به نام آفرینده ی توانا.

 

به نام آفرینده ی توانا.

 

سپاس و ستایش خداوندی را سزاوار که آفرینش را به توانائی خود از برهنگی نابودی رهائی داد و به پوشش زندگی سرافرازی بخشید. پس گوهر پاک مردم را از میان آفریدگان بر گزید و او را به پوشش بزرگی آرایش فرمود. هرکه زنگ خواهش از آئینه ی دل زدود سزاوار این پوشش یزدانی شد و خود را از برهنگی نادانی رهائی داد. این پوشش تن و جان مردمان را بزرگترین مایه ی آسایش و پرورش است. خوشا روز آنکه به یاری خداوند یکتا از آلایش گیتی و آنچه در او است رهائی یافت و در سایه ی درخت دانائی بیاسود. 

آوای هزار دستان که بر شاخسار دوستی سرایان است به گوش دوستان رسید. پس فرمان شد که این بنده به پاسخ برخی از پرسشها لب گشاید و آنچه از رازها که نگارش آن شاید آشکار نماید.

در آن نامه ی دلپسند نگارش رفته بود که کدام از کیش آوران بر دیگری برتری دارد؟ در اینجا خداوند یگانه می فرماید: میان پیمبران جدائی ننهیم چون خواست همه یکی است و راز همگی یکسان. جدائی و برتری میان ایشان روا نه. پیمبر راستگو خود را به نام پیمبر پیشین خوانده, پس چون کسی به نهان این گفتار پی نبرد به گفته های ناشایسته پردازد. دانای بینا را از گفته ی او لغزش پدیدار نشود. اگرچه پیدایش ایشان در جهان یکسان نه و هریک به رفتار و کردار جداگانه پدیدار و در میان خوردی و بزرگی نمودار, ولی ایشان مانند ماه تابان است .چنانچه او هرگاهی به نمایش جداگانه پدیدار با آنکه هیچ گاهی او را کاهش و نیستی نه. پس دانسته شد که این نه بیشی و کمی است ولی جهان ناپایدار شایسته ی اینگونه رفتار است. چه هرگاه که خداوند بیمانند پیمبری را به سوی مردمان فرستاد به گفتار و رفتاری که سزاوار آن روز بود نمودار شد.

خواست یزدان از پدیداری فرستادگان دو چیز بود: نخستین رهانیدن مردمان از تیرگی نادانی و رهنمائی به روشنائی دانائی. دویم آسایش ایشان و شناختن و دانستن راههای آن. پیمبران چون پزشگانند که به پرورش گیتی و کسان آن پرداخته اند تا به درمان یگانگی بیماری بیگانگی را چاره نمایند. در کردار و رفتار پزشگ جای گفتار نه, زیرا که او بر چگونگی کالبد و بیماریهای آن آگاه است. و هرگز مرغِ بینشِ مردمانِ زمین به فراز آسمان دانش او نرسد. پس اگر رفتار امروز پزشگ را با گذشته یکسان نبینند جای گفتار نه, چه که هر روز بیمار را روش جداگانه سزاوار. و همچنین پیمبران یزدان هرگاه که جهان را به خورشید تابان دانش درخشان نمودند به هرچه سزاوار آن روز بود مردم را به سوی خداوند یکتا خواندند و آنها را از تیرگی نادانی به روشنائی دانائی راه نمودند. پس باید دیده ی مردم دانا بر راز درون ایشان نگران باشد, چه که همگی را خواست یکی بوده و آن راهنمائی گم گشتگان و آسودگی درماندگان است. 

ای یاران مردمان را آگاهی نه. بکوشید تا همگی را جامه ی آگاهی بپوشید و از بند تیرگی نادانی رهائی بخشید! 

باز نگارش رفته بود که گروهی خود را پیشوا دانسته. آنچه به ترازوی دانش سنجند به جای آورند. اگرچه خداوند بیمانند چراغ خرد را برای مردمان افروخته و مایه ی راهنمائی ایشان ساخته ولی هیچکس بی پرورش به جائی نرسد. چنانچه بچه ی شیرخوار اگر پرورش نیابد ناچار به آنچه سزاوار است نرسد. خداوندگار یگانه می فرماید هیچ چیز را بی مایه ی آن هویدا نگردانیم. پس مردم را از پرورش ناگریز است و او را در بلندی و برتری انجامی هویدا نه, هرچه شتابد برتری یابد و هر روز او را رَوِشی جداگاه در خور.

