اگر ایران اقلّیتی دینی را قلع و قمع کند و کسی اهمّیت ندهد چه خواهد شد؟

THE BROWN DAILY HERALD

زاک بیوچَمپ:

اگر ایران اقلّیتی دینی را قلع و قمع کند و کسی اهمّیت ندهد چه خواهد شد؟

۱۵ فوریه ۲۰۰۷ / براون دیلی هرالد

در ماه فوریه ۱۹۹۱، سیّد محمّد گلپایگانی، که در آن زمان دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی ایران بود، نامه‌ای تحت عنوان "مسألهء بهائیان" خطاب به آیت‌الله علی خامنه‌ای نوشت.  در این نامه وسایل سیستماتیک قلع و قمع اقلـّیت دینی بهائی به تفصیل ذکر شده، از جمله منع افراد دارای هویت بهائی از ادامهء تحصیل یا داشتن شغل، ممنوعیت بهائیان از انتصاب به "مناصب صاحب نفوذ"، سیاست جدید حکومت در مقابله و نابود کردن ریشه‌های فرهنگی بهائی در خارج از کشور و تعهّدی عمومی بر متوقّف کردن ترقـّی و پیشرفت بهائیان.

از زمانی که این دستورالعمل به تصویب خامنه‌ای رسید و آن را به سیاست رسمی حکومتی تبدیل کرد، آزار و اذیت معتقدین به امر بهائی به میزان چشمگیری شدّت گرفت، بخصوص بعد از آن که محمود احمدی‌نژاد نوع خاصّ ارتجاع و بنیادگرایی خود را در اوت ۲۰۰۵ به ریاست جمهوری ایران به ارمغان آورد.

تقریباً دو ماه بعد از جلوس احمدی‌نژاد بر اریکهء قدرت، به سپاه پاسداران انقلاب، وزارت اطّلاعات و نیروی انتظامی دستور داده شد پایگاه داده‌ها با اطـّلاعات تفصیلی از کلّیه شهروندان بهائی کشور فراهم آورند.  سال ۲۰۰۶ شاهد اخراج کلـّیه دانشجویان بهائی از ۸۱ دانشگاه ایران، و نیز توسعهء اقدامات مربوط به نظارت بر بهائیان بود که در سال ۲۰۰۵ آغاز شد.

در ماه آوریل ۲۰۰۷، در حالی که وقایع مربوط به اقدامات مسئولین مدارس در اذیت و آزار محصّلین بهائی گسترش می‌یافت، یک گزارش رسمی دیگر صادره از حکومت ایران دستور داد که کلـّیه مؤسّسات بازرگانی و شغلی بهائیان در تعداد عظیمی از بخش‌های مختلف جامعه تعطیل شود.  مضافاً، طبق قانون ایران، بهائیان "اهل ذمّه" نیستند؛ به این معنی که بدون ادنی خوفی از مجازات برای فرد مهاجم، می‌توان به بهائیان حمله کرد یا حتـّی آنها را به قتل رساند. و این فقط اشارتی به سیاست‌های ننگین و شرم‌آور  حکومت ایران علیه اقلـّیت بهائی است.  از انقلاب ۱۹۷۹ ایران تا کنون صدها بهائی به قتل رسیده و هزاران نفر دستگیر شده‌اند.

امّا، در سالهای اخیر، در نتیجهء تغییر جهت به حرکت‌های ایذایی که فوقاً به آن اشاره شد، که به وضوح طرّاحی شده تا بدون جلب توجّه بین‌المللی به مرحلهء اجرا در آید، از تعداد دستگیری‎ها و اعدام‌های رسمی کاسته شده است. امّا حکومت ایران موفّق نشده این قضیه را لاپوشانی نماید.  سازمان‌های حقوق بشر باید به این بازی ایران پی ببرند.

متأسّفانه، قضیه چنین نیست.  وقتی در سایت سازمان عفو بین‌الملل به جستجو در مورد "بهائیان ایران" می‌پردازیم، فقط به ۱۶ مورد بر می‌خوریم که بسیاری از آنها تکراری‌اند.  تنها یکی از شانزده مورد منحصراً به وضعیت بهائیان مربوط می‌شود و آن نامه‌ای در چهار پاراگراف است که از حکومت ایران می‌خواهد در مورد یادداشت نظارت بر بهائیان که در تاریخ ۲۰۰۵ صادر شده "توضیح بدهد."  دیده‌بان حقوق بشر اندکی بهتر عمل می‌کند- همین جستجو به ۱۲۱ مورد منجر می‌شود که از جمله اعلامیهء مطبوعاتی ماه سپتامبر است که اخراج دانشجویان بهائی در ایران را مورد انتقاد قرار می‌دهد.  امّا، هیچ گزارشی که خاصّ تشدید تبعیض اقتصادی و اجتماعی علیه بهائیان باشد در میان آنها نیست و نه عفو بین‌الملل و نه دیده‌بان حقوق بشر، هیچیک کلامی در مورد دستورالعمل سال ۲۰۰۷ که طالب پایان عملی بر شرکت بهائیان در اقتصاد ایران است، مطرح نمی‌کنند.

