اتهامات جراید ایران بر بهائیان از دیدگاه جامعهشناسی
دکتر نادر سعیدی
سخنرانی دوم، گفتار رادیویی مورخ ۲۷ مارچ ۲۰۰۶
قسمت اول
بحثی را که هفتهی پیش در مورد ویژگیهای افترائات به جامعهی بهائی در گذشته و حال، آغاز کردهایم، ادامه میدهیم.
چنانچه ذکر شد، نفس این اتهامات و اعتراضات از دیدگاه جامعه شناسی، اثبات بطلان آنهاست و نشان میدهد که این اتهامات انعکاسی از غرض فرهنگی است که مانع تکامل و پیشرفت شایستهی ایران میشود و میان ایرانیان تفرقه میافکند.
همان طور که گفته شد اعتراضات و اتهامات علیه آئین و جامعه بهائی را می توان به چند دسته تقسیم کرد که هریک از این دسته ها دارای منطق مشترکی است گه ان منطق هم معطوف به ممانعت از توسعه و تکامل ایران عزیز است.امروز به یک دسته از این اعتراضات توجه میکنیم. این دسته از اعتراضات و اتهامات یک خصوصیت مشترک کلی دارند و آن این است که کلیهی قضیه، مبتنی بر جعل مسائل است، به عبارتی بجز مشتی افترا و بهتان چیز دیگری عرضه نمیکند.
در این جا لازم نمیبینم که دربارهی ناشایست بودن افتراء سخن گویم. قرآن کریم و همه کتب مقدسه علیه افتراء سخن گفتهاند وکسانی را که افتراء میبافند، «شیطان» نامیدهاند. این شیاطین هستند که از نظر قرآن کریم دست اندر کار بافتن افترائات هستند. بنابراین افرادی که خیال میکنند که با این عمل خود – یعنی با پرداختن به افتراء و جعل در رابطه با دیانت بهائی – از اسلام دفاع میکنند، باید بدانند و شاید هم میدانند که در حقیقت تظاهر به اسلام میکنند. این دفاع از اسلام نیست، بلکه تظاهر به آن است، چه که هر کسی که به دیانتی اعتقاد داشته باشد، یا حتی به اصول اخلاقی اعتقاد داشته باشد، دست به افتراء نمی زند.
اگر شما چیزی را قبول ندارید و ذهنتان با آن موافق نیست، با کمال احترام و ادب، بدون خشونت، با ملایمت و در عین حال که اجازه آزادی فکر را میدهید، نظرتان را اظهار میدارید و از آنچه فکر میکنید، غلط است، انتقاد میکنید، ولی دست به جعل و افترا و دروغ بافی نمیزنید.
در ارتباط با حملات به جامعهی بهائی، از همان ابتدا منطق افترا حکمفرما شد و هنوز هم هست. در این جا به چند مثال از این افترائات اکتفا میکنم، با اشاره به این که این مسئله یک بحث بسیار مفصل و غمانگیزی است.
از مهمترین اتهاماتی که در مورد جامعهی بهائی صورت گرفت، حدود ۷۰ سال پیش بود که یادداشتهایی تحت نام کینیاز دالغورکی در ایران منتشر شد. موضوع افترا چنین است که کینیاز دالغورکی سفیر روسیه در ایران، باعث شده است که حضرت باب و حضرت بهاءالله ادعای پیغمبری کنند و او این ادیان را به وجود آورده است. به این ترتیب، از همان آغاز، این تصویر اشتباه را در اذهان انداختند که دیانت بابی و بهائی ساخته و پرداختهی خارجیان است و سفیر روسیه با تزویر و حیله برای از میان بردن ایران و اسلام، دست به چنین کاری زده است. این یادداشتها به عنوان مدرک مهمی علیه دیانت بهائی ذکر شده و میشود و هنوز هم در خیلی از کتابها و نوشتههای کمپیوتری که در ارتباط با دیانت بهائی گزارش میدهند، به چشم میخورد و از آن نقل میکنند و به خیال خود به شکل تاریخی و علمی مدلل میسازند که دیانت بهائی ساختهی استعمار است.
از آنجا که این افتراء اهمیت خاصی دارد، در آینده، یک جلسه را به این موضوع اختصاص خواهم داد.
لازم به تذکر است که کینیاز دالغورکی مطلقاً چنین مطلبی را ننوشته است. این یادداشتها از طرف آدم بیفرهنگی اختراع شده که خواسته است با دیانت بهائی مخالفت ورزد و چنان تصور میکرده، که به این ترتیب به اسلام خدمت میکند.
این واقعیت که این یادداشتها جعل و دروغ بافی است، مورد شهادت متخصصان و محققان و دانشمندان ایرانی که در مورد آن تحقیق تاریخی کرده اند، قرار گرفته. حتی دانشمندانی که با دیانت بهائی ضدیت داشته و علیه این دیانت ردیه هم نوشتهاند، تأیید نمودهاند که این موضوع بالکل افتراء است.
گذشته از نظریات این پیگیران، مطالب گزارش شده در این یادداشتها به گونهای است که خواننده به سهولت پی به دروغ گویی در این کتاب میبرد. دلیلش آن است که مطالب ذکر شده، با تمام وقایع تاریخی تضاد دارد. از آن جمله مواردی را باید نام برد که دربارهی زندگی و حیات کینیاز دالغورکی در دست و معلوم کل است- یعنی با مطالعه و مقایسهی کارها و مقامها و موقعیتهای این شخص در جاها و زمانهای مختلف و امثالهم، این تضاد آشکار میشود.
اصل روسی این کتاب هرگز مشخص و پخش نشد، زیرا چنان چیزی وجود نداشت. ولی بناگهان ترجمهای از کتابی که اصلش در دست نیست ظاهر میشود و آن نیر با محتوای بسیار غلط، به طوری که این نسخه جمع آوری میشود و نسخهی دیگری چاپ میشود که با چاپ اول آن بسیار متفاوت است.
حال به بررسی این سؤال میپردازیم که چرا مخالفان دیانت بهائی به چنین کاری دست میزنند.
دوستان عزیز! افتراء یعنی ترس از حقیقت. کسی یا نهضتی که دست به افتراء میزند، فرهنگی که میخواهد با افتراء به موفقیتی دست یابد، فرهنگی است که با حقیقت و خرد در تضاد است و ممانعت از پیشرفت و عقلانیت و تمدن میکند. واضح است که خودِ این اعتراضات هم – چنان که میبینید – انعکاسی است از آن فرهنگ ممسوخی که با آئین مقدس اسلام و با همهی کتب مقدسه و با ایران ایرانی در تضاد است.
علاوه بر آن، مسائل دیگری هم به شکل افتراء در این اعتراضات و اتهاماتی که بر علیه دیانت بهائی مطرح میشود، رواج دارد. به عنوان مثال به قسمتی از یکی از نوشتههای گروهی که علیه دیانت بهائی بسیار فعال است، و تخصص خود را در نوشتن مطالبی بر ضد این دیانت میداند و در کمپیوتر و جاهای دیگر به فعالیت میپردازد، اشاره میشود. مینویسند: «… و بشنوید از درگیریهای این خدایان با اهل بیت خود (منظورشان حضرت بهاءالله یا حضرت عبدالبهاء و یا حضرت باب است.) کسانی که با شعار صلح عمومی و وحدت عالم انسانی و دهها شعار عوام فریبانهی دیگر برای نجات جامعهی بشری اعلام ظهور نمودهاند، در کتب خویش به یکدیگر القابی را نسبت میدهند که شایستهی شؤنات خدایی آنها و شعارهای اساسیشان، مخصوصاً شعار صلح عمومی نبوده است.» بعد به عنوان مثال اینطور مینویسند: «در الواح وصایای عبدالبهاء نیز وی برادرش را که با او در جانشینی پدر رقابت داشت، با کلمات:"سگ، خوک، سوسک،کلاغ، روباه، کرم خاکی، خفاش و پشه" توصیف نموده است.»
این شخص که این جعل و افتراء را اختراع کرده، چنین تصور نموده که مردم ایران هرگز شهامت ندارند که خودشان آثار بهائی را بخوانند و پی به دروغ او ببرند. ملاحظه بفرمایید، فرضیهی این شخص مبنی بر این که هموطنان ما خود این مطالب را نخواهند خواند و تحقیق نخواهند کرد، حقیقتاً بی احترامی نسبت به مردم ایران است. این شخص اعتباری برای ایرانیان قائل نشده است. در نتیجه به خود اجازه میدهد که این گونه مطالب بنویسد. حال اگر یک بهائی در جایی در رد اینگونه افترائات بنویسد یا اظهاراتی کند، او را به عنوان مرتد مشمول حد میدانند و غیره.
اما این مسئله بسیار آسان است. الواح وصایای حضرت عبدالبهاء یک کتاب مشخصی است. کتابی است کوچک که ۳۰ صفحه بیشتر ندارد و شما دوستان عزیز، این الواح وصایا را بخوانید. در این الواح وصایا، حضرت عبدالبهاء نه تنها ذکری راجع به این مسائل در رابطه با برادر خود نکردهاند، بلکه اصلاً این لغات و کلمات هیچ کدام در الواح وصایا نیست. ملاحظه فرمایید، همین که در نوشتهای لغات «سگ» و «خوک» به عنوان بدترین القاب بکار میرود، فوراً استنباط میشود که چه کسی آن را نوشته است. «سگ» و «خوک» حیواناتی هستند که در اسلام نجس تلقی میشوند و مسلمانان حساسیت خاصی نسبت به این دو حیوان دارند.
پس وقتی در چنین فرهنگی فردی میخواهد ادعای دروغی کند و افتراء ببندد، البته بر اساس مقولات ذهنی خود دست به جعل میزند و این واژه ها را بکار می بندد. اما این ادعائی است کاملاً بی اساس و حضرت عبدالبهاء مطلقاً چنین نفرموده و ننوشتهاند.
ملاحظه فرمایید، این یک مثال از افترائاتی است که به دیانت بهائی نسبت میدهند و مینویسند، چنانچه نوشتهاند و گفتهاند و پیوسته موج افترائات است که به این آئین نسبت میدهند و البته اجازه نمیدهند که حقیقت گفته شود و مردم ایران به چشم خویش ببینند و مستقلاً قضاوت کنند.
قسمت دوم از سخنرانی دوم
دو مثال از اتهاماتی که به دیانت بهائی نسبت داده میشود، ذکر شد و یک مثال دیگر هم به آن اضافه میکنم، با این که شرم دارم که چنین مسئلهای را مطرح کنم. اما از آنجا که این تهمت را دشمنان دین و خدا مکرراً اظهار کردهاند، خود را مجبور به تشریح آن میبینم.
از آنجا که این افراد به خوبی مطلع هستند که دیانت بهائی به اصل تنزیه و تقدیس و عفت و عصمت بسیار پایبند است، جهت نشان دادن عکس این مطلب و تخدیش اذهان عمومی، بر نکتهای که مردم به آن توجه خاصی دارند و حساسیت بخصوصی نشان میدهند، انگشت گذاشته، افترائی اختراع نموده و به دیانت بهائی نسبت میدهند. این است که گفتهاند: بهائیان ازدواج محارم را جایز میدانند و خواهر و برادر با هم ازدواج میکنند و بسیاری از افراد بهائی زادهی ازدواج خواهر و برادر میباشند. یک چنین گفتههایی در همان سطح قلمرو خیال قرار میگیرد، واقعیتی ندارد که توانسته باشد، این جامعه و اعتقاداتش را معرفی کند. ولی معرف عقدههایی است که در ذهن آن افرادی است که این افترائات را میسازند و از درون ایشان خبر می دهد و چنانچه ذکر شد، هیچگونه ارتباطی با آئین بهائی ندارد.
دوستان عزیز، شاید میشد که این گونه سخنان بیمعنی را در سالهای خیلی پیش، یعنی در آن زمان که علم پیشرفته نبود، شایع نمود و ادعا کرد که بهائیان زادهی ازدواج خواهر و برادر هستند، چنانچه چنین نوع ادعاهائی را در مورد هر گروه مترقی که از ایران برخاسته است، کردهاند. ولی باید اذعان نمود که افرادی که این گونه مفتریات را میبافند، از نظر فکری در سطحی بسیار پایین قرار گرفتهاند. بطوری که متوجه نیستند که امروزه دیگر نمیتوان در باب این گونه مسائل بیپروا سخن گفت، زیرا که در طب پیشرفتهی امروزی نه تنها آزمایش خون وجود دارد بلکه تکنیکی هم هست به نام دی ان ای (D.N.A.) که خصوصیات بدنی و ارثی افراد را قاطعانه مشخص می کند. به این ترتیب میتوان قطعاً مشخص کرد که ادعای این اشخاص در مورد زن و شوهر بهائی صدق میکند یا خیر. یعنی دی ان ای روشن میکند که یک زن و شوهری، خواهر و برادر بوده و از یک پدر و مادر متولد شدهاند، و یا عکس آن.
چنین افرادی که قدرت و امکانات دارند و با وسایل مختلف سعی میکنند، مردم را در جامعه فریب دهند، میتوانند شجاعت نشان داده و دست به یک آزمایش علمی بزنند. وقتی شما موضوعی را از دیدگاه عملیاش بنگرید، البته حقیقت آن موضوع، برای شما آشکار خواهد شد. به این علت است که هیچ کدام از این افراد دروغپرداز حاضر نیستند، از آن حیطهی مخفی خود که این اوهام را ساختهاند و میسازند و به شکل افتراء مطرح میکنند، خارج شده و حاضر شوند که ادعای خود را از راه علم به اثبات برسانند.
دوستان عزیز، راه حل این مسئله آسان است. به کسانی که چنین ادعایی دارند، پیشنهاد میشود، که از طریق علمی موضوع را تحقیق کنیم: یک گروه از زن و شوهرهای بهائی و یک گروه از زن و شوهرهای غیر بهائی را انتخاب نمایید، مثلاً هر دسته متشکل از ۱۰۰ نفر، یا ۵۰ نفر و یا ۲۰۰ نفر. آنوقت دی ان ای آنان را آزمایش کنید. از این طریق میتوانید پی ببرید که چند نفر از این زن و شوهرها میتوانند نسبت نزدیک با هم داشته باشند، مثلاً خواهر و برادر باشند و تعدادشان در هر گروه مشخص میشود.
از آن گذشته، مردمی که اقوام بهائی دارند نیز کاملاً مطلع هستند، میدانند و میشناسند که این ادعا، تهمتی بسیار ناشایست بیش نیست. البته چنین افرادی که وقت خود را با ساختن این اتهامات صرف میکنند، حاضر نیستند که این موضوع را از طریق علمی تحقیق کنند. اینها فقط اتهام میزنند و امیدشان به آن است که درمیان این مردم و این فرهنگ کسانی را که دچار بغض و پیشداوری هستند، تحت تأثیر قرار دهند.
اما وقتی شما به آثار بهائی توجه میکنید، متوجه میشوید که حضرت باب بر اساس اولین کتابشان که تفسیر سورهی یوسف یا قیوم الاسماء نام دارد، اصل حرمت ازدواج با محارم را تأکید فرمودهاند. یعنی حکمی که در قرآن کریم آمده است، ذکر شده و تأکید مؤکد میشود. بعلاوه حضرت باب لوحی دارند فی بیان علل تحریم المحارم. در این لوح نه تنها میفرمایند که ازدواج با محارم حرام است، بلکه علت فلسفی این موضوع را نیز بیان میفرمایند. این علت فلسفی که حضرت باب آن را تشریح میفرمایند، یک امر متافیزیکی است. یعنی نباید بدین گونه تصور نمود که خداوند فقط یک حکمی را داده و انسان را از کاری نهی فرموده است، بلکه توضیح میدهند که این کار خلاف قانون طبیعت و خلاف قانون هستی است. اصلاً علت و معلول در این حالت با هم مخلوط میشوند. بنابراین طبق بیانات حضرت باب نه تنها ازدواج محارم ممنوع است، بلکه مغایرت با کل قوانین هستی و به طور مطلق با ارادهی الهی دارد. همین مطلب در آثار حضرت بهاءالله تأکید میشود.
برای توضیح بهتر این مسئله ذکر میشود که در قرآن کریم، ازدواج با زن پدر نهی میشود، اما حرام نمیشود. در قرآن کریم ازدواج با محارم به صورت «حرّمت علیکم»، یعنی حرام شد بر شما، بیان شده است. ولی یک استثنا در قرآن کریم وجود دارد و آن این است که در مورد ازدواج با زن پدر لفظ «حرمت علیکم» استفاده نشده است. میفرماید: «لاتنکحوا ما نکح آبائکم من النساء»، یعنی ازدواج با زن پدر نهی میشود، اما لفظ «حرمت» به کار نمیرود.
حضرت بهاءالله در کتاب مستطاب اقدس، جهت تأکید بیشتر این موضوع، آن استثنا را هم رد میفرمایند. بنابراین نهی ازدواج با زن پدر در قرآن کریم، در اوامر حضرت بهاءالله تحت «حرمت علیکم ازواج آبائکم» قرار میگیرد. بدین ترتیب این امر از تأکید بیشتری برخوردار میشود، بدین معنی که ازدواج با محارم مطلقاً ممنوع است.
حضرت بهاءالله – مانند حضرت اعلی – به حرام کردن این امر اکتفا نمیفرمایند، بلکه علتش را نیز بیان میفرمایند. حضرت عبدالبهاء فرمودهاند که "در ازدواج حکمت الهیه چنان اقتضاء نماید که از جنس بعید باشد." پس بر طبق آئین بهائی، نه تنها ازدواج با محارم ممنوع است، بلکه ازدواج با اقارب نیز مطلوب نیست. به عنوان مثال اگرچه ازدواج دختر عمو و پسر عمو و امثالهم در دیانت بهائی حرام نشده است، اما نامطلوب تلقی میشود. ازدواج باید با جنس بعید باشد. تنها آن نوع ازدواج در دیانت بهائی مقبول است که در آن طرفین دور باشند. علت این امر هدف دیانت بهائی است که وحدت عالم انسانی میباشد. دیانت بهائی قصد دارد که گروههای مختلف را که از هم دورند، با هم پیوند و ارتباط دهد و تعاون ایجاد کند. به همین علت است که حضرت عبدالبهاء فرمودهاند که هر قدر طرفین در ازدواج دورتر باشند، بهتر است، برای این که اسباب تعاون و تمدن میشود. میفرمایند که در طب هم ثابت شده است که هرقدر طرفینِ ازدواج دورتر باشند، سالمتر است. بعد تأکید میفرمایند آنچه که بر طبق علم طب فرض و واجب است، در دیانت بهائی نیز فرض و واجب میباشد.
بنابراین، دوستان عزیز، بر طبق تنزیه و تقدیسی که حضرت بهاءالله برای بهائیان به وجود آوردهاند و از دیدگاه فرهنگ و آثار این آئین، ذکر مطالبی از قبیل آنچه که در فوق ذکر شد، مایهی شرمساری است.
اما ببینیم که چرا این بنده مجبور است، جواب این اوهام و خرافات و اعتراضات را بدهد. علت این است که فرهنگی که دست به این گونه افترائات میزند، پدیدهای است بیفرهنگ. پدیدهای است که میخواهد ایران و ایرانیان را در یک سطح فکری پایین نگه داشته، کاری کند که اندیشهی ایرانیان به جای آن که در پی تکامل و پیشرفت و علم و صنعت و این قبیل معارف و مشاغل باشد، منحرف شود و به مسائلی مشغول گردد که درخور شأن انسان نیست و با ایجاد بیگانگی و نفرت نسبت به برادران و خواهران بهائی خودشان، تصویری وارونه و ممسوخ از آنها به دست دهد و از این طریق سعی کند که ذهنیت ایرانیان را نه تنها علیه بهائیان بسیج کند، بلکه کاری کند که ذهنیت ایرانی در سطحی پست باقی بماند.
آنچه ذکر شد، صرفاً چند مثال کوتاه بود از اتهامات بیشماری که به دیانت بهائی نسبت میدهند. امید کسانی که این افترائات را وارد میسازند، چنین است که مسلمانان را تا به آن اندازه از بهائیان و آئین بهائی بترسانند که آنان هرگز در مورد این دیانت با بهائیان صحبت نکنند، تا به آنجا که اصلاً بترسند، لفظ بهائی را برزبان آورند. در نتیجه برادران و خواهران مسلمان، با آن که میبینند که بهائیان انسانهای صادق و شریفی هستند و به آنها احترام میگذارند، اما به جهت این ترسها و افترائات، هرگز در مورد مسائل دینی با آنها بحث نکنند و نتیجتاً هرگز درنیابند که آنچه که شنیدهاند و میشنوند، مشتی افترا و دروغ است.
امید فرهنگ افتراء، امید فرهنگی که مبتنی بر ترس از حقیقت است، این است که بحث آزاد در جامعه صورت نپذیرد، امیدش این است که گروههای مختلف از هم بیگانه شوند و فقط در حیطهی اوهام و خیال بمانند و هرگز با واقعیتها روبرو نشوند و با چشم خود مسائل را نبینند و تحری حقیقت نکنند.
عکس اینها فرهنگ بهائی است. اولین حکم حضرت بهاءالله، اصل تحری حقیقت است، اصل تطابق دین با علم و عقل است، اصل انصاف است، اصل خرد است و بر اساس این اصول است که حضرت بهاءالله یک انقلاب فرهنگی در شرق به وجود آوردند و مبنای فرهنگی را که مبتنی بر دروغگویی و افترا بود، بر هم ریختند. و باز به همین علت است که کسانی که میخواهند فرهنگ افترا و فرهنگ سنت پرستی و فرهنگ ضد خرد را حفظ کنند، بدین گونه به وحشت افتادهاند و در نتیجه از هیچ کاری دریغ نمیکنند که شاید با دروغ و افتراء مردم را بر ضد جامعهی بهائی بشورانند.
در جلسهی آینده ویژگیهای دیگر این اتهامات را نسبت به جامعهی بهائی بررسی خواهیم کرد.