اتهامات جراید ایران بر بهائیان از دیدگاه جامعه‏شناسی

اتهامات جراید ایران بر بهائیان از دیدگاه جامعه‏شناسی

دکتر نادر سعیدی

گفتار رادیویی به تاریخ ۲۷ مارچ ۲۰۰۶

گفتار یکم

از آنجایی که در این اواخر موجی از اتهامات و حملات نسبت به اعتقادات دیانت بهائی و این جامعه در برخی از رسانه‏های گروهی در ایران شدت یافته است و بعضی از دوستان سؤالات متعددی در این باره مطرح نموده‏اند، لازم می‏داند که به این سؤالات پاسخ گفته و تجزیه و تحلیلی از این سوء تفاهمات انجام یابد.

این اعتراضات و اتهامات از دیدگاه جامعه‏شناسی بررسی می‏شود و با رجوع به آثار بهائی سعی خواهد شد که حقیقت موضوع روشن گردد.

 

اصولاً اتهاماتی که بر جامعه‏ی بهائی وارد کرده‏اند و می‏کنند، از نظر جامعه‏شناسی دارای عملکرد مخصوصی است و باید برای شناسایی فرهنگ ایران عزیز به اهمیت این اتهامات توجه خاصی مبذول داشت. ممکن است دوستان عزیز تعجب کنند که چگونه فرهنگ ایران را به طور دقیق نمی‏توان شناخت، مگر این که به این اتهامات که علیه جامعه‏ی بهائی وارد شده است، توجه نمود. اما این مطلب از نظر جامعه‏شناسی حقیقتی محض است.

علت این است که در هر جامعه معمولاً گروهی وجود دارد که آماج حداکثر سوء تفاهمات و اتهامات قرار می‏گیرد. این گروه معمولاً به عنوان «دیگر» یا «غیر» در آن جامعه تلقی می‏شود. به عبارت واضح‏تر، آن گروه «دیگرِ» آن جامعه است. یعنی این که هرگونه مسائل منفی که در داخل آن فرهنگ گریبانگیر آن فرهنگ باشد، به شکل‏های مختلف فرافکنی شده، به این گروه خاص نسبت داده می‏شود.

معمولاً در هر فرهنگ و جامعه‏ای اتهاماتی که به این «دیگر» زده می‏شود، هیچ ربطی به واقعیات فرهنگی آن گروه ندارد. اصولاً این گروهِ «دیگر» صرفاً در قلمرو خیال حقیقت دارد. یعنی آنچه فرهنگ فائق، فرهنگ چیره، درباره‏ی آن گروه – آن اقلیتی که به آن دشمنی می‏ورزد – گزارش می‏دهد، هیچ گونه ارتباط واقعی به آن گروه ندارد، این فرهنگ فقط تصویری را توصیف می‏کند که از آن گروه در قلمرو خیال خود پرداخته است، یعنی این گروهِ «دیگر» صرفاً در قلمرو خیال این فرهنگ متحقق می‏شود و ساخته و پرداخته‏ی خود اوست.

توجه دقیق به اتهاماتی که جامعه‏ای یا فرهنگی به گروهِ «دیگر» وارد می‏سازد، شناسایی آن جامعه و فرهنگ را میسر می‏کند.

در عین حال باید دانست که اطلاعاتی در مورد آن گروهِ «دیگر» فی‏الواقع به دست نخواهیم آورد. آنچه به دست می‏یابد، در مورد فرهنگ چیره است، از قبیل اشکالاتی که در این فرهنگ وجود دارد، مسائلی که با آن روبروست، ترس‏ها، اضطرابات، نقاط ضعف وسواس‏ها‏یش وغیره. از این طریق، یعنی با ملاحظه‏ی دقیق در قلمرو خیال و تصویرهایی که این فرهنگ از گروهِ «دیگر» ساخته است، می‏توان پی به خصلت‏ها و یژه‏گی‏های درونی آن فرهنگ برد و آنها را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. 

