اتهامات جراید ایران بر بهائیان از دیدگاه جامعه‏شناسی ۵

اتهامات جراید ایران بر بهائیان از دیدگاه جامعه‏شناسی

دکتر نادر سعیدی

گفتار رادیویی مورخ  ۱ مه ۲۰۰۶

گفتار پنجم

 

بحث خود را در مورد منطق و ویژگی‏های اتهامات و اعتراضاتی که نسبت به آئین و جامعه‏ی بهائی در گذشته و حال وارد شده، ادامه می‏دهیم.

چنانچه در جلسات گذشته به اطلاع شما رسید، وقتی این اتهامات و اعتراضات را دقیقاً مطالعه می‏کنیم، متوجه می‏شویم که هر کدام از آنها به یک دسته‏ی خاصی تعلق می‏گیرد و به عبارت دیگر زیر یکی از چند دسته‏ی کلی قرار دارد.

نظری دقیق به ما نشان می‏دهد که منطق آنها انعکاسی است از یک فرهنگ، یک نیت و یک بینش بخصوص که مبتنی بر این است که برخی به خاطر پندارهای نادرست، سد راه هوشمندی ایرانیان می‏شوند و می‏خواهند، در مقابل اندیشه‏ی آزادی و ترقی و تساوی و حقوق بشر – که در فرهنگ ایران وجود داشته است و در حال حاضر مورد پسند و حمایت و تأکید اکثریت ملت ایران است – ایستادگی کنند و سعی‏اشان بر آن است که با ایجاد سوء تفاهمات از این روند تکامل فرهنگی و اخلاقی در جامعه‏ی ایران ممانعت به عمل آورند. اتهامات و اعتراضاتی که علیه دیانت بهائی وارد می‏شود، همین فونکسیون و عملکرد را دارد و مانع از پیشرفت ایران است.

به چند دسته از این اتهامات اشاره شد و اکنون لازم می‏بینم که به یک دسته‏ی دیگر از این اعتراضات و اتهامات اشاره کنم.

این دسته از اتهامات و اعتراضات که به شکل‏های متنوعی ادا شده، مبنی بر آن بوده است که دیانت حضرت باب و دیانت بهائی ساخته‏ی خارجی‏ها و بیگانگان است وتوسط عوامل استعمار به  وجود آمده. به این ترتیب بهائیان  وآئین بهائی را ابزاری می‏بیند که در جهت مبارزه با منافع ایران و ترقی و تکامل آن گام برمی‏دارند. به عبارت دیگر بهائیان به عنوان کسانی معرفی می‏شوند که نمی‏خواهند ایران پیشرفت کند و بالعکس عامل و باعث عقب افتادگی ایران هستند، یعنی اینها به استعمار خارجی کمک می‏کنند و استعمار خارجی عامل عقب افتادگی ایران است.

حال لازم است که این مسئله را مورد بررسی قرار دهیم. قبل از این که وارد جزئیات این موضوع شوم و تحلیلی از دیدگاه جامعه شناسی بنمایم، باید این نکته را خاطر نشان کنم که هرچه بیشتر در این اعتراضات و اتهامات عمیق می‏شویم، با وضوح کامل‏تری درمی‏یابیم که بحث در مورد جامعه‏ی بهائی صرفاً در قلمرو خیال صورت می‏گیرد، یعنی تصویری که از جامعه و آئین بهائی در فرهنگ ایران همواره ساخته و پرداخته شده و به آن اشاره می‏شود، فقط در منطق خیال فرهنگ ایرانی صورت می‏گیرد و هیچگونه ارتباطی با واقعیت خارجی ندارد. آن جوانبی که در این فرهنگ، با پیشرفت در تضاد است، در درون و خیال خودِ این فرهنگ زاییده می‏شود، یعنی آن جامعه‏ی «دیگر» مخلوق این فرهنگ است، نتیجه‏ی مشکلاتی است که در درونش رشد نموده‏ است که پرتاب و فرافکنی می‏کند.

