بحثی در باب معجزه

 

ایمان مطلق آرانی

معجزه در لغت از عَجَزَ میاید که در زمان انگلیسی معادل کلمه Miracle میباشد به معنای کاری است که عموم مردم از انجام آن ناتوان باشند. در کتب مقدسه ادیان بحث معجزات جایگاه ویژه ای دارد و اشارات مختلفی به آن شده است و نسبت انجام امر خارق العاده ای را به پیامبران داده اند. در این نوشتار سعی بر آن میشود که این امر را مورد بررسی و مداقه عقلی و نقلی قرار دهیم.
وقتی که سخن از معجزه میشود که حکایت از عجزی میکند از سوی عموم مردم و توانایی از جانب فردی دیگر، باید در ابتدا پرسید که آیا این ناتوانی نسبی است یا مطلق است. همانطور که تاریخ بشر گواه است بسیاری از اعمال و توانایی هایی که بشر امروزه به آن توانمند است مانند پرواز را در گذشته کسی به آن قادر نبوده است و لابد اگر کسی توانایی انجام آن عمل را داشت آن کار را چون فراتر ازقوانین طبیعی بشر میدانستند بنابراین نسبت معجزه به آن میدادند. بنابراین میتوان چنین گفت که معجزه عملی است که در هنگام انجام آن، هنوز بشر دلیل علمی و عقلی ای برای آن پیدا نکرده است، اما چون چنین است نباید تصور شود که آن عمل چیزی فراتر از قانون طبیعت و فراتر از علم کلی و عقل کلی است، بنابراین صرف میتوان گفت که با علم جزئی و امروزین و یا علمی که در آن زمان کسی قادر به توضیح علمی و عقلی آن نبوده است آن عمل معجزه محسوب میشده است والا فی حد ذاته آن عمل چیزی فراتر از قانون طبیعت نیست. مثلاً در داستان رد شدن حضرت موسی و قوم بنی اسرائیل از دریای احمر، حضرت موسی دانش جزر و مد را داشت و بنابراین توانست که خود و قوم خود را در زمانی که جزر بر روی سطح دریای احمر صورت گرفته بود از روی آن گذر کنند.
سید احمد خان کبیر در تفسیر القران خود در ذیل آیات سوره بقره در خصوص معجزاتی که ذکرش رفت چنین نوشته است: “از جمله وقایعی که از حضرت موسی در این مقام یا در این سوره ذکر شده یکی واقعه ی عبور از دریا و غرق شدن فرعون است که قابل ملاحظه است، اولاً مردم در اینجا به اشتباه رفته چنین تصور کرده اند که حضرت موسی از رود نیل عبود کرده و حال آنکه این طور نبوده بلکه عبورش از یک شعبه بحر احمر بوده است نه رود نیل، باری مفسرین حضرت موسی را از رود نیل و غرق شدن فرعون را معجزه ای بر خلاف قانون طبیعت یا قدرت دانسته و در بیان آن میگویند که موسی با عصای خود دریا را نواخته و آن شکافته شد و آب در دو طرف مانند دیوار یا کوهی راست ایستاده راهی خشک از وسط آن پیدا شده موسی با تمام بنی اسرائیل از آن عبور کرده گذشتند ولی وقتی که نوبت به فرعون رسید و خواست با اَتباع و جنودش از همان راه عبور کند که دریا بهم آمده همگی غرق شدند اگر این واقعه در حقیقت بر خلاف ناموس طبیعت واقع شده بود هر آینه خدای تعالی آب دریا را مانند زمین سخت میکرد تا موسی از آن عبور کند و اینکه از وسط آب راه خشکی بیرون آورده خود دلیلی است که بر خلاف ناموس نامبرده چیزی واقع نشده بود مفسرین شرحی که در این باب نگاشته و مطالبی که ذکر کرده اند حتی از الفاظ قران هم نمیتوان درآورد راجع به باز شدن راه در دریا، در قران مجید در سه جا ذکر آن آمده است اول در سوره بقره آنجا که فرموده ” وَإِذْ فَرَقْنَا بِکُمُ الْبَحْرَ” دوم در سوره شعرا