اخلاق سیاسی هخامنشیان

 

اخلاق سیاسی هخامنشیان

 

شهریار سیروس

 

مقدمه:

۱-حضرت عبدالبهاء مرکز میثاق دیانت بهایی حدود یکصد و سی سال پیش ملت ایران را مخاطب قرار دادند و ایشان را به باز سازی و احیاء مدنیت ایران دعوت نمودند. یکی از نکاتی که در اولین فراز های این کتاب که به "رسالهء مدنیه" معروف شد، مطرح گردید این مسئله بود که مردم ایران "خرم روزگاران خوش پیشین " را به خاطر آرند و طبعا از محسنات آن روزگاران پیروی نمایند.

یکصد و بیست و پنج سال پس از صدور رساله مدنیه بیت العدل اعظم مرجع بهاییان عالم در پیامی خطاب به بهاییان ایران نگاهی مجدد به این رساله افکندند و یاد آوری نمودند که هنوز دوای مسئله تجدد در ایران را باید در همان ماخذ جستجو کرد. در ادامه هم اشاره به الگوهایی سیاسی و علمی و فرهنگی در تاریخ ایران می کنند. از جمله کورش، داریوش، ابن سینا، زکریای رازی، حافظ و سعدی.

 

شاید جای تامل داشته باشد که هرکدام از شخصیت های ذکر شده ضرورتا واجد خصوصیاتی منحصر به فرد از بین خیل همگنانشان می باشند ولزوما باید برای بهترین الگو برداری از تاریخ آن جنبه ها و خصوصیات مورد توجه و امعان نظر قرار گیرد، که طبعا مستلزم تدقیق و تحقیق فراوان می باشد.

در این مقاله سعی نگارنده صرفا نگاهی گذرااست به اصول و بنیان هایی که هخامنشیان بالاخص کورش و داریوش در تاسیس مدنیتی درخشان، به آن ها تکیه نمودند ، یا آن را ایجاد کردند.

۲-معمولا ارزش تحقیقی یک مقاله را منوط به ماخذ و استنادات به آنها می دانند. اما نوع ماخذ و استناد به آن ها در این مقاله کمی متفاوت است زیرا این ارجاعات مستقیما به لوحه ها و سنگ نبشته هایی است که در کشفیات باستان شناسی کشف و باز خوانی شده اند.از آنجا که این آثار کمتر گرد آوری شده اند در این مقاله صرفا به محل کشف یا استقرار اصل کتیبه اشاره خواهم کرد و مطمئنم که برای خواننده علاقه مند این استناد جالب تر هم خواهد بود.

 

 

 

سنگ نبشته ها معمولا تاریخی هستند که به دست فاتحان و حاکمان نوشته می شوند و به همین دلیل در نظر اول شاید منبعی غیر قابل استناد به نظر آیند. اما پر واضح است که جانب دارانه ترین و به تعبیری تحریف شده ترین منابع کهن هم واجد نکاتی هستند که آن ها را بی اندازه ارزشمند می سازد. علت اصلی هم آن است که این تحریفات لزوما از منظری معاصر و بر اساس معیار های ارزشی و اخلاقی رایج انجام می شده ( و می شود )و هیچ فردی یا بطوراخص  هیچ حاکمی معیار های ارزشی آینده را نمی تواند پیش بینی نماید و به آنچه در همان دوران ارزشمند است مباهات می کند مگر آنکه قصدی آگاهانه در تغییر ارزش ها داشته باشد، که این قصد خود ارزش است .

نمی توان باور کرد در دوره ای که مدار افتخار حاکمان زمانه تعداد سرهای بریده دشمنان بوده، حاکمی چون داریوش به منشور حقوق بشر بیست و پنج قرن بعد نظر داشته باشد!و با درج تحریف هایی بخواهد خود را نزد "ما" موجه سازد . چند مقایسه کوچک شاهدی کامل بر این مقوله خواهد بود.