چون درست دقت کنیم، متوجه می‏شویم که آنچه مورد نفرت این فرهنگ است، به این «دیگر» نسبت می‏دهد و با نسبت دادن این اتهامات و اعتراضات، نفرت بیشتر خود را از این گروه توجیه می‏کند و در نتیجه رذیلت‏ها را به فضیلت تبدیل می‏کند و ناشکیبایی‏های مذهبی یا نژادی یا قومی را   مقدس جلوه می‏دهد و از این که به یک گروهی نفرت می‏ورزد، احساس افتخار نیز می‏کند. نتیجه این است که آنچه درمورد دیانت بهائی گفته شده، از واقعیت بری است و ارتباطی با این جامعه نمی‏تواند داشته باشد. این قضاوت‏ها مبتنی بر تحقیق در دیانت و جامعه‏ی بهائی نیست، منتج از مطالعه در باره‏ی بهائیان، شخصیت‏ و اعتقاداتشان نیست، از یک نتیجه گیری جامعه شناختی در مورد این گروه و نقش اجتماعی آنها سرچشمه نمی‏گیرد. بلکه بالعکس همه در عالم خیال، در عالم اتهام انجام می‏گیرد. البته در این جریان هر گونه حقوقی از این گروه صرفاً برای دفاع از خود سلب می‏شود. در نتیجه به این گروه اجازه داده نمی‏شود، کتاب یا مقاله بنویسد یا حتی بتواند به اتهامات پاسخ دهد. نهایتاً همه چیز در همان عالم خیال و آن گفتمان اتهام صورت می‏گیرد وهیچ عاملی که آن را زیر سؤال ببرد، مطرح نمی‏شود.

چگونه به این موضوع پی می‏بریم؟ به نحوی بسیار آشکار! به این صحنه‏های خیال در فرهنگ ایران دقیق می‏شویم و مثلاً اتهامات و اعتراضاتی که در رابطه با موضوع سیاست بر علیه جامعه‏ی بهائی بکار رفته، در مد نظر قرار می‏دهیم. متوجه می‏شویم که در ابتدای ظهور این نهضت بدیع، هرگز چنین اتهامی که دیانت بابی و دیانت بهائی ساخته‏ی بیگانگان است و نقشه‏ی سیاسی دارد، به این معنی که از خارج، عمال استعمار بخواهند آن را به وجود آورند، مطرح نشده است. هیچ کس چنین بحثی را به میان نکشیده. در آن زمان بحث بر این موضوع دور می‏زده که ادعای باب و بهاءالله از نظر کتب مقدسه و با مطالب مندرج در آن در تناقض است. صحبت بر این بوده که حضرت باب و حضرت بهاءالله گفته‏اند، وحی الهی آورده‏اند، در حالی که بر طبق اعتقادات پیشین، ظهور وحی الهی امکان پذیر نیست. هرگز صحبت استعمار و امثال این مسائل وجود نداشت. چرا؟ علت آن است که در عالم خیال این فرهنگ، در آن زمان، این مسئله اساسی نبود. به تدریج که اندیشه و هشیاری سیاسی شکل‏های جدیدی به خود گرفت و در نتیجه این مسئله‏ی آگاهی و دخالت سیاست‏های خارجی در ایران قدرت پیدا کرد، در آن زمان بود که در این قلمرو خیال منسوب کردن بهائیان و آئین بهائی به سیاست‏های گوناگون، ظهور پیدا کرد.

اما نکته‏ی جالب این است که اگرچه از دهه‏ی ۱۹۳۰ اتهام سیاسی بودن و وابستگی آئین بهائی به سیاست‏های خارجی مطرح می‏شود، در عین حال این دیانت به سیاست‏های مختلف خارجی وابسته می‏گردد. بدین معنی که نه تنها منسوب کردن دیانت بهائی به یک سیاستی در طول زمان تغییر می‏کند، بلکه در آن واحد گروه‏های مختلف، قضاوت‏های نادرست متناقضی می‏کنند. این تناقص به قدری فاحش است که این سؤال را پیش می‏آورد که اگر این دسته درست می‏گوید، پس صد در صد گروه دیگر غلط می‏گوید و اگر این گروه درست می‏گوید، پس صد در صد آن دسته غلط می‏گوید.

اگرچه این گروه‏ها حرف‏های همدیگر ا نفی می‏کنند، ولی در یک نقطه مشترکند و آن نکته این است که بهائیان و آئین بهائی بد است و ساخته‏ی خارجی است. اما در این مورد که  این خارجی کیست و ساخته بودنش به چه معنی است و امثالهم، حرف‏های متناقض گفته‏اند و می‏گویند.