آنجا که فرموده ” فَأَوْحَیْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاکَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَکَانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظِیمِ” و در سوره طه بدین قرار که ” وَلَقَدْ أَوْحَیْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِی فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقًا فِی الْبَحْرِ…” در آیه اول چنانکه ملاحظه میشود یک چنین لفظی نیست که بشود این معنی را یعنی جدا شدن یا در هم شکافتن دریا را بر خلاف قانون قدرت در آن درآورد در آیه ی دوم عبارات و الفاظی که به نظر میرسد همان ها دار و ندار تمام بیانات مفسرین ما در این موضوع میباشد از جمله یکی ” أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاکَ الْبَحْرَ” است که آن را چنین معنی میکنند که به موسی گفت دریا را با عصای خود بزن چنانکه موسی عصا زد و دریا عقت رفت یا از هم شکافت و یا کف زمین دریا باز شده ظاهر گردید…. روح قضیه آن است که یهود قائل به این بوده که از عصای حضرت موسی دریا شکافته شد و زمین نمودار گردید و نیز از زدن عصا آب از سنگ بیرون آمد علمای ما که در تفاسیر خود در باین قصص بنی اسرائیل تورات و تفاسیر آن را در نظر داشته اند بیاناتشان را اغلب آب و تاب داده موافق با روایات یهود میکردند لذا در این مورد هم…. معنی ضَرَبَ را زَدَن گرفتند و یک معجزه ساده و طبیعی حضرت موسی را شاخ و برگ داده آن را بر خلاف قانون طبیعت یا قدرت جلوه دادند ولی باید دانست که ضَرب در اینجا به معنی زدن نیست بلکه معنی آن حرکت کردن یا رفتن به سرعت است چنانکه عرب میگوید ضرب فی الارض یعنی حرکت کرد در زمین یا به سرعت رفت. در خود قران مجید هم آمده است وَ اِذا ضَرَبتُم فی الارض…. الی قوله ” خدا به حضرت موسی فرمود که به کمک عصای خودت در دریا حرکت و برو و آن شکافته یا باز شده یعنی پاپاب میشود…” الی قوله ” خداوند موسی و تمام بنی اسرائیل را بواسطه پاپاب شدن دریا از چنگال فرعون نجات بخشید و برعکس فرعون وقتی که خواست از آن محل پاپاب عبور کند آن پُر شده بود و لذا خود و تمام لشکریانش غرق گردیدند….” الی قوله ” زمانی که بنی اسرائیل در مصر اقامت داشتند و فرعون پادشاه آنجا بود پای تخت وی در آن زمان در رامسیس بوده است طرف چپ آن به فاصله کمی رود نیل واقع شده و طرف راست یعنی جانب شرق به فاصله ی سه منزل شعبه بزرگ بحر احمر بوده است و حضرت موسی بنی اسرائیل را از شهر رامسیس حرکت داده منزل اول در سُکُوت بسر برده منزل دوم اِینام و منزل سوم آنها فَها حیروت بوده است که در کنار شعبه ی بزرگ چپ بحر احمر یعنی جانب غرب و نقطه آخر شعبه ی مزبور واقع شده بود فرعون وقتی که با لشکریان خود بنی اسرائیل را تعقیب نمود حضرت موسی با بنی اسرائیل از میان نقطه ی مزبور یعنی نَوک شعبه بزرگ بحر احمر….. عبور نموده و به آن طرف رفته بود و چنین معلوم میشود که در آن وقت بسبب جزر و مدی که همیشه در دریا هست بعضی اوقات آن موضع یک زمین خشک ظاهر گرده و وقت دیگر پایاب و قابل عبور میشده است چنانکه آیه مبارکه سوره دخان هم صریح است در آنچه گفتیم که فرمود ” و اترک البحر رَهواً ” و مطالب آیه آن است که برو و واگذار دریا را در حالی که