تقوی و خشیـﺔ

 

    تقوی و خشیـﺔ

تربیت یکی از عمده مسائل حیات آدمی بوده و از اهمیت و پیچیدگی زیادی نیز برخوردار است و سعادت زندگی او در کره خاک پیوندی عمیق با آن داشته و دارد و در گذر اعصار و قرون  نسلهائی که پیاپی پدیدار شده‏اند به شکلی برای حلّ آن سعی کرده‏اند، ولی هرگز نتوانستند راه حل مناسب و دائمی برای آن بیابند. سیر تحوّل اندیشه و ترقیات علمی و روابط روز افزون بشر، سبب شده که عالمیان هر روز بیشتر به وجوب و لزوم تربیتی جهانی و عمومی پی ببرند و هر چه عالمیان بدلیل دوری از روحانیت حقیقی سرخورده‏تر می‏شوند و سرشان به سنگ مادیّت می‏خورد این وجوب مشهود‏تر می‏گردد.

 

هدف اساسی تربیت آدمی، تمهید سبیل برای رسیدن به کمال مطلوبی است که به مشیّت الهیه در هر دور و زمان، بفراخور نیاز واستعداد مردم مقدّر و مقرّر می‏شود. درباره اهمیت تربیت سخن بسیار گفته‏اند و با توجه به این گفته سِفر پیدایش که انسان بصورت الهی آفریده شده و خداوند روح خود را در او دمیده و او را خلیفه خود قرار فرموده و نیز این حقیقت که انسان در عالم هستی رتبه وسطی را داراست و اگر تحت مراقبتهای شایسته قرار گیرد، فرشته خو گردد و اگر از نعمت تربیت محروم ماند به مقام وحوش تنزّل کند و حتی از آنان در درنده‏خوئی گوی سبقت برباید، بر ما اهمّیت آن آشکار و مبرهن می‏گردد. انسان را می توان مانند معدنی از جواهرات دانست که به تربیت استخراج می‏گردد.

به نظر من تقوی و خشیـﺔ اولین اصول تربیتی می باشند که باید کودکان را به آن خلعت شریف آراست و در ایجاد و تحکیم آن نهایت سعی و اهتمام را نمود. چه، آنگاه که به این اکلیل جلیل مکلل گردند، دیگر راه بر هر عمل سوئی بسته و راه راست و روشن حقّ در برابر دیدگان ظاهر می‏گردد.

پیش از هر چیز باید در مورد خشیـﺔ توضیحی داده شود. در زبان فارسی کلمه یا عبارتی که به خوبی مقصود و مفهوم خشیـﺔ را بیان کند، وجود ندارد و از همین‏رو  خشیـﺔ الله را به ترس از خدا بیان می‏کنند و این خود اشتباهی بزرگ می‏باشد. زیرا خداوندی که مظهر محبت و عشق و بخشش و عطاست، خداوندی که عالم را از نعمای گوناگون و آلاء نامتناهی مملو ساخته و به صرف فضل و رحمت ابواب هدایت را بر عالمیان مفتوح نموده جگونه می‏تواند ترسناک و خوف انگیز باشد.کودکی که در دامان پدرو مادر رشد و تحت حمایت بی‏دریغ آن دو با زندگی خو می‏گیرد، همیشه سعی می‏کند که مطابق رضای والدین قدم بردارد و از مخالفت و سرپیچی آنان بپرهیزد ولی ،این تمایل و تواضع از روی ترس و وحشت نمی‏باشد زیرا، می‏بینیم که  همان کودک هرگاه با مسئله و مشکلی روبرو  شود ،اولین ملجا و پناهش و نخستین امیدش آغوش باز و پر محبت  پدر و مادر است . خشیـﺔ الله – یا به اصطلاح ما ، ترس از خدا – باید چیزی  از اینگونه باشد .

لازم و شایسته است به کودکان که آینده در دستان آنها قرار دارد و با فکر و اندیشه آنان  می‏چرخد یاد داد که تعالیم و احکام الهیه را به منظور ابراز عشق خود به دوست یکتا عمل کنند و در کلیه امور زندگی و لحظات حیات پروردگار عالمیان را ناظر و شاهد اعمال و واقف و آگاه بر ظاهر و باطن خود بدانند؛ نه اینکه به خاطر ترس و بیم از مجازات از اجرای منهیات خودداری کنند و یا به امید پاداش و جنّت احکام حقّ را اجرا کنند. مشیت و اراده مطلقه و سنّت الهیه این است که رسولان خود را برای هدایت و تربیت عالمیان می‏فرستد، پس ما که بندگان آن ذات حیّ قیومیم و از عشق او هستی یافته‏ایم ودر بحر عطایش غوطه‏وریم باید پیوسته حضور او را حس  و با عمل بموجب تعالیمش احساس خود را عیان سازیم.

اگر کودکان خود را آنچنان پرورش دهیم که خدا را در همه اوقات شاهد و ناظر  کردار خود بدانند ، همیشه سعی خواهند  کرد که ظاهر و باطن خود را به منظور سلوک در سبیل رضای حق پاک و طیب سازند و جز عمل خالص و اخلاق حسنه از آنان سر نزند. دیگر ، دانشمندی پیدا نخواهد شد  که دانش خود را – که  نعمت بزرگ خداست- در راه نابودی بشر بکار برد و آنرا که می‏تواند وسیله نجاح و فلاح باشد، به وسیله حرمان و هجران از حقّ تبدیل نماید و بمب اتمی و نوترونی و شیمیائی و میکروبی و موشکهای قاره‏پیما و … بسازد و کسی به خود اجازه نمی‏دهد که بخاطر سلطه‏جوئی و اهداف استعماری دیگران با استفاده از آنها، در زمانی کوتاه هزاران نفر را قربانی و شهرهای آباد را به تلی از خاک و خاکستر تبدیل نماید. دیگر، سران دولتی راضی نخواهند شد که محصولات کشاورز ی کشور خود را بمنظور حفظ و جلوگیری از کاهش قیمتها به دریا ریزند و این در حالی باشد که مردمی در آنسوی جهان، دسته دسته، از گرسنگی تلف و بازماندگان، با بدنهای تکیده، با مرگ دست و پنجه نرم کنند. دیگر، احدی نخواهد پسندید که دیگران را بدلیل جنس و نژاد و رنگ و ملت و مذهب متفاوت خوار شمرده و بر آنان برتری جوید؛ بلکه در هر فرد جلوه‏ای از کمالات حقّ بیند و کلّ را یگانه و برابر داند. آنگاه، اساس جنگ و نفاق و تعصب از جهان رخت بربسته و دیگر جنگ و جنگاوری آموخته نمی‏شود و این وعده اشعیای نبیّ تحقّق می‏یابد: "ایشان شمشیرهای خود را برای گاوآهن و نیزه‏های خود را برای ارّه‏ها خواهند شکست و امّتی بر امّتی شمشیر نخواهد کشید و بار دیگر جنگ را نخواهند آموخت" و این بشارت یوحنّای رسول که "دیگر شب نخواهد بود و احتیاج به چراغ و نور آفتاب ندارند؛ زیرا خداوند به ایشان روشنائی می‏بخشد و تا ابدالآباد سلطنت خواهد کرد".

زنده‏یادانی که در جای‏جای مهد امرالله در یزد و طهران و شیراز و فریدن و همدان و تبریز و …. جان بر سر پیمان نهادند و حنجر به خنجر جفا سپردند، کسانی بودند که خداوند یکتا را واقف بر ظاهر و باطن خود دانسته و راضی نشدند و نپسندیدند که در حضور دوست تقیّه کنند و عقیده کتمان نمایند و جان از مسلخ عشق بیرون آورده، راحت فانی دنیویّ را بر سعادت باقی جحان دهند.

"نفوس نفیسه" و "دلدادگان کوی دوست" که در موطن حضرت بهاءالله و نقطه اولی ماندند و بلایای کوی محبوب را به جان خریدند و بر وفا و عهد مستقیم ماندند، نتوانستند رضای خود را بر رضای جانان ترجیح دهند و قدمی به شکست از این "سنگر پرخطر" عقب نشینی کنند و هم‏سنگران را در این "مبارزه روحانی" تنها نهند؛ بلکه ماندند و با سپاه اعمال و اخلاق، به قیادت و سرداری تقـــوی در برابر جنود ظلمت و شقاوت ایستادند و "گوهر گرانبهای ایمان را که یدّ مشیّت رحمن در صدف آن اقلیم پرورده و به بازارهای جهان عرضه فرموده به خَزَف و مهره‏های رنگین و ظاهرفریب این مدنیّت کاذبه مادیّه" نفروختند.

یاران عزیز و خادمان برازنده امر ربّ البریّه که شجاعانه شدائد و مِحَن را در سبیل خدمت امر و احبّا وبندگان الهی بشوق و شعف پذیرفتند و "از راحت و آسایش و نعمت و آلایش و جان و مال منقطع شدند" و "جمیع را فدای حضرت ملیک وجود" کردند، کسانی می‏باشند که در هرجا و وقت جمال مبارک را حاضر و ناظر دیده و ترس از آن دارند که در ساحت کبریایش به بهانه‏های واهی و سست سعی بر مجاز جلوه دادن سکوت و سکون خود نمایند و در پرتو این اندیشه والا راضی نمی‏شوند که لحظه‏‏ای بنشینند و آنی بیاسایند.            

                    

                                                                     فرشید اسحاقیان

Comments are closed.