دوستان عزیز! به عنوان مثال عرض می‏کنم: یکی از نویسندگان ایرانی همین اواخر مقاله‏ای نوشت که شما می‏توانید آن را در نشریه‏ی Persian Heritage در کامپیوتر بخوانید. این شخص در مقاله‏اش در این مورد سخن می‏راند که بهائیان عمال استعمار انگلستان هستند و بعد برای اثبات این مسئله می‏گویداین بهائیان بودند که سید جمال الدین افغانی را علم کردند. سید جمال الدین افغانی مأمور بهائیان بود. بعد می‏گوید که مخارج آیت‏الله خمینی را پرداختند و آیت الله خمینی را علم کردند و بنابراین انقلاب اسلامی در ایران ساخته‏ی دست بهائیان بوده است.

دوستان عزیز که این خبر را می‏شنوند، متوجه‏ی این نکته هستندکه چگونه این مطلب با تمام اتهامات و اعتراضاتی که در حال حاضر بر علیه آئین بهائی در جامعه‏ی ایران توسط کسانی که خودشان را به عنوان دشمن آئین بهائی معرفی می‏کنند، در تناقض مطلق است.

ملاحظه فرمایید، چگونه اتهاماتی که دو گروه مختلف علیه دیانت بهائی وارد می‏کنند صد در صد ضد یکدیگر است. یکی ادعا می‏کند، آیت الله خمینی بهائی بود و گروه دیگر می‏گوید که بهائیان عمال رژیم پهلوی هستند و رژیم پهلوی در دست آنان بود و مسائلی از این قبیل. اما هیچ کدام از این گروه‏ها هرگز به ذهنشان خطور نمی‏کند که ممکن است، در این طرحِ توطئه‏ای که در ذهن بسته‏اند، اشتباه کنند. هر یک از این گروه‏های مختلف در مورد آئین بهائی حرف‏های متناقضِ صد در صد متخالف می‏گویند، اما هیچ یک فکر نمی‏کنند که حرف غلطی در این مابین گفته شده است. آنچه که مطرح می‏شود، حقیقت دیانت و جامعه‏ی بهائی نیست، بلکه صرفاً در آن قلمرو خیال، این مسئله مطرح است که جامعه‏ی بهائی پلید است. بعد هر کس به مقتضای فکری و تعصب و جهان بینی خود، هرچه را بد می‏داند، بهائیان را با آن مترادف می‏کند. اگر کسی با انقلاب اسلامی موافق نیست، بهائیان را عامل و مسبب اصلی انقلاب اسلامی می‏داند. اگر کسی با رژیم پهلوی موافق نیست، آئین بهائی را مسبب رژیم پهلوی معرفی می‏کند. این نظریات البته هردو غلط است.

اما تنها چیزی که باعث می‏شود، این قضاوت‏های گوناگون و اشتباه در جامعه به وجود آید، این فرض است که بهائیان ساخته‏ی دست سیاست‏های خارجی هستند و این همان نقطه‏ی مشترک در اتهامات این گروه‏های مختلف است. اما در این که این وابستگی سیاسی چگونه و به چه سیاستی است، قضاوت‏ها و اتهامات تغییر می‏کند و این جاست که گروه‏ها ضد هم سخن می‏گویند. این تناقض گویی صرفاً از این روی انجام می‏گیرد، که این قضاوت‏ها اساس‏ واقعی نداشته و هیچ ربطی به جامعه‏ی بهائی ندارد. همه بیانگر آن ترس‏های فرهنگی است که در قلمرو خیال به این دلیل مطرح شده که آئین بهائی یک نوآوری فرهنگی و فکری در جامعه ایجاد کرده است، یک تحولی به وجود آورده، سنت‏پرستی‏ها را از میان برده، نظام ناشکیبایی ذهنی را برانداخته، دمکراسی سیاسی را مطرح کرده، لزوم محبت و تعاون بین گروه‏های مختلف را بیان کرده، حقوق مساوی همه‏ی مذاهب را مؤکد ساخته، اصل خشونت مذهبی را نفی کرده، مفهوم نجاست را از میان برده است و به این دلیل که  دل‏ها را به هم پیوند می‏دهد و علم و صنعت را ترقی می‏بخشد، ایران را عزیز می‏شمرد، آینده‏ی ایران را آنچنان بزرگ می‏داند که معتقد است، ایران مغبوط و محسود همه‏ی جهانیان خواهد شد، فرهنگی را برای ایران ایجاد می‏کند که همه‏ی جهان را با یکدیگر پیوند خواهد داد که در نتیجه‏ی آن ایران وسیله‏ای برای ایجاد وحدت عالم انسانی شود.

