بر بلندای قله شادی

بهار مسروری

اولین کلاسی را که بعد از آمدن کرونا، در محیط زوم تشکیل دادیم خوب به خاطر می آورم. اوایل اسفند ماه نود و هشت بود و وقتی قرار کلاسمان را در زوم گذاشتیم با توجه به این که کلاسمان پنجشنبه شب بود و با درنظر گرفتن اختلاف ساعتمان با آن سر دنیا هم جور در می آمد و می شد جمعه صبح آن ها، گفتیم لینک را بفرستیم آن ها هم اگر خواستند بیایند. خیلی با استقبال مواجه شد وهفته بعد لینکی از آن طرف آمد و کلاسی جدید و روزهای بعد هم لینک های جدید، گاهی تعداد شرکت کنندگان به هزار نفر می رسید و محدودیت زوم باعث می شد عده ای که دیر می رسیدند یا اینترنتشان یاری نمی کرد، پشت در بسته بمانند. کم کم کلاس ها ضبط شد و در کانال ها و سایت های مختلف در دسترس دیگران قرار گرفت. اما نکته جالب توجه این بود که آن هفته های اول، نود و پنج در صد شرکت کنندگان جوان بودند ولی با گذشت زمانی کوتاه، سروکله بزرگسالان هم در کلاس ها پیدا شد. این را یادم رفت بگویم که این کلاس ها اکثرا راجع به کتاب ها و الواح مختلف بهایی بود و گاهی هم خاطراتی از افراد خاص که تجربه زندگیشان بسیار شنیدنی بود.

کمی بعد در کنار کلاس ها، به لطف زوم و با تعداد بسیار زیاد و کاملا بین المللی (از ونکوور کانادا تا بریزبین استرالیا) جلسات عید نوروز و بعد در اردیبهشت ماه هم اعیاد رضوان و … خلاصه کیفیت جلسات کلا چیز دیگری شد و فرق بسیار زیادی با گذشته کرد. شما در محیطی که زندگی می کنید به هرحال دسترسیتان به منابع محدود است، مثلا اگر یک نوازنده پیانو بخواهید بین همان چند نفری که دور و برتان هستند می گردید و یکی را انتخاب می کنید، اما در محیطی مثل زوم که هر کسی از هر گوشه دنیا می تواند با یک گوشی تلفن به اینترنت وصل شود، داستان متفاوت است. چه تجربه جالبی برای همه ما بود که از نوازندگان و خوانندگان افریقایی و اروپایی و ایرانی هم در بخشی از جلسات حظ وافر ببریم.

اما برگردیم سراغ استقبالی که بزرگترها از کلاس ها کردند! جامعه بهایی، جامعه پیشرو و مدرنی است. طبیعی است که اینطور باشد. آن بهایی که حدود صد و هفتاد سال پیش در نمی دانم کدام ده در کاشان یا اراک در خانه اش دوش حمام ساخت تا وارد خزینه های آلوده حمام نشود، تنها فرقش با همسایه اش این بود که حضرت بهاءالله دستورهای نظافتی اش خزینه را تایید نمی کرد. به وجود آمدن مدارس دخترانه هم که در تاریخ ایران*، مدیون بابیان و بهاییان است. ایشان هم چون حضرت بهاءالله تربیت دختران را حتی مقدم بر پسران دانستند، تربیت دختران که مادران نسل آینده اند را بر خود واجب دیدند وتلاششان را در زمینه تعلیم و تربیت دختران تا جایی که توانستند، مبذول داشتند. پیشرو بودن جامعه بهایی مثال های زیادی دارد که از حوصله این یادداشت کوتاه بیرون است، اما این که گروه سنی شصت تا نود ساله ای از زنان و مردان بهایی، بیایند و در زمانی کوتاه کار با برنامه ی زوم را یاد بگیرند و در کلاس های مختلف از سراسر دنیا تا جایی که ساعت خوابشان اجازه می دهد، شرکت کنند و تازه در آخر کلاس هم سوالاتی بپرسند… انصافا اتفاق جالبی بود. در حین یادگیری دکمه های مختلف این برنامه، ماجراهای طنز زیادی پیش می آمد و خوشا به حال آن گروهی که جوانی در خانه داشتند تا به محض روبه رو شدن با مشکل، از او کمک بگیرند. گروه بی جوان در خانه، ناچار به صبوری بیشتر بودند تا جوانی را پیدا کنند و از او راهنمایی بگیرند؛ اما کلیت اتفاق، باعث افتخار است. که نیاز به یادگیری و نیازبه بودن در جمع دوستان باعث شد تا گروه سنی بزرگسال جامعه دوشادوش جوانترها از امکانات بوجود آمده در دنیای بعد از کرونا، نهایت استفاده را بکنند.

*****

صبا سفیدی را سال ها پیش به خاطر دوست مشترکمان چندین بار دیده بودم، دختری با انرژی، شاد و خوش اخلاق. در این مدت روزشماری می کردم که خبر آزادیش را بشنوم… خیلی تلخ است که شما این سر دنیا با آرامش زندگی کنید و دوستانتان در وطن آبا و اجدادی نتوانند یک روز خوش داشته باشند. یک روز دلنوشته ی دوست صبا را می خواندم و اشک می ریختم، روز دیگر روزشماری برادر صبا را که بی قرار خواهردر بندش بود. چرا بهایی بودن در کشور حضرت بهاءالله جرم است؟ یکی از دوستانش عکسی از صبا در صفحه فیسبوکش گذاشته بود که صبا را بر قله یکی از کوه های ایران نشان می داد، گویی فارغ از هرآن چه در زندان جاریست، بر بلندای قله ی شادی، استوار ایستاده بود.

*****

و این روزها غصه ی مردم بی نوای اوکراین و دیدن ترس و وحشت و آوارگیشان قلبت را چنگ می زند… سیاستمداران دنیا که قرار نبوده و نیست که کار درستی بکنند که اگر بود نه دنیایمان این بود و نه نام اینان سیاس. کاش هر کدام از آدم هایی که با پنج یا ده ساعت رانندگی می توانند به مرزها برسند، با ماشین هایشان بروند و هرچند نفری را که می توانند به خانه خود بیاورند… باشد فردا که نوبت خودشان و خودمان شد کسی هم به ما پناه بدهد.

* تاریخ ایران: منظور تاریخ واقعی است نه آن بخش عظیمی که به خاطر نبردن نامی از بابی یا بهایی به کلی از این دویست سال اخیر حذف شده است.

Comments are closed.