بنابراین از نقطه نظر روانکاوی و جامعه شناسی، اتهاماتی که به گروه‏ِ «دیگر» وارد می‏شود، جهت شناخت آن فرهنگ، بسیار اساسی و مفید است.

در جامعه و فرهنگ ایران بیش از یک قرن و نیم است که جامعه‏ی بهائی این «دیگرِ راستین» را تشکیل می‏دهد. بنابراین یکی از طرق شناسایی جامعه و فرهنگ ایران تحقیق در تصویر و تخیلی است که این فرهنگ در قلمرو خیالش از جامعه‏ی بهائی ساخته است.

باید توجه داشت که اتهامات و اعتراضاتی که بر جامعه‏ی بهائی وارد می‏شود، هیچ ربطی به این جامعه‏ ندارد. روشی که جامعه‏ی ایران انتخاب نموده، بر این مقصد است که نه آئین بهائی را مطالعه کند و نه اجازه دهد که این آئین در سطح عمومی حضور یابد و نه ارتباطی راستین با آن برقرار کند و نه حتی تحقیقی راستین در مورد آن جامعه انجام دهد. سلب آزادی عقیده و بیان از جامعه‏ی بهائی بدین منظور است که این جامعه نتواند خود را ارائه دهد. صرفاً در قلمرو خیال و از طریق اتهام و حمله، آنچه که دشمنان این آئین می‏خواهند، می‏پرورند. این محتوایی خیالی و تصویری کاملاً نادرست است که از جامعه‏ی بهائی به وجود می‏آید.

به همین علت، دوستان عزیز، ما به این اتهامات توجه خواهیم کرد. از یک جهت می‏خواهیم حقیقت را به دوستان، برادران و خواهران ایرانی، به هر مذهب و عقیده، خواه مسلمان یا غیر مسلمان، خواه معتقد به دین یا غیر آن، نشان دهیم.

علت مهم دیگر برای پرداختن به این موضوع  این است که برای پیشرفت و ترقی و تکامل فرهنگ ایران که برای همگی ما عزیز است، لازم است، همه‏ی ما – چه بهائیان و غیر بهائیان –  سعی در آن داشته باشیم که نقاط ضعف و کاستی‏های فرهنگی را مورد ارزیابی قرار دهیم. با تجزیه و تحلیل این اتهاماتی که در این قلمرو خیال بر جامعه‏ی بهائی در این یک قرن و نیم وارد شده، فرصت مناسبی می‏یابیم که نقایص و کاستی‏هایی که در جامعه‏ و فرهنگ ایران ماست و مانع پیشرفت‏های فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و غیره می‏گردد، شناخته و آنها را برطرف سازیم و در نتیجه بتوانیم در ارتقاء و ارتفاع ایران عزیز گام‏های مؤثری برداریم.

البته ایران عزیز و مردم عزیز ایران در این لحظه در یک مرحله‏ی خیلی حساس و در یک نقطه‏ی عطفی قرار دارند. اکثریت مردم ایران اکنون دیگر از ناشکیبایی مذهبی و قومی، از نژاد پرستی و خشونت و مسائل نظیر آن که مانع حقوق بشر و تکامل و ترقی و دموکراسی است، خسته شده‏اند. اکثریت جامعه‏ی ایران و فرهنگ نوینی که با شکوه در ایران نضج گرفته و در حال رشد است، بر آن هستند که باید اصل تساوی حقوق همه‏ی شهروندان، احترام بر حقوق همه‏ی ایرانیان و تساوی حقوق زن و مرد و آزادی مذهب و آزادی عقیده و امثالهم رعایت شود.

به همین علت است که بهائیان در آثار خود همیشه گفته‏اند که آینده‏ی ایران چنان درخشان است که این سرزمین محسود و مغبوط همه‏ی ملل و همه‏ی کشورهای دنیا خواهد شد. با ایجاد این فرهنگ جدید در میان مردم ایران که در فکر تساوی و عدالت و دمکراسی و شکیبایی و آزادی هستند، مسلماً این امر متحقق خواهد شند.