ملاحظه فرمایید! به علت این نوآوری فکری، به علت این اندیشه‏ی ژرف و زیبا و عمیقی که پایه‏های افکار تنگ نظر را درهم می‏شکند و به علت این تحول فکری و اجتماعی است که همه‏ی گروه‏های مختلفه که منافع خودشان را در خطر می‏بینند، با افکار عجیب و توطئه آمیز – با این که همه با هم تضاد دارد و توطئه‏هایشان ضد و نقیض یکدیگر است – باستثنای این که مشترکاً نظر می‏دهند که امر بهائی سیاسی و ساخته‏ی سیاست‏های خارجی است –  چنین اتهاماتی را علیه دیانت بهائی وارد می‏سازند، در حالی که در آن عالم خیال، در آن قلمرو تخیل، همه‏ی عقاید و توضیحات و توصیفاتشان در مورد این مسئله هر لحظه عوض می‏شود و تاریخ جدیدی نگاشته می‏شود. اما چیزی که تغییر نمی‏کند، همان نفرت از جامعه‏ و آئین بهائی است. این بیانگر همان اصل جامعه شناختی است که به سمع دوستان عزیز رساندم.

 

قسمت دون از سخنرانی پنجم

چنانکه در قسمت اول این بحث مطرح شد، کسانی که بینش متعارض با پیشرفت و تکامل ایران دارند، برای نفی دیانت بهائی دست به این دروغ و افترا زده‏اند و این دیانت را ساخته‏ی سیاست‏های خارجی معرفی کرده و می‏کنند. اما با یک نظر دقیق به این قضاوت‏ها، روشن می‏شود که این مطالب جز افترا و دروغ چیزی بیش نیست.

در یکی از جلسات گذشته به استحضار رساندم که اولین افترائی که بر دیانت بهائی وارد شد، مبتنی بر این تِز بود که دیانت حضرت باب و بهاءالله را  کینیاز دالغورکی، سفیر روسیه در ایران، ساخته است و بعد یادداشت‏هایی از این شخص جعل شد و در ایران منتشر شد. بر طبق این مطالب جعلی این شخص به تهران می‏آید و بعد به کربلا می‏رود و حضرت باب و حضرت بهاءالله را می‏فریبد که اینها ادعای پیغمبری کنند و غیره. جعل بودن این موضوع به اثبات رسیده است و بنده قبلاً اشاره‏ای به این موضوع کردم و در آینده هم یک جلسه را به همین مسئله اختصاص خواهم داد.

محققان و صاحب‏نظران ایرانی که غیر بهائی هستند و حتی بعضی از آنها که علیه دیانت بهائی ردیه هم نوشته‏اند، گفته اند و اثبات کرده‏اند و مقاله نوشته‏اند که این خاطرات کینیاز دالغورکی جعل است و برخی از آنها می‏دانند، چه کسی آن را جعل کرده و اسم هم ذکر کرده‏اند. اما با وجود این که جعلی بودن این خاطرات کاملا آشکار شده است، هنوز در نوشته‏های مختلفه، در افکار و در بحث‏ها و در گفتمان‏های عادی در مورد آئین بهائی صحبت بر این است که دیانت بهائی ساخته‏ی کینیاز دالغورکی است. نفس این موضوع برای یک هوشمند، بزرگترین دلیل است بر اثبات این که آن کسی که از عمال استعمار دفاع می‏کند، کسی است که دست به چنین افترائی می‏زند.

نکته‏ی مهم این جاست: کسی که دست به افترا و جعل چنین مطلبی می‏زند، حتماً برای این عمل دلیلی دارد. چرا باید دست به چنین جعل و افترائی بزند؟ تنها دلیل افترا، ترس از حقیقت است. بنابراین کسی که دست به این جعل و افترا می‏زند، می‏خواهد، مردم ایران را گمراه کند، می‏خواهد کاری کند که مردم ایران حقیقت را ندانند و چه کسی  فکر می‏کند که ندانستن حقیقت و ماندن در جهل برای ایران و ایرانیان خوب است؟ کسانی که بدین گونه می‏اندیشند، پیشرفت را برای ایران نمی‏خواهند، خرَد را برای ملت ایران نمی‏پسندند، قصدشان این است که مردم ایران عقب افتاده شوند. اما مردم ایران هوشمندند، فریب چنین افترائاتی را نخورده‏اند و نخواهند خورد.

