از تبعیض تا آزادی
سخنی با دوست عزیزجناب آقای سام قندچی با نقدی بر مقالهء محبت آمیز ایشان خطاب به دوستان بهائی http://www.ghandchi.com/488-bahaifriends.htm
اگر یک درس را بتوان از یک قرن و نیم زندگی تبعیض آمیز علیه بهائیان ایران آموخت، صداقت آغشته به ایمان در مقابل زورگویی ها و جهل اندیشی های حکمرانان و دولتمردان این کشور است. پس لطفا به صداقت نوشتار بنده ایمان داشته باشید تا حقایقی را با یکدیگر مرور نمائیم.
قبل از هر چیز از تلاش های وسیع شما در راه رسمیت بخشیدن به آزاد اندیشی،که منجر به اتخاذ برخی تبعیضات بر علیه شخص شما نیز گشته است، بی نهایت دلشاد و ممنون می باشم. چرا که قائل به آن هستم که روح حقیقت جویی آنقدر عظیم و قدیر است که نا امید از تضییقات و فشارهای وارده بر جسم درد مند نمی گردد،از این رو دست آزاد نویستان را به گرمی می فشارم.
و اما در ارتباط با مقالهء شما که سخنی با دوستان بهائی بوده است،باید عنوان نمایم که بنده نیز با پاره ای از اظهارات و اندیشه های شخص شما موافق بوده ام،اما احساس نمودم که برخی از دیدگاههای شما نیاز به روشنگری دارد، لذا در حد توان به بررسی آن موارد خواهم پرداخت.
به اعتقاد بنده اگر موضوع مورد بررسی ما،مسائل موجود در ایران می باشد،لذا تسری این مطالب به غیر ایرانی ها چندان مفید به نظر نمی رسد. چرا که مختصات فکری هر اقلیمی بر مبنای تفکر قالبی آن نقطه شکل گرفته است و سخن راندن از یک موضوع مشترک در دو اقلیم مختلف احتمالا به بیراهه خواهد رسید. لذا موضوع مورد نقد بنده، تحرکات بهائیان ایرانی در قبال رفع خصومت های تبعیض آمیز موجود بوده،در ادامه به بررسی جایگاه پلورالیسم فکری در روند رو به گسترش فرهنگ انتقاد گرایی پرداخته و در انتها سعی بر آن دارم تا مقاله را با اثبات جدایی اندیشه های بهائی گرا از هر آنچه که امروزه در ایران به اپوزیسیون مشهور است خاتمه بخشم.
دوست عزیز جناب قندچی؛ حتما شما بهتر از بنده می دانید که عزیزترین دارایی هر انسانی،جان وی می باشد و احتمالا شنیده اید که حضرت بهاءالله پیامبر دیانت الهی بهایی چیزی در حدود ۱۶۰ سال پیش خطاب به پیروان خویش فرمودند:" اَن تُقتلوا خیرٌ لَکُم مِن اَن تَقتلوا"، شما تا پیش از این در کجای تاریخ دیده بودید که رهبر یک گروه ،اینچنین با پیروان خویش مدارا نمایند؟ و پس از آن جانشین ایشان حضرت عبدالبهاء چه زیبا راه پدر بزرگوار خویش را ادامه داده و فرمودند:"فکر جنگ را با فکر قویتر صلح مقاومت کنید،فکر نفرت را با فکر قویتر عشق مقابله نمائید".
فی الحقیقه زمانی که در این بیانات مبارکه تدقیق می نمایم، روندی رو به رشد را می نگرم که نوید نزدیکی صبح سپید صلح را به همراه دارد. و امروز اگر می بینید که بهائیان ایرانی در قبال خصومت های دشمنانشان، حتی لب نمی گشایند(البته همانطور که می دانید اگر بخواهند هم به دلیل فزونی حقوقشان! نمی توانند) باید ریشهء این امر را در تاریخ آزادی خواهی توام با صلح گرایی جامعهء بهایی جستجو نمائیم،نه آنکه واقعا بهائیان ایرانی وضع فعلی را با کمال میل پذیرا باشند،چرا که خود معتقدند در راه وصول به اهدافشان،با ماندن در ایران دست به استقامت زده اند،و واقعا غیر منصفانه است که بگوییم استقامت این گروه اقلیت در ایران، نوعی رابطهء سیاسی می باشد.
دوست عزیز جناب قندچی؛ همانطور که می دانید حضرت بهاءالله پیامبر آئین الهی بهائی در آموزه های جهانی خویش به پیروانشان آموختند که در امور سیاسیه دخالت ننمایند، پس چگونه است که امروزه از طرفی افرادی جهت به چالش کشیدن این آئین الهی،ادعاهای باطل تاریخی خود را در ارتباط بهائیت و استعمارگران مطرح می نمایند و از طرف دیگر افرادی همچون شخص محترم شما از حضور بهائیان در فعالیتهای سیاسی استقبال می نمایند؟ در حالیکه اگر قدری موشکافانه تر این مساله را بررسی نمائیم،خواهیم دید که یا مفهوم "سیاست" را هر ۲ گروه به اشتباه متوجه شده اند و یا خود را به چنین حالتی زده اند.
دوست عزیز؛حتی فرض را بر این می گیریم که عده ای بهائی بخواهند بر خلاف اوامر پیامبرشان رفتار نمایند(که البته دیگر نامشان بهایی نخواهد بود) در این صورت مگر بهائیان ایرانی دارای جایگاهی می باشند که با تمسک به آن بتوانند فعالیت سیاسی راه بیاندازند؟ مگر حقوقی دارند که از طریق نفوذ در دستگاه های دولتی و کسب قدرت، بخواهند آن را افزایش دهند؟ بلی ممکن است زمانی به تحلیل مسائل سیاسی بپردازند و یا زمانی نظریه پردازی نیز نمایند،اما از آنجایی که هیچ یک از این موارد در راه وصول به قدرت نمی باشد، پس با اوامر دیانت بهائی نیز می توانند منافاتی نداشته باشند،اما مادامی که پا را از آن فراتر نهاده و خود را وارد مناقشات سیاسی نمایند، به بیان قاطع حضرت عبدالبهاء، همین یک دلیل کافی است تا آن فرد خود را از جامعهء بهائی جدا نماید.
پس اگر امروزه می بینید که بهائیان ایرانی به فعالیت سیاسی نمی پردازند، شاید بتوانید ریشهء آن را در آموزه های پیامبرشان بیابید. همانطور که در قسمتی از مقالهءتان اشاره فرمودید، حساب ازلی ها از ما جدا است، حداقل تا این اندازه که آنها می توانند در همه گونه فعالیت سیاسی شرکت نمایند و در آخر اگر هم مورد بازخواست قرار گرفتند بگویند: من یک ازلی نیستم! اما در آئین بهائی تقیه وجود ندارد،پس شاید این امر نیز یکی دیگر از دلایل عدم حضور بهائیان در امور سیاسیه تلقی گردد.
درعین حال همانگونه که شما فرمودید ما بهائیان نیز خواهان آن هستیم تا در بحث های آزادانهء ایدئولوژیکی و مذهبی شرکت نماییم، اما ایران امروز،ایرانی که از پرسش و انتقاد هراسان است، ایرانی که نمی خواهد مردمانش آگاه گردند تا آنان را بیش از پیش چپاول نماید، ایرانی که معیارش برای خوب بودن،مسلمان بودن افراد آن هم صرفا در کلام است، ایرانی که تفکرات دگر اندیشان فکری را با سانسور و فیلترینگ توام می نماید، چنین ایرانی یک ایران تشنهء پلورالیسم فکری می باشد و این مفهوم، یکی از اندیشه های قوی دیانت بهائی نیز نام می گیرد، چرا که آئین بهائی معتقد به اصل وحدت در کثرت است و این یعنی دنیایی از آزاد اندیشی ، آزاد نگری، آزاد منشی وآزاد…(ای کاش پر کردن این ۳ نقطه،معیار رسمیت بخشیدن بهائیان در ایران بود تا به همه اثبات می نمودم که همهء بهائیان ایرانی می توانند رتبهء اول این آزمون باشند)
دوست عزیز جناب قندچی؛ نوشتارم را بیش از حد طویل نمی نمایم تا مبادا از کثرت مطالب به قلت معلوماتم پی برید،ولی با فهم محدود خویش اعلام می نمایم که شیوهء بهائیان جهت گذر از مرحلهء تحمل تبعیضات و وصول به آزادی یک شیوهء منحصر به فرد چندگانه اندیش است، یعنی نه به شکل یک اپوزیسیون یا جبههءمخالف با راندن حزب مقابل، به احقاق حقوق خود می پردازند که در قالب اشاعهء فرهنگ مودّت گرایی و صلح پروری به آزادی درونی تمامی مردم دنیا رنگ واقعیت می بخشند. شاید سیاست کوتاهترین مسیر ممکن باشد اما محبت امن ترین نتیجه را به ارمغان خواهد آورد. پس سیاست بهائیان پیشگامی در دفاع از تساوی حقوق زنان و مردان، کمک به کودکان بی سرپرست، برقراری تعادل در امور معیشتی، برقرار ساختن صلحی جهانی و در پایان به وحدت رساندن نوع بشر می باشد،که جهت تحقق آن چاشنی محبت را جایگزین قدرت نموده اند و تا انتها به روش اتخاذی خویش ایمان و ایقان دارند
به امید تحقق ایرانی آزاد اندیش
یک دوست بهائی ایرانی