اما هنوز قوای فرهنگی وجود دارد که سعی می‏کند، برخلاف اکثریت مردم و فرهنگ و خواسته‏های ایران مبارزه کند و فرهنگ ایران را متمایل به پس‏روی کرده، مانع از ترقی و تکامل شود. یکی از عملکردهای موج اعتراضات و اتهامات به جامعه‏ی بهایی این است که مردم ایران را عوض کند و افکار و اندیشه‏ی ملت ایران را با تشویق به نفرت و بیگانگی نسبت به جامعه‏ی بهائی در جهتی به حرکت آورد که به جای توجه و مشغولیت به تکامل و ارتقاء و پیشرفت ایران عزیز، در ایذا و اذیت برادران و خواهران خود برآید. وهدف این است که این موضوع در کل سطح فرهنگ تعمیم یافته و در نتیجه ایران از پیشرفت و تکامل باز ماند.

و باز به همین علت است که مسئله‏ی بررسی این اتهامات اهمیت بسزایی می‏یابد، چه که این اتهامات تنها علیه جامعه‏ی بهائی نیست، بلکه در حقیقت اتهاماتی است که بر علیه جامعه‏ی ایران زده می‏شود و مانع اصلی بر تکامل و ترقی ایران محسوب است. حضرت عبدالبهاء در اثری که بیش از یک قرن پیش به طور گمنام تحت عنوان «مقاله‏ی شخصی سیاح» نوشته‏اند، به این مسئله اشاره فرموده‏اند.

در آن زمان حضرت عبدالبهاء نام خودشان را به عنوان مؤلف کتاب ذکر نمی‏کنند، چون می‏دانستند که در این صورت بسیاری از مردم توجه به آن اثر که از عشق به ایران و پیشرفت ایران به تحریر آمده، نخواهند کرد.

سؤالی که حضرت عبدالبهاء در این کتاب مطرح کرده‏اند، این است: چه شد که ایران که زمانی سردمدار و پرچمدار علم و صنعت و ترقی و سیادت نظامی و اقتصادی در سرتاسر جهان بود، اکنون در این قرن نوزدهم به این ذلت و عقب افتادگی منحط شده و سبب چیست که بسیاری از کشورهای اروپایی که زمانی از نظر فرهنگی در اوج جهالت بودند و از نظر اقتصادی و نظامی و صنعتی در مراحل بسیار ابتدایی قرار داشتند و در حقیقت توسط نیروهای دیگر من جمله فرهنگ و قدرت تمدن اسلامی تسخیر شده بودند، توانستند در دنیای جدید به رشد اقتصادی و علمی و تکامل در پیشرفت صنعتی نایل شده و بالنتیجه از نظر سیاسی و نطامی هم قوی شوند؟ چنانچه بسیاری از ممالک را هم تسخیر نموده و سوء استفاده هم از قدرتشان کردند.

به طور واضح‏تر سؤال حضرت عبدالبهاء این است که: چه شد که ایران که زمانی آنقدر پیشرفته بود، به این حال افتاد و سبب چه بود که اروپا که اصلاً پیشرفته نبود، توانست به این قدرت دست یابد؟ پاسخ حضرت عبدالبهاء در آن زمان به این سؤال بالمآل این است که علت اصلی این مسئله این بود که اروپا در جهت اندیشه‏ی حریت وجدان، آزادی عقیده، آزادی فکر و سخن حرکت کرد و همین تحرکت سبب پیشرفت علم شد. باعث خلاقیت فکری و فرهنگی گردید، به رشد اقتصاد کمک کرد و در نتیجه به تدریج پیشرفت حاصل نمود. در حالی که عکس این امر متأسفانه در شرق متحقق شد و جای آن فرهنگ مشعشعی را که در ایران قبل از اسلام بود و ایران پس از اسلام هم  چند قرن یکی از خلاق‏ترین تمدن‏ها را داشت، جمودت فرا گرفت.

ما در جهت ناشکیبایی مذهبی و فکر و انجماد ذهنی و اشکال مختلف نابردباری حرکت کردیم و این مسئله باعث شد که خلاقیت کاهش یابد و در نتیجه از آن اعتلاء به انحطاط متوجه شویم.

