“جاویدان ایران عزیز ما” *

 

بهار مسروری

 

یکی از خانم های هم ضیافتیمون* ازم خواهش کرد اسم بهاییان ایران که الان زندان هستند را برایش ایمیل کنم تا در جلسه دعای این هفته شان برای آن ها دعای مخصوص بخوانند. یک خانم حدود شصت ساله ی امریکایی به شدت سفید. جالب است که دو ماه پیش هم یک آقای حدود پنجاه ساله و کاملا سیاه، همین خواهش را کرده بود. هر دو هم بعد از شنیدن دستگیری افراد جدید به فکرشان رسیده  بود که باید برای بهاییان زندانی در ایران دعای مخصوص بخوانند. رفتم سراغ ایمیلم و اول خواستم همان قبلی را فوروارد کنم، که دیدم از دو ماه پیش تا الان خیلی اسم اضافه شده…خنده ام گرفت که اینقدر جا خوردم. آخر چیز عجیبی نیست و در حقیقت انتظار دیگری نباید داشت، پس واقعا چرا تعجب؟

***

احساس کردم انگار امریکایی ها، چه سفید و چه سیاه بهتر می فهمند جریان چیست تا ماهایی که ایرانی هستیم. حتی اگر چند سالی باشد که آمده باشیم این جا و درآرامش و آزادی به بهایی بودنمان برسیم! یک مثالی هست که قورباغه ای را که بگذارند توی قابلمه آب و کم کم آن را گرم کنند، قورباغه می پزد و نمی فهمد، چون آب ذره ذره گرم شده، ولی اگر آب را داغ کنند بعد قورباغه را بیندازند در آن، قورباغه فورا می فهمد و از آب بیرون می جهد. پس چرا ما- البته دیگر نمی توانم بگویم ما و باید بگویم بهاییان ایران که در ایران زندگی می کنند، … چرا هنوز نپخته اند؟! چرا هنوز بعد از این همه سال فشار و آزار مداوم هنوز هم از خبر دستگیری یک بهایی متعجب می شوند و چرا و چطور از این قابلمه سوزان روی آتش، بیرون نمی پرند؟

***

بهایان برای ایران اصطلاحی دارند : “مهد امرالله”. معنای عمیق و عرفانیش به کنار، اشاره به دین جدیدی است که پیامبرش ایرانی است. به همین دلیل، بهاییان سراسر دنیا، که از خیلی سفید تا خیلی سیاه تا زرد و قرمز و خلاصه هر نژادی هستند، همگی ایران را سرزمین مقدس می دانند و خیلی هایشان آرزوی زیارت ایران را دارند و با شصت هفتاد ساله ها که حرف می زنی می بینی تعداد زیادی از آن ها پیش از انقلاب به ایران سفر کرده اند و امروز جزو بهترین خاطراتشان برای گفتن به نوه و نتیجه هایشان است.

ناگفته نماند که این جا، خیلی از بهاییان امریکایی با شنیدن این که تو ایرانی هستی، بغضشان می گیرد و گاهی چشمانشان تر می شود و تو را محکم در آغوش می کشند و استقامت تو و دوستانت را ستایش می کنند. و نمی دانید آن لحظات چه احساس شرمندگی ای به آدم دست می دهد که طاقت نیاورده و از ایران گریخته است…

***

برای فرستادن ایمیل، شروع کردم به اضافه کردن اسامی جدید به لیست دو ماه پیش… چه قدر خوب است که خانواده های بهایی اسم های قشنگی روی بچه هایشان می گذارند: امید، فرانک، برهان، مریم، مینو، درنا، وحید، سعید، رویا، الناز، ناهید، مژده، معین، میترا، امین، نسرین، آزیتا، محبوبه، هیوا، نوشین، مژگان، ارسلان، نگاره، سروش….

 

*بخشی از شعر”به لالهٔ در خون خفته” که یکی از سرودهای انقلابی مشهور ایران است که در سال ۱۳۵۷ و در اوج انقلاب توسط مجتبی میرزاده ساخته شد. شاعر این سرود جهانبخش پازوکی است. (اطلاعات از ویکیپدیا)

*ضیافت، جمعی از بهاییان که در هر ماه بهایی- نوزده روز یکبار- دور هم جمع می شوند و به دعا و مناجات و مشورت می پردازند

Comments are closed.