اتهامات جراید ایران بر بهائیان از دیدگاه جامعهشناسی
دکتر نادر سعیدی
گفتار رادیویی به تاریخ ۲۷ مارچ ۲۰۰۶
گفتار یکم
از آنجایی که در این اواخر موجی از اتهامات و حملات نسبت به اعتقادات دیانت بهائی و این جامعه در برخی از رسانههای گروهی در ایران شدت یافته است و بعضی از دوستان سؤالات متعددی در این باره مطرح نمودهاند، لازم میداند که به این سؤالات پاسخ گفته و تجزیه و تحلیلی از این سوء تفاهمات انجام یابد.
این اعتراضات و اتهامات از دیدگاه جامعهشناسی بررسی میشود و با رجوع به آثار بهائی سعی خواهد شد که حقیقت موضوع روشن گردد.
اصولاً اتهاماتی که بر جامعهی بهائی وارد کردهاند و میکنند، از نظر جامعهشناسی دارای عملکرد مخصوصی است و باید برای شناسایی فرهنگ ایران عزیز به اهمیت این اتهامات توجه خاصی مبذول داشت. ممکن است دوستان عزیز تعجب کنند که چگونه فرهنگ ایران را به طور دقیق نمیتوان شناخت، مگر این که به این اتهامات که علیه جامعهی بهائی وارد شده است، توجه نمود. اما این مطلب از نظر جامعهشناسی حقیقتی محض است.
علت این است که در هر جامعه معمولاً گروهی وجود دارد که آماج حداکثر سوء تفاهمات و اتهامات قرار میگیرد. این گروه معمولاً به عنوان «دیگر» یا «غیر» در آن جامعه تلقی میشود. به عبارت واضحتر، آن گروه «دیگرِ» آن جامعه است. یعنی این که هرگونه مسائل منفی که در داخل آن فرهنگ گریبانگیر آن فرهنگ باشد، به شکلهای مختلف فرافکنی شده، به این گروه خاص نسبت داده میشود.
معمولاً در هر فرهنگ و جامعهای اتهاماتی که به این «دیگر» زده میشود، هیچ ربطی به واقعیات فرهنگی آن گروه ندارد. اصولاً این گروهِ «دیگر» صرفاً در قلمرو خیال حقیقت دارد. یعنی آنچه فرهنگ فائق، فرهنگ چیره، دربارهی آن گروه – آن اقلیتی که به آن دشمنی میورزد – گزارش میدهد، هیچ گونه ارتباط واقعی به آن گروه ندارد، این فرهنگ فقط تصویری را توصیف میکند که از آن گروه در قلمرو خیال خود پرداخته است، یعنی این گروهِ «دیگر» صرفاً در قلمرو خیال این فرهنگ متحقق میشود و ساخته و پرداختهی خود اوست.
توجه دقیق به اتهاماتی که جامعهای یا فرهنگی به گروهِ «دیگر» وارد میسازد، شناسایی آن جامعه و فرهنگ را میسر میکند.
در عین حال باید دانست که اطلاعاتی در مورد آن گروهِ «دیگر» فیالواقع به دست نخواهیم آورد. آنچه به دست مییابد، در مورد فرهنگ چیره است، از قبیل اشکالاتی که در این فرهنگ وجود دارد، مسائلی که با آن روبروست، ترسها، اضطرابات، نقاط ضعف وسواسهایش وغیره. از این طریق، یعنی با ملاحظهی دقیق در قلمرو خیال و تصویرهایی که این فرهنگ از گروهِ «دیگر» ساخته است، میتوان پی به خصلتها و یژهگیهای درونی آن فرهنگ برد و آنها را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.
بنابراین از نقطه نظر روانکاوی و جامعه شناسی، اتهاماتی که به گروهِ «دیگر» وارد میشود، جهت شناخت آن فرهنگ، بسیار اساسی و مفید است.