قسمت دوم از سخنرانی اول

بررسی درباره‏ی مختصات کلی اجتماعی و عملکرد این اعتراضات.

چنانکه گفته شد، حضرت عبدالبهاء بیش از یک قرن پیش به این مسئله اشاره فرمودند که چرا ایران که زمانی پیشرفته بود، در دنیای مدرن متأسفانه در جهت عکس قدم برداشت و چرا برخی از کشورهای اروپایی که زمانی از قافله‏ی تمدن عقب بودند، رشد کردند و قدرت یافتند و توانستند که بسیاری از ممالک دیگر را تسخیر کنند.

پاسخ حضرت عبدالبهاء به این سؤال، موضوع دمکراسی، آزادی عقیده، آزادی سخن و حریت وجدان را مطرح نمود. سخن حضرت عبدالبهاء این بود که ایران برای آن که پیشرفت و رشد و ترقی کند، لازمه‏اش این است که علاوه بر مسائل مختلف، به این مطلب نیز توجه کند که باید این فرهنگ ناشکیبایی مذهبی، فرهنگی که مخالف حریت و وجدان است، فرهنگی که اجازه‏ی آزادی عقیده و سخن را نمی‏دهد کنار گذاشت و مردم ایران باید در جهت فرهنگ بردباری و شکیبایی قدم بردارند، همان فرهنگی که ایران مشعشع در زمان کورش به جای کشتار اقلیت‏های مذهبی، به آزاد ساختن یهودیان پرداخت و باعث افتخار ایران شد.

ایران عزیز از این طریق، یعنی از طریق تسامح، بردباری، شکیبایی فکری و مذهبی و آزادی عقیده و سخن وحرکت در جهت دمکراسی است که می‏تواند پیشرفت کند.

از این جهت است که حضرت عبدالبهاء در این کتاب خودشان درباره‏ی تاریخ دیانت بهائی صحبت می‏دارند. مقاله‏ی شخصی سیاح در واقع بخشی از تاریخ دیانت بهائی است و بحثی است در این موردکه چرا و چگونه این دیانت توسط سران مذهبی و سیاسی مورد ظلم و ستم و ناشکیبایی در تاریخ ایران قرار گرفت.

این بحث به این علت در مقاله‏ی شخصی سیاح مطرح می‏شود که حضرت عبدالبهاء این نکته‏ی مهم را به ایران تذکر دهند که نحوه‏ی برخوردی که با دیانت بهائی صورت می‏گیرد، سمبل و انعکاسی است از مشکل اصلی ایران در جهت مسئله‏ی پیشرفت اقتصادی و اجتماعی. بنابراین با نگاهی به جامعه‏ی بهائی، نگاهی به این حمله و ناشکیبایی نسبت به جامعه‏ی بهائی، نگاهی به این همه اتهامات و خشونت‏هایی که نسبت به این نهضت نوین مذهبی از همان ابتدا در جامعه‏ی ایران شده، جامعه و فرهنگ ایران درمی‏یابد که اگر مایل است،  در جهت تکامل و ارتقاء و پیشرفت گام بردارد، لازم است که به بردباری مذهبی روی آورده، بر آزادی عقیده و وجدان مصمم گردد و متعهد به آزادی اندیشه برای همه‏ی گروه‏ها شود و چون فرهنگ ایرانی در جهت تسامح و اندیشه‏ی آزاد و دمکراسی پیشرفته است، شایسته است که حقوق حقه و طبیعی برادران و خواهران بهائی خود را هم مشروع بداند و از آن دفاع کند. اما اگر همچنان حاضر به تحمل ظلم‏هایی که به جامعه‏ی بهائی و بهائیان می‏شود، باشد، بر این معنی خواهد بود که هنوز جامعه و فرهنگ ایران در جهت دمکراسی راستین به طور کامل حرکت نکرده است و اندیشه‏ی آزادی و دمکراسی در این جامعه آن چنان که باید و شاید، هنوز به وجود نیامده است.

چنان که گفته شد، خوشبختانه در حال حاضر مردم و فرهنگ ایران کاملاً دستخوش یک تحول عمده شده‏اند. مردم ایران در این زمان دیده‏اند که برادران و خواهران بهائیشان  چقدر ظلم کشیده‏اند، آنها می‏دانند که چه اتهاماتی به این جامعه وارد آورده‏اند و متوجه هستند که این اتهامات دروغ است. آنها جز محبت و دوستی و احترام به برادران و خواهران بهائی خود ندارند. اما هنوز اقلیتی در ایران است که می‏خواهد مانع تکامل و پیشرفت ایران شود و از این روی سعی دارد، افکار عمومی را عوض کند.

بنابراین بررسی اتهامات و اعتراضاتی که به دیانت بهائی می‏شود، در حقیقت بررسی عواملی است که مانع پیشرفت است و این موضوع در هر جامعه و فرهنگی صادق است.

در مورد ایران، این قلمرو خیالی این «غیر»، این «دیگر» به جامعه‏ی بهائی بیش از هر جامعه‏ی دیگر اختصاص یافته است.

از این روی می‏خواهم در این بحث مختصات کلی، شکل کلی این اتهامات و اعتراضات را با دوستان عزیز در میان گذارم و نشان دهم که نفس این اتهامات، خودِ این اعتراضات، بی‏گناهی جامعه‏ی بهائی را اثبات می‏کند، در رابطه با آنچه که در فوق گفته شد، مبنی بر این که این اتهامات و اعتراضات آینه و انعکاسی است از فرهنگی که مانع پیشرفت و ترقی ایران است و از این جهت این اعتراضات را نباید فقط حمله به بهائیان دانست، بلکه باید آن را اجحاف حقوق کلیه‏ی مردم ایران به شمار آورد.

پس در ابتدا باید دید که چه اتهامات و اعتراضاتی به آئین بهائی وارد شده و می‏شود. این مسئله را از نقطه‏ی نظر جامعه‏ شناسی موشکافی خواهیم کرد.

این اعتراضات به چند دسته تقسیم می‏شوند و هر دسته منطق خاص خود را داراست.  نخست در مقدمه، به این دسته‏ها و منطق‏ها توجه می‏کنیم و در جلسات بعد به جزئیات اعتراضات نیز خواهیم پرداخت.

اولین موضوعی که به آن توجه می‏کنیم، مسئله‏ی روش اتهام زدن است و این که خودِ این روش، اثبات بطلان این اتهامات می‏باشد، دیگر اثبات بی‏گناهی جامعه‏ی بهائی و جنبه‏های مترقی این آئین و بالأخره اثبات این که مقصد و هدف کسانی که این اتهامات را وارد می‏کنند، جلوگیری از تکامل و پیشرفت ایران است.

روش اتهام زدن

اتهام زدن در اوج ناجوانمردی صورت می‏گیرد. بدین معنی که روزنامه‏ها، تلویزیون‏ها، کتاب‏ها، سخنرانان، نویسندگان، دانشگاه‏ها، معلمان و آنانی که حمله می‏کنند، سعی دارند، به شکل‏های مختلفه، با هر اختراعی، هر اتهامی، هر دروغی، هر سخن ناصحیحی، هر تحریفی که به ذهنشان می‏رسد و می‏توانند در آن قلمرو خیال بپرورانند، به جامعه‏ی ایران عرضه کرده و جامعه‏ی بهائی را مورد حمله قرار دهند. اینان می‏گویند و می‏نویسند، اما هرگز به یک بهائی اجازه نمی‏دهند که از خودش دفاع کند تا بتواند جوابگوی این اعتراضات باشد.

ملاحظه فرمایید! اعتراض گفته می‏شود، در روزنامه‏ها مکرراً چاپ می‏شود، در رسانه‏ها پخش می‏گردد، اما هرگز جواب به این سوء تفاهمات و اعتراضات توسط یک بهائی چاپ نمی‏شود. نه فقط چاپ نمی‏کنند، بلکه اگر یک زمانی جامعه‏ی بهائی یا یک فرد بهائی یک کتاب یا مقاله‏ای چاپ کرد یا خواست به کسی دیگری بدهد، این را به عنوان عمل ارتداد و محاربه با خدا محسوب داشته، مجوّزی می‏گیرند که این فرد یا جامعه را به زندان اندازند و آن را بزرگترین جرم و جنایت تلقی می‏کنند.

