احکام در دیانت بهائی

ایمان مطلق آرانی
یکی از وجوه هر یک از ادیان الهی که تا به امروز در عالم خاک ظاهر شده است وجه احکام است. دیانت بهائی نیز مانند دیگر ادیان و یا بهتر بگوئیم به سنت ادیان دیگر نیز دارای احکامی نیز هست، هرچند که تعداد این احکام به نسبت احکامی که فرضاً در دیانت اسلام وجود دارد بسیار کمتر است، اما قسمتی از کتاب مستطاب اقدس را که ام الکتاب دیانت بهائی است را به خود اختصاص داده است که در واقع بخش اعظم همین مختصر هم برگرفته از احکامی است که در کتاب مستطاب بیان حضرت باب نازل شده و حضرت بهالله برخی را عیناً و بعضی دیگر را با تعدیل و در بعضی آیات به نسخ بعضی از احکام بیان پرداخته است. در ابتدا باید دانست که شعائر دین واسطه ایست برای تشویق آدمی در پیروی از مبادی دین اما هدف دین به ادای فرائض آن منتهی نمیگردد بلکه این واجبات وسائلی هستند برای وصول به حقیقتی بهتر و بالاتر که در هر ظهوری برای بشر نازل میشود. حضرت بهالله میفرمایند: “این ظهور از برای اجرای حدودات ظاهره نیامده چنانچه در بیان از قلم رحمان جاری بلکه لاجل ظهورات کمالیه در انفس انسانیه و ارتقاء ارواحهم الی المقامات الباقیه” از بیان حضرت بهالله معلوم میشود که این دیانتی که حضرت بهالله تاسیس فرموده اند از برای هدفی والاتر، روحانی تر است و حدودات ظاهری صرف بنا به سنتی که در ادیان پیشتر بوده است و مومنین به آن سبک و سیاق دیانت را درک و فهم میکردند ظاهر شده است. اما به محض اینکه احکام ظاهر و نازل شد، خود همین احکام نیز جزئی از دین و وسیله ای برای ظهور و بروز همان اهداف والای روحانی و انسانی میشود و به همین جهت هم هست که باید مورد توجه و مداقه قرار گیرد تا بیشتر درک و فهم شوند.
با توجه به آنچه ذکر شد باید گفت که دو عنصر اصلی هر دینی که به مثابه چهارچوبی برای هر دین است عنصر روحانیت (Spirituality) و هویتی (Identity) هست. احکام در نگاه اول به نظر میرسد که تنها جنبه هویت بخشی داشته باشد و تمایز هر یک از ادیان را با یکدیگر نشان دهد – چنانچه فرضاً تا زمانی که قبله مسلمانان در زمان حضرت رسول به سمت مسجد الاقصی بود، یهودیان بر ایشان خرده میگرفتند که محمد قبله اش را هم به سمت مکانی که ما مقدس میدانیم قرار داده است، اما وقتی که قبله به سوی کعبه قرار گرفت این مسئله مرتفع شد و هویت مستقل تری به مسلمین داد- اما وقتی نگاه دقیقتری میکنیم متوجه میشویم که نقش احکام صرفاً و فقط هویت بخشی نیست، بلکه عنصر روحانیت را نیز در خود دارد، چرا که وقتی به احکام نظر میکنیم در ابتدا مدنظر میگیریم که خداوند آنرا برای ما فرستاده است و همچنین خداوند که به طور مستقیم چنین نکرده است بلکه به واسطه پیامبری این تعالیم و احکام را فرستاده است، بنابراین دو پیشفرض اساسی را در همین باور به احکام مومن دارد که باز میگردد به عنصر روحانیت. اما احکام به نظر میرسد که حداقل ناظر به شش علت هستند، یعنی هر یک از احکام لااقل از یک علت پیشینی ای تبعیت میکنند که مومن در واقع باید حکمت هر یک از احکام را در آنها جستجو کند تا متوجه شود که از چه روی این احکام نازل شده است. در ادامه ضمن بیان علل، مثالهایی از یک از احکام صرف درک بیشتر مطلب آورده میشود.

