یخربون بیوتهم بایدیهم (با دستهای خودشان خانه شان را خراب می کنند): ۱
سردبیر: امروز ایمیلی خنده دار از سایت بهائی ستیز چشم انداز به دستمان رسید. به این مفهوم که اگر به هفت پرسش ما پاسخ دهید سایت را می بندیم و به آئین بهائی می گرائیم. عین ایمیل اینجا درج می شود:
سلام. وقتتون بخیر.
به هفت اشکال مطرح شده از کتاب اقدس در سایت چشم انداز جوان پاسخ بدید. پاسخ شما دوستان بهائی = تخته کردن در وبلاگ چشم انداز جوان از ما . چطوره؟
گرچه به ایرادات این عزیزان صدها بار جواب داده شده است و اساسا سواد بهائی ستیزان در این حد و اندازه نیست که به نوشتجات و آثار حضرت بهاالله ایراد بگیرند و با توجه به بی قیدی و بی تفاوتی بهائی ستیزان به اینکه ایرادات پوشالی ایشان زیرآب کتاب قرآن و اسلام را می زند ولی کمترین خدشه ای به دین بهائی وارد نمی سازد و با وجود اینکه مطمئن هستیم که اگر خود حضرت محمد رسول الله هم از آسمان ظاهر می شدند و جواب ایشان را می دادند همین چشم اندازیها حضرت را فورا به جرم ارتداد به جوخه اعدام می سپردند و با وجود اینکه قولهای بهائی ستیزان هم در محکم بودن زبانزد خاص و عام است (مثل مهر کردن قرآنها و دادن امان در برخوردهای روحانیت و قاجار با بابیان و سوگند خوردن نظام اسلامی در مورد نادرست بودن عدم پذیرش دانشجویان بهائی) ولی لازم دانستیم برای اتمام حجت و بستن درب طفره و عذر تراشی به این سوالهای کودکانه نیز پاسخ دهیم.
البته مخاطب سایت نگاه راست افراطی و کوتاه فکران جامعه ایران نیست و از صاحبان اندیشه و نظر و محققان و علاقمندان به بحثهای بروز سایت و تازه بهائیان پیشاپیش پوزش می خواهیم و امیدواریم که در مورد این گفت و شنود از ما خرده نگیرند.
و اما در سایت بهائی ستیزان آمده است که:
حال در این پست چشم انداز جوان قصد دارد به ریسکی خطرناک دست بزند. باد آباد. میگویند یا زنگی زنگ یا رومی روم. به قول معروف یا این وری یا اون وری. تصمیم داریم چشممان را بر روی تمام اشکالات و ایرادات درست و منطقی که به کتب و عقاید مختلف بهائیت از قبیل ایقان و بیان و فرائد و …، وارد است ببندیم و از زبان آقای کیایی پنج سوال و اشکال را که فقط و فقط به کتاب مستطاب اقدس وارد است (آن هم از دهها اشکال و خرده ایشان که به کتاب اقدس گرفته اند) را مطرح نماییم و البته بی انصافی نکرده و عین پنج ایراد را از کتاب اقدس از کتابخانه آثار بهائی کلیشه نماییم. اگر عزیزان و دوستان بهائی و غیر بهائی پاسخی دندان شکن در زمینه این چند سوال (ترجمه و حکمت این آیات) به ما دادند، قول میدهیم که انگشت ندامت به دهان گرفته با کمال شرمساری دست از تایپ و انعکاس مطالب در رد بهائیت کشیده و چه بسا پس از یک عذرخواهی مفصل قلم به تایید این فرقه مظلوم وبه حق بچرخانیم…
و اما ایراد اول:
– ناموس هر بهائی = نه مثقال طلا
دوستان شاید بر ما خرده بگیرند که ما به زبان عربی مسلط نیستیم. البته اگر مسلط هم بودید کار به جایی نمیبردید. چون خدای فارسی زبانی که بخواهد عربی را نخوانده و آب نکشیده بلغور کند، عربی شیوایی نخواهد داشت. آقای کیایی زحمت اینکار را برایتان کشیدهاند.
ترجمه: به تحقیق حکم کرده است خداوند برای مرد و زن زنا کننده دیه که به بیت العدل تسلیم نمایند و آن دیه عبارت از نه مثقال طلا است. اگر دوباره تکرار کردند شما هم تکرار کنید به دو برابر جزاء(هیجده مثقال طلا) این است آنچه حکم کرده است به آن دارنده نامهای دنیا وآخرت و مقدر شده برای آن عذاب بزرگ.