ساکن و فرود آمده است صبح که شد فرعون دید بنی اسرائیل از دریا عبور کردند او هم آنها را تعقیب نموده ارابه های جنگی و سواره و پیاده را از راه غلط به دریا انداخته در صورتی که هنگام مد رسیده و موقع پر شدن آب بوده است چنانکه مطابق ترتیب معمول دقیقه به دقیقه آب زیاد شده تا اینکه بالا آمده و فرعون و تمام لشکریانش را غرق نمود، علمای اسلام که از چندین قرن بحر احمر و شعبه ای را که بنی اسرائیل از آن عبور کرده بودند بغایت عمیق و دریائی قهار دیده و هیچ در مخیله آنهم هم نمیگذشته که این نقطه در یک زمانی بواسطه جزر و مد دریا پایاب و قابل عبور شده باشد لذا الفاظ و عبارات قران را که به طور صاف و صریح دلالت بر این معنی که گفتیم میکرد ناچارا آنها را از معانی خود خارج ساخته این واقعه را واقعه ای بس عجیب و غریب و خارق قانون قدرت قرار دادند… بحر احمر در آن زمان مثل امروز یا از دوازده قرنی که علمای ما آنرا دیده اند دریای عظیم و قهاری نبوده است از تصور این وضع بحر احمر یقین حاصل میشود که موضعی که بنی اسرائیل از آن موضع عبور کردند بواسطه جزر و مد شبها پایاب و روزها عمیق و غیر قابل عبور میشد…”
امروزه بشر از این فرایند طبیعی یعنی از انرژی بوجود آمده از جزر و مد برای تولید برق استفاده می‌شود بدین منظور در سواحل دریاها و اقیانوس‌ها نیروگاه‌هایی شبیه به نیروگاه آبی احداث می‌کنند.
بنابر آنچه رفت معلوم شد که یکی از معانی معجزه آن است که فردی آگاهی و دانشی داشته باشد که دیگران آن علم و دانش را ندارند، و چون چنین دانشی را دارد قادر به کاریست که دیگران از انجام آن عاجز هستند؛ بنابراین اگر آن دانش را دیگری هم به دست آورد قادر به انجام آن کار خواهد بود، مثلاً در مثال فوق الذکر هر کس دیگری هم اگر میدانست که چه زمانی جزر میشود میتوانست از دریای احمر با خصوصیتی که در آن زمان داشته است رد شود.

دومین بحث عقلی که در مواجهه با معجزات میتوان داشت چنان است که بسیاری از معجزاتی که به حضرات پیامبران در کتب آسمانی نسبت داده شده است با توجه به خصوصیتی که کلیه این کتب دارند جنبه تشبیهی و تمثیلی دارد و نباید که ظاهر آن آیات را گرفت – البته لزومی هم ندارد که با تمام معجزات چنین مواجهه ای داشت، کما اینکه عرض شد صرف دانش از قضیه ای کاملاً میتواند توضیح مسئله معجزه ای را بدهد. – بلکه باید در جستجوی معنایی بود که از پس این تعابیر و امثله وجود دارد، که برای این منظور لازم به داشتن علم تاویل یا هرمنوتیک است. فرضاً در خصوص همین مسئله رد شدن از دریای احمر حضرت عبدالبهاء توضیح میدهند:” عبور از بحر آحمر، تعبیر روحانی دارد. این یک هجرت روحانی بود که از داخل و در ورای دنیای مفسدات و شرارت فرعون و امّت و افواجش صورت گرفت و به لطف و عنایت الهی که به واسطهٔ حضرت موسی شامل می شد، بنی اسرائیل توانستند از این دریا به سلامت بگذرند و به ارض مقصود (حالت روحانی) واصل شوند در حالی که فرعون و ملا او در بحر مفاسد و مکاید خود مستغرق شدند. تاریخ مصر وقایع جزئیه را ثبت کرده است. آگر چنین امر عجیبی یعنی انشقاق دریای ظاهری واقع گشته بود حتماً ثبت و ضبط می شد.”(انوار هدایت ص ۹۲۷)
بنابراین دومین وجه از مواجهه ما با معجزه، میتواند روش و طریق تاویل یا هرمنوتیک باشد.