حفظ دین
حضرت بهالله در کتاب اقدس میفرمایند: ” قل من حدودی یمرّ عرف قمیصی و بها تنصب اعلام النّصر علی القنن و الاتلال…”یعنی: بگو از نفس تامل و تفکر درباره ی دستورات و اوامر و احکام من، بوی پیراهن من منتشر میشود. و با مساعدت آنها، الگویی برای نصرت در بالاترین قلل کاشته خواهد شد. به عبارت دیگر نصرت امر منوط به اجرای تعالیم و احکام است. اگر خواسته باشید شریعت الله را در عالم منتشر کنید و دین الهی را نصرت کنید، احکام و اوامر من را در بین مردم منتشر کنید. نفس انتشار دستورات الهیه بزرگترین دلیل و مهمترین علت برای پیشرفت شریعت الله است و پرچمهای شریعت الهی بوسیله ی انتشار اوامر و احکام بر مرتفع ترین نقاط نصب خواهد شد. بنابراین انجام احکام سبب پیشرفت و ترقی امر میشود کما اینکه خودش به مثابه تبلیغ نیز هست و همچنین سبب الفت نیز میشود چنانچه میفرمایند: ” اذا دعیتم الی الولآئم و العزآئم اجیبوا بالفرح و الانبساط”و البته در دیانت بهائی تبلیغ خودش یکی از احکام است که به سبب آن دیانت حضرت بهالله به عالمیان معرفی میشود. همچنین باید افزود، احکامی که درباره ی مرکز عهد و میثاق و بیت العدل اعظم الهی نیز هست نیز به حراست و حفاظت از دین توجه دارد. اما میتوان پرسید که چرا باید تبلیغ کرد؟ و چرا حفظ دیانت اهمیت دارد؟ میفرمایند”… الأرض اعلموا انّ اوامری سرج عنایتی بین عبادی و مفاتیح رحمتی لبریّتی…”یعنی: بدانید که اوامر و احکام من چراغهای عنایت در بین بندگان من هستند و کلیدهای رحمت من هستند برای خلق من. بنابراین تعالیم و احکام به مثابه راه حل و درمانی هستند برای آلام و مشقات و مشکلات بشر امروز که با تبعیت و پیروی از آنها میتوانند از این مشقات و مشکلات رهائی پیدا کنند. بنابراین علت عمل به تعالیم و ترویج و تبلیغ آن حفظ دیانتی است که به مثابه چراغی است برای روشن کردن ظلمات جهل عالم.
حفظ جان
در دیانت بهائی نیز حفظ جان چه از لحاظ روحانی و چه از لحاظ جسمانی اهمیت به سزائی دارد، حضرت بهالله برای محافظت از بدن و سلامتی جسمانی تجویز به مراجعه به طبیب حاذق را فرموده اند، چنانچه میفرمایند: ” اذا مرضتم ارجعوا الی الحذّاق من الاطبّآء انّا ما رفعنا الاسباب بل اثبتناها من هذا القلم الّذی جعله اللّه مطلع امره المشرق المنیر” و یا برای اینکه جانها در امان باشند از برای قاتل احکام جزایی را نازل فرموده اند. و یا برای افرادی که کبر سن دارند و یا خانمهایی که حامله هستند معافیت های ویژه ای را در زمینه های مختلف قائل شده است. ترتیل و تلاوت آیات و مناجات نیز از جمله تعالیمی است که به سلامتی روحانی فرد کمک میکند .

حفظ عقل
عقلانیت یکی از مباحث اصلی ای است که در دیانت بهائی مورد توجه قرار گرفته است و به آن اصالت داده شده است و شرافت آدمی و وجه ممیز انسان از دیگر حیوانات عقل دانسته میشود، چراکه قوای عقلیه است که کشف حقایق میکند و به واسطه عقل است که ما کشف معلوم از مجهول میکنیم چنانچه حضرت عبدالبهاء میفرمایند: “قوای عقلیه از خصائص روح است نظیر شعاع که از خصائص آفتابست، اشعه ی افتاب در تجدد است ولکن نفس آفتاب باقی و برقرار، ملاحظه فرمائید که عقل انسانی در تزاید و تناقص است و شاید عقل بکلی زائل گردد ولکن روح بر حالت واحده است، و عقل ظهورش منوط به سلامت جسم است، ‌جسم سلیم عقل سلیم دارد ولی روح مشروط به آن نه، عقل بقوه ی روح ادراک و تصور و تصرف دارد ولی روح قوه ی آزاد است، عقل بواسطه محسوسات ادراک معقولات کند ولکن روح طلوعات غیر محدوده دارد،‌عقل در دائره ی محدود است و روح غیر محدود، عقل ادراکات بواسطه ی محسوسه دارد نظیر باصره و سامعه و ذائقه و شامه و لامسه ولکن روح آزاد است، چنانچه ملاحظه مینمائید که در حالت یقظه و حالت خواب سیر و حرکت دارد شاید در عالم روء یا حل مسئله ای از مسائل غامضه مینماید که در زمان بیداری مجهول بود، عقل به تعطیل حواس خمسه از ادراک باز میماند و در حالت جنین و طفولیت عقل بکلی مفقود لکن روح در نهایت قوت، باری دلائل بسیاری است که به فقدان عقل قوه ی روح موجود فقط روح را مراتب و مقاماتی، روح جمادی و مسلم است که جماد روح دارد حیات دارد ولی به اقتضای عالم جماد چنانکه در نزد طبیعیون نیز این سر مجهول مشهود شده که جمیع کائنات حیات دارند چنانکه در قران میفرماید کل شیء حی، و در عالم نبات نیز قوه ی نامیه و آن قوه ی نامیه روح است، و در عالم حیوان قوه ی حساسه است ولی در عالم انسان قوه ی محیطه است و در جمیع مراتب گذشته عقل مفقود ولکن روح را ظهور و بروز،‌ قوه ی حساسه ادراک روح ننماید ولکن قوه ی عاقله استدلال بر وجود آن نماید، و همچنین عقل استدلال بر وجود یک حقیقت غیر مرئیه نماید که محیط بر کائناتست و در رتبه ئی از مراتب ظهور و بروزی دارد ولی حقیقتش فوق ادراک عقول، چنانکه رتبه ی جماد ادراک حقیقت نبات و کمال نباتی را ننماید و نبات ادراک حقیقت حیوانی را نتواند و حیوان ادراک حقیقت کاشفه ی انسان که محیط بر سائر اشیاست نتواند، حیوان اسیر طبیعت است و از قوانین و نوامیس طبیعت تجاوز نکند ولی در انسان قوه ی کاشفه ایست که محیط بر طبیعت است که قوانین طبیعت را در هم شکند…” حال حفاظت و توجه به سلامتی این عقل را در احکام میتوانیم ببینیم، یعنی آنجا که فرضاً صحبت از شرب خمر و یا مصرف دخانیات میشود علتی نیست مگر سلامتی جسمی و عقلی. چنانچه حضرت بهالله میفرمایند:” لیس للعاقل ان یشرب ما یذهب به العقل وله ان یعمل ماینبغی للانسان” و یا در مقامی دیگر میفرمایند”…ایّاکم ان تستعملوا ما تکسل به هیاکلکم و یضرّ ابدانکم…”