ای خردمند, اگر دانش مردم را اندازه ای هویدا می شد پیروی را سزاوار بود. پس باید کوشش نمود تا برتر از خود را جُست و به فرمان او رفتار کرد. و چون بهترازوی دانش سنجیده شود کسی را جز فرستادگان خداوند این پایگاه بلند نه. از این روست که دانشوران به گفته ی پیمبران گرویده اند و ایشان را مایه ی رهائی و رهنمائی بندگان یافته اند, زیرا که دانش آنها را بیشی و کمی هویدا نه. اگر بخواهیم در این گفتار سخن گوئیم نامه به ستوه آید و خامه را تاب نوشتن نماند. اگر در گفتارهای خردمندان به ویژه جالینوس دانشور اندیشه نمائید راستی این گفتار آشکار شود. 

و دیگر در روش آئین داران با یکدیگر نگاشته بودند. در فرمان تازه می فرماید با همه ی آئین داران بیگانگی و خوشخوئی رفتار کنید. همیشه فرمانهای یزدان مردم را به راه دوستی و مهربانی خوانده, ولی مردمان برخی از آن را پیروی نموده و برخی از آن را به کنار نهاده اند و به پندار خود پرداخته از گفتار پروردگار بی بهره مانده و از هوش گوش مردم دور شده. پس اگر دانایان زمین به دیده ی بیننده در گفتار جهان آفرین بنگرند و به هوش و دانش اندیشه نمایند ناچار به نهان آن پی برده از گفتهای پریشان دیگران بگذرند.

و دیگر پرسش هفتم را خداوند مهربان در فرمان خود پاسخ فرموده که پارسی آن این است: به ناخواست کسی را در کیش درآوردن روا نه, راستی از کژی جدا شده پس هر که به یزدان گروید از دیگران چشم پوشید. به ریسمان پیروی ایزدی از گرداب تیرگی رهائی یافت. و هیچ گاه مردمان را به ناخواست درآوردن در کیش یزدان روا نبود. هرگاه آفتاب جهانتاب یزدانی گیتی را روشن فرمود پس از چندی مردمان فرمانهای ایزدی را فراموش نمودند و به آنچه سزاوار نیست رفتار کردند. چه اگر امروز کسی از پیروان آئین پیمبری باده خورد پیداست که به خواست آن گوهر پاک نبوده. 

همچنین در همه ی چیزها بنگرید: برخی فرمانهای یزدان را نفهمیدند و به کارهای ناشایسته پرداخته اند. 

ای دوستان گفته های پیشینیان و چگونگی گذشتگان شایسته ی این روز فیروز نیست. مردمان را بیماری فرا گرفته, بکوشید تا آنها را به آن درمان که ساخته ی دست توانای پزشگ یزدان است رهائی دهید.

باز در چگونگی کیشها نگارش رفته بود. خردمندان گیتی را چون کالبد مردمان دانسته اند: چنانکه او را پوشش باید, کالبد گیتی را هم پوشش داد و دانش شاید. پس کیش یزدان جامه ی او است. هرگاه کهنه شود به جامه ی تازه او را بیاراید. هرگاهی را روش جداگانه سزاوار. همیشه کیش یزدانی به آنچه شایسته ی آن روز است هویدا و آشکار. 

دیگر در گفته های آئین داران گذشته نگاشته بودند. دانش ستوده از این گفتارهای بیهوده دوری جوید. آفرینده ی یکتا مردم را یکسان آفریده و او را بر همه ی آفریدگان بزرگی داده. پس بلندی و پستی و بیشی و کمی بسته به کوشش او است. هرکه بیشتر کوشد بیشتر رود. امیداواریم که از زمین دل به یاری باری ژاله ی بخشش لاله ی دانش بروید و مردم را از تیرگی آلایش بشوید.

و برخی پرسشها که در نامه بود زبان خامه به پاسخ آن دلیری ننمود, چه که امروز شایسته ی آن نه تازی گوید, نه هرچه دانسته گفته آید, و نه هر گفته گاه آن باشد. به خواست خداوند هرگاه که شاید به نگارش آن پردازیم.

                               ع ع

 

 

 

 

 

 

 

 

Comments are closed.