سومین نحوه مواجهه و روش برخورد با معجزاتی از این دست آن است که پرسشی این چنین مطرح کنیم که معجزه از چه روی صورت میگیرد؟ درعلم کلام معجزه ” به کار خارق‌العاده‌ای گفته می‌شود که همراه با ادعای نبوت و مبارزه طلبی است و کسی توان مقابله با آن را ندارد.” (مفید، النکت الاعتقادیه، ۱۴۱۳ق، ص۳۵؛ جرجانی، التعریفات، ۱۴۱۲ق، ص۹۶.) بنابراین اولین نکته آن است که اگر کسی قادر به انجام کار خارق العاده ای باشد ولی ادعای نبوت نداشته باشد آن عمل او معجزه نیست، اما باید افزود که معجزه باید در تطابق با ادعا نیز باشد یعنی معجزه ای اگر صورت پذیرد باید با ادعای پیامبری نیز باشد. به دیگر سخن اگر فردی ادعا کند که پزشک قلب و عروق است باید در عمل جراحی یا درمان قلب و عروق نشان دهد که درکار خود بهترین و زبردست ترین است، والا اگر فرضاً اتومبیلی را تعمیر کند و بعد بگوید که بنابراین من پزشک قلب حاذقی هستم، از عمل او آن ادعا مفهوم نمیشود، همچنین اگر کوهی را هم جا به جا کند و از نقطه ای از عالم به یک نقطه دیگری از عالم ببرد هم باز از این عمل او اگرچه عملی خارق عادت است ولی همچنان مفهوم نمیشود که او پزشک حاذقی در زمینه قلب و عروق است. حال در قران، کلام الله مجید میخوانیم که پیامبر میفرمایند: ” إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَهِ رَبِّهِ أَحَدًا یعنی: بگو من بشرى همانند شما هستم، با این تفاوت که به من وحى مى‏شود که خداى شما خداى یگانه است، حال هر آن کس که امید در لقاى پروردگارش بسته است، کار نیکو پیشه کند و در پرستش پروردگارش کسى را شریک نیاورد.” همچنین در آیه ای دیگر آمده است: ” وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ یعنی: و پیش از تو هیچ پیامبری نفرستادیم مگر آنکه به او وحی کردیم که معبودی جز من نیست، پس تنها مرا بپرستید.” و همچنین میخوانیم: آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ. یعنی: پیامبر به آنچه از پروردگارش به او نازل شده، ایمان آورده، و مؤمنان همگی به خدا و فرشتگان و کتاب ها و پیامبرانش، ایمان آورده اند. میان هیچ یک از پیامبران او فرقی نیست و گفتند: شنیدیم و اطاعت کردیم، پروردگارا! آمرزشت را خواهانیم و بازگشت به سوی توست. و همچنین میفرمایند: تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَیْنَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَأَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَلَکِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَمِنْهُمْ مَنْ کَفَرَ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَلَکِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یُرِیدُ. یعنی: برخى از آن پیامبران را بر برخى دیگر برترى بخشیدیم از آنان کسى بود که خدا با او سخن گفت و درجات بعضى از آنان را بالا برد و به عیسى پسر مریم دلایل آشکار دادیم و او را به وسیله روح القدس تایید کردیم و اگر خدا مى‏ خواست کسانى که پس از آنان بودند بعد از آن [همه] دلایل روشن که برایشان آمد به کشتار یکدیگر نمى ‏پرداختند ولى با هم اختلاف کردند پس بعضى از آنان کسانى بودند که ایمان آوردند و بعضى از آنان کسانى بودند که کفر ورزیدند و اگر خدا مى‏ خواست با یکدیگر جنگ نمیکردند ولى خداوند آنچه را مى‏ خواهد انجام مى‏ دهد.
بنابراین معلوم است که پیامبر آن کسی است که اولاً به ایشان وحی میشود، بین پیامبران تفاوتی نیست ولی برخی بر دیگران برتری دارند، اما همگی دعوت به خداوند یکتا میکنند و بشر را به تعالیم الهی دعوت میکنند و ایشان را بیم از جهان پس از این دنیا میدهند. اگر معنای پیامبر را بنا به مستند ذکر شده از کلام الله بگیریم، معجزه ای که ایشان میتوانند داشته باشند که متناسب با ادعای ایشان نیز باشد، همانا چیزی نیست جز کتاب و اثری که به بشریت میگذارند به واسطه تعالیم و روش زندگی ای که در هر دور ایشان میآموزانند؛ چنانچه در قران نیز چنین آمده است: ” وَإِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ. یعنی: و اگر از آنچه بر بنده خویش فرو فرستاده‏ایم، شک دارید، اگر راست مى‏گویید سوره‏اى همانند آن بیاورید و از یاورانتان در برابر خداوند، یارى بخواهید.” حضرت باب نیز در کتاب بیان فارسی میفرمایند: “من استدل بغیر الله و آیات البیان و عجز الکل عن الاتیان بمثلها فلا دلیل له و من یروی معجزه بغیر ها فلاحجته له” یعنی: هر کس به چیزی جز کتاب خدا و آیات بیان استدلال کند با وجود آنکه همه از آوردن کتابی همانند آن ناتوانند هیچ دلیلی ندارد و کسی که معجزه ای به جز آن, گزارش کند هیچ حجتی او را نیست. بل عینه مشابه همین نص را در کتاب قران کریم میتوان یافت چنانچه در سوره ی اسرا آیه ۸۹ تا ۹۳ خواندنی است که میفرماید:” قـالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الاَرْضِ یَنْبُوعاً اَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّهٌ مِنْ نَخیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الاَنْهارَ خِلالَها تَفْجیراً اَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمْتَ عَلَیْنا کِسَفاً اَوْ تَاءْتِىَ بِاللّهِ وَالْمَلائِکَهِ قَبیلاً اَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ اَوْ تَرْقى فِى السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتّى تُنَزِّلَ عَلَیْنا کِتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبّى هَلْ کُنْتُ اِلاّ بَشَراً رَسُولاً یعنی: و به راستى در این قرآن از هر گونه مثلى گوناگون آوردیم ولى بیشتر مردم جز سر انکار ندارند. و گفتند تا از زمین چشمه‏اى براى ما نجوشانى هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد. یا [باید] براى تو باغى از درختان خرما و انگور باشد و آشکارا از میان آنها جویبارها روان سازى. یا چنانکه ادعا مى‏کنى آسمان را پاره پاره بر [سر] ما فرو اندازى یا خدا و فرشتگان را در برابر [ما حاضر] آورى. یا براى تو خانه‏اى از طلا[کارى] باشد یا به آسمان بالا روى و به بالا رفتن تو [هم] اطمینان نخواهیم داشت تا بر ما کتابى نازل کنى که آن را بخوانیم بگو پاک است پروردگار من آیا [من] جز بشرى فرستاده هستم.”