در جامعه و فرهنگ ایران بیش از یک قرن و نیم است که جامعهی بهائی این «دیگرِ راستین» را تشکیل میدهد. بنابراین یکی از طرق شناسایی جامعه و فرهنگ ایران تحقیق در تصویر و تخیلی است که این فرهنگ در قلمرو خیالش از جامعهی بهائی ساخته است.
باید توجه داشت که اتهامات و اعتراضاتی که بر جامعهی بهائی وارد میشود، هیچ ربطی به این جامعه ندارد. روشی که جامعهی ایران انتخاب نموده، بر این مقصد است که نه آئین بهائی را مطالعه کند و نه اجازه دهد که این آئین در سطح عمومی حضور یابد و نه ارتباطی راستین با آن برقرار کند و نه حتی تحقیقی راستین در مورد آن جامعه انجام دهد. سلب آزادی عقیده و بیان از جامعهی بهائی بدین منظور است که این جامعه نتواند خود را ارائه دهد. صرفاً در قلمرو خیال و از طریق اتهام و حمله، آنچه که دشمنان این آئین میخواهند، میپرورند. این محتوایی خیالی و تصویری کاملاً نادرست است که از جامعهی بهائی به وجود میآید.
به همین علت، دوستان عزیز، ما به این اتهامات توجه خواهیم کرد. از یک جهت میخواهیم حقیقت را به دوستان، برادران و خواهران ایرانی، به هر مذهب و عقیده، خواه مسلمان یا غیر مسلمان، خواه معتقد به دین یا غیر آن، نشان دهیم.
علت مهم دیگر برای پرداختن به این موضوع این است که برای پیشرفت و ترقی و تکامل فرهنگ ایران که برای همگی ما عزیز است، لازم است، همهی ما – چه بهائیان و غیر بهائیان – سعی در آن داشته باشیم که نقاط ضعف و کاستیهای فرهنگی را مورد ارزیابی قرار دهیم. با تجزیه و تحلیل این اتهاماتی که در این قلمرو خیال بر جامعهی بهائی در این یک قرن و نیم وارد شده، فرصت مناسبی مییابیم که نقایص و کاستیهایی که در جامعه و فرهنگ ایران ماست و مانع پیشرفتهای فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و غیره میگردد، شناخته و آنها را برطرف سازیم و در نتیجه بتوانیم در ارتقاء و ارتفاع ایران عزیز گامهای مؤثری برداریم.
البته ایران عزیز و مردم عزیز ایران در این لحظه در یک مرحلهی خیلی حساس و در یک نقطهی عطفی قرار دارند. اکثریت مردم ایران اکنون دیگر از ناشکیبایی مذهبی و قومی، از نژاد پرستی و خشونت و مسائل نظیر آن که مانع حقوق بشر و تکامل و ترقی و دموکراسی است، خسته شدهاند. اکثریت جامعهی ایران و فرهنگ نوینی که با شکوه در ایران نضج گرفته و در حال رشد است، بر آن هستند که باید اصل تساوی حقوق همهی شهروندان، احترام بر حقوق همهی ایرانیان و تساوی حقوق زن و مرد و آزادی مذهب و آزادی عقیده و امثالهم رعایت شود.
به همین علت است که بهائیان در آثار خود همیشه گفتهاند که آیندهی ایران چنان درخشان است که این سرزمین محسود و مغبوط همهی ملل و همهی کشورهای دنیا خواهد شد. با ایجاد این فرهنگ جدید در میان مردم ایران که در فکر تساوی و عدالت و دمکراسی و شکیبایی و آزادی هستند، مسلماً این امر متحقق خواهد شند.
اما هنوز قوای فرهنگی وجود دارد که سعی میکند، برخلاف اکثریت مردم و فرهنگ و خواستههای ایران مبارزه کند و فرهنگ ایران را متمایل به پسروی کرده، مانع از ترقی و تکامل شود. یکی از عملکردهای موج اعتراضات و اتهامات به جامعهی بهایی این است که مردم ایران را عوض کند و افکار و اندیشهی ملت ایران را با تشویق به نفرت و بیگانگی نسبت به جامعهی بهائی در جهتی به حرکت آورد که به جای توجه و مشغولیت به تکامل و ارتقاء و پیشرفت ایران عزیز، در ایذا و اذیت برادران و خواهران خود برآید. وهدف این است که این موضوع در کل سطح فرهنگ تعمیم یافته و در نتیجه ایران از پیشرفت و تکامل باز ماند.
و باز به همین علت است که مسئلهی بررسی این اتهامات اهمیت بسزایی مییابد، چه که این اتهامات تنها علیه جامعهی بهائی نیست، بلکه در حقیقت اتهاماتی است که بر علیه جامعهی ایران زده میشود و مانع اصلی بر تکامل و ترقی ایران محسوب است. حضرت عبدالبهاء در اثری که بیش از یک قرن پیش به طور گمنام تحت عنوان «مقالهی شخصی سیاح» نوشتهاند، به این مسئله اشاره فرمودهاند.
در آن زمان حضرت عبدالبهاء نام خودشان را به عنوان مؤلف کتاب ذکر نمیکنند، چون میدانستند که در این صورت بسیاری از مردم توجه به آن اثر که از عشق به ایران و پیشرفت ایران به تحریر آمده، نخواهند کرد.
سؤالی که حضرت عبدالبهاء در این کتاب مطرح کردهاند، این است: چه شد که ایران که زمانی سردمدار و پرچمدار علم و صنعت و ترقی و سیادت نظامی و اقتصادی در سرتاسر جهان بود، اکنون در این قرن نوزدهم به این ذلت و عقب افتادگی منحط شده و سبب چیست که بسیاری از کشورهای اروپایی که زمانی از نظر فرهنگی در اوج جهالت بودند و از نظر اقتصادی و نظامی و صنعتی در مراحل بسیار ابتدایی قرار داشتند و در حقیقت توسط نیروهای دیگر من جمله فرهنگ و قدرت تمدن اسلامی تسخیر شده بودند، توانستند در دنیای جدید به رشد اقتصادی و علمی و تکامل در پیشرفت صنعتی نایل شده و بالنتیجه از نظر سیاسی و نطامی هم قوی شوند؟ چنانچه بسیاری از ممالک را هم تسخیر نموده و سوء استفاده هم از قدرتشان کردند.
به طور واضحتر سؤال حضرت عبدالبهاء این است که: چه شد که ایران که زمانی آنقدر پیشرفته بود، به این حال افتاد و سبب چه بود که اروپا که اصلاً پیشرفته نبود، توانست به این قدرت دست یابد؟ پاسخ حضرت عبدالبهاء در آن زمان به این سؤال بالمآل این است که علت اصلی این مسئله این بود که اروپا در جهت اندیشهی حریت وجدان، آزادی عقیده، آزادی فکر و سخن حرکت کرد و همین تحرکت سبب پیشرفت علم شد. باعث خلاقیت فکری و فرهنگی گردید، به رشد اقتصاد کمک کرد و در نتیجه به تدریج پیشرفت حاصل نمود. در حالی که عکس این امر متأسفانه در شرق متحقق شد و جای آن فرهنگ مشعشعی را که در ایران قبل از اسلام بود و ایران پس از اسلام هم چند قرن یکی از خلاقترین تمدنها را داشت، جمودت فرا گرفت.
ما در جهت ناشکیبایی مذهبی و فکر و انجماد ذهنی و اشکال مختلف نابردباری حرکت کردیم و این مسئله باعث شد که خلاقیت کاهش یابد و در نتیجه از آن اعتلاء به انحطاط متوجه شویم.
قسمت دوم از سخنرانی اول
بررسی دربارهی مختصات کلی اجتماعی و عملکرد این اعتراضات.
چنانکه گفته شد، حضرت عبدالبهاء بیش از یک قرن پیش به این مسئله اشاره فرمودند که چرا ایران که زمانی پیشرفته بود، در دنیای مدرن متأسفانه در جهت عکس قدم برداشت و چرا برخی از کشورهای اروپایی که زمانی از قافلهی تمدن عقب بودند، رشد کردند و قدرت یافتند و توانستند که بسیاری از ممالک دیگر را تسخیر کنند.
پاسخ حضرت عبدالبهاء به این سؤال، موضوع دمکراسی، آزادی عقیده، آزادی سخن و حریت وجدان را مطرح نمود. سخن حضرت عبدالبهاء این بود که ایران برای آن که پیشرفت و رشد و ترقی کند، لازمهاش این است که علاوه بر مسائل مختلف، به این مطلب نیز توجه کند که باید این فرهنگ ناشکیبایی مذهبی، فرهنگی که مخالف حریت و وجدان است، فرهنگی که اجازهی آزادی عقیده و سخن را نمیدهد کنار گذاشت و مردم ایران باید در جهت فرهنگ بردباری و شکیبایی قدم بردارند، همان فرهنگی که ایران مشعشع در زمان کورش به جای کشتار اقلیتهای مذهبی، به آزاد ساختن یهودیان پرداخت و باعث افتخار ایران شد.
ایران عزیز از این طریق، یعنی از طریق تسامح، بردباری، شکیبایی فکری و مذهبی و آزادی عقیده و سخن وحرکت در جهت دمکراسی است که میتواند پیشرفت کند.
از این جهت است که حضرت عبدالبهاء در این کتاب خودشان دربارهی تاریخ دیانت بهائی صحبت میدارند. مقالهی شخصی سیاح در واقع بخشی از تاریخ دیانت بهائی است و بحثی است در این موردکه چرا و چگونه این دیانت توسط سران مذهبی و سیاسی مورد ظلم و ستم و ناشکیبایی در تاریخ ایران قرار گرفت.
این بحث به این علت در مقالهی شخصی سیاح مطرح میشود که حضرت عبدالبهاء این نکتهی مهم را به ایران تذکر دهند که نحوهی برخوردی که با دیانت بهائی صورت میگیرد، سمبل و انعکاسی است از مشکل اصلی ایران در جهت مسئلهی پیشرفت اقتصادی و اجتماعی. بنابراین با نگاهی به جامعهی بهائی، نگاهی به این حمله و ناشکیبایی نسبت به جامعهی بهائی، نگاهی به این همه اتهامات و خشونتهایی که نسبت به این نهضت نوین مذهبی از همان ابتدا در جامعهی ایران شده، جامعه و فرهنگ ایران درمییابد که اگر مایل است، در جهت تکامل و ارتقاء و پیشرفت گام بردارد، لازم است که به بردباری مذهبی روی آورده، بر آزادی عقیده و وجدان مصمم گردد و متعهد به آزادی اندیشه برای همهی گروهها شود و چون فرهنگ ایرانی در جهت تسامح و اندیشهی آزاد و دمکراسی پیشرفته است، شایسته است که حقوق حقه و طبیعی برادران و خواهران بهائی خود را هم مشروع بداند و از آن دفاع کند. اما اگر همچنان حاضر به تحمل ظلمهایی که به جامعهی بهائی و بهائیان میشود، باشد، بر این معنی خواهد بود که هنوز جامعه و فرهنگ ایران در جهت دمکراسی راستین به طور کامل حرکت نکرده است و اندیشهی آزادی و دمکراسی در این جامعه آن چنان که باید و شاید، هنوز به وجود نیامده است.
چنان که گفته شد، خوشبختانه در حال حاضر مردم و فرهنگ ایران کاملاً دستخوش یک تحول عمده شدهاند. مردم ایران در این زمان دیدهاند که برادران و خواهران بهائیشان چقدر ظلم کشیدهاند، آنها میدانند که چه اتهاماتی به این جامعه وارد آوردهاند و متوجه هستند که این اتهامات دروغ است. آنها جز محبت و دوستی و احترام به برادران و خواهران بهائی خود ندارند. اما هنوز اقلیتی در ایران است که میخواهد مانع تکامل و پیشرفت ایران شود و از این روی سعی دارد، افکار عمومی را عوض کند.
بنابراین بررسی اتهامات و اعتراضاتی که به دیانت بهائی میشود، در حقیقت بررسی عواملی است که مانع پیشرفت است و این موضوع در هر جامعه و فرهنگی صادق است.
در مورد ایران، این قلمرو خیالی این «غیر»، این «دیگر» به جامعهی بهائی بیش از هر جامعهی دیگر اختصاص یافته است.
از این روی میخواهم در این بحث مختصات کلی، شکل کلی این اتهامات و اعتراضات را با دوستان عزیز در میان گذارم و نشان دهم که نفس این اتهامات، خودِ این اعتراضات، بیگناهی جامعهی بهائی را اثبات میکند، در رابطه با آنچه که در فوق گفته شد، مبنی بر این که این اتهامات و اعتراضات آینه و انعکاسی است از فرهنگی که مانع پیشرفت و ترقی ایران است و از این جهت این اعتراضات را نباید فقط حمله به بهائیان دانست، بلکه باید آن را اجحاف حقوق کلیهی مردم ایران به شمار آورد.
پس در ابتدا باید دید که چه اتهامات و اعتراضاتی به آئین بهائی وارد شده و میشود. این مسئله را از نقطهی نظر جامعه شناسی موشکافی خواهیم کرد.
این اعتراضات به چند دسته تقسیم میشوند و هر دسته منطق خاص خود را داراست. نخست در مقدمه، به این دستهها و منطقها توجه میکنیم و در جلسات بعد به جزئیات اعتراضات نیز خواهیم پرداخت.
اولین موضوعی که به آن توجه میکنیم، مسئلهی روش اتهام زدن است و این که خودِ این روش، اثبات بطلان این اتهامات میباشد، دیگر اثبات بیگناهی جامعهی بهائی و جنبههای مترقی این آئین و بالأخره اثبات این که مقصد و هدف کسانی که این اتهامات را وارد میکنند، جلوگیری از تکامل و پیشرفت ایران است.
روش اتهام زدن
اتهام زدن در اوج ناجوانمردی صورت میگیرد. بدین معنی که روزنامهها، تلویزیونها، کتابها، سخنرانان، نویسندگان، دانشگاهها، معلمان و آنانی که حمله میکنند، سعی دارند، به شکلهای مختلفه، با هر اختراعی، هر اتهامی، هر دروغی، هر سخن ناصحیحی، هر تحریفی که به ذهنشان میرسد و میتوانند در آن قلمرو خیال بپرورانند، به جامعهی ایران عرضه کرده و جامعهی بهائی را مورد حمله قرار دهند. اینان میگویند و مینویسند، اما هرگز به یک بهائی اجازه نمیدهند که از خودش دفاع کند تا بتواند جوابگوی این اعتراضات باشد.
ملاحظه فرمایید! اعتراض گفته میشود، در روزنامهها مکرراً چاپ میشود، در رسانهها پخش میگردد، اما هرگز جواب به این سوء تفاهمات و اعتراضات توسط یک بهائی چاپ نمیشود. نه فقط چاپ نمیکنند، بلکه اگر یک زمانی جامعهی بهائی یا یک فرد بهائی یک کتاب یا مقالهای چاپ کرد یا خواست به کسی دیگری بدهد، این را به عنوان عمل ارتداد و محاربه با خدا محسوب داشته، مجوّزی میگیرند که این فرد یا جامعه را به زندان اندازند و آن را بزرگترین جرم و جنایت تلقی میکنند.