 

شاید اولین و مهم ترین اصل سیاسی هخامنشیان دین مداری آنهاست . اغلبی از معاصران با توجه به رواج تفکر جدایی دین از سیاست در دوران معاصر، مایلند که هخامنشیان را حاکمانی غیر دینی تصور کنند. اما اساسا هخامنشیان منشاء و مشروعیت حکومت خود را الهی می دانند. کتیبه بیستون که از بسیاری جهات مهم ترین نبشته داریوش است می گوید:

"داریوش شاه گوید: به خواست اهورمزدا من شاه هستم، اهورمزدا شاهی را به من عطا فرمود…"(1)

این جمله ای است که بارها و بارها در بیستون و دیگر کتیبه های داریوش وسایرشاهان هخامنشی دیده می شود. اما کار به این جا ختم نمی شود حضور دین و نماینده اش اهورمزدا در همه جا هست. به عبارت دیگر داریوش "اعطای پادشاهی، پیروزی در جنگ ها، کمک به مردم، فتح شهر ها، آبادی کشور، عدم ترس از دشمنان و حفظ خاندانش" را منوط به برکت و حمایت اهورمزدا می داند و او را به عنوان" خالق شکوه و جلال ، خالق شادی، خالق زیبایی، خالق خرد، حامی راستگویان و درستکاران و یاری رسان به مردم" می ستاید.

مع هذا داریوش در مذهب خویش تمامیت خواه نیست. اولا در جاهایی، داریوش احترام یا حتی نیایش بر خدایان دیگر را روا می دارد، چنانچه در هنگام فتح مجدد بابل، بر بعل مردوخ خدای بزرگ بابلیان کرنش می کند.ثانیا لوحه های گلی یافته شده از تخت جمشید نیز ثابت می کند که اعیاد و جشن های مذهبی ملل تابعه نه تنها مجاز بوده بلکه سهمیه های مضاعفی از شراب و گندم و دیگر مایحتاج در ایام جشن های مذهبی گوناگون به ولایات ارسال می شده و بالعکس، برای جشن های مذهب رسمی حکومت مرکزی، الزاما به ایالاتی که اعتقادات مشابهی نداشتند، اجباری برای برگزاری مراسم مذهبی ایجاد نمی شده.

در بیستون داریوش می گوید:"…من پرستشگاه هایی را که گئومات مغ ویران کرده بود مرمت کردم. به مردم چراگاه ها و رمه ها و غلامان و خانه هایی که گئومات مغ ستانده بود بازگرداندم…"(2) و می دانیم گئومات، یک مغ، یعنی کاهنی افراطی، یا به تعبیر امروزی بنیادگرا بوده .حال آنکه خود داریوش در آخرین جمله بیستون می  گوید:"آن که اهورمزدا را بپرستد چه زنده چه مرده، برکت از آن او خواهد بود."(3)

برقراری نوعی اعتدال بین باور دینی به عنوان منشاء اخلاق و آزادی عقیده برای آحاد مردم نیازمند مراقبتی سخت و تفکری عمیق است.

به همین دلیل است که داریوش منشاء اخلاق ، و مهم ترین مظهر آن یعنی راستگویی را نیز اهورمزدا می داند:

"داریوش شاه گوید: اهورمزدا با خدایان دیگر مرا یاری کناد! و این کشور را اهورمزدا از دشمن از خشکسالی و از دروغ محفوظ داراد. به این کشور نیاید نه دشمن، نه خشکسالی ، نه دروغ! این را (چون ) برکتی من از اهورمزدا درخواست می کنم…"(4)

درواقع داریوش عصاره دین را اخلاق و عصاره اخلاق را راستگویی می داند، در کتیبه نقش رستم که داریوش آن را بر آرامگاه خود چون وصیت نامه اش نبشته مضامینی می بینیم که حیف است از آن حذف کنم:

"بند ۱ :خدای بزرگی(است) اهورمزدا ، که این شکوهی را که دیده می شود آفریده، که شادی مردم را آفریده، که خرد وفعالییت را بر داریوش شاه فرو فرستاد.

بند ۲ :داریوش شاه گوید : به خواست اهورمزدا ، چنان کسی هستم که راستی را دوست هستم، بدی را دوست نیستم. نه مرا میل(است) که (شخص) ضعیف از طرف توانا (به او) بدی کرده شود. نه آن مرا میل (است) که (شخص) توانایی از طرف ضعیف (به او) بدی کرده شود.

بند۳: آنچه راست (است) آن میل من (است). مرد دروغگو را دوست نیستم. تندخو نیستم. آن چیز هایی را که هنگام خشم بر من وارد می شود سخت به اراده نگاه می دارم.

بند ۴: سخت بر هوس خود فرمانروا هستم. مردی که همکاری می کند، او را بجای همکاری(اش)همان طور او را پاداش می دهم. آنکه زیان می رساند ، او را به جای زیان (اش) کیفر می دهم. نه مرا میل (است) که مردی زیان برساند. نه حتی مرا میل (است) اگر زیان برساند کیفر نبیند.

بند ۵ : مردی آن چه بر علیه مردی بگوید آن مرا باور نیاید ، تا هنگامی که سوگند هر دو را نشنوم.