دوستان عزیز! بر طبق تمام اصول اخلاقی و بر طبق آنچه که در قرآن کریم بیان شده، آنچه که حضرت امیرالمؤمنین مطرح کرده‏اند، انسان باید مروت داشته باشد، باید جوانمردی داشته باشد. آیا این روش اتهام زنی به جامعه‏ی بهائی بحث تحقیق حقیقت است؟

دقت فرمایید! تمام این منطق‏ها، منطق مبارزه با حقیقت است، منطق شتشوی مغزی است و این بزرگترین بی‏احترامی است که نه فقط نسبت به بهائیان روا می‏شود، بلکه نسبت به تمام مردم ایران اجرا می‏شود، چه که آنها را از حق تحری حقیقت، حق این که آزادانه بتوانند تحقیق کنند و زاویه‏ها و طرَف‏های مختلف یک بحث را بشنوند، محروم می‏کند.

اما این مطلب قبل از هر چیز، با قرآن کریم تناقض دارد. توجه کنید، این مطلب در قرآن کریم به این ترتیب بیان می‏شود که عباد صالح: «الذین یستمعون القول» هستند، یعنی کسانی که نظرات مختلف را می‏شنوند. بعد می‏فرماید که آنها بهترین آن را انتخاب کرده و از آن طرفداری می‏کنند. ببینید! نکته‏ای که قرآن کریم تأکید می‏کند این است که عباد صالح کسانی هستند که نظرات گوناگون را می‏شنوند و بهترین آن را انتخاب می‏کنند.

حال این نکته، در ارتباط با جامعه‏ی بهائی بدین گونه رخ می‏دهد که هرگز مردم ایران امکان این که طرف دیانت بهائی را بشنوند، ندارند. «الذین یستمعون القول» هم از نظر قانونی و هم از نظر عملی و فرهنگی محکوم و مطرود می‏شود. بنابراین امکان انتخاب وجود ندارد. مردم فقط یک چیز را می‏شنوند که در حقیقت منطق تحریف و انحراف است. در حالی که چنانچه دیدیم، قرآن کریم از مردم می‏خواهد که بتوانند آرای گوناگون را در مورد یک موضوع بشنوند. جامعه در این جا موظف است که آرای گوناگون را ارائه دهد، موظف است که آزادی سخن و عقیده بدهد، تا افراد در چنین مواقعی که مورد حمله قرار می‏گیرند، بتوانند جواب دهند، تا مردم نیز بتوانند با آزادی یکی از این آرا را انتخاب کنند.

این واقعیت که روش اتهام زنی عکس این مطلب است، مبتنی بر آن است که بهائیان هرگز نباید حق داشته باشند که چیزی بگویند، فقط باید به آنها اتهام زد و خشونت ورزید و آنها نیز باید تحمل کنند و هیچ نگویند.

در یک چنین وضعیت، آنچه که هست، شامل «الذین یستمعون القول» نمی‏شود، مردم ایران مشمول این اصل نمی‏شوند. آنچه که اثبات می‏شود این است که فرهنگی که بدین گونه اعتراض می‏کند و اتهام می‏زند، کاری به حقیقت ندارد. این فرهنگ از حقیقت می‏ترسد، چه که اگر ترسی از حقیقت در کار نبود، بدون این سرکوب‏ها و ممنوعیت‏ها، آزادی سخن و عقیده را ترویج می‏نمود. اجازه می‏داد که نظرات، کتاب‏ها و نوشته‏های بهائیان به چاپ برسد و در معرض عقاید مختلف قرار گیرد، تا مردم نیز امکان و اختیار انتخاب حقیقت را داشته باشند.         

 

 

Comments are closed.