عدم حمایت نیروهای سیاسی ایران از بهائیان
سروش
حوادث ناشی از رنسانس روشنگریهائی را به دنبال داشت و جوامع بشری را تحت تأثیر قرار داد. نهضت های روشنگری خصوصا در فرانسه علیه ارتجاع مذهبی که قرن ها جامعه انسانی را دستخوش تخریب و ویرانگری ساخته بود سبب گردید اندیشمندانی عرض وجود کنند که عملکرد رهبران مذهبی خود را چون پاپ ها که سبب کشتار عاِلمان و بزرگان علم و ادب گردیده بودند در زیر ذره بین نقد نوگرایی قرار دهند و حرکت تاریخیشان را ارزیابی نمایند. فقر اقتصادی ناشی از جنگ های توسعه طلبانه خصوصاً و خرید و فروش بردگان و استثمار کارگران و کودکان توسط صاحبان ثروت و مکنت و حمایت علمای دین از صاحبان قدرت و ثروت، نهضت ضد کلیسائی و دینی را در بین متفکرین و اندیشمندان و نویسندگان اروپا بوجودآورد و تئوری ارزش اضافی و طبقاتی بودن جوامع کارل مارکس و فریدریش انگلس در بین روشنفکران طرفدار مردم محروم و فقیر جامعه مزید بر علت گردید.
اعلام افیون بودن دین توسط مارکس که ناشی از عملکرد خرافه پرستانه علمای دین بود نفرت و انزجاری در بین روشنکفران نسبت به دین و مذهب ایجاد کرد به طوری که ویکتور هوگو نویسنده بزرگ و شهیر فرانسه در مقابل کلیسا موضع گرفت و بعنوان نماینده مجلس در فرانسه فعالیت کلیسا را در چارچوب کلیسا اعلام و به موعظه کردن در کلیسا محدود و از هرگونه دخالت در سیاست منعشان کرد و این مخالفت نهضت فراگیر مردم در فرانسه گردید و این نهضت رسما توسط ناپلئون اول در مراسم تاجگذاریش به نمایش گذاشته شد و سنت تاج گذاری را که همیشه توسط پاپ انجام میشد ناپلئون از او سلب کرد تاج را از دست پاپ گرفت و خود بر سر نهاد و مخالفت عملی خود را با پاپ اعلام نمود و از آن پس دعوات پاپ برای مراسم ، برای ضایع کردن او بود نه احترام به او! روشنفکران و نویسندگان هم در کتاب ها و رسالاتشان علیه دین و مذهب و کلیسا قلم فرسائی نمودند و عموماً دچار نگرشی شدند که به شکلی آن روی سکه مذهب بود غافل از اینکه اگر روشنفکران به مطالعه دقیق شریعت ها میپرداختند و با روند تکامل جامعه بشری آن ادیان را مورد نقد و بررسی قرار میدادند و از محتوای نصوص مقدس مطلع میشدند که عمر شریعت ها محدود است و برای زمانی خاص که خداوند در نظر گرفته تعیین شده؛ و معانی و مفاهیم کتاب های مقدس را درک میکردند ، قطعا بین علمای دین و شارعین آن فرق میگذاشتند و نگاهشان به دین منصفانه و با خرد همراه میشد و همینطور علمای دین چون نتوانستند مضامین کتاب های مقدسشان را بفهمند علم ستیزی را راهنمای عمل خود کردند و به علت عدم عرفان به مضامین کتب مقدسشان هر آنچه که از ظاهر کتب میفهمیدند تفسیر میکردند و فرزندان علم و خرد را در آتش میسوزانیدند و عطار را نفی بلّد نمودند و مولانا را تکفیر کردند و حافظ را تهدید نمودند و ناصر خسرو را تعقیب! و آنچه نباید بر جامعه انسانی وارد آوردند و اکثریت مردم هم چون محروم از فضائل علم و ادب بودند تحت تربیت عملای دینشان ابزار سرکوب علیه بزرگان علم و ادب بودند و این سرکوبها و اذیت و آزار در تمام سرزمین های دارای نظام های سیاسی فعال مایشاء بود و ایران عزیز ما هم از این مصیبت جهل مستثنی نبوده و نیست.