بند ۶ : مردی آن چه برابر قوایش کند ، یا بجا آورد خشنود هستم و میلم (نسبت به او)بسیار (است) و نیک خشنود هستم.

از چنین نوع (است) هوش و فرمانم چون آنچه را از طرف من کرده شده، چه در کاخ ، چه در اردو گاه، ببینی یا بشنوی، این فعالییت من است علاوه بر عقل و هوش."(5)

این مجموعه نشان می دهد که بنیان اخلاق سیاسی هخانشیان چگونه بوده است. جالب آن است که نه تنها دروغ را بزرگ ترین دشمن می داند بلکه دوام و قوام و امن و امان کشور را در دوری از دروغ می شمارد:

" داریوش شاه گوید: تو که از این پس شاه خواهی بود خود را قویا از دروغ بپایی  . اگر چنان فکر کنی (که) کشور من در امان باشد، مردی که دروغزن باشد، او را سخت کیفر ده."(6)

اما از این جالب تر آن که نه تنها داریوش خود پرهیز از دروغ را آموزش می دهد و مجازات و مکافات را موجد نظم در جامعه می داند در مورد اقدامات خود خفض جناح می کند و می گوید:

"به خواست اهورا مزدا و خودم بسیار (کارهای) دیگر کرده شد(که)آن در این نبشته نیامده است. به آن جهت نبشته نشد مبادا آن که از این پس این نبشته را بخواند آن چه بوسیله من کرده شد، در دیده او بسیار آید (و) این او را باور نیاید، دروغ پندارد."(7)

ما امروز به آن چه داریوش در عبارت فوق گفته اطمینان داریم و می دانیم دستاورد های داریوش بسیار بسیار بیش از اینی است که در سنگ نبشته ها آمده است.

ورای آنچه گفته شد بررسی نوع نگاه داریوش به مردم و ملت است . در بسیاری از عبارات بالا بطور غیر مستقیم دیدیم که داریوش به ضعیف ارج می نهد و دفاع از او در برابر ظلم قوی را وظیفه خود می داند. وفاداری و عدالت را بر خود و دیگران واجب می شمارد، و مجازات و مکافات را رعایت می کند اما آنجا که مستقیم مردم را در نظر می آورد متن واقعا جالب می شود:

"داریوش شاه گوید: اگر چنین می خواهی که "از دیگری نترسم" این مردم پارسی را محفوظ بدار. اگر مردم محفوظ باشند از این پس تا دیرترین(زمان) شادی ناگسستنی ، از اهورمزدا بر این خاندان فرو خواهد رسید."(8)

در کتیبه نقش رستم  توصیه ای ابدی می کند:

"خدای بزرگ (است) اهورمزدا که این زمین را آفرید که آن آسمان را آفرید. که شادی مردم را آفرید. که داریوش را شاه کرد.

…ای مرد! فرمان اهورمزدا، آن به نظر تو ناپسند نیاید! راه راست را ترک منما."(9)

 

 اما وارثان داریوش به تدریج از این معیار ها دور شدند. کتیبه های پادشاهان هخامنشی از زمان خشیارشا به بعد هرچند از همان الگوی اصلی داریوش تبعیت می کنند، و شکلی بسیار تکراری به خود می گیرند، اما چند تغییر ظاهرا جزیی با نگاهی دقیق تعیین کننده می شوند.

در این کتیبه ها تقریبا هیچ موردی از موازین اخلاقی دیده نمی شود و صرفا به مدح و ستایش قدرت و جلال شاه پرداخته می شود. از همه مهم تر چرخشی است که در جریان پرستش صورت می گیرد. می دانیم که تحت تاثیر فرهنگ یونان پرستش چند خدایی به ایران راه پیدا می کند، و آهسته زعمای مذهبی ایران از یگانه پرستی دور شدند. برای اولین بار در کتیبه خشیارشا است که می بینیم خدای جدیدی بنام "ارت" مطرح می گردد و در کنار اهورمزدا "با فروتنی" پرستش می شود.

در کتیبه ای در تخت جمشید می بینیم:"خشیارشا گوید:این کاخ را بنا کردم بعد از آن که من شاه شدم، این بخشش را من از اهورمزدا تقاضا می کنم. اهورمزدا با خدایان شهریاری مرا و آن چه بوسیله من کرده شده بپایاد."(10)

اساس کتیبه ها از زمان اردشیر اول به بعد همین می ماند، یعنی:

– اهورمزدا همراه با "خدایان" ذکر می شود.

– کمتر از فضایل اخلاقی بالاخص دروغ سخنی به میان می آید.

