در سال ۱۳۱۷] مقاله ای به عنوان مقاله مخصوص به اداره حبل المتین کلکته نوشته و در آن مقاله به علاوه تغلب های انجمن معارف را آشکار کردن ، از امین السلطان هم بد نوشته بود ، از جهت استقراض و غیره. وقتی که روزنامه حبل المتین در طهران انتشار یافت ، اشخاصی که مطلع شدند بر این که نویسنده آن مقاله به طور بی غرضی و اطلاع معلومات خود را روی کاغذ آورده است ، او را دعوت کردند به انجمن سری و از اعضای آن انجمن آقا میرزا سید حسن برادر مؤیدالاسلام و مرحوم آقا میرزا محمد علی خان پسر مؤتمن لشکر و اعتضادالسلطان رییس فوج خلج و مثمرالملک و جمعی دیگر بودند. مسلک انجمن قلع و قمع امین السلطان و کشف خیالات انجمن معارف بود با اصلاحات معارف. به این جهت ، او را به مدرسه رشدیه و انجمن سری جلب نمودند. در انجمن سری مشغول نوشتن مقالات و فرستادن به اداره حبل المتین بود.

[…] این هیأت هم موقع را مناسب دیدند که مسأله استقراض را عنوان کرده در بیداری ملت کوشش کنند و به واسطه منع جراید و نطق ، ناچار از نوشتن لوایح و اوراق ژلاتینی شدند و اوراق زیاد که همه بدون فحش ، مشتمل بر حقایق تاریخی و پلتیکی بود ، نشر دادند […] امین السلطان مضطرب شد که مبادا این گونه لوایح به شاه رسیده مؤثر گردد و شاه او را عزل کند. کسی که تمام جراید را غدغن کرده و معارف را محو نموده(۱) پیداست که چه حد پریشان خواهد شد. اکیدا به آقا بالاخان (سردار افخم) سپرد که این اشخاص را باید پیدا کنید و به او حالی کرد که در مدرسه رشدیه یک خبری هست.

به هر شکلی بود خان بابا خان نامی به عنوان ناظمی رخنه در مدرسه کرده و میرزا حسین برادر میرزا حسن رشدیه را با خود متفق کرده و او را به قیطریه برده ، سیصد تومان میرزا حسین گرفت و نوشت که من می دانم برادرم با شیخ یحیی و آقا سید حسن حبل المتین و میرزا محمد علی خان و مثمرالملک همه بابی و این فتنه ها را بر پا می کنند و این اوراق خط آنهاست.

اعتضادالسلطان اتفاقا یک ماه قبل از این واقعه به ساوه رفته بود و إلا او هم گرفتار می شد. شب ۱۹ جمادی الآخر ۱۳۱۹ آقا شیخ یحیی را در خانه اش که در محله هفت تن بود ، گرفتار نموده ، با صاحب خانه و چند نفر دیگر که بعد از چند ساعت آنها را آزاد کردند و در همان شب اشخاص ذیل گرفتار شدند: آقا سید حسن حبل المتین ، میرزا مهدی خان وزیر همایون ، قوام الدوله ، ناصرخاقان ، موقرالسلطنه ، مثمرالملک ، میرزا محمدعلی خان ، میرزا سید محمد مؤتمن لشکر نوری […] دست های آقا شیخ یحیی را بسته و او را سوار کرده به طرف اردبیل حرکت کردند. پس از هشت روز او را به اردبیل رسانیده و قبض رسید گرفته ، مراجعت کردند.

[…] باری پس از مراجعت از اردبیل ، حرارتش زیاده گردید و کار خود را منحصر به نوشتن مقالات سیاسی داشته ، دو سال برای حبل المتین کلکته مقالات و اخبار نوشته […] یک سال هم مدرسه رشدیه را اداره کرد […] در بدو مشروطیت [از کاشان] به طهران آمده و دبیری جریده حبل المتین یومیه را بر عهده گرفته […] در موقع استبداد صغیر به قدر مقدور در سفارت عثمانی و مجلس سری بعض خدمات نموده ، بعد از اعاده مشروطیت ، روزنامه مجلس را در غیاب مدیر اداره نمود. پس از نایل شدن آقا میرزا محمد صادق[طباطبایی] به وکالت مجلس ، آقا شیخ یحیی مدیری روزنامه را به عهده خود گرفته تا کنون که زمان طبع این تاریخ است ، با نهایت راستی و درستی و وطن دوستی و ملاحظه و نزاکت رفتار نموده ".(2)

 

اولا: همان طور که در باره میرزا اسدالله خان دیدیم ، عبارات "بیدار کننده ایرانیان ، منادی مسلمانان ، هواخواه حریت ، مؤسس مشروطبت" ، باید راهگشای فهم ما نسبت به اعتقاد شیخ یحیی باشد.

ثانیا: صراحت بی نظیر ناظم الاسلام در درج اعتقاد دینی انجمن مخفی ، هیچ گونه شبهه ای نمی گذارد که این افراد وابسته به اعتقاد ازلیگری بودند. اگر ما اطلاعی از اعتقاد آنان نمی داشتیم ، آن وقت این شبهه قوی بود که آنان را یا بهایی بدانیم و یا آن که بابیگری را نسبت به آنان یک تهمت همیشگی تلقی کنیم. اما می دانیم که میرزا سید حسن رشدیه و آقا سید حسن حبل المتین ازلی بودند. وقتی برادر رشدیه که خود از خانواده بابی/ ازلی بود و تحت فشار قرار گرفت و آن اسامی را ردیف کرد ، هیچ شک و شبهه ای نمی ماند که آنان واقعا دگراندیش ازلی بوده اند. در میان آن ازلیان تنها از میرزا مهدی خان وزیر همایون که از ارکان دربار مظفری بود ، به عنوان بهایی نام برده می شود و البته در کتب تاریخی نیامده که زمان بهایی شدنش پیش از سال ۱۳۱۹ بوده است یا پس از آن. این نیز طبیعی بود که بهاییان سیاست باز ، به ازلیان نزدیک شوند و نه به مسلمین. اگر وزیر همایون را در آن زمان بهایی بدانیم ، بهترین راه برای فعالیت سیاسی کردن ، همان بود که در مجامع دگراندیش ازلی ظاهر شود و برای تغییرات و تحولات سیاسی و مذهبی تلاش و فعالیت کند ، چنان که شیخ الرییس ابوالحسن میرزا می کرد.

حضور قوام الدوله در این جمع مرا بر این امر بیشتر مطمئن می کند که آن جمع ازلی مآب بودند. قوام الدوله بر اساس روش برخی از ازلیان که خود را به یکی از علمای مهم نزدیک می نمودند تا بتوانند تأثیر بگذارند ، خودش را در دار و دسته سید حسن مدرس داخل نموده بود و در زمانی که مجلس شورای ملی می خواست حکومت را از قاجار به پهلوی منتقل کند ، مدرس مخالف تغییر سلطنت بود و قوام الدوله برای این که مانع از حضور مدرس در مجلس بشود ، او را به جایی دعوت کرد و تا بعد از ظهر معطل نمود تا مبادا در جلسه تصمصم گیری شرکت نماید و سخنانش در نمایندگان مؤثر افتد!

ثالثا: ارتباطات شیخ یحیی که در دایره حضور ازلیان صورت می گرفت ، می تواند نشانه ای باشد که انجمن های سری پیش از مشروطه ، مدرسه رشدیه ، بهانه قرار دادن استقراض و تلاش برای سرنگونی امین السلطان و … وقایع و مکان هایی هستند که ازلیان آنها را راهبری می کردند. در باره تمام این وقایع و دخالت داشتن ازلیان در آنها ، بر اساس تاریخ ناظم الاسلام مطلب خواهم نوشت. به عبارت بهتر در آن زمان اگر سخنی از شب نامه و اوراق ژلاتینی هست ، ما باید به اولین گروهی که شک می کنیم ، ازلیان باشند ؛ اگر همه جا چیزی علم می شود تا غوغایی به پا شود ، باید بدانیم که آن علم شده ها ، تنها بهانه هایی هستند تا راه مبارزه فراخ و آسان شود. بهانه هایی همچون استقراض خارجی در اواخر دوران مظفری ، نوز بلژیکی ، چوب خوردن مجتهد کرمانی ، چوب خوردن تجار قند و … که من طبق متن ناظم الاسلام آنها را بررسی خواهم کرد ، از این زمره اند. در پس تمام این وقایع ، تحرّک و تحریک ازلیان برای ایجاد محیط انقلاب به خوبی به چشم می خورد و من نمی دانم به چه زبانی باید بر تاریخ نویسان ایرانی از این بابت خرده گرفت که این مطالب را دیده و خوانده اند ، اما همواره کج و معوج تاریخ نگاشته اند.

رابعا: با خواندن این شرح احوال و شرح حال های مشابه در تاریخ بیداری ، دخالت ازلیان در امر مدرسه سازی و خصوصا روزنامه نویسی را می توانیم دریابیم. شیخ یحیی کاشانی در زمانی که روزنامه های ایرانی تازه پا گرفتند ، از ارکان روزنامه نویسی بود و به هیچ روی نمی توان تأثیر و تأثر تفکرات اعتقادی او را در سیر ایجاد روزنامه در تاریخ معاصر نادیده گرفت. ورود او به انجمن سری پیش از مشروطه ، در حالی که مقاله اش بدون نام و در یک روزنامه ازلی مآب منتشر شده بود ، حکایت از آشنایی او و ارگان های فعال ازلی دارد. نتیجه دیگری نیز از تطبیق این دو موضوع می توانیم بگیریم که اگر ناظم الاسلام در جایی از یک روزنامه نویس تمجید بسیار نمود ، باید بفهمیم که او در ضمن تاریخ نگاری اش ، در پی القای معنای دیگری نیز برآمده است.

به نمونه ای دیگر بپردازم تا بتوانم حس دریافت روش ناظم الاسلام را به خواننده محترم این نوشتار منتقل سازم. وقتی ناظم الاسلام در بیان شرح اختفای ملک المتکلمین ، در باره نصرت السلطان همان عبارات را به کار می برد ، با توجه به شواهد دیگر تاریخی باید بفهمیم که میرزا محمد علی خان نصرت السلطان نیز به همین گروه دگراندیش ازلی تعلق دارد:

 

" صبح روز دیگر آقا میرزا سید علی(۳) رفت منزل وثوق الدوله برای استعلام خبر که شنید واقعه مسجد جامع و اجتماع آقایان را در آن جا. فلذا نصرت السلطان را که از دوستان ملک و از اشخاص با حرارت و از کسانی است که در بیداری مردم بی نهایت ساعی است ، ملاقات نمود. قرار بر این شد که اول شب درشکه بیاورند در دربند و ملک را با خود ببرد به شهر و برساند به آقایان.