به عبارتی ساده تر شما نه مثقال طلا فراهم بکنید و به ناموس هر بهائی که خواستید تجاوز بکنید. بالاترین دیه یا مجازات آن نه مثقال طلا است. با نه مثقال طلا به در خانه هر بهائی که خواستید بروید و کام دل از نوامیس آنها بستانید.
س.س
آنچه که در چشمانداز جوان درج شده تشکیل شده از مقدّمهای که خودش جای حرف بسیار دارد و سخنان دیگر که به یکایک این نکات میپردازیم. نمیتوانم به اینها مطلب بگویم، چون کلمهء مطلب فی نفسه گویا موارد خواسته شده یا طلب شده است که اینها به کلـّی نیست و کسی که تحت عنوان آقای کیایی اینها را نوشته دیده بر خود و کتاب خویش بسته و اینگونه داد سخن داده است. فقط نکتهای را گوشزد نمایم که چون مقدّمهنویس با تمسخر و ریاکاری وارد میدان شده است، بنده نیز متأسّفانه مجبورم چشم به روی آسمانی بودن قرآن ببندم و ایرادهای این کتاب را بگیرم و خوب هم بگیرم.
و امّا مقدّمه:
۱- در کلام اوّل نوشتهاید "ایرادات درست و منطقی"؛ کسی که با این زمینهء فکری وارد میدان میشود به زبان حال میگوید که بنده هیچ گوش شنوایی به جوابهای شما ندارم و ایرادات من کاملاً وارد است و منطقی است. معمولاً وقتی گوش شنوایی وجود نداشته باشد، سخنی نباید بر زبان راند. امّا چون این آقا یا خانم بیمنطق در پایان مقدّمهء خود قولهایی دادهاند که هیچکدام را هم عمل نخواهند کرد، بنده فقط از ایشان میخواهم که بعد از شنیدن پاسخ، دیگر از این مهملبافیها نکنند و فقط به ایرادات لاتعدّ و لاتحصای قرآن جواب بدهند.
۲- ما در صدد شکستن دندان هیچ کس نیستیم و پاسخ دندانشکن نمیدهیم. بلکه سعی میکنیم کسی را که صرفاً به دنبال یافتن راهی جهت منکوب کردن دیگران است قانع کنیم که راهی را که میرود خطا است. اگر از قرآن نکتهای در این یادداشت ذکر میشود، نه به جهت ایراد گرفتن به این کتاب سماوی است، بلکه برای آن است که بگوییم اگر ما هم به دنبال خطاهای قرآن بودیم، هرآینه فراوان میتوانستیم فراهم آوریم و این کتاب را زیر سؤال ببریم، همانطور که مسیحیان و یهودیان بردند و مسلمانان هیچ جوابی برای آنها نداشتند و هنوز هم خود را به کری میزنند و جواب مسیحیان را نمیدهند.
۳- شما بارها قول دادهاید که انگشت ندامت به دندان بگزید و نگزیدید؛ بارها قول دادید و عمل نکردید؛ عاقبت هم به قتل و غارت بهائیان دست زدید و مصادره اموال را پیشه کردید. با این که در طول تاریخ عهدشکنی شما بارها ثابت شده، باز هم به شما اعتماد میکنیم و این چند سطر را مرقوم میداریم. نیازی هم به عذرخواهی شما نداریم. تأییدی هم از شما نمیخواهیم و نیازی به طعنهء شما که مینویسید "این فرقهء مظلوم" هم نیست. دیگران باید قضاوت کنند چه کسی ظالم است و چه کسی مظلوم.
۴- و امّا این که به طعنه مرقوم فرمودهاید "خدای مرحوم" یا "آقاخدا"؛ این نیز از آن طعنههایی است که باید در موقع خود با توجّه به آیات قرآن جوابش را خودتان بدهید. حضرت محمّد تیری انداخت و سپس فرمود، "این تیر را من نینداختم خدا انداخت." یعنی من که خدا هستم، تیر را انداختم. در مورد دیگری وقتی با حضرات مسلمین بیعت میفرمود و میدانید که همه دستها را روی هم میگذارند و بیعت میکنند و دست حضرت محمّد روی همهء دستها قرار گرفت و فرمود، "یدالله فوق ایدیهم". در واقع قبل از آن هم فرموده بود کسانی که با تو بیعت کردند با خدا بیعت کردند. حالا، اگر حضرت محمّد خدا است و میشود با او بیعت کرد و دستش فوق دستها قرار گیرد میشود یدالله، بگذار حضرت بهاءالله هم خدا باشد. لطفاً نفرمایید که خداوند فرمود؛ شما باید این نکته را برای غیرمسلمانی که قرآن را قبول ندارد ثابت کنید نه برای خودتان.
۵- و امّا خارج شدن کلمهء "الله ابهی" از زبان و قلم شما، توهینی به این کلام مقدّس است. بهتر است نه به این عبارت تکلـّم کنید و نه از قلم خود جاری سازید. چون بنا به بیان حضرت امام
محمّد باقر اسم اعظم الهی در دعای سحر اسلامی است و شکـّی نیست که در اسمهای خداوند که در این دعا ذکر شده، اوّلین اسم اسم اعظم است و در تقدّم قرار میگیرد. طالبان مراجعه فرمایند.
و امّا بعد؛
در مقام اوّل به مسألهء زنا پرداختهاید و فقط عبارتی را انتخاب کرده و به آن قناعت کردهاید. اگر مثله کردن کلام و استنباط از آن کار درستی است، باید "کلوا و اشربوا" را از قرآن بگیرید و "لاتسرفوا" را فراموش کنید. بنابراین، بهتر است اوّلاً، کلام را به طور کامل بیان کنید، ثانیاً سایر آیات الهی را در این مورد به دقـّت مورد بررسی قرار دهید؛ ثالثاً حکم قرآن و طریق اثبات زنا در آن کتاب را نیز بیان فرمایید تا ببینیم ناموس بهائی در خطر است یا ناموس مسلمان (البتـّه اگر ناراحت نمیشوید و حمل بر توهین نمیفرمایید).
بنابراین، ابتدا به آیهء کتاب اقدس که بخشی از آن را برای خوانندگانی که کتاب را در دست ندارند ذکر کنیم تا ببینیم این آیه چه معنایی دارد. قبل از آن مقدمهً ذکر نمایم که به موجب آیهء "قد حُرّم علیکم القتل و الزّنا…" (بند ۱۹) این عمل حرام است. آنطور که حضرت عالی به اشتباه مرقوم فرمودهاید، این عمل حرام نیست و با پرداخت مبلغی حلـّیت مییابد و موضوع فیصله پیدا میکند. هر عمل جزایی دارد که به موجب آن خاطی مجازات میشود. این جزا دو جنبه دارد؛ جنبهای مربوط به این عالم مادّی است و دیگری مربوط به عالم بعد است. در این عالم اگر کسی نتواند کفّ نفس کند و این خطا را مرتکب شود، به پرداخت جزای نقدی محکوم میشود و نامش علناً اعلام خواهد شد (مبین آیات در این مورد توضیح داده است: "این جزا به جهت آن است تا رذیل و رسوای عالم گردد و محض تشهیر است و این رسوایی اعظم عقوبت" – گنجینه حدود و احکام، ص۳۰۱). اگر خاطی با مجازات دو جنبهای اوّل (یعنی مجازات نقدی و اعلام علنی نامش) متنبّه نشود، دفعهء دوم به دو برابر دفعهء قبل محکوم میشود (که به قول شما ۱۸ مثقال است)؛ دفعهء سوم ۳۶ مثقال خواهد بود و دفعهء چهارم هفتاد و دو مثقال و به همین ترتیب تضاعف یابد. و امّا جنبهء عالم بعد را که شما عمداً از قلم انداختهاید، عذابی دردناک است. تصوّر نشود که به همین سادگی خداوند از خطای فرد خواهد گذشت. در دنبالهء آیه فرموده است، "و فیالاُخری [عالم بعد] قُدّر لهما [هر دو] عذابٌ مُهین" (بند ۴۹). یعنی هم عذاب است و هم تحقیر و تذلیل.
و امّا نکتهء دوم در مورد سایر بیانات حق است که راجع به عصمت و عفـّت ذکر شده و شما عمداً به آن بیتوجّهی کردهاید. حضرت بهاءالله میفرمایند، "إنـّا نأمُرُ عبادالله و إمائه بالعصمه و التـّقوی لیقومنّ مِن رقد الهوی و یتوجهنّ إلی الله فاطر الأرض و السّماء." (امر و خلق، ج۳، ص۴۲۵) و در مقام دیگر میفرمایند، "اهل بهاء نفوسی هستند که اگر بر مدائن ذهب مرور کنند نظر التفات به آن ننمایند و اگرچه جمیع نساء ارض به احسن طراز و ابدع جمال حاضر شوند، به نظر هوی در آنها نظر نکنند." (گنجینه حدود و احکامه ص۲۹۹) و در مقام دیگر میفرمایند، "طراز اعظم از برای اماء عصمت و عفـّت بوده و هست. لعمرالله نور عصمت آفاق عوالم معانی را روشن نماید و عرفش به فردوس اعلی رسد." (امر و خلق، ج۳، ص۴۲۵) و در مقام دیگر میفرماید، "هر نفسی از او آثار خباثت و شهوت ظاهر شود او از حق نبوده و نیست." (گنجینه حدود و احکام، ص۲۹۹) حضرت عبدالبهاء، مبین آیات حضرت بهاءالله، میفرمایند، "عندالله امری اعظم از عصمت و عفـّت نیست. این اعظم مقامات عالم انسانی است و از خصائص این خلقت رحمانی و دون آن از مقتضیات عالم حیوانی." (بدائعالآثار، ج۲، ص۲۶۸) و در مقام دیگر میفرمایند، "اهل بهاء باید مظاهر عصمت کبری و عفـّت عظمی باشند. در نصوص الهیه مرقوم و مضمون آیه به فارسی چنین است که اگر ربّات حجال به ابدع جمال بر ایشان بگذرند، ابداً نظرشان به آن سمت نیفتد. مقصد این است که تنزیه و تقدیس از اعظم خصائص اهل بهاء است. ورقات موقنهء مطمئنّه باید در کمال تنزیه و تقدیس و عفـّت و عصمت و ستر و حجاب و حیا مشهور آفاق گردند تا کلّ بر پاکی و طهارت و کمالات عفـّتیه ایشان شهادت دهند. زیرا ذرّهای از عصمت اعظم از صدهزار سال عبادت و دریای معرفت است." (مکاتیب عبدالبهاء، ج۱، ص۴۵۰) برای جلوگیری از تطویل کلام از ذکر بقیه بیانات مبارکه خودداری میشود.
و امّا قرآن و حکم زنا: حرمت زنا که اصلاً ذکر نشده است، مگر آن که آقای کیایی استنباطاً مرقوم فرمایند. یعنی در قرآن اشاره ای به "حرام بودن" زنا نشده است. فوقش این است که می فرماید از آن دوری کنید.( اسراء/۳۲). فقط استنباط می شود که در ادیان قدیم زنا گناهی بزرگ بوده (و دلالت بر زشتی زنا دارد و نه حرمت آن. دوم، با نگاهی به سورهء نور معلوم میشود که اوّلاً موضوع مهمّی مثل زنا را باید در سورهای به نام "نور" مطرح کرد. حالا چه رابطهای بین "زنا" و "نور" وجود دارد، لابد خدای محمّد بهتر میداند. و امّا بعد، اگر کسی زنا کرد، (شاید برای انتظام اجتماع) صد ضربه شلاّق بزنید و رهایشان کنید بروند به کارشان برسند. صحبتی هم از مجازات آن جهانی نیست! بعد هم زانی برود با زانیه ازدواج کند و خوش باشد؛ البتـّه این ارفاق هم دربارهء او شده که با زن مشرک هم میتواند ازدواج کند (که البتـّه این ایراد وارد است که زن پاک و باعصمت غیرمسلمان، یعنی مشرک، با زن مسلمان زانیه یکسان است؛ یعنی تو مسلمان باش امّا زانیه باشی اشکال ندارد، بهتر از آن است که مشرک باشی و باعصمت باشی!)
حالا میرسیم به اصل موضوع و آن این که هر کسی خواست زنا را ثابت کند باید حتماً چهار شاهد پیدا کند. (آخر خودتان انصاف دهید ای مردمان منصف، کدام آدم عاقلی میآید در مقابل چهار نفر به کاری دست بزند که بعداً صد ضربه شلاّقش بزنند؟!) میدانید اگر کسی به شخصی تهمت زنا بزند و نتواند چهار شاهد پیدا کند خودش باید هشتاد ضربه شلاّق بخورد. در اینجا است که حتـّی اگر سه نفر احیاناً شاهد جریانی باشند و بروند شهادت بدهند و نفر چهارم را نتوانند پیدا کنند یا (به هر ترتیب) قانع کنند که شهادت بدهد، خودشان باید هشتاد ضربه شلاّق را نوش جان فرمایند تا دیگر شاهد ارتباط مخفیانهء دو مسلمان نباشند و دیگر هم از آنها شهادت قبول نکنید و ناموس مسلمان هم تکلیفش معلوم است. حالا، یک راه دیگر باقی مانده و آن این که شوهری بخواهد زنش را رسوا کند، یا به ترتیبی بدهد صد ضربه شلاّقش بزنند، دیگر نیازی به چهار شاهد ندارد؛ هر وقت عشقش کشید میتواند برود و به جای چهار شاهد شهادت بدهد و قال قضیه را بکند و تازه جالب اینجا است که "لمن الصّادقین" هم محسوب شود. فقط اگر دروغ گفته باشد، لعنت خدا بر او باشد. حالا اگر زن هم این وسط بیاید و چهار بار به خدا قسم بخورد که این کار را نکرده است، از او رفع اتـّهام خواهد شد. یعنی زن مسلمان برود و ناموس را بفروشد به شهوتی و سپس شوهرش بفهمد و تنهایی به جای چهار شاهد شهادت دهد و زن چهار بار به خدا قسم بخورد، شهادت یک تنهء شوهرش را که به اندازهء چهار نفر ارزش داشته به تنهایی باطل کند. در اینجا دو حالت قابل پیشبینی است: اوّل آن که شوهری هر کاری که دلش بخواهد میتواند انجام دهد و زنش تا چهار شاهد پیدا نکند نمیتواند عمل خلاف او را ثابت کند؛ ولی شوهر به تنهایی میتواند. بنابراین، زنش باید ساکت باشد و حرف نزند تا او به کارش برسد. حالت دوم؛ زن مسلمان هر کار دلش میخواهد بکند و با چهارتا قسم خدا از خودش رفع اتـّهام کند. آخر کسی که رفته زنا کرده، دیگر چکار خدا دارد که قسم بخورد و پای قسمش هم بایستد. اگر قدری انصاف داشته باشید تأیید میفرمایید که حکم زنا در اسلام بسیار سست است و اگر بنا به استنباط سخیف آقای کیایی بخواهیم پیش برویم، باید بگوییم که ناموس زن مسلمان به مراتب بیشتر بر باد است تا زن بهائی.
و امّا التفاتاً ذکری هم از لواط فرموده بودید. نمیدانم در کجای قرآن کریم این عمل نهی شده است که به اقدس بند کردهاید. امّا به این بیان حضرت بهاءالله توجّه فرمایید، "قد حرّم علیکم الزّنا و اللـّواط و الخیانه. أن اجتنبوا یا معشر المقبلین. تالله قد خـُلِقتُم لتطهیر العالم عن رجس الهوی. هذا ما یأمرکم به مولی الوری إن أنتم من العارفین. مَن ینسب نفسه الی الرّحمن و یرتکب ما عمل به الشـّیطان، إنّه لیس منـّی. یشهد بذلک کلّ النـّواه و الحصاه و کلّ الأشجار و الأثمار و عن ورائها هذا اللـّسان النـّاطق الصـّادق الأمین." (گنجینه حدود و احکام، ص۳۳۹) شاید شما معنای "لیس منـّی" را ندانید؛ حضرت بهاءالله از او سلب نسبت به خود میفرمایند؛ یعنی در زمرهء بهائیان نیست. امّا در اسلام با این عمل چگونه برخورد میشود، نمیدانم. لطفاً فقط از کتاب قرآن شاهد مثال بیاورید و استنباطات مجتهدین را که معلوم نیست که از کدام مجتهد حکم اجتهاد گرفتهاند که خود او هم معلوم نیست از چه کس دیگری حکم اجتهاد گرفته، ذکر نفرمایید که حکم الهی نتواند محسوب شد.
و امّا این که در کتاب اقدس فرموده، "إنـّا نستحیی أن نذکـُرَ حکم الغلمان" از شدّت قباحت این عمل است که حیا فرموده به آن بپردازد. امّا باز هم آن را رها نکرده و افزوده، "اتـّقوا الرّحمن یا ملأ الإمکان و لاترتکبوا ما نُهِیتُم عنه فی اللـّوح و لاتکونوا فی هیماء الشـّهوات من الهائمین." از آن گذشته تعیین جزای آن را نیز به بیتالعدل محوّل فرموده است (گنجینه حدود و احکام، ص۳۳۹)
– دنباله دارد