در رابطه با ایراد آقای نوربخش

در رابطه با ایراد آقای نوربخش 

 

دوست عزیز نوشته اند که چرا حضرت عبدالبهاء نشان امتیاز دولت انگلستان را قبول کردند. پاسخ:  این واضح  است که ایشان اکراه داشتند که چنین نشانی را بپذیرند ولی در عین حال روش ایشان روش توهین به هیچ  ملت و دولتی نبود چرا که هدف ایشان ایجاد صلح و وداد و و حدت در جهان بود و برای همین خاطر نسبت به همه ملل و دول دعا فرمودند که موفق به خدمت به همه نوع بشر شوند. به همین جهت با  اکراه قبول کردند ولی  بلافاصله ان نشان را کنار گذاردند وهرگز ذکری از ان نکردند. بسیاری از آزادگان مانند اقبال لاهوری و نلسون مندلا نیز این نشان را دریافت کردند و پذیرفتند. اما سوال دوست عزیزچنین وانمود میکند که گویا بر خلاف کشورهای دیگر، انگلستان تنها کشور متجاوز و غیر اخلاقی بوده است و فکر می کنند که ریشه کن ساختن  تجاوز و استعمار با صرفا  طرد  ان کشور که ذلت دیگر کشورها را می پسندید میسر است. در پاسخ باید گفت که اولا علت استعمار، هیچ کشور بخصوصی یا فرهنگ خاص هیچ کشوری نیست.

 بلکه اینها صرفا عوارض است و نه علل. علت اساسی تجاوز و استعمار دو چیز است: اول ساختار هرج و مرج سیاسی و غیر دمکراتیک بین المللی و دوم فرهنگ تعصب های ملی، نژادی، دینی و مانند آن که اجازه می دهد که گروههای دیگر را از انسانیت و حقوق مساوی ساقط نمود. این دو عامل است که استعمار و تجاوز را بوجود می آورد و این دو عامل در همه جهان و در حق تقریبا همه کشورها مصداق داشته و حتی هنوز هم دارد. آئین بهائی با استعمار مخالف است و نه با یک نوع آن. بنابراین هدفش نابودی علل زیربنائی استعمار از سرتاسر جهان است. به همین جهت شارع بهائی به سران جهان (از جمله ایران، کشور عثمانی، فرانسه، روسیه، آلمان، اطریش، پاپ، و انگلستان) پیام فرستاده و همگی را دعوت کردند که اولا ساختار غیر دمکراتیک سیاسی بین المللی را با تعمیم اصل دمکراسی به حیطه  تصمیم گیری بین المللی و ایجاد نهادهای دمکراتیک جهانی از ریشه دگرگون سازند تا دیگر هیچ کشوری نتواند برای دیگران تصمیم گیری کند و بر انها زور گوید. ثانیا با ارائه یک نظام ارزشی و روحانی جدید، بشر را در جهت اصل تقدس همه انسانها و وحدت  عالم انسانی و تساوی حقوق همگان و نفی تعصبات و نفرتها سوق دهند و تر بیت نمایند تا ریشه ستم را از جهان بر اندازند. در دنیا تقریبا کشوری نیست که وقتی توانسته بر دیگر کشورها نتازد و به استثمار و ظلم به دیگران نپردازد. امپراطوری عثمانی بر نیمی از اروپا تچاوز کرد و تبعیض مذهبی و قومی و اقتصادی هنجار آن بود. اما حضرت عبدالبهاء که خود زندانی و ستمدیده ان کشور بودند در حق ان کشور دعا فرمودند. مثلا کشورهای اسپانیا و پرتغال بودند که به قتل عام سرخپوستان و غارت جواهرات و منابع مظلومان پرداختند ولی بعدا نه انکه نخواهند که چنین کنند بلکه نتوانستند که به تحکم خود ادامه دهند و بزودی جای انها را انگلستان و فرانسه و المان گرفتند. ژاپن چه بلاهائی که بر سر چین و کره و دیگر مناطق وارد نکرد. آلمان به چه فجایعی که دست نزد. ترکها جه که بر سر ارمنیان نیاوردند و افریقائیان در کشتار قبائل و برده گیری چه ها  که نکردند و در کامبوجیا و چین چه کشتارها که نشد. آیا باید با تمام جهان ترک هر نوع رابطه کرد یا آنکه به اصلاح آن پرداخت. تاریخ ایران عزیز نیز آکنده از کشورگشائیها و همچنین عکس آن است اما این امر نتیجه اجتناب ناپذیر نظامی بین المللی و فرهنگی بوده است که بر سرتاسر چهان حاکم بوده است. در این نظام ضد اخلاقی چیرگی و استعمار بد است اگر توسط دیگران صورت یابد ولی همان کار دلاوری و وطن دوستی است اگر توسط خود صورت گیرد. چنگیز خان با اعمال ضد بشرش منفور ایرانی است اما قهرمان ملی و حماسی مغولستان است. دیانت بهائی نه با این کشور یا ان کشور بلکه با اصل استعمار و ظلم مخالف است ودر نتیجه روشش معطوف به علل و زیر بناست و نه عوارض و ظواهر. در این راستاست که حضرت عبدالبهاء به جای طرد و لعن گروههای گوناگون به تربیت آنان و تشویق ایشان در جهت نظامی انسانی اقدام می فرمودند، کاستیها و ستمها را با اتکا به اصول اخلاقی عمومی و انسانی مورد اتتقاد قرار می دادند بی آنکه در جزئیات مسائل سیاسی دخالت کنند.

اما هر کشور و ملتی علاوه بر سیاستهای منفی و ظالمانه نسبت به گروههای داخلی و خارجی، دارای عوامل مثبت و خلاقی هم بوده است. حضرت بهاء الله و حضرت عبدالبهاء در عین انتقاد از علل ظلم و عدوان به نکات مثبت ملل و دول گوناگون هم توجه می فرمودند تا با تشویق عوامل مثبت، آن چوامع را در جهت تعمیم داد و راستی سوق دهند. انگلستان هم  همانند همه دیگر کشورها مشمول همین اصل بود. حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء نکات مثبت انگلستان را تشویق فرمودند: انگاستان اولین کشوری بود که دمکراسی سیاسی و نظام پارلمانی را در خود بوجود آورد. انگلستان اولین کشوری بود که برده داری را غیر قانونی کرد (عربستان سعودی ۲۰۰ سال بعد با اکراه و قشار خارج چنین کرد). انگلستان در خصوص آزادی دین و عقیده سردمدار و پیشرو بود. این اصول مورد تشویق حضرت بهاء الله قرار گرفت ولی ایشان ضرورت حق دمکراسی برای همه جهان را متذکر شدند و  در الواح خویش به خصوص به اعضای پارلمان انگلستان (و نیز دیگر کشورها) امر فرمودند که بجای منافع خصوصی انگلستان باید بر اساس توجه به منافع عمومی و جهانی تصمیم گیری کنند و آزادی و دمکراسی را حق همگان بدانند و نه قثط خودشان. بخاطر این اصول است که دیانت بهائی در تغییر و تر بیت همه جهان می کوشد و به ریشه کن ساختن استعمار و ظلم در همه ابعاد آن توجه می کند. یه یک کلام آئین بهائی یک مکتب سیاسی با اهداف خاص و خصوصی و روشهای سیاسی نیست بلکه آئینی الهی است که می خواهد ساختار ظلم و نفرت را از میان ببرد و روش آن هم تقلیب فرهنگ و ساختار نظام ظلم جهانی است و نه تمرکز به این یا ان انعکاس عرضی نظام نابرابری.

       کورش

Comments are closed.