و باز علت این که این همه اعتراض و اتهام به دیانت و جامعه‏ی بهائی در این اواخر زیاد شده است، این است که در حقیقت مردم هوشمند ایران فهمیده‏اند که اکثر این اتهامات که تا کنون شنیده‏اند، با هرگونه واقعیتی در تضاد و تخالف است، چون برادران و خواهران بهائی خود را عزیز می‏دارند و می‏دانند که این قضاوت‏ها دروغ است. اندیشه‏ی حقوق بشر در ذهنشان رشد کرده و مایل هستند که به اصل شکیبایی مذهبی، همان چیزی که کورش هزاران سال قبل در  ایران به بار آورد، مفتخر شوند.

از آنجا که مردم ایران حرکت را در این جهت آغاز کرده‏اند، تعداد محدودی از افراد تنگ نظر می‏خواهند، مانع از پیشرفت و رشد ایران شوند و می‏خواند به وسیله‏ی این قضاوت‏های نادرست بین ایرانیان تفرقه اندازند.

یکی دیگر از شکل‏های این نظریه که امر بهائی ساخته‏ی استعمار است، چندی قبل توسط گروهی که کارش مبارزه با آئین بهائی است و در سایت‏های مختلف کامپیوتری مقاله‏های مختلفی علیه جامعه‏ی بهائی می‏نویسد، مطرح شده است.

این افراد بدین گونه تجزیه و تحلیل کرده‏اند که بعد از آن که واقعه‏ی رژی، جنبش تنباکو در ایران رخ داد، استعمار انگلستان متوجه شد که تنها چیزی که می‏تواند مانع  استعمار در ایران شود، تشیع و اسلام است. به این جهت انگلیس‏ها به همراه دیگر نیروهای استعماری یک جلسه‏ی محرمانه‏ای تشکیل دادند که چهار نشست داشت. در این نشست‏ها با گفتگوهای مختلف به چند نتیجه رسیدند و این نتایج توسط این گروه مطرح شده است، ولی مهمترین نتیجه این است که باید یک دین جدیدی به وجود آورد که این دین اصل جهاد را نفی کند و تأکید روی اصل تسامح و شکیبایی مذهبی کند تا در نتیجه ایران ضعیف شده و انگلستان بتواند حاکم بر ایران شود.

نهایتاً استعمار انگلستان دیانت بهائی را پس از واقعه‏ی رژی و پس از تشکیل این جلسه به وجود آورد، یعنی دیانت جدیدی را آورد که  اصل جهاد را نفی کند و بالعکس اصل شکیبایی مذهبی و تسامح را تأکید کند، تا این که مانع ترقی ایران شود.  چنانچه آشکار است، استدلال این افراد این بود که بعد از واقعه‏ی رژی، استعمارانگلیس فهمید که چه عواملی مانع پیشرفت استعمار در ایران است و در نتیجه، آئین بهائی را به وجود آورد که آئین نفی جهاد و آئین بردباری مذهبی است و می‏تواند مانع پیشرفت ایران شود. 

دوستان عزیز! تناقض درونی این بررسی و این تاریخی که این اشخاص نام می‏برند و مبنایی جهت ظلم و ستم بر بهائیان و نفی حقوق آنها قرار می‏دهند، بر هر کس که خرَد خود را به کار می‏اندازد، واضح و روشن می‏شود. ملاحظه فرمایید، تاریخ واقعه‏ی رژی ناشناخته نیست، این تاریخ مشخص است. مسئله این جاست که در همین زمان وفات حضرت بهاءالله واقع می شود! حضرت بهاءالله در سال ۱۸۹۲ صعود می‏کنند. واقعه‏ی رژی و این جلسات و امثالهم در همان زمان صورت گرفته است.