– اردشیر دوم نام خدایانی چون آناهیتا (ناهید) و میترا (مهر) را در کنار اهورمزدا به عنوان حافظ ملک و ملت می آورد و از این پس و بوسیله اردشیر سوم ادامه می یابد.

 

لکن خواننده دقیق و با هوش حتما تا حال متوجه شده است که سخنی از کورش بزرگ به میان نیامده و حتما حدس می زند که در این کار عمدی بوده است. کورش در کل تاریخ باستان یک استثناست. او را می توان سیاستمدار صلح نامید. کورش اولین کسی است که در زمان پیروزی ندای تساهل سر می دهد و بردگان را آزاد می کند، پرستش خدایان اقوام تابعه را آزاد می داند،به کنار، حتی قوم به اسیری آمدهء یهود را آزاد نموده و زمینه بازگشت یا اقامت آزادانه آن ها را در بابل یا اراضی مقدسه فراهم می کند.

این اقدامات در مقایسه با معاصرانش خدایگانی می نماید.مثلا آشور نصیر پال پادشاه آشور در کتیبه پیروزی خود می نویسد:

"… به کمک آشور و ایشتار،خدایان بزرگ و حامی من،…. ششصد نفر از لشکر دشمن را سربریدم و سه هزار نفر از اسیران آنان را زنده در آتش سوزاندم…. حاکم شهر را به دست خود زنده پوست کندم و پوستش را به دیوار شهر آویختم… بسیاری را در آتش کباب کردم و دست و گوش و بینی زیادی بریدم، هزاران چشم از کاسه و هزاران زبان از دهان بیرون کشیدم و سرهای بریده را از درختان آویختم.."

به کتیبه آشوربانیپال پس از تصرف شوش توجه کنید:

"من، شوش شهر بزرگ و مقدس را به خواست آشور و ایشتار فتح کردم… من زیگورات شوش را که از آجر های لعاب دار لاجوردی درست شده بود، شکستم… معابد عیلام را با خاک یکسان کردم و خدایان و الهه هایش را شکستم، سپاهیان من وارد بیشه های مقدسش شدند…..و به آتش کشیدند.من … سرزمین شوش را به ویرانه ای بایر تبدیل کردم… صدای انسان و… فریاد شادی …. بدست من ار آن جا رخت بر بست و خاک آن جا را به توبره کشیدم و به ماران و عقرب ها اجازه دادم آن جا لانه نمایند.."

هر چند دو نمونه ذکر شده بسیار فجیع می نماید اما به راحتی از خلال آن ها پژواکی از زشتی های متوالی و اقدامات غیر اخلاقی – نه فقط در عهد باستان که در طول تاریخ پر محنت بشر- رامی توان شنید.

برای پایان مقاله به قسمتی از اولین فرمان حقوق بشر ، یعنی منشور کورش بزرگ می پردازم که گویی بعد از عبارات فوق به طنین دل انگیز چشمه ای آب گوارا برای بشر تشنه می ماند که هنوز هم تازگی – و ضرورت – خود را دارد:

"… آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم گام های مرا با شادمانی پذیرفتند.مردوخ دل های پاک مردم بابل را متوجه من کرد، زیرا من او را گرامی داشتم…. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید.

من برای صلح کوشیدم، برده داری را بر انداختم، به بدبختی ها پایان دادم،فرمان دادم همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند….فرمان دادم که هیچ کس را از هستی ساقط نکنند.

من برای همه مردم جامعه ای آرام ساختم و صلح و آرامش را به تمام مردم عطا کردم."(11)

 

ماخذ:

———————————————

۱- کتیبه داریوش در بیستون ، ستون اول ، بند ۵

۲-همان، بند ۱۴

۳-همان، ستون ۵ ،بند ۳ ( آخرین جمله کتیبه)

۴-کتیبه داریوش در تخت جمشید، بند ۳

۵-کتیبه داریوش در نقش رستم، بند ۱ تا ۶

۶- کتیبه داریوش در بیستون، ستون ۴ ، بند ۵

۷- همان، بند ۸

۸- کتیبه داریوش در تخت جمشید ، بند ۳

۹- کتیبه داریوش در نقش رستم ، بند ۱ و بند ۶

۱۰-کتیبه خشیارشا روی یک زیر ستون در موزه لوور پاریس،به سه خط پارسی باستان، عیلامی . بابلی، بند ۲

۱۱-منشور کورش بزرگ، گزیده ای از بندهای۱۷-۱۸-۱۹-۲۳-۲۴-۲۵-۲۶-۲۸

 

Comments are closed.