علی هذا نصرت السلطان در اول شب خود را رسانید به دربند و ملک المتکلمین را با خود در درشکه نشانید و آورد در مسجد جامع و دست او را گذارد در دست آقای طباطبایی. ملک المتکلمین از امروز شروع به ترقی نمود ، چه تا به �مروز به واسطه لوث اتهام ، گاهی او را بابی و گاهی لامذهب می خواندند و پیوسته در فشار آقا نجفی بود […] ولی از آمدنش به مسجد جامع و شروع به مقاصد وطنیه ، علنا رو به مدارج عالیه آورد و در زمره ناطقین بزرگ محسوب گردید. یعنی از امروز با آقا سید جمال الدین [اصفهانی] همدوش و هم مسلک گردیدند […] و اما نصرت السلطان را تا کنون که زمان طبع این جلد سوم است ، به نیکی ستایش می کنم. چه که این مرد با حرارت را از زمان ناصرالدین شاه الی کنون به یک حال و یک مقصد شناخته ، حتی آن که در معاونت حکومت کرمان در بیداری مردم و ترقی وطن ساعی و جاهد بود. خدایش اجر دهد ".(4)

 

خیلی باید عجیب باشد که نصرت السلطان با این طایفه همدل نباشد ، اما چنان خود را به آب وآتش بزند تا کاری برای ملک المتکلمین صورت دهد. شک ما نسبت به او زمانی به یقین تبدیل می شود که نامش را در انجمن مخفی ازلیان به نام کمیته انقلاب که مهدی ملک زاده شرحش را به تفصیل نوشته ، مشاهده می کنیم.(۵) نام او همواره در کنار ازلیان است و خصوصا در تأسیس کتابخانه ملی در کنار ملک المتکلمین ، میرزا آقا اصفهانی و سید نصرالله تقوی نقش داشت.(۶)

با این تفاصیل آیا چگونه می توان به آقا میرزا محمود اصفهانی که از دوستان صمیمی ناظم الاسلام بود ، مشکوک نشد و با توجه به آن چه که در باره اش در تاریخ بیداری آمده ، او را یکی از ازلیان محسوب نداشت؟ در متن ذیل که شرح احوال میرزا محمود اصفهانی است ، تمام آن چه که من به سیستم حرکت ازلیان در ایجاد هیجان مشروطیت ؛ مسأله نوز ؛ بست نشینی های عبدالعظیم ، قم و سفارت های انگلیس و عثمانی و راهبری آن بست نشینی ها اشاره نمودم ، به خوبی نمایان است. در حقیقت ناظم الاسلام این گونه تاریخ نوشته است تا فعالیت ازلیان را در پرده ای از اعتقاد اسلامی محفوظ بدارد:

 

" دیگر از اشخاص وطن دوست که از آغاز مشروطیت ایران از بذل مال و جان در این مشروع مقدس دریغ نفرمود و در مجامع سری و علنی در مقام بیداری ایرانیان و بسط بساط معدلت بذل جهد فرمود ، جناب آقا میرزا محمود اصفهانی است […] در طهران قدری توقف فرموده تاب و توان دیدن بعض چیزها را در خود ندید ، خصوص تمهید مقدمات ناصرالدین شاه برای جشن قرن خود ، خبر از امور موحشه می داد و مشارالیه مسبوق بود که حریت خواهان عوالم انسانیت و مجذوبین حریت و آزادی ، نخواهند گذارد که قرن ناصرالدین شاه بر حسب میلش انجام گیرد. لذا از طهران به قزوین مهاجرت نمود و در آن جا صدای تیر اول فدایی ایران مرحوم میرزا رضا را شنید ، مجددا به طهران آمده […] به معاشرت و مودّت مرحوم آقا میرزا حسین مدعو و متخلص به قطب که مردی فاضل و عالم و حکیم و فقیر و سالک بود ، موفق آمده و برای بیداری هموطنان و طرق بیداری هموطنان نقشه ها می کشیدند و دروس مرحوم سید جمال الدین را مذاکره می نمودند.

پس از آن که به شهر طهران معاودت نمود ، واقعه تجار و مسیو نوز پیش آمد. با این که مشارالیه مریض بود ، با تجار مساعدت نموده به زاویه مقدسه حضرت عبدالعظیم پناهنده گردید. در بین تجار فقط مشارالیه و حاج محمد علی شال فروش و یکی دیگر از آنها نتیجه را مسبوق بودند و می دانستند که مسأله گمرک و نوز بهانه است ، ولی سایرین کورکورانه حرکت می کردند […] جناب آقا میرزا محمود با عده ای از تجار و چند نفری از اجزای انجمن مخفی تا صبح در گردش و برای حرکت دادن آقایان در تلاش بودند تا بالاخره آقایان را به حضرت عبدالعظیم چپانیده و در آن جا آنان را متحصن وانمود کردند.