نهایت الامر اما میتوان به معجزات نگاه دیگری نیز داشت و آن همان آن چیزیست که در بعضی از کتب تاریخی میتوان از آن سراغ گرفت، یعنی واقعه ای غیرعادی و خارق العاده که نقض قانون طبیعت لااقل بنا به فهم امروزین ما میکند، و شاید بهتر باشد که بگوئیم قوانین طبیعی را باید به دو دسته تقسیم کرد، قوانین و نظم حاکم بر طبیعت که متناسب با علم و عقل امروز آن است و قوانین و نظم حاکمی که متناسب با علم و عقل کلی الهی است، بنابراین اگرچه عمل خارق العاده و نقض قانونی در هنگام معجزه رخ میدهد – البته اگر آنچه در تواریخ ذکر شده است برای فرد حجیت داشته باشد و یا خود آن فرد از شاهدین معجزه باشد- که با علم و عقل ما جور در نمیاید و نقض قانون طبیعت میکند، اما در عین حال با علم و عقل کلی و قانون الهی سازگار است، به این طریق و روش نگرش شاید بتوان از اصل علیت نیز رها شد و مشکلی که اشاعره به آن گرفتار آمده بودند را رفع کرد. علامه طباطبایی در این خصوص مینویسد: معجزه از آن جهت که رویدادهاى طبیعى در آن نقض مى شود با اصل سنخیت علت و معلول, به نظر ناسازگار مى آید. این اشکال در الاهیات اسلامى سابقه اى طولانى دارد و احتمالاً یکى از انگیزه هاى اشاعره, از جمله غزالى در انکار اصل علیت همین مطلب بوده است که وقوع معجزات قابل توجیه باشند. این اشکال, در واقع, بر کسانى وارد است که در عین قبول اعجاز اصل علیت و لزوم سنخیت علت و معلول را مى پذیرند, لذا کسانى که این اصول را از نظر فلسفى قبول ندارند, نمى توانند از منظر علم و تجربه گرایى اثبات کنند که وقوع معجزه عقلاً و منطقاً محال است. به همین دلیل, متفکران جدید از هیوم به بعد در امکان وقوع اعجاز مناقشه نمى کنند و آن را یک مشکل نمى دانند, بلکه عمدتاً بر سر معقولیت و میزان احتمال وقوع معجزات که در متون دینى نقل شده است, مناقشه مى کنند. حکیمان مسلمان عموماً معجزه را با اصل سنخیت علت و معلول سازگار مى دانند, چون به اعتقاد آنان, علت در معجزات از آن حیث که به معلول وجود مى دهد, هم سنخ با او و واجد کمال موجود در معلول است و اگر نه, فاقد شىء نمى تواند معطى شىء باشد; و از آن حیث که در معلول ایجاد حرکت مى کند و آن را دچار تغییر و تحوّل مى نماید, باز مى توان گفت که بین آن دو مناسبت و سنخیتى هست, هرچند کیفیت آن بر ما معلوم نباشد, چون نمى توانیم این احتمال را طرد کنیم که اگر عامل فرا طبیعى بیرون از دستگاه با یکى از سازو کارهاى درونى آن مرتبط شود مى تواند منشأ آثار عجیب و غریب گردد, بدون این که اصل سنخیت نقض شود. (طباطبائى, سید محمدحسین, المیزان فى تفسیر القرآن, ج ۱ و ۲, چاپ بیروت. ۱/ ۷۲ ـ ۸۳) به هر ترتیب این نوع مواجهه با مسئله معجزه نیز در بین مومنین ادیان سابقه طولانی دارد و از آنجا که اگرچه در عالم علم ما نمیتوانیم توضیح دقیقی درباره آن بدهیم اما اینچنین هم نیست که به لحاظ فلسفی توجیهاتی درباره آن نداشته باشیم و یا بهتر آنکه بگوئیم از آنجا که داشتن فرض محال، محال نیست، بنابراین یکی از امکانات موجود چنین است که فرض بگیریم که بعضی وقایع که تحت عنوان معجزه از آنها یاد شده است واقع شده است، هرچند که بهتر آن است که همانطور که پیشتر نیز گفتیم معجزه را از دایره حجیت برای افرادی که صرفاً آنرا در کتب تاریخی و دینی خود میخوانند خارج کنیم و تاکید بر وجودش نداشته باشیم، اما امکان این است که برای شاهدین و حاضرین در زمان معجزه، میتواند حجیتی باشد.

Comments are closed.