نامهی زندانی سیاسی، ارژنگ داوودی؛ مشت نمونه خروارها عار و ننگ
زندانی سیاسی، ارژنگ داوودی، فارغ التحصیل رشته مهندسی مکانیک و مدیریت صنعتی از دانشگاه تگزاس، که از سال ۱۳۸۲ به مدت ۱۸سال، بدون یک روز مرخصی در زندان است، با انتشار نامهای با عنوان «مشت نمونه خروارها عار و ننگ» از آنچه پشت دیوارهای بلند زندانهای جمهوری اسلامی می گذرد پرده برداشت. زندانی سیاسی ارژنگ داوودی در ۱۸ سال گذشته در زندانهای اوین و رجایی شهر محبوس بوده و به بازداشتگاه اهواز، بندرعباس، زابل و زاهدان تبعید شده است.
متن کامل نامه در ادامه میآید:
« مشت نمونه خروارها عار و ننگ
۱. دانشگاه موسوم به عدلیه در رژیم فاسد فقیه …
۲. ناجا و نیروی انتظامی یا آجان های فقیه!
۳. سلاخ خانه – سازمان زندان های فقیه و اقدامات تربیتی – تامینی!؟
بر اساس ترتیب و تقدم و تاخر صدور احکام قرار بود در سال ۹۷ برای مدت ۵ سال به زندان زابل تبعید شوم. در سال ۹۴ به دلیل نجاست کاری های بی حد و حصر رئیس وقت زندان رجایی شهر به نام محمد مردانی نزد یکی از زیرمجموعه های زندان یعنی حفاظت اطلاعات رسما از او شکایت کردم. البته چند سال پیشتر از آن نیز مطلبی تحت عنوان «نامردی به نام مردانی» علیه او منتشر نموده بودم.
نامبرده ابتدا ضمن تهدید تحت عنوان اعاده حیثیت نداشته اش! علیه من شکایتی تنظیم کرد. ولی در اثنای رسیدگی وقتی متوجه شد که محکومیت اش قطعی است، با زدو بندهای آنچنانی به کمک شعبه ۷ اجرای احکام دادگاه انقلاب کرج بالاخره در تاریخ ۲۳ شهریور ۹۵ موفق شد دو سال زودتر از تاریخ مندرج در حکم قضایی دستور ساختگی! انتقال من به زندن زابل را اخذ و تشریفات لازم جهت انتقال مرا در اسرع وقت فراهم آورد.
روز پنجشنبه ساعت ۱۲ ظهر مورخ اول مهر ۱۳۹۵ فرمانده پیشین قرار زندان به نام سرگرد زلفعلی به محل نگهداری من در سال ۳۲ بند ۱۰ مراجعه و ملتمسانه خواست تا به اتفاق به دفتر مدیریت زندان برویم. در آنجا رئیس وقت زندان یعنی محمد مردانی با لحنی پیروزمندانه ولی متظاهرانه گفت بسیار متاسف است که به من ابلاغ می کند که آمده اند مرا به زندان زابل انتقال دهند؟!
همراه با سرگرد زلفعلی به اتاق محل نگهداری ام برگشتیم. وسایل ضروری و قابل حمل از قبیل البسه تابستانی و زمستانی، وسایل استحمام، پتو، ملحفه، فلاسک، دارو، کتابها، دفترها، دست نوشته ها، پرونده های پزشکی، قضایی، و … را جمع آوری نموده و از آنجا خارج شدیم.
وسیله انتقال را تا دم درب ورودی به پوسته سخت زندان واقع در مجاورت اتاق رئیس آورده بودند. یکی از دو مامور اعزام که خود را سروان خمرایی معرفی کرد به من گفت که بایستی یک میلیون و دویست هزار تومان معادل ۵۰۰ دلار در سال ۹۵ را بپردازم تا مرا به زابل ببرد. اعتراض کنان خود را به دفتر رئیس زندان رساندم. سرگرد زلفعلی نیز در کنار او نشسته بود. موضوع باج خواهی را به اطلاع آنها رساندم. هر دو به باج خواه (پرسنل نیروی انتظامی) متذکر شدند که در خط پایانی حکم انتقال نوشته شده که هزینه پرداخت شده است.
به اتفاق خزایی و راننده ماشین شخصی که خود را سرگرد حسنی معرفی کرد و بعدتر معلوم شد که فردی موذی و بسیار پست فطرت است به راه افتادیم و از درب آهنی بزرگ زندان که خارج شدیم. دوباره صحبت باج خواهی را پیش کشیدند. چون مطمئن شدند که اهل باج دادن نیستم به جای حرکت به سمت بیرون شهر مرا به ستاد فرماندهی نیروی انتظامی در میدان سپاه کرج بردند.
به نقل از صدای زندانیان