ا ین مقال قصد صرفا بررسی ماهیت نهضت باب و بهاءالله را به طور مختصر مورد نظر دارد و علل عدم حمایت نهضت های سیاسی ایران از بهائیان ایران را در نگاهی منصفانه نقد و بررسی، و به قضاوت انسان های متعهد و مسئولی وامیگذارد، که با تلاش خستگی ناپذیر به دنبال مفرّی برای نجات جامعه ایران از هیچ تلاشی فروگذار نبوده و نیستند.
از آنجا که در زمان سلسله قاجاریه زمام امور به دست پادشاهان بی کیاست بود، هر از گاهی اگر وزیر با تدبیری چون قائم مقام فراهانی بر سریر قدرت قرار میگرفت و با صلاحاتی چند مبادرت مینمود با توطئه علما و درباریان و عوامل بیگانه مقامش تهدید میشد و جانش هدف کین علماء دین خصوصاً و درباریان مفتخور که قائم مقام دمشان را قیچی کرده بود تا نظم و نسقی باوضاع سیاسی و اقتصادی و فرهنگی جامعه دهد عموماً قرار میگرفت!
با به شهادت رساندن قائم مقام این وزیر باتدبیر و بی بدیل در آن مقطع تاریخی جایگزین شدن فرد بی کیاستی چون میرزا آغاسی این صوفی دجّال حکایت از آن داشت که علمای دین با چه قدرت و نفرتی به دشمنی بزرگان میپرداختند و نظام ارزشی را پایمال و حاکمیت جهل و سرکوب را جایگزین میکردند.
۱۳ سال صدارت میرزا آغاسی جز ویرانگری و فقر و بدهکاری به بیگانگان برای ایران ره آوری نداشت و این مرد بی تدبیر آگاهانه یا ناآگاهانه منافع بیگانگان را به قیمت نابودی ایران تأمین کرد و گمرکات جنوب را به انگلیس ها به ثمن بخس واگذار نمود. در آن زمان ایران از هرجهت منافع بیگانه را تأمین میکرد و محمدشاهِ بی خرد و مطیعِ اراده آغاسیِ بی کیاست فضائی در جامعه ایران ایجاد کرده بودند که هیچ سرزمینی به چنین مصیبتی گرفتار نشده بود. درست در چنین شرایط دهشتناکی نهضت باب و بهاءالله بر اساس نصوص مقدّس چون تورات و انجیل و قرآن شریف و سایر کتب مقدّس دیگر الهی که بظهور مقدّسشان وعده داده شده بود تحقق یافت و بزرگترین نهضت و با ارزش ترین احکام الهی را که راهنمای بشر امروزی بود ارائه دادند، که هیچ فیلسوف و نظریه پردازی قادر به آن مهم نبود.
تأثیرات این نهضت فراگیر و پر محتوی بقدری عظیم بود که گرینوسکایا نمایشنامه نویس روس تئاتر باب و طاهره را در روسیه بر روی اکران آورد و نهضت فکری روسیه تزاری را تحت تأثیر قرار داد و تولستوی بزرگترین نویسنده روس تحت تأثیر این نهضت جهانشمول مکاتباتی با بزرگان علم و ادب انجام داد و تحوّلات این نهضت روحانی بقدری عمیق بود که انقلاب روحانی ۱۹۰۵ روسیه برهبری کشیش گاپون را بهمراه داشت، هرچند که این نهضت توسط تزار بشدت سرکوب گردید معذالک اثرات جنبش باب و بهاءالله کار خود را کرد و ایران و جهان را تکان داد و بخلق جدید موفق گردید.
طاهره قره العین اولین بانوی ایران و جهان تحت تأثیر این نهضت روحانی و مترقی کشف حجاب نمود و تساوی حقوق زن و مرد را که حضرت باب اعلام فرمودند لبیک گفت و در راه ترویج و تبلیغ امر محبوب روحانی خود بشهادت رسید و نام نیکش جاودانه گردید. در ایرانی که نصف جمعیت آن را زنان تشکیل میدادند و زنانش محروم از هرگونه حقوق انسانی و اجتماعی بودند این شاعر توانا و مدرس و اندیشمند، افتخار نهضت رهائی زنان ایران و جهان را به خود اختصاص داد و در راه این مهم بشهادت رسید و همانطور که مسیح توسط دو تن از علمای بزرگ دین به نام قیافا و حنان بشهادت رسید، مرگ حضرت طاهره هم توسط دو تن از علمای بزرگ دین اسلام به نام ملاعلی کنی و شیخ اندرمانی تأئید شد و ناصرالدین شاه حکم به قتل را صادر نمود.
عظمت عمل این بانوی خجسته و خاتوان زمان، ناصرالدین شاه را تحت تأثیر قرار داد و بعلت عدم درک نهضت روحانی باب، عشق طاهره را به محبوب نادیده خود باب را نتوانست بفهمد و از او در صورت عدم پیروی از حضرت باب تقاضای ازدواج و سوگلی بودن حرمسرایش را نمود! طاهره قره العین که واله و شیدای نهضت فراگیر الهی باب بود در پاسخ ناصرالدین شاه به این دو بیت بسنده نمود و ناصرالدین شاه را متحیر و حیران نمود:
تـو و راه و رســــم سکنـــــدری
من و راه و رسم قلنــــــــدری
اگر آن خوش است تو در خوری
اگر این بد است مـــــرا ســزا
هدف از این نوشتار هشدار به روشنفکران خصوصا روشنفکران ایرانیست که هیچ وقت دین را مورد تجزیه و تحلیل قرار ندادند و ظهور نهضت حضرت باب و حضرت بهاءالله این دو مظهر الهی و پیام آوران صلح را در سرزمین ایران مورد عنایت و توجه قرار ندادند و توجه به مضمون و محتوی احکام نجات بخش آنها نکردند و اصولا طبق عادت دیرینه ارزش آفرینی های سرزمین خودشان را کم بهاء دادند و به نظریات عقل محدود فلاسفه و اندیشمندان دوران رنسانس و نظریات مارکس و انگلس و بعضاً لنین بسنده نموده، غافل از اینکه حضرت بهاءالله در یکصد و شصت سال پیش در احکام دوازده گانه اشان تساوی حقوق زن و مرد را اعلام نمودند .
در جامعه ای که زنان آن محروم از هرگونه حقوق انسانی و اجتماعی بودند حضرت باب و حضرت بهاءالله، طاهره و طاهره ها را تربیت نمودند، ترک تقالید و تحری حقیقت و تعلیم و تربیت عمومی و اجباری صلح جهانی وحدت عالم انسانی و وحدت ادیان و اهمیت دین در بوجود آوردن الفت و محبت نه اختلاف و لسان واحد بین المللی را توصیه نمودند. پول رایج جهانی و محکمه کبرای بین المللی را برای حفظ صلح جهانی که سازمان ملل متحد نطفه آن می باشد و مواردی را توصیه نمودند که راه برون رفت از بحران جهانی میباشد. احکامی که یکی بدون دیگری امکان تحقق ندارد. امروزه جامعه بشری بدنبال مفری هستند که این معضل جهانی را که ناشی از نابخردی هاست حل کنند اما به در بسته می خورند! چگونه است که علم با این همه تحولات و دستاوردهایش عاجز از حل این معضل است و اندیشه های طبقاتی مارکس هم راه به جائی نبرد و در بایگانی تاریخ بعنوان تشخیص نادرست انسانی حفظ خواهد شد. تئوری که میلیون ها انسان را به کام مرگ فرو برد و دیوار آهنین را که ساخته بودند فرو ریخت. اندیشه های انسانی برای حل معضل جامعه انسانی دین را افیون نام نهادند!
باشد که مشکلات جامعه انسانی کاهش یابد و خونریزی ها و جنگ ها فروکش شود و مادران فرزندانشان را در جبهه های جنگ از دست ندهند و خانواده ها بی سرپرست نگردند و فحشا و فقر ریشه کن شود و دروغ و ریا و تزویر و نامردمی ها به دموکراسی و استقلال و حسن اخلاق و سلامت جامعه تبدیل گردد! چه شد که جنگهای جهانی و منطقه ای را ایجاد کردند و میلیون ها انسان را به کام مرگ فرو برده و بشری که مسلح به علم است نتوانسته آرامش و آسایش و رفاه را هدیه دهد! اینجاست که حضرت بهاءالله پزشک و باغبان الهی میفرمایند:
"پیامبران چون پزشکانند که به پرورش گیتی و کسان آن پرداخته اند تا بدرمان یگانگی بیماری بیگانگی را چاره نمایند." در یکصد و شصت سال پیش حضرت بهاءالله انسان ها را گلهای یک باغ معرفی نمودند که سبب تنوع و زیبائی آن باغ هستند نه اختلاف . با این تشبیه لطیف روحانی و پیامبر گونه نظام برده داری را منع نمودند و ارزش انسان ها را در هر رنگ یکی دانستند و نظام ارزشی اقتصادی را توصیه نمودند که واقعگرایانه نه آرمانگرایانه بود و تعدیل معیشتی را توصیه نمودند که ناشی از آموزش های اخلاقی و انسانی میباشد نه تضادهای آنتاگونیستی که با دیکتاتوری پرولتاریا باید حل و فصل شود، حضرت بهاءالله جامعه انسانی را به صورت بیماری تشبیه نمودند که باید پزشک حاذق مرض را تشخیص دهد و به درمان آن بپردازد و هیچوقت بر خلاف اندیشه پردازان دگر، دشمن را مریض نمی دانستند بلکه مرض را عامل تخریب معرفی نمودند و توصیه ایشان بر این بود که باید مرض را ریشه کن نمود و انسان در برابر مرض باید واکسینه شود! یعنی این اندیشه است نه افراد که جامعه را به فساد و خرافات و موهومات کشانده و افراد هم تحت تأثیر اندیشه، آلت فعل گردیده اند، لذا این پیامبر راستین پیام صلحشان این بود که اندیشه را نمی توان با جنگ و خشونت از بین برد بلکه اندیشه را با اندیشه باید پالایش داد و سلاح صلح را توصیه نمودند، و کنار گذاشتن جنگ را تشویق فرمودند، حضرت بهاءالله در یکی از کلمات مکنونه خودشان میفرمایند.
به نام خداوند یکتا
رگ جهان در دست پزشک داناست درد را می بیند و به دانائی درمان می کند هر روز را رازی و هر سر را آوازی . درد امروز را درمانی و فردا را درمان دیگر امروز را نگران باشید و سخن از امروز رانید. دیده می شود گیتی را دردهای بیکران فرا گرفته و او را بر بستر ناکامی انداخته مردمانی که از باده خود بینی سرمست شده اند. پزشک دانا را از او بازداشته اند. این است که خود و همه مردمان را گرفتار نموده اند. نه درد را می دانند و نه درمان میشناسند. راست را کژ انگاشته اند و دوست را دشمن شمرده اند. بشنوید آواز این زندانی را. بایستید و بگوئید شاید آنان که در خوابند بیدار شوند. بگو ای مردگان دست بخشش یزدانی آب زندگانی می دهد بشتابید و بنوشید هر که امروز زنده شد هرگز نمیرد و هر که امروز مُرد هرگز زندگانی نیابد.
این پزشک دانا از سرزمین ایران برای هدایت بشریت برخاست و نسخه شفا بخش ایشان منحصر به ایران تنها نبود، زیرا حضرت بهاءالله این پیامبر الهی فرمودند خداوند برای بندگانش مرزی قائل نشده و این مرزها ناشی از عقل محدود انسان بوده که سبب اختلاف و جنگ گردیده، بشر امروزه که بدرجه بلوغ رسیده است احتیاج به مرز ندارد و ترک این تعصبات را که هادم بنیان انسانی است را توصیه نمودند و فرمودند جهان کالبد انسانی است و اعضاء این کالبد باید در نهایت سلامت باشد تا سلامت جامعه انسانی تضمین گردد.
حضرت بهاءالله می فرمایند، ای دانایان امم از بیگانگی چشم بردارید و به یگانگی ناظر باشید و به آنچه که اسباب راحت و آسایش عموم اهل عالم است تمسک جوئید. این یک شبر عالم یک وطن و یک مقام است از افتخار که سبب اختلاف است بگذرید و به آنچه که علت اتفاق است توجه نمائید نزد اهل بهاء افتخار به علم و عمل و اخلاق و دانش است نه بوطن و مقام ای اهل زمین قدر این کلمه آسمانی را بدانید چه بمنزله کشتی است از برای دریای دانائی و بمنزله آفتاب است از برای جهان بینائی.
اگر بدیده بصیرت به نگاه حضرت بهاءالله به این جهان بنگریم ملاحظه خواهیم نمود که این بزرگوار در یکصد و اندی سال پیش که تکنولوژی و رشد آن هنوز دوران جنینی را می گذراند این جهان پهناور را یک شبر (وجب) توصیف فرمودند، یعنی دهکده کوچک را پیش بینی می نمودند و بهمین منظور ضرورت وحدت عالم انسانی را حکم دادند و از تعصبات ملی و وطنی منع نمودند. البته این مهم ایجاد توهم ننماید که دوست داشتن وطن با تعصبات زمین تا آسمان فرق دارد.
حضرت بهاءالله می فرمایند تعدد زبان ها سبب اختلاف گردیده اند، لذا جهان بشری نیاز به لسان واحدی دارد که علاوه بر زبان مادری ، آن زبان بین المللی شود و همگان بیاموزند و ارتباط انسان ها سهل گردد.
حضرت بهاءالله اصول ادیان الهی را یکی دانسته اند و می فرمایند دین باید سبب الفت و محبت گردد نه اختلاف لذا وحدت ادیان را حول پیام الهی توصیه نمودند.
میفرمایند هر آنچه دارید بنمائید ا گر مقبول افتد مقصود حاصل والّا تعرض باطل، یعنی هیچ اصراری بر اثبات مدعای خود نداشته باشید و در قانع کردن هیچ پای مفشارید، زیرا انسان خود بدرجه بلوغ رسیده است و با ارائه راه، شخص مسئول انتخاب یا رد آن است. حضرت بهاءالله با اظهار امرشان اعلام فرمودند، سراپرده یگانگی بلند شد بچشم بیگانگان یکدیگر را نبینید همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار.
تعلیم و تربیت اجباری و عمومی حضرت بهاءالله یکی از راهکارهای اساسی فقرزدائی فرهنگی و آموزشی است ایشان به اهمیت تربیت وقوف کامل داشتند و در بیاناتشان اظهار می داشتند اگر برای خانواده ای مقدور نباشد که تمام فرزندان را برای تحصیل علم تأمین نمایند فرزندان دختر در الویت قرار میگیرند، چرا که مادران اولین کسانی هستند که فرزند در دامن آنها تربیت می شود پس ضرورت یادگیری و آموزش آنها بر مردان مقدم است.
بشریت برای صلح تلاش مذبوحانه ای انجام می دهد زیرا راهکارهای رسیدن به آن را ندارد، ولی حضرت بهاءالله صلح جهانی را در راهکار های ارائه داده شده که همانا تعالیم دوازده گانه اشان می باشد نشان داده اند که به شمه ای از آن تعالیم اشاره رفت و تمام هدف این نوشتار باز نمودن دریچه ای به افق تابناک تعالیم این پیامبر راستین برای هدایت بشری بوده، حال که این دریچه سحری ذهن کنجکاو را محرک است با مطالعات صدها جلد کتاب این پیامبر و فرزند راستین و جانشین آن بزرگوار حضرت عبدالبهاء و حضرت ولی امرالله ایجاد کننده نظم نوین اداری بهائی در انتخاب راه، صبح صادق را شاهد خواهیم بود.
حالیه که با قطره ای از تعالیم آن بزرگوار آشنا شدیم این پرسش پیش می آید که چرا پیشکسوتان روشنگری در ایران موفق به شناسائی این گوهر گرانبها و ایجاد کننده ارزش های انسانی و روحانی نشدند بلکه بدون هیچ دلیل و مدرکی به تهمت و افترا و اذیت و آزار آن بزرگان و پیروانشان به ترفندهای مختلف متوسل شدند و نویسندگانی چون احمد کسروی بدون تحقیق و مطالعه به رویه نویسی و امثال احسان طبری این شریعت را حلقه زنجیر امپریالیسم دانستند و مدعیان روشنگری، خود همانند آخوندها تهمت و افتراء را یدک کش اندیشه های خود قرار دادند و این سنت زشت را هنوز که هنوز است تعقیب می نمایند که متأسفانه این سم پاشی های گوبلزی تأثیر خود را بر ذهن عزیزان روشنفکر گذاشته و مانع از پویائی آنها در شناخت دیانت رهائی بخش انسانی گردیده ! دیانتی که کافی است صفحه اول آن را ورق زنید دیگر رهایش نخواهید کرد. البته انسانهای صادق و راستینی که به جستجوی حقیقت بعد از فروپاشی کمونیسم سرگردان هستند و بگرد خود دور چو پرگار می زنند و انساندوستی و مهرورزی و خدمات به جامعه را در آثار و کتب اندیشمندان برون مرزی می دانستند می توانند با مطالعه آثار حضرت بهاءالله ارزش آفرین ها را شناسائی کنند و با شهامت و قدرت در مقام مقایسه قرار دهند. البته برای بعضی از روشنفکران سنگین است سالها اندیشه ضد دینی خود را که به آن فخر می کردند با شناخت این دین بکنار بگذارند، زیرا اندیشه ای را که سالها بعنوان حقیقت تلقی می کردند و حالیه بطالت آن را احساس می کنند، و شاهد خاک خوردن آن در بایگانی تاریخ هستند ، کنار گذاشتن و وداع کردن با آن شهامت و شجاعتی بمراتب از قبل قوی تر را طلب می کند. اینجاست که بین منیّت ها و صداقت ها تمیز داده می شود و در بوته آزمایش شخصیتی قرار می گیریم، اگر صادق باشیم اعتراف خواهیم نمود که تاکنون به خطا می رفتیم و اگر خودخواه که اصرار در باورهای غلط خود می نمائیم. بعضی مواقع در این دو انتخاب هم قرار نمیگیریم بلکه خودخواه نیستیم ولی شرم داریم که باشتباهات اعتراف کنیم و با سکوت از آن می گذریم و زیبائی های این باغستان الهی را بنمایش نمی گذاریم! چرا؟ زیرا قبلاً باغستان کذائی را که محصول ذهن مان بود پرستش می کردیم و تعلق خاطر به آن ما را از حقیقت الهی که امر محتومی است باز می دارد. این ظرافت های روان است که اگر به شناخت آن نپردازیم در دام منیت ها گرفتار می شویم و حقیقت را که به فرموده حضرت بهاءالله یکی است و تعدّد ندارد نفی میکنیم و ما هم در صف دشمنان حقیقت با بیان حقیقت کاذب به نفی آن می پردازیم.
این واقعیت های تلخ بنظر می رسد که روشنفکران را در ایران به سمت مخالفت با دیانت بهائی سوق داد. جو کمونیزم حاکم بر جامعه جهانی چنان عطش کاذبی ایجاد کرده بود که پویندگان و جویندگان آن موقعیکه به مقصد رسیدند متوجه شدند که آن اندیشه سرابی بیش نبود و از آنجا که اکثریت آن پویندگان بدنبال حقیقت بودند حال دچار خلاء عظیمی گشته اند بعضی ها که متوجه به بن بست رسیدن تئوری گردیدند کتاب را بستند و بدنبال حقیقت سرگردان و بعضی برای این اندیشه بی اساس بدنبال توجیه هستند و عملکرد رهبران سیاسی را سبب فروپاشی می دانند و با ساده اندیشی سیاسی کاسه داغ تر از آش شدند و این مترسک سیاسی را راهنمای عمل خویش قرار داده و هم چنان بر این طبل توخالی می نوازند و چون پیروان ادیان گذشته اسرار بر حفظ و تحمیل نظراتشان بعنوان حقیقت پای می فشارند.
و تا کی می خواهند چشمان حقیقت بین را بروی این دنیای تاریکشان بگشایند، و باورشان شود جهان جهان دگر است و پیام پیام دگر.
پیام ناجی بشر، بهاءالله، پیامی که جنگ و تضادهای آشتی ناپذیر در آنها نفی شده و از وحدت اضداد و وحدت در کثرت سخن بمیان آمده است. اگر در ایران علمای دین با شدت به مخالفت با شریعت حضرت بهاءالله تلاش می ورزند و فرزندان خردسال و حتی دوره دبستان را به خاطر باورهای بهائی مورد اذیت و آزار و بعضاً شکنجه قرار می دهند علت دارد، زیرا حضرت بهاءالله فرموده اند در شریعتشان آخوند و ملائی وجود ندارد و امر به معروف و نهی از منکر ممنوع گردیده لذا در جامعه بهائی همه یکسان هستند و واتیکان و حوزه علمیه ای وجود ندارد که عده ای به نام علمای دین به تن پروری و مفتخوری عادت نمایند.
در جامعه بهائی رهبران دینشان را بهائیان در نهایت اختفا انتخاب می کنند و هیچ کاندیداتوری برای انتخاب شدن ثبت نام نمی کند و پس از انتخاب شدن به محافل محلی و ملی و بیت العدل اعظم الهی معرفی می شوند و افراد منتخب موظفند پس از انتخاب شدن انجام وظیفه نمایند و هیچ برتری بر دیگر بهائیان ندارند و این انتخابات در نهایت آزادی اراده و احترام به حقوق فردی صورت می گیرد، به همین خاطر اکثریت علمای دین که منافعشان در شریعت حضرت بهاءالله به مخاطره می افتد و باید در تلاش معاش باشند به ضدیت با این شریعت پرداخته اند و شمس حقیقت را با ایجاد ابرهای مصنوعی از دید مردم ایران پنهان می نمایند، غافل از اینکه حامی اجرای احکام پیامبران، خدای مهربان است و این تلاش های مذبوحانه راه بجائی نمی برد و اراده الهی بر این است که بشریت از این موهبت بهره مند شود و دین الهی هم مرز ندارد، اگر در ایران تضیقاتی ایجاد می شود پرتو این شمس حقیقت از سرزمین های دیگر نهال این شجره حیات را زنده و پویا بنمایش می گذارد . فرعون با تمام قوا فرزندان تازه به دنیا آمده را بشهادت رساند ولی اراده الهی بر این قرار گرفت که موسی زنده باشد و در قصر فرعون و در دامن فرعون و خانواده او تربیت شود و رشد یابد اینجاست که ضرب المثل معروف بکار میآید که عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد. بیش از ۱۶۳ سال است که علمای دین و حکومتیان با شریعت جهانشمول حضرت بهاءالله سر ستیز دارند ولی امرحضرت جهانی گردیده و بشریت دستورات و احکام آن بزرگوار را عملاً ناگزیر از اجرا می باشد. اروپائی که مرکز جنگهای جهانی بود و آتش خصوصا دو جنگ جهانی از آنجا زبانه کشید امروزه مرکز صلح جهانی گردیده مرزها را برداشته پول رایج را ایجاد کرده و قبل از ایمان آوردن به حضرت بهاءالله احکامش را اجرا نموده و زمینه وحدت جهانی را هموار می نماید و جای تعجب دارد که آب در کوزه ما تشبنه لبان می گردیم و یار در کوچه و ما گِرد جهان می گردیم.
البته این سنت پیغمبر ستیزی منحصر به حضرت باب و بهاءالله نبوده، مسیح را از سرزمین مادریش طرد کردند و تهمت وابستگی به رومی ها را به او زدند. حضرت محمد را وادار کردند که شبانه در لباس مبدل مکه را ترک نماید و او را دست پرورده سلمان فارسی دانستند، کسی که عاشقانه در راه آرمان حضرت محمد تا آخرین لحظه حیاتش حصیر بافی می کرد و به مردم محروم جامعه کمک می کرد. حضرت ابراهیم را نفی بلد نمودند و این گوهرهای گرانبها در سرزمین جهل شناخته نشدند و مورد اذیت و آزار واقع شدند حضرت باب را تیرباران کردند و حضرت بهاءالله را به تبعید فرستادند و روشنفکران لحظه ای کنجکاو نشدند که چرا در ایران بهائیان را مورد اذیت و آزار قرار می دهند در صورتیکه شاهد تلاش های اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و سازندگی بهائیان بودند! و تحصیلات عالیه را در این قشر شاهد بودند. البته علت اصلی عدم حمایت از این اقلیت قدرتمند و با دانش و فرهیخته و سالم عدم دخالت آنها در دسته بندی های سیاسی بود که بنا به توصیه و حکم پیامبرشان در سیاست دخالت نمی کردند و با کار فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی معضلات جامعه ایران را حل و مرض را درمان می نمودند و چون این پیامبرتشخیص درستی از جامعه داشت، نیروهای سیاسی فعال در جامعه که بدنبال جذب نیرو بودند این قشر عظیم انسانی را مورد حمایت قرار ندادند و حتی سرکوبی های آنها را توسط علمای دین تلویحاً تأیید می کردند و به خاطر مصالح سیاسی چشم بر روی این حماقت ها و جنایت ها می بستند و هیچگونه اعتراضی نسبت به سرکوبی و کشتار آنها در نشریات و تظاهرات خود نشان نمی دادند. در صورتیکه در ادعای خود حمایت از انسانیت و آزادی و دموکراسی را داشتند که البته دموکراسی و آزادی را برای خودشان در نظر داشتند، چرا که به قول خودشان مسائل را طبقاتی می دیدند نه انسانی! و مهارت عجیبی در بازی با کلمات داشتند و حقیقت را در ذهن محدود و بسته خود جستجو می کردند. و بهائیان را قشر مشکوکی می پنداشتند همینطور که دبیر کل حزب توده ایران در خاطرات خود زرتشتیان را هم اقشار مشکوکی معرفی می کند! در شرایطی که در رأس رهبری تشکیلات سیاسی جناب کیانوری و احسان طبری قرار داشتند و به قضاوت های عجولانه آمیخته به مزاج مبادرت می نمودند و پیروانشان آنها را نظریه پرداز می دانستند و مقلّد اندیشه های آنها بودند چه انتظار از پیروان علمای دینی می توان داشت!
غافل از اینکه اندیشه تهمت یک فرهنگ ایرانیست. همینطور شاهد و خمینی و جمهوری اسلامی کمونیست ها را جاسوسان روسیه می شمردند ولی همین کمونیستها در آمریکا و اروپا جاسوس شمرده نمیشدند بلکه شهروند کشورشان بودند. پس فرهنگ تهمت و افترا در تار و پود جامعه ما ریشه دوانده و مختص یک قشر خاصی نیست. این است که نمی گذارد خوب از بد تمیز داده شود و درست از نادرست و کژ از راست و حقیقت از کذب شناخته شود. بهتر است که نگاهمان بعنوان انسان به همنوع دوخته گردد نه بعنوان همدین و یا هم مسلک که همه اینها ناشی از تعصباتی است که حضرت بهاءالله می فرمایند هادم بنیان انسانی است و اگر این تعصبات و تقالید را کنار بگذاریم راه رسیدن بوحدت را شناسائی خواهیم کرد و بقیه ابزار و احکام آن را حضرت بهاءالله ارائه داده اند بقول عرفی شیرازی که در بیت زیبایش توصیف قشنگی از انسانیت دارند می گوید:
چنان با نیک و بد خو کن که بعد از مردنت عرفی
مسلمانت به زمزم شوید و هندو بسوزاند
در پایان نظرتان را به یکی دیگر از احکام حضرت بهاءالله جلب می نمایم.
حضرت بهاءالله می فرمایند:
دانای آسمان می فرماید گفتار زشت بمنزله شمشیر است و نرم آن بمنزله شیر کودکان جهان از این به دانایی رسند و برتری جویند.
۰۷/۰۴/۱۹