بحثی در باره مردم سالاری و راهکارهای پیشنهادی یک دین ایرانی – ۳

 

عمرها در پی مقصود به جان گردیدیم

دوست در خانه و ما گرد جهان گردیدیم

 

 

 

آیا ما باید از غرب الگو بگیریم یا غرب از ما؟ :

بحثی در باره مردم سالاری و راهکارهای پیشنهادی یک دین ایرانی – ۳

 

 

بخش سوم

 

کاویان صادق زاده میلانی

 

در آغاز بحث پیشین آوردم که همزمان با پیدایش دین بهائی روند افول شرق که قرن ها پیش از آن شروع شده بود مصادف با حادثه تاریخی دیگری نیز گشت. غرب آبستن حوادث و تفکراتی بود که در نهایت می رفت تا به دو جنگ جهانی خانمان سوز اول و دوم و کشتار میلیونها انسان و فجایع غیر انسانی دیگر انجامد. روند افزایش قدرت در دست مردان اروپایی و سفید صاحب ثروت، چپاول مواد اولیه و ذخایر معدنی و انسانی مستعمرات، زیر پا گذاردن حقوق آشکار و مسلم زنان و اقلیتهای نژادی و مسابقه تسلیحانی می رفت تا نقایص و ایرادات نظام سرمایه داری مفرط و انحصار طلب را به نمایش بگذارد.

 در شرایطی که غرب ناچار ورشکستگی نظری و عملی خود را با استعمار کشورهای زیر سلطه و انتقال ذخایر اولیه و نیروی انسانی از پیرامون به مرکز سرمایه داری سرپوش می نهاد و از نظرها می پوشاند، روشنفکران فریفته شده ایران خود را باختند و به گدایی اندیشه اروپایی رفتند و به روحانیت و استبداد اجازه سرکوب بهائیان و اندیشه نوین را دادند. در این برهه از زمان هم غرب و هم شرق نیازمند  آموزه های بهایی بودند که می توانست از ادامه و توسعه استعمارو امپریالیزم، دو جنگ جهانی،  فجایع دهشتبار هیروشیما و ناکازاکی، آپارتاید و تبعیض نژادی، نابرابری افتصادی، مسابقه تسلیحاتی و سرکوب زنان در غرب و شرق پیشگیری کند بدین ترتیب نقد منظم بهالله و عبدالبها از تمدن غرب و اشکالات ساختاری غرب نیز کاملا نادیده انگاشته شد.

 

به برخی تعالیم حضرت بهاالله درباره مساله صلح دقت کنید. آیا اگر این آموزه بهائی در ایران و اروپای قرن نوزده و اروپا در میان دو جنگ جهانی اول و دوم و در آلمان نازی و در جنگ ویتنام و رواندا و بوسنی و صدها مورد دیگر مورد توجه صاحبان زر و زور و فرادستان قرار می گرفت وضع جهان بهتر از این نبود؟

 

بهاالله می گوید که :

"انسان از برای صلح ظاهر شده و از برای اصلاح آمده. جدال از برای چه و جنگ از برای که؟ این یک مشت خاک قابل اینهمه نقلها نبوده و نیست."

 

البته آموزه بهاالله درباره اهمیت صلح را قدرتهای استعماری قرن نوزده و بیست (و بیست و یک!) نمی پسندند و البته که اسلحه سازان و سازندگان تسلیحات کشتار عمومی و شرکتهایی چند ملیتی که اقتصادهای بزرگ جهان را تشکیل می دادند (و کماکان نیز در منصه قدرتند) متوجه بودند که که اگر مردم ایران و دیگر نقاط جهان به جای جنگ و قتال و زورآزمایی و سرکوب و چپاول دیگران تلاش خود را در برقراری نظامهایی عدالت گستر و صلح محور و بهبود شرایط مردم قرار می دادند منافع کوتاه مدتشان یک شبه از بین می رفت. آشکار است که بهاالله زیربنای سرمایه داری افراطی (و جنگ را که جزئی جدانشدنی از آن است) را زیر سوال می برد و نقد می کند و این همانی است که نظام سرمایه داری غرب نمی پذیرد.

 

فرق بین انسان از دید بهاالله و انسان از دید اندیشه سرمایه داری مفرط آشکار است. بهالله انسان را برای صلح و اصلاح عالم می بیند نه به عنوان کالا و یا مصرف کننده کالا و نه به عنوان یک موجود قابل تلف شدن یا قابل صرف نظر.

 

شایسته است که به نوشته دیگری از او توجه کنیم:  

 

"فساد و نزاع شان سباع (جانوران وحشی) ارض است نه شان انسان. شان انسان لم یزل و لایزال شفقت و عنایت بوده و خواهد بود."

 

در این نوشته حضرت بهاالله نیروهای متخاصم و جنگ طلب و خشونت گرا را دور از شفقت و محبت که ویژگی بارز انسان است معرفی می کند. گرچه شنیده ام که برخی بر بهاالله ایراد می گیرند که این فکر و اندیشه رویایی و ایده آلیستی است و دخلی به واقعیتهای روزمره جهان و رئالیستی ندارد. باید از اینان پرسید که کشتار آنی صدهزار نفر در هیروشیما و ناکازاکی و قطع دست و پای کودکان و تجاوز به عنف به زنان در جنگهای بین قبیله ای در آفریقا و نسل کشی در بوسنی و آلمان نازی و رواندا بیشتر جنبه واقعیت گرا یا رویا گرا دارد؟ این هم از جوابهایی است که از سوی کسانی ارائه می شود که حاضرند انواع متنوع و زیاد خشونت و جنایت علیه بشریت را بپذیرند ولی از پذیرش بینش بهاالله سرباز زنند.

 

از این رو است که صاحبان قدرت در نظامهای سرمایه داری مفرط با وجود ادعای اندیشه باز و فکر انساندوستی چون منافع اقتصادی و هژمونی و سلطه خود را انتشار دین و اندیشه بهائی در خطر می دیدند نقد بهاالله را از سیاستها و روشهای خود هیچگاه نپذیرفتند. و تنها زمانی آرا بهالله را پذیرفتند که از جبر زمان چاره ای ندیدند و ناچار برده داری را لغو و به زنان حق رای دادند. ولی در مورد مساله صلح و اهمیت آن هنوز هم از قبول آموزه های بهاالله و نقد او طفره می روند و ترجیح می دهند که هر سال صدها هزار کودک و زن و مرد و پیرو جوان کشته و ناقص شوند ولی منافع اقتصادی و استیلای استراتژیک آنان به خطر نیفتد. این جاست که بر حال بشر باید گریست که بمبهای آتشزا و خوشه ای و ناپالم در ویتنام بیش از یک میلیون انسان را محو و نابود کرد و سی سال پس از آن هشتصد هزار نفر در روندا با داس و خنجر به دست همنوعان پاره پاره شدند در حالی که پیامبر ایرانی که برای نوع انسان پیام صلح و اصلاح و شفقت آورده بود در راستای نجات بشر چهل سال زندان را به تن خریده بود یک قرن قبل در زندان در گذشته بود.

 

این بحث را با ارائه دو آموزه بهائی درباره مساله صلح و نفی خشونت پایان می دهم و امیدوارم که ایرانیان پس از گذشت بیش از یک قرن تعالیم بهاالله را از نزدیک و بدون پیشداوری مورد مطالعه قرار دهند و باشد تا زنان و مردان ایرانی با الهام از این آموزه ها در راه بازسازی و اصلاح ایران و جهان پیشگام باشند.

 – هنگامی که فکر جنگ بخاطر آید آنرا با فکر قویتر صلح مقابله کنید. و اندیشه ای از عداوت را باید با اندیشهء قویتر محبت از بین برید.

عبدالبها (دفتر اول روحی ص ۱۹)

– تا توانید خاطر موری نیازارید چه جای انسان و تا ممکن است سر ماری مکوبید تا چه رسد به مردمان. همت برآن بگمارید که سبب حیات و بقا و سرور و فرح و راحت و آسایش جهانیان گردید. خواه آشنا و خواه بیگانه. خواه مخالف و خواه موافق.

عبدالبها (مکاتیب جلد ۲ ص ۲۰۶)

ایام به کام

 

Comments are closed.