[…] آقا میرزا محمود به انجمن های متعدده وارد گردید. در چند انجمن با شخص نگارنده معاهد و متحد و هم قسم بود ، خدمات نمایان در آن انجمن ها نمود. در واقعه مسجد جامع که آقایان به بلده قم مهاجرت نموده و علی الظاهر عین الدوله غالب و ملت مغلوب ، اول کسی که قد مردانگی را راست و علم نمود ، مقدمات تحصن سفارت انگلیس را فراهم کرد ، مشارالیه بود ، با چند نفری و حاج محمد تقی بنکدار. حاج محمد تقی بنکدار در تمام این زحمات هیچ مقصودی نداشت جز قانونیت و مشروطیت و حریت نوع خود.[…] از جمله انجمن های معتبر ، انجمن اصفهان بود که بدوا به اهتمام و مساعی جناب حاجی میرزا یحیی دولت آبادی منعقد و دایر گردید و بعد از چند ماهی جناب آقا میرزا محمود به مدیری آن انتخاب گردید که با شغل وکالت مجلس و عضویت در مجالس سری ، او را مجبور به قبول کردن مدیدری آن کرده بودند و مکان این انجمن را نیز خانه مسکونی ایشان قرار دادند.[…] پس از توپ بستن مجلس دو امر باعث اعاده مشروطیت گردید. یکی قیام برادران آذربایجانی و دیگر تحصن سفارتخانه دولت عثمانی و زاویه مقدسه حضرت عبدالعظیم که این دو سبب شد از برای آن چه بعد به ظهور رسید و سبب این تحصن جناب آقا میرزا محمود و چند نفر از اقران و امثال ایشان بودند ".(7)

 

در حقیقت ناظم الاسلام با اشاراتی که در متن تاریخ خود نسبت به انقلاب مشروطیت و بانیان آن درج کرد ، خواست که چراغ فهم رمز تاریخ بیداری را روشن نگاه دارد. اما اسلام نمایی های او و اقران و امثالش چنان پر رنگ بود که تا به حال اگر کسی هم به معنای متن او رسیده ، جرأت ابراز حقیقت را نداشته است. در این نوشتار بیش از هر چیز ، من هدفم رمز گشایی نحوه تاریخ نویسی ازلیان و خصوصا ناظم الاسلام است و در جایی که ارتباط ازلیان و مشروطیت را بازگشایی کنم ، به حرکات ازلیان برای راهبری مشروطیت خواهم پرداخت و نشان خواهم داد که تمام آن چه که ناظم الاسلام در باره بست نشینی ، ماجرای نوز بلژیکی ، سفارت انگلیس و عثمانی و … نوشت ، کاملا درست است. اما نکته ای که فهم تاریخ معاصر را دچار اشکال نموده ، این است که رنگ و لعاب ظاهری فعالیت ها ، به نام اعتقاد اسلامی صورت پذیرفته است. این که آقا محمود از ترور ناصرالدین شاه خبر داشته باشد ، علما را در مشروطیت راه بیندازد ، در کنار رییس ازلیان ایران فعالیت سیاسی نماید و … نمی تواند تماما اتفاقی و یا بدون دلیل باشد.

برای درک بهتر از معنای عبارات ناظم الاسلام ، به مثالی دیگر از تاریخ بیداری که در باره یکی از افراد آن دوران به نام حاج میرزا محمود خان دکتر است ، دقت کنیم:

 

" به دکتر فرمانفرما معروف است و از یگانه دانشمندان این عصر به شمار می رود و از منادیان آزادی محسوب و در عداد بیدار کنندگان اولین و از بدایت عمر ، هر جا بوده تلویحا و تصریحا آنچه امروز شنیده می شود ، گوشزد مردم می کرد و با مرحوم سید جمال الدین اسد آبادی در پاریس و جاهای دیگر مجالست نموده و با مرحوم میرزا آقاخان خصوصیت غایبانه و مکاتبه داشت و در موقع حالات این دانشمند بیاید ".(8)

 

وقتی ناظم الاسلام در باره حاج میرزا محمود خان دکتر ، ( فرزند میرزا عبدالکریم معتمدالحکما ) چنان نوشت ، آیا هیچ مقصودی جز آن داشت که بگوید میرزا محمود خان نیز از گروه بابیان اولیه ، از فعالان ازلی دوره زندگی آقاخان کرمانی و از بازنشستگان! دوره ناظم الاسلام بوده است؟ آن گاه که شواهد در کنار هم قرار می گیرند ، می بینیم که از همین وتیره است آن چه که ناظم الاسلام در باره ارتباطش با آقا شیخ یحیی کرمانی ، وکیل کرمان در دوره اول مجلس شورای ملی و شرح احوال او نگاشت:

 

" از میانه دوستان و هم صحبتان ، دوری جناب آقا یحیی ، برادر مرحوم استاد ، بیشتر بود که ده سال فزون لیلا و نهارا با من انیس و جلیس بود. رفیق حجره و همخوابه[!] گلستان بودیم و بهترین ایام زندگانی ما همان ایام بود که با هم زندگانی داشتیم […] چون من سفر کردم ، به واسطه ازدواج نتوانست سفر کند. به ضرورت مفارقت بین ما واقع شد و از این رهگذر ۱۷ سال دلتنگ بودم تا سنه ۱۳۲۵ که به سمت وکالت مجلس مقدس ملی از جانب کرمانیان منتخب شد و در ربیع الاول این سنه با برادرم ، شمس الحکما که هم سن ایشان و هم درس و هم شغل در وکالت ، وارد دارالخلافه شدند ".(9)

 

ارتباط آقا شیخ یحیی کرمانی و ناظم الاسلام در زمان مجلس اول و خصوصا دوره استبداد صغیر بسیار زیاد و محکم است. آنان هفته ای چند بار همدیگر را دیده اند و در انجمن های مخفی برای رسیدن به اهداف خود تلاش کرده اند. من برای نشان دادن ارتباطات پنهان ازلیان ، از خیل آن ملاقات ها به چند نمونه که برخی ازلیان دیگر را نیز می توان دید ، بسنده می نمایم:

 

" امروز طرف صبح جناب آقا یحیی و جناب مجدالاسلام و آقا شیخ عطاءالله و نصرت الملک و میرزا یحیی خان و ادیب کرمانی و جناب آقا شیخ عبدالمجید شیرازی و جناب حاجی جلال الممالک و آقا مشهدی عبدالله سمسار آمدند بنده منزل ، نهار با هم صرف کردیم ، تا عصری ماندند ، عصر را تشریف بردند ".(10)

 

" امروز عصر جناب آقا یحیی تشریف آوردند بنده منزل. قدری از رفتن مجد الاسلام و میرزا ابراهیم خان و صدر[الانام به اصفهان](۱۱) سخن راندیم. بعد از آن نصرت الملک بمی و میرزا سید یحیی خان کرمانی و آقا شیخ عطاءالله و آقا میرزا محمود خان پسر میرزا علی خان مقتول کرمانی و آقا میرزا حسن نامی از دوستان ایشان آمدند ".(12)

 

" با جناب آقا میرزا یحیی رفتیم منزل مرحوم حاج میرزا هادی[دولت آبادی] ".( 13 )

 

" طرف عصر را با جناب آقا یحیی رفتیم منزل جناب ذوالریاستین کرمانی ، قدری مذاکره شد ".(14)

 

" مجدالاسلام دیشب از خانه خود فرار کرده آمدند در خانه بحرالعلوم تا صبح آن جا بود. قبل از ظهر با هم رفتیم خانه آقا یحیی ، ظهر را آن جا بودیم. خیلی مضطرب است و هواخواه دولت است ".(15)

 

برای فهم ساز و کار و ارتباط ناظم الاسلام و میرزا یحیی ، باید ببینیم که نسبت تنی چند از افراد بالا با ازلیگری چیست.

شیخ عطاءالله ، پسر بحرالعلوم کرمانی ( نماینده مجلس اول مشروطه ) و برادر زاده شیخ احمد روحی کرمانی بود. ادیب کرمانی نیز در دار و دسته ازلیان رفت و آمد می نمود(۱۶) و هموست که کتاب نظم میرزا آقاخان کرمانی را کامل نموده و به نام سالاریه منتشر ساختند.(۱۷) تعریف و تمجیدی از ادیب کرمانی در مقدّمه کتاب هشت بهشت ( منتشر شده در سایت ازلیان تحت عنوان bayanic.com ) ، به قلم میرزا محمود افضل الملک کرمانی نیز آمده است.

میرزا ابراهیم خان منشی سفارت فرانسه ، چنان که در متن های بعدی نیز نامش خواهد آمد ، ازلی بود و از اعضای کمیته انقلاب که ملک زاده شرح آن را در کتابش آورده است.(۱۸) مشارالیه تا زمانی که ازلیان فعالیت های رسمی سیاسی خود را در پایان دوره ناصری با شرکت در سر و صداهای انحصار تنباکو ، اتحاد اسلام و روزنامه قانون آغاز کردند ، هنوز در جامعه بهایی رفت و آمد داشت. حاجی میرزا حسن اصفهانی که بهایی بود و منشی سفارت انگلیس ، در نامه ای به تاریخ ۲۸ صفر ۱۳۰۹ چنین نوشته و ما را به ارتباط وثیق میرزا ابراهیم خان و جامعه بهایی مطلع ساخته است:

 

" اراده داشتم مشروحا به تصدیع خاطر شریف بپردازم. از هموم و غموم وارده که از ارتقای جناب آقا سید اسدالله حکیم وارد است ، ممنوعم. روز گذشته ، مقرّب الخاقان ، میرزا ابراهیم خان منشی سفارت جمهوریه فرانسه ، طرف مغرب از شهر آمده ، مذکور نمودند که جناب حکیم پریشب مرفین خورده ، به سماوات قدسی حضرت رب العالمین صعود فرمودند و تمام دوستان متفقا پیغام داده اند که مخلص هر چه زودتر خود را به شهر رسانیده ، اغتشاشی که از دست تعرض بعضی اشرار همجوار آن مرحوم حاصل شده ، تسویه نماید. بدین لحاظ سریعا عازم شهر می باشم ، ببینم چه باید کرد ".(19)

 

حاج جلال الممالک ، هم زنجیری ملک المتکلمین و جهانگیرخان در باغشاه(۲۰) و در تمام دوره استبداد صغیر یار و همراه ناظم الاسلام بود. او همانند آقا شیخ یحیی کرمانی ، هفته ای چند بار با ناظم الاسلام ملاقات می کرد و آن گونه که از مطالعه تاریخ بیداری بر می آید ، به همراه آقا سید ابوالقاسم خوانساری در کار نشر اوراق ژلاتینی و شب نامه هم بوده اند. نام جلال الممالک در فهرست کمیته انقلاب مهدی ملک زاده آمده است و به اعتقاد من ، ملک زاده او را با ایرج میرزا اشتباه گرفته است. جلال الممالک ، ابوالقاسم خوانساری و ناظم الاسلام عضو انجمن مخفی در دوره استبداد صغیر نیز بودند(۲۱) و ناظم الاسلام او را "از اشخاص مشروطه خواه واقعی" خوانده است.(۲۲) جایی که در کتاب تاریخ بیداری باز رد پای ازلیگری جلال الممالک نمایان می گردد ، مربوط به ارتباط او و زین العابدین مراغه ای است. به راستی چه اتهامی جز ارتباط با بابیان ، می تواند زین العابدین مراغه ای طاغی و سرکش ( صاحب کتاب سیاحت نامه ابراهیم بیگ! ) و مهجور از وطن را از حاجی جلال الممالک دور نماید؟:

 

" جناب حاج جلال الممالک مذکور داشت […] با مترجم یا مؤلف کتاب ابراهیم بیگ نهایت دوستی را سالها داشته ، این ایام کاغذی برایم نوشته است از خارجه که من به واسطه مکاتبات و مراسلات شما ، متهم شده ام. دیگر برای من کاغذ ننویسید ".(23)

 

در باره میرزا احمد ذوالریاستین کرمانی جایی که اعضای انجمن مخفی را بررسی کنم ، خواهم نگاشت و من از اعتقادات دیگر افراد نامبرده اطلاعی ندارم. اما می بینیم که دایره ملاقات ها و فعالیت ها بسیار تنگ و مربوط به کسانی است که منسوب به ازلیگری هستند یا با آنان ارتباط تنگاتنگی دارند. برای من که در روش تاریخ نویسی ازلیان تفحّصی کرده ام ، معنای نوشتن دید و بازدیدهای آقا یحیی کرمانی ( وکیل مجلس اول) جز آن چه اعتقاد او را روشن تر کند ، چیزی بیش نیست.

بر اساس روش تاریخ نگاری ناظم الاسلام ، همچنین می توانیم بسیاری از گردهمایی ها و اطلاعاتی را که او خصوصا در دوران "استبداد صغیر" شرح داده ، تحلیل کنیم. در دوره ای که تئوریسین ها و فعالان تندرو ازلی یعنی جهانگیر خان صوراسرافیل ، قاضی قزوینی ، سلطان العلما ( صاحب جریده روح القدس) ، ملک المتکلمین و سید جمال واعظ اعدام شدند ، بسیار طبیعی بود که ناظم الاسلام و دیگر دوستانش احتیاط بیشتری بکنند و بسیار کج دار و مریز به حرکات خود ادامه دهند. من برای شاهد به نمونه هایی از مراودات ایشان در دوره استبداد صغیر نیز اشاره می کنم:

 

" امروز را با جناب ذوالریاستین رفتیم منزل معتضد دیوان کرمانی ".(24)

 

" امروز صبح جناب حاج جلال الممالک با آقا سید ابوالقاسم و شوکت الوزاره و حاجی حسین و جناب آقا سید محمد حجت و جناب بحرالعلوم کرمانی تشریف آوردند بنده منزل و دیدن از بنده کردند ".(25)

 

" امروز طرف صبح را رفتم منزل جناب مجدالاسلام. قدری نشسته ، بحرالعلوم وکیل کرمان آمده ، قدری مذاکره داشته ، مسموع گردید صاحب اختیار از حکومت کرمان استعفا نموده است و تلگراف کرده است: "از من پیشرفت ندارد" و قدری هم اشعار خوانده شد. بحرالعلوم رفت ، معاون التجار و آقا میرزا حسن وکیل کرمان آمدند. ظهر را نهار صرف کردیم. بعد از نهار آقا میرزا اسدالله خان نایینی که از جوانان با علم و عمل و مشروطه خواه است و در این ایام خیلی به درد مردم خورده است ، با حالتی که کاشف از مسرت و خرسندی بود ، وارد گردید. شیخ الممالک مدیر مجله استبداد هم وارد شد. پس از قدری توقف مجیر الممالک و جناب آقا یحیی وکیل کرمان آمدند ".(26)

 

" امروز رفتم منزل جناب مجدالاسلام برای تعزیت و تسلیت فوت مرحوم والدشان. پس از قدری جلوس خواستم مراجعت نمایم ، اصرار کرد ظهر را همین جا صرف نهار نمایید. در این اثنا آقا میرزا ابراهیم خان که سابقا منشی باشی سفارت فرانسه بود و برای بیداری ملت از شغل خویش استعفا خواست و اکنون بیکار است ، با شاهزاده محمد جعفر میرزا و صدرالانام آمدند ، مشغول مذاکره و صحبت شدیم ".(27)

 

" طرف عصر را رفتم مزل جناب آقا یحیی […] گفته شد مجد الاسلام و صدرالانام و میرزا ابراهیم منشی سابق سفارت فرانسه از طهران رفته اند به اصفهان که میرزا ابراهیم خان در اصفهان بماند و صدرالانام برود به فارس و مجدالاسلام برود به کرمان ، برای بیداری مردم و هیجان ملت ".(28)

 

به اعتقادات میرزا اسدالله خان نایینی ، میرزا ابراهیم خان منشی سفارت فرانسه و بحرالعلوم کرمانی اشاره ای کردم. در این جا اضافه می نمایم که شیخ الممالک قمی ( صاحب جریده استبداد ) نیز ازلی بود و اگر اشتباه نکنم ، مشارالیه خواهرزاده ملا فتح الله قمی بود که در واقعه تیراندازی به ناصرالدین شاه در سال ۱۲۶۸ شرکت داشت. شیخ الممالک حتی کتابی در باره تاریخ بابیه و مشروطه به نام "تاریخ بی غرض" تألیف کرده است که از مطالب مندرج در آن به خوبی می توان به اعتقاد حقیقی مؤلف پی برد.(۲۹) وصف آقا یحیی وکیل کرمان را نیز نمودم. در باره اشخاص دیگر باید بگویم که معتضد دیوان کرمانی ، ازلی و ابتدا در کرمان در سلک فراشان دولتی و پس از مشروطه معاون نظمیه طهران بود و نام او را مورخ بهایی ، علاقه بند یزدی ، به عنوان ازلی در کتابش آورده است. یحیی دولت آبادی نیز هر از چند گاهی کارهای او را در تاریخش نوشته است.

شوکت الوزاره کارمند پست و بعد رییس پستخانه کرمان(۳۰) از اعضای انجمن مخفی پیش از مشروطه(۳۱) ، واسطه ای بود تا پول به دست برخی برسد.(۳۲) گر چه در باره ازلی بودن او اطمینان ندارم ، اما می دانیم که او مرتبا در میان دیگر ازلیان تاب می خورد:

 

" امروز عصر را رفتم منزل جناب شوکت الوزاره. بعضی دوستان هم آن جا بودند. یعنی جناب آقا شیخ محسن آقا و آقا شیخ عطاءالله وآقا سید یحیی خان کرمانی […] جناب ذوالریاستین مذکور داشت […] ".(33)

 

آقا سید محمد حجت کرمانی نیز یکی از یاران ناظم الاسلام در انجمن مخفی بود که شرح آن انجمن را پس از این خواهم آورد. او ظاهرا مأمور بوده است تا اخبار بساط شیخ فضل الله را به اعضای انجمن برساند.(۳۴) برای راهیابی به ارتباط بین ناظم الاسلام و حجت کرمانی به این گزارش جالب ناظم الاسلام توجه کنید:

 

" طرف عصر جناب آقا سید محمد حجت کرمانی آمد منزل بنده. غلیانی کشیدند ، بعد با هم رفتیم منزل آقا شیخ محمد رضا شریعتمدار […] بنده نگارنده خبر جلد ۱۳ [بحارالانوار] را نشان داده گفتم: این جماعت مصداق این خبر می باشند یا نه؟ الی آخره. جواب دادند که این خبر از علائم ظهور است و شاید بعد مصداقش ظاهر شود ".(35)

 

با تفاصیل بالا و ارتباط تنگاتنگ ازلیان با یکدیگر ، چگونه می توانیم به شیخ محمد ربیع شریف العلمای همدانی که در دستگاه صدرالعلمای ازلی حضور فعال داشت شک نکنیم؟ او به قول ناظم الاسلام "از اشخاص عالم و عاقل و بصیر به نکات" و به حدی مشوق کار بود که درحقیقت او ، صدرالعلما را به راه ترقی انداخت.(۳۶) چگونه می توان به آقا میرزا علی اکبر ساعت ساز ، "پیر مرد مشروطه خواه"(37) شک نکنیم ، در حالی که نامش فقط در انجمن کمیته انقلاب توسط مهدی ملک زاده نیز ثبت شده است و دیگر هیچ نوع فعالیتی از او در تاریخ نمی بینیم! چگونه به میرزا علی اکبر خان ناظم الاطبا ( پدر سعید نفیسی ) مشکوک نشویم وقتی از یک طرف ناظم الاسلام او را بدون دلیل در کتابش "بیدار کننده ایرانیان" خوانده است(۳۸) و از طرف دیگر پسرش سعید نفیسی در کتاب نیمه را ه بهشت ، در قالب داستان ، نقش بابیان را در ایجاد انجمن های مخفی بیان می دارد؟ چگونه می توان شیخ الملک کرمانی را خارج از این حوزه تصور نمود ، وقتی که این "شیخ" با آخوندی سینه چاک به نام ناظم الاسلام کرمانی ، زیر پای سید محمد طباطبایی می نشینند تا زیر آب دین را در اندیشه سیاسی طباطبایی بزنند و از انگلستان معلم برای اعضای مجلس بیاورند؟!:

 

" امروز عصر جناب شیخ الملک کرمانی که تازه از فرنگستان مراجعت نموده ، آمد بنده منزل و گفت: […] افسوس و هزار افسوس که نه ما را علم و تجربیات خارجه است تا به آن ترتیب پیش ببریم و نه خودمان به حال خود فکری می کنیم. اشخاص مغرض هم در بین افتاده اند و عما قریب کار را خراب می کنند. دولت انگلیس سال های دراز ، هر یک از نکات را دانسته و ضرر و نفع هر چیزی را دیده و از روی تجربه و علم به این حال رسیده است. پس خوب است شما خدمت حضرت آقای طباطبایی رسیده ، محرمانه عرض کنید یک نفر معلم از دولت انگلیس بخواهند تا وضع مجلس و ترتیب مجلس و تدوین قوانین مجلس را به دستیاری او بکنند. چه این مجلس باید در امور مملکتی و وضع قوانین دولتی مذاکره نماید و تشکیل و ترتیب و وضع آن ربطی به دین و مذهب ندارد. بالاخره بنده نگارنده و جناب شیخ الملک در اول غروب امروز خدمت آقای طباطبایی رسیده ، چون اجنبی در مجلس نبود ، عنوان مقصود را نمودم. حضرت آقا تا یک اندازه قبول فرمودند و نزدیک بود به همین منوال امر بگذرد که دکتر رضا خان که در مجلس بود ، گفت: ما معلم از خارجه لازم نداریم […] مجملا این دکتر این قدر گفت ، تا اهل مجلس با او هم رأی شدند و حضرت آقا را از این خیال منصرف نمودند ".(39)

 

این نمونه هایی بود از کسانی که با ناظم الاسلام مراوده داشتند و به گفته ناظم الاسلام برای تثبیت حکومت مشروطه فعالیت می کردند.

بهتر است در این جا بیش از این خواننده را با حجم نام های گوناگون درگیر نسازم و فعلا کمی از اشخاص فاصله بگیرم تا بتوانم در باره مسائل دیگر بنگارم ، شاید تغییر ذائقه ای برای خواننده محترم حاصل شود.

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

  1. به این نکته اشاره خواهم کرد که ناظم الاسلام علی رغم این سخن ، در جایی دیگر گفته است که یحیی دولت آبادی نگذاشت که او مدارس را محو کند!
  2. ناظم الاسلام ، بخش نخست ، جلد دوم ، ص ۴۶۹ تا ۴۷۳
  3. میرزا سید علی شیرازی از اعضای انجمن مخفی ناظم الاسلام بود.
  4. ناظم الاسلام ، جلد سوم ، ص ۴۰۹ و ۵۰۰
  5. ملک زاده ، جلد اول ، ص ۲۳۹
  6. ناظم الاسلام ، جلد دوم ، ص ۴۳۰
  7. مقدمه ، ص ۱۷۸ تا ۱۸۲
  8. همان جا ، ص ۲۳۷
  9. همان جا ، ص ۱۷
  10. ناظم الاسلام ، بخش دوم ، جلد پنجم ، ص ۲۸۵
  11. این شخص صدرالانام است و در متن کتاب از صدرالانام ، گاهی به عنوان صدرالاشراف اسم برده شده است و من نمی دانم که این دو لقب ، متعلق به یک نفر است و یا آن که ناظم الاسلام اشتباها آن را در تاریخ خود ثبت نموده است.
  12. همان جا ، ص ۳۰۵
  13. همان جا ، ص ۳۳۶
  14. همان جا ، ص ۳۶۱
  15. همان جا ، ص ۴۹۱
  16. همان جا ، ص ۳۳۰
  17. بخش اول ، مقدمه ، ص ۱۲
  18. تاریخ مشروطه ملک زاده ، جلد اول ، ص ۲۳۹
  19. اتحادیه ، منصوره ؛ مراسلات طهران ؛ انتشارات کتاب سیامک و نشر تاریخ ایران ؛ پاییز ۱۳۸۴ ؛ ص ۳۸۲
  20. بخش دوم ، جلد چهارم ، ص ۱۶۸
  21. همان جا ، ص ۱۹۴
  22. همان جا ، ص ۱۷۹
  23. جلد پنجم ، ص ۲۹۸
  24. همان جا ، ص ۱۷۴
  25. همان جا ، ص ۱۸۳
  26. جلد پنجم ، ص ۲۹۵
  27. همان جا ، ص ۲۸۷
  28. همان جا ، ص ۳۰۰
  29. من این کتاب را نزد جناب آقای یدالله کائدی دیده ام. شیخ الممالک در صفحه نخستین این کتاب نوشته است که در "یوم التوپ" و حمله قزاقان به مجلس و منازل مشروطه خواهان ، تمام کتاب ها و چاپخانه او به غارت رفت و این کتاب چون در دست کسی امانت بوده ، محفوظ مانده است. آقای کائدی به همراه دکتر اسماعیل رضوانی در صدد انتشار آن کتاب بودند که با انصراف آقای دکتر رضوانی از این کار و سپس فوت ایشان ، آن دست نوشته ها در بوته اجمال بماند. مرحوم دکتر رضوانی با دیدن پانویس های آقای کائدی گفته بود: انتشار این کتاب ، چهل سال زحمت مرا بر باد می دهد! دکتر رضوانی بسیار انسان متینی بود و شنیدم که به خاطر فامیلی اش در سازمان اسناد ملی ایران شایعه کرده بودند که بهایی است! با این وجود و با تمام بی غرضی که در تدوین تاریخ داشت ، استیحاش او از چاپ کتابی که بخشی از حقایق تاریخ معاصر را می توانست بگشاید ، در خور توجه است. مبارزه با بابیان و خصوصا بهاییان آن مقدار در ایران شدید بوده که نوشتن حقایق تاریخی در باره تاریخ ایشان ، زحمات ۴۰ ساله یک مسلمان را بر باد می داده است و بر همین قیاس می توان فهمید که چرا مورخان ایرانی همواره در باره تاریخ بابیان و بهاییان و تأثیرات ایشان بر روند وقایع فرهنگی و سیاسی ، در صدد کتمان کاری بوده اند و بهترین کار را سکوت دانسته اند.
  30. جلد چهارم ، ص ۲۷۳
  31. بخش اول ، جلد دوم ، ص ۴۶۴ و ۵۸۱
  32. بخش دوم ، جلد چهارم ، ص ۲۶۸
  33. همان جا ، ص ۲۷۶
  34. همان جا ، ص ۱۶۹ و ۱۷۲ و ۱۷۹
  35. جلد پنجم ، ص ۳۳۵
  36. بخش اول ، جلد سوم ، ص ۴۶۳
  37. بخش دوم ، جلد پنجم ، ص ۴۲۲
  38. بخش اول ، مقدمه ، ص ۲۰۱
  39. جلد سوم ، ص ۵۹۴ و ۵۹۵

 

Comments are closed.