اگر من در مورد افزایش اذیت و آزار مطلبی از سازمانهای حقوق بشر نشنیده‌ام، پس کجا مطلبی در این مورد یافته‌ام؟  برخی از آنها را از سازمانی خاصّ حقوق بهائیان اخذ کرده‌ام، امّا بیشتر نکات و واقعیات از سرمقاله‌ای نشأت می‌گیرد که اخیراً توسّط پاول مارشال در … ویکلی استانداردِ ویلیام کریستول درج شده و برای من به منزلهء هشدار و اخطار است.  دقیقاً همینطور است.  مجلـّهء فوق‌محافظه‌کار متعلـّق به روپرت مورداک که به علـّت اصرارش بر رابطهء بین صدّام حسین و القاعده شهرت دارد، اخیراً در مورد تبعیض علیه اقلـّیتی دینی در یک کشور جهان سوم به مراتب بیش از دو نهاد از بزرگترین سازمانهای حقوق بشر جهان گزارش داده است.

پس دقیقاً چرا اینگونه است که موضوع حقوق بشر در میان محافظه‌کاران به مراتب بیش از مؤسّسات حقوق بشری که عمدهً تحت سُلطهء جناح چپ است، اینگونه اهمّیت و ابرام یافته است؟  مقالهء مارشال به ما سرنخی می‌دهد – در انتهای مقاله او می‌نویسد که "اقدامات ایران به طریقی دیگر یادآور نازی‌ها است: این رژیم، حتّی موقعی که تحت فشارهای شدید داخلی و خارجی است، باز هم خود را متعهّد می‌داند که منابعش را به سوی تعقیب اقدامات گسترده عقیدتی و دینی منحرف سازد که با هیچ ارزیابی واقع‌نگرانهء منافع ملّی هم‌خوانی ندارد.  ایران ملاّها کشوری عادّی نیست."  این استدلالها – که ایران مانند آلمان نازی است، که ایران برای تعقیب اهداف عقیدتی‌اش علیه منافع ملّی خود عمل می‌کند –  فرض‌های اصلی استدلال است که چرا ایران سلاح هسته‌ای را به کار خواهد بود، که به نوبهء خود ادّعای اصلی در قضیهء اقدام شدید و خشن ایالات متّحده علیه ایران است.  کوتاه سخن آن که، به نظر می‌رسد توجّه مارشال به وضعیت بهائیان بیشتر از آنچه که نفس حرکتهای ایذایی عملی باشد، به مفاهیم ضمنی این حرکتهای ایذایی برای سیاست امریکا در خصوص سلاح هسته‌ای ایران است.

وقتی در پرتو این واقعیت به آن نگاه شود، دلیل توجّهات اندک به بهائیان ایران از سوی سازمانهای حقوق بشر روشن می‌شود: آنها میل ندارند به عنوان یاری رساننده به قضیهء حکومت منفور بوش علیه ایران مشاهده شوند.  این مخالفت و بیزاری به مسألهء بزرگتری در سیاست معاصر اشاره دارد: حقوق بشر به سلاح سیاسی بدل شده که یک کشور به انتقاد از سوء رفتارهای مخالفان سیاسی‌اش می‌پردازد امّا وقتی چنین عملی از لحاظ سیاسی ناراحت‌کننده باشد ساکت می‌ماند یا حتّی آن را می‌ستاید (نگاه کنید به سخن محافظه‌کاران در مورد خلیج گوآنتانامو).

این طرز تلقـّی قابل قبول نیست. حقوق بشر حقوق جهانی و عمومی است و نمی‌توان آن را بر مبنای مصلحت‌اندیشی سیاسی کنار گذاشت.  آنچه که لازم است آگاهی سیاسی است که از سیاست‌بازی در موضوع حقوق بشر اجتناب نماید و بر عمومیت آن اصرار ورزد، دیدگاهی که طبیعتاً با آرمانهای آزادی‌خواهانه انطباق دارد امّا به طور کامل قابل اجرا نخواهد بود مگر آن که جناج چپ مایل باشد بوش‌ترسی فعلی‌اش را کنار بگذارد.  جناح چپ باید متوجّه باشد که دشمنِ دشمن من می‌تواند دشمن من هم باشد و این نکته را بداند که تنها کسانی که از سکوت در این مواضیع صدمه می‌خورند نفوسی مانند بهائیان خواهند بود.

Comments are closed.