دوستان عزیز! بر طبق تمام اصول اخلاقی و بر طبق آنچه که در قرآن کریم بیان شده، آنچه که حضرت امیرالمؤمنین مطرح کردهاند، انسان باید مروت داشته باشد، باید جوانمردی داشته باشد. آیا این روش اتهام زنی به جامعهی بهائی بحث تحقیق حقیقت است؟
دقت فرمایید! تمام این منطقها، منطق مبارزه با حقیقت است، منطق شتشوی مغزی است و این بزرگترین بیاحترامی است که نه فقط نسبت به بهائیان روا میشود، بلکه نسبت به تمام مردم ایران اجرا میشود، چه که آنها را از حق تحری حقیقت، حق این که آزادانه بتوانند تحقیق کنند و زاویهها و طرَفهای مختلف یک بحث را بشنوند، محروم میکند.
اما این مطلب قبل از هر چیز، با قرآن کریم تناقض دارد. توجه کنید، این مطلب در قرآن کریم به این ترتیب بیان میشود که عباد صالح: «الذین یستمعون القول» هستند، یعنی کسانی که نظرات مختلف را میشنوند. بعد میفرماید که آنها بهترین آن را انتخاب کرده و از آن طرفداری میکنند. ببینید! نکتهای که قرآن کریم تأکید میکند این است که عباد صالح کسانی هستند که نظرات گوناگون را میشنوند و بهترین آن را انتخاب میکنند.
حال این نکته، در ارتباط با جامعهی بهائی بدین گونه رخ میدهد که هرگز مردم ایران امکان این که طرف دیانت بهائی را بشنوند، ندارند. «الذین یستمعون القول» هم از نظر قانونی و هم از نظر عملی و فرهنگی محکوم و مطرود میشود. بنابراین امکان انتخاب وجود ندارد. مردم فقط یک چیز را میشنوند که در حقیقت منطق تحریف و انحراف است. در حالی که چنانچه دیدیم، قرآن کریم از مردم میخواهد که بتوانند آرای گوناگون را در مورد یک موضوع بشنوند. جامعه در این جا موظف است که آرای گوناگون را ارائه دهد، موظف است که آزادی سخن و عقیده بدهد، تا افراد در چنین مواقعی که مورد حمله قرار میگیرند، بتوانند جواب دهند، تا مردم نیز بتوانند با آزادی یکی از این آرا را انتخاب کنند.
این واقعیت که روش اتهام زنی عکس این مطلب است، مبتنی بر آن است که بهائیان هرگز نباید حق داشته باشند که چیزی بگویند، فقط باید به آنها اتهام زد و خشونت ورزید و آنها نیز باید تحمل کنند و هیچ نگویند.
در یک چنین وضعیت، آنچه که هست، شامل «الذین یستمعون القول» نمیشود، مردم ایران مشمول این اصل نمیشوند. آنچه که اثبات میشود این است که فرهنگی که بدین گونه اعتراض میکند و اتهام میزند، کاری به حقیقت ندارد. این فرهنگ از حقیقت میترسد، چه که اگر ترسی از حقیقت در کار نبود، بدون این سرکوبها و ممنوعیتها، آزادی سخن و عقیده را ترویج مینمود. اجازه میداد که نظرات، کتابها و نوشتههای بهائیان به چاپ برسد و در معرض عقاید مختلف قرار گیرد، تا مردم نیز امکان و اختیار انتخاب حقیقت را داشته باشند.
اتهام زدن در اوج ناجوانمردی صورت میگیرد. بدین معنی که روزنامهها، تلویزیونها، کتابها، سخنرانان، نویسندگان، دانشگاهها، معلمان و آنانی که حمله میکنند، سعی دارند، به شکلهای مختلفه، با هر اختراعی، هر اتهامی، هر دروغی، هر سخن ناصحیحی، هر تحریفی که به ذهنشان میرسد و میتوانند در آن قلمرو خیال بپرورانند، به جامعهی ایران عرضه کرده و جامعهی بهائی را مورد حمله قرار دهند. اینان میگویند و مینویسند، اما هرگز به یک بهائی اجازه نمیدهند که از خودش دفاع کند تا بتواند جوابگوی این اعتراضات باشد.
ملاحظه فرمایید! اعتراض گفته میشود، در روزنامهها مکرراً چاپ میشود، در رسانهها پخش میگردد، اما هرگز جواب به این سوء تفاهمات و اعتراضات توسط یک بهائی چاپ نمیشود. نه فقط چاپ نمیکنند، بلکه اگر یک زمانی جامعهی بهائی یا یک فرد بهائی یک کتاب یا مقالهای چاپ کرد یا خواست به کسی دیگری بدهد، این را به عنوان عمل ارتداد و محاربه با خدا محسوب داشته، مجوّزی میگیرند که این فرد یا جامعه را به زندان اندازند و آن را بزرگترین جرم و جنایت تلقی میکنند.
دوستان عزیز! بر طبق تمام اصول اخلاقی و بر طبق آنچه که در قرآن کریم بیان شده، آنچه که حضرت امیرالمؤمنین مطرح کردهاند، انسان باید مروت داشته باشد، باید جوانمردی داشته باشد. آیا این روش اتهام زنی به جامعهی بهائی بحث تحقیق حقیقت است؟
دقت فرمایید! تمام این منطقها، منطق مبارزه با حقیقت است، منطق شتشوی مغزی است و این بزرگترین بیاحترامی است که نه فقط نسبت به بهائیان روا میشود، بلکه نسبت به تمام مردم ایران اجرا میشود، چه که آنها را از حق تحری حقیقت، حق این که آزادانه بتوانند تحقیق کنند و زاویهها و طرَفهای مختلف یک بحث را بشنوند، محروم میکند.
اما این مطلب قبل از هر چیز، با قرآن کریم تناقض دارد. توجه کنید، این مطلب در قرآن کریم به این ترتیب بیان میشود که عباد صالح: «الذین یستمعون القول» هستند، یعنی کسانی که نظرات مختلف را میشنوند. بعد میفرماید که آنها بهترین آن را انتخاب کرده و از آن طرفداری میکنند. ببینید! نکتهای که قرآن کریم تأکید میکند این است که عباد صالح کسانی هستند که نظرات گوناگون را میشنوند و بهترین آن را انتخاب میکنند.
حال این نکته، در ارتباط با جامعهی بهائی بدین گونه رخ میدهد که هرگز مردم ایران امکان این که طرف دیانت بهائی را بشنوند، ندارند. «الذین یستمعون القول» هم از نظر قانونی و هم از نظر عملی و فرهنگی محکوم و مطرود میشود. بنابراین امکان انتخاب وجود ندارد. مردم فقط یک چیز را میشنوند که در حقیقت منطق تحریف و انحراف است. در حالی که چنانچه دیدیم، قرآن کریم از مردم میخواهد که بتوانند آرای گوناگون را در مورد یک موضوع بشنوند. جامعه در این جا موظف است که آرای گوناگون را ارائه دهد، موظف است که آزادی سخن و عقیده بدهد، تا افراد در چنین مواقعی که مورد حمله قرار میگیرند، بتوانند جواب دهند، تا مردم نیز بتوانند با آزادی یکی از این آرا را انتخاب کنند.
این واقعیت که روش اتهام زنی عکس این مطلب است، مبتنی بر آن است که بهائیان هرگز نباید حق داشته باشند که چیزی بگویند، فقط باید به آنها اتهام زد و خشونت ورزید و آنها نیز باید تحمل کنند و هیچ نگویند.
در یک چنین وضعیت، آنچه که هست، شامل «الذین یستمعون القول» نمیشود، مردم ایران مشمول این اصل نمیشوند. آنچه که اثبات میشود این است که فرهنگی که بدین گونه اعتراض میکند و اتهام میزند، کاری به حقیقت ندارد. این فرهنگ از حقیقت میترسد، چه که اگر ترسی از حقیقت در کار نبود، بدون این سرکوبها و ممنوعیتها، آزادی سخن و عقیده را ترویج مینمود. اجازه میداد که نظرات، کتابها و نوشتههای بهائیان به چاپ برسد و در معرض عقاید مختلف قرار گیرد، تا مردم نیز امکان و اختیار انتخاب حقیقت را داشته باشند.