حفظ مال
نوع دیگری از احکام که در آثار بهائی موجود است ناظر به حفظ مال است و به همین جهت هم احکامی نظیر ارث، مجازات دزد و حرمت قمار و گدایی نازل شده است که مومن هم در زمینه اخلاقی و هم از نظر اجتماعی و فردی راهکارها و روشهایی را مدنظر داشته باشد. پس علت این دست احکام را باید حفظ مال و معیشت مادی دانست.

حفظ نسل
بعضی دیگر از احکام نیز هستند که از برای حفظ نسل و سلامت فرزندان هستند که احکام تربینی و احکام جزایی را نیز شامل میشود که برای مثال حرمت زنا، حرمت استفاده از اسلحه، دیه و اهمیت تعلیم و تربیت میتوان یاد کرد. که در بسیاری از آثار بهائی به نحوه و شیوه ی آن به طور دقیق و خُرد هم پرداخته شده است.

حفظ هویت
دیانت اساساً منابع شناختی، ایدئولوژیکی، جامعه شناختی و معنوی را برای هویت به ‏دست می‏دهد . دیانت عامل به وجود آورنده هویت مشخص برای معتقدان خود و تمایز میان آنهایی بوده که اعتقادی به آن نداشته ‏اند. یعنی هویت انسان‏ها با مذهب و دین آنها شناخته می‏شد. ادیان جهان به نیازهای مختلف فرد، نظیر حس ثبات در عرصه ‏های اجتماعی، هستی ‏شناختی و متافیزیکی پاسخ می‏دهند. نظام معانی مذهبی طیف وسیعی از صورت‏های ممکن روابط فرد با خود، دیگران، جهان انسانی، هستی، خدا یا هر آنچه انسان آن را واقعیت یا حقیقت می‏نامد را تبیین می‏کند. هیچ منبع فرهنگی معنابخش دیگری به لحاظ تاریخی نتوانسته است با دین در پاسخ به این نیاز انسانی یعنی هویت ‏سازی رقابت کند. در نتیجه دین عمدتاً در مرکز هویت فردی و گروهی قرار دارد. ادیان احساس پیش‏بینی ‏پذیری نسبت به هستی و حس تداومی را که فرد نیاز دارد تا به تعادل و ثبات روانی برسد، در اختیارمومن قرار می‏دهند. علاوه بر این اجتماعات دینی و نظام‏های معانی، منابعی برای حس علاقه (تعلق به دیگری) و تأیید (به عنوان پایه ه‏ای برای عزت نفس) فرد هستند و فعلیت بخشی و حتی تعالی بخشی خود را تشویق می‏کنند. در حالی که عضویت در اغلب گروه‏ها به رشد خود اجتماعی فرد کمک می‏کند، به طور کلی گروه‏های دینی به ارضای هر دو نیاز هویتی فرد یعنی تحقق خود فردی و اجتماعی یاری می‏رسانند. به نظر میرسد در دیانت بهائی احکامی وجود دارد که نه برای حفظ و بقای نسل است و نه از برای حفظ مال و جان و عقل و نه میتوان آنها را در ذیل حفاظت از دین دانست. احکامی به مانند داشتن قبله ای مشخص که مومنین و نمازگزاران در هنگام دعا به آنجا متوجه شوند و یا آنکه قبرستانی مشخص را برای خود داشته باشند حکایت از آن میکند که شارع دین به علت هویت بخشی این دست احکام را نازل کرده است که وجه تمایزی ظاهری با دیگر ادیان و باورها باشد.

Comments are closed.