بنابراین از دیدگاه این نظریه‏ی بغض آلود و افترا آمیز، استعمار انگلستان پس از وفات حضرت بهاءالله برآن می‏شود که آئین بهائی را ایجاد کند، یعنی این که ماشین زمان در اختیار استعمار انگلیس بوده است که بتواند پس از وفات حضرت بهاءالله به گذشته برگردد و پیغمبری به نام بهاءالله به وجود آورد. در حالی که حضرت بهاءالله ۵۰ سال پیش از آن حکم جهاد را ملغی کرده‏اند، اصل تسامح و شکیبایی مذهبی را تأکید فرموده‏اند، اصل آشتی بین ملل و مذاهب و وحدت ادیان را پایه گذاری کرده‏اند. اصولی که به قول این آقایان باعث عقب افتادگی ایران است!

ملاحظه می‏فرمایید که این ادعا از نظر تاریخی کاملاً اشتباه است. هر انسان با خرَدی می‏تواند درک کند، کسی که این افتراء را بیان کرده است، آگاهانه دست به انجام این عمل زده و می‏دانسته که ادعایی افترا آمیز بر علیه این جامعه وارد می‏سازد، با این حال این افتراء را می‏سازد.

اما چرا این افترا را می‏پردازد، دروغی که بر هر شخص با خردی روشن است؟ به خاطر این که این شخص یا این افراد بقیه‏ی ایرانیان را افرادی هوشمند به حساب نمی‏آورند. فکر می‏کنند که همه‏ جاهل هستند و امیدوارند که مردم ایران جاهل باشند و بعد چنین تصور می‏کنند که چون بهائیان هرگز حق پاسخ دادن به این افترائات را ندارند، مردم آنها را خواهند شنید و باور خواهند کرد و هرگز از حقیقت ماجرا مطلع نخواهند شد.

دوستان عزیز، سخن این است که چرا این گروه‏ها باز هم دست به افترا می‏زنند، چرا این اشخاص دست به چنین کاری می‏زنند، با این که خود این اتهام اثبات می‏کند که دروغ است. در جواب این سؤال بار دیگر مواجه می‏شویم با این واقعیت که کسی که افترا می‏زند، می‏خواهد حقیقت را مسخ کند، در نظر دارد مانع از کاربرد خرَد و تحقیق شود. چنین نظریه‏ و چنین عملی صرفاً یک معنا دارد و آن ممانعت از پیشرفت ایران است. عاملی است که باعث شود، یک جامعه پیشرفت نکند و در نتیجه مقهور جوامع بیگانه شود و در جهل بماند. کسانی که سعی بر پرداختن افترا دارند و تمام همت خود را بر این کار می‏گمارند، کسانی هستند که برای رسیدن به اهداف و نیات خود با بزرگترین نوآوری فکری در طول تاریخ فرهنگ، یعنی امر بهائی مخالفت می‏کنند، می‏خواهند آنچه را که خلاق بود، آنچه را که ایران دوست بود، آنچه را که برای تکامل ایران لازم بود، به عنوان عامل عقب افتادگی وانمودکنند و یک عامل رکود فکری نشان دهند.

در این جاست که می‏خواهم با دوستان عزیزم این مسئله را مطرح کنم: این گونه افراد با این تاریخ‏های خیالی و ساختگی خودشان یک منطق مشترک دارند و آن این است که استعمار به این دلیل در نظر داشت دیانت بهائی را به وجود آورد که می‏خواست میان مسلمانان، میان ایرانیان تفرقه بیاندازد تا نتیجتاً از این طریق حکومت کند. این ادعا خیلی جالب است!

دوستان عزیز، آنچه که باعث تفرقه میان ایرانیان می‏شود، همین اندیشه‏ی ناشکیبایی مذهبی است که ایران را به عنوان یک مذهب بخصوص تعریف می‏کند و بعد هرگونه تفاوت فکری را پلید می‏شمارد. نظریه‏ای که بر اساس ناشکیبایی مذهبی بنا شده است، بین گروه‏های مختلف و منجمله گروه‏های داخل اسلام نیز تفرقه می‏اندازد. همین افرادی که این اتهامات را علیه دیانت بهائی مطرح می‏کنند، ضد صوفیان نیز فعالیت دارند و آنها را عامل استعمار معرفی می‏کنند، بر ضد سنی‏ها نیز می‏نویسند و آنها را نیز عامل استعمار می‏شمارند. این افراد بر ضد عرفان می‏نویسند و آنها را همچنین عامل استعمار تلقی می‏کنند و درمورد بسیاری از گروه‏های دیگر نیز همین عمل را انجام می‏دهند.

دقت فرمایید، واضح است، شخصی که تفرقه می‏اندازد، کسی است که به ناشکