از پس زندگان برنیامدی با مردگان در آویز

از پس زندگان برنیامدی با مردگان در آویز

 

اندرین مرز و بوم نمی‌دانم چه می‌گذرد! هر روز آثار تازه‌ای از ضعف و عجز قدرتمندان مشاهده می‌گردد؛ تو گویی نهایت درجهء خشم و نفرت از اعماق وجودشان ظاهر می‌گردد؛ نمی‌دانند با آن همه غیض و غضب چه کنند؛ از دیرباز با بهائیان سر ناسازگاری داشتند؛ گرفتند و کشتند و غارت کردند و بردند و تصوّر کردند که نور الهی را خاموش توانند نمود.  نتیجه‌ای نگرفتند؛ با ضعفا در آویختند و تهدید کردند، تبعید کردند؛ آوارهء بلاد نمودند؛ از خانه و کاشانه بیرون راندند؛ چندین نفر را زنده زنده سوزاندند؛ کثیری را در بند و زندان افکندند؛ امّا نتیجه نگرفتند.

 

چندی با دانشجویان در افتادند و از ورود به دانشگاه منع کردند؛ بعد گفتند بیایید؛ رفتند؛ وارد شدند؛ مانعی چون کوه اُحُد جلویشان گذاشتند؛ نتیجه نگرفتند؛ سال بعد گفتند، امسال بیایید؛ رفتند، در آزمون شرکت کردند؛ به دانشگاه هم وارد شدند؛ امّا تدریجاً اخراجشان کردند تا که شاید نتیجه‌ای حاصل شود؛ باز هم نتیجه نگرفتند؛ جوانان هم چون کوه ایستادند.

 

به مدارس روی آوردند؛ معلّمان پرورشی را تحت پرورش گرفتند تا که شاید به کودکان در آویزند و به نحوی تحقیرشان کنند؛ توهینشان نمایند؛ اشکشان را در آورند؛ زانویشان را به لرزه در آورند؛ نتیجه نگرفتند؛ احدی دست ازعقیده‌اش بر نداشت؛

 

حال، که با زندگان، نو کودک، نه جوان و نه سالمند نتوان در افتاد، باید که با مردگان در افتاد؛ چه که نه کلامی از او به گوش می‌رسد و نه حرکتی دیده می‌شود؛ پس از همه بی‌خطرتر است.  بولدوزر برداشتند و به قبرستان یزد حمله‌ور شدند؛ چون رزمندگان پیروز؛ همانند جنگاوران و دلاوران میدان نبرد به جنگ مردگان رفتند تا مگر از آنها ندایی بر آید؛ لابد سرافراز و سربلند به منازل خود بازگشتند و به خانواده‌هایشان خبر فتح و پیروزی را دادند و گفتند که احدی از ساکنان قبرستان مقاومتی نکرد؛ همه را قلع و قمع کردیم و خانه‌هایشان را ویران نمودیم.  این هم از شهامت مُشتی مدّعی انسانیت در این مرز و بوم.

 

نمی‌دانم بعد از مردگان، دیگر سراغ چه کسانی خواهند رفت؛ مرا به خاطر می‌آید زمانی استادی می‌گفت بعضی گمان می‌کنند دین عبارت از ساختمان است؛ ساختمان را خراب می‌کنند تصوّر می‌کنند دین خراب شد؛ گروهی فکر می‌کنند دین عبارت از کتاب است؛ کتابها را می‌برند و می‌سوزانند یا خمیر کرده به مصارف دیگر می‌رسانند؛ تصوّر می‌کنند دین خراب شد؛ بعضی‌ها تصوّر می‌کنند دین عبارت از انسان است؛ پس انسان را می‌کشند، در بند می‌کنند، آواره می‌کنند؛ تصوّر می‌کنند دین خراب شد؛ کجاست آن استاد که بیاید و ببیند که بعضی‌ها هم تصوّر می‌کنند دین عبارت از گروهی مُردگانند که در قبرستانی به خواب رفته‌اند؛ پس باید قبرها را خراب کرد و جسدها را زیر و رو نمود و سنگ قبور را شکست و غسّال‌خانه را از بنیاد بیرون آورد و به جای آن گودالی باقی گذاشت؛ شاید تصوّر می‌رود با این کار دین خراب می‌شود!

 

آیا اینها نشانهء عجز و زبونی نیست؟  اگر نیست، شما بگویید نشانهء چیست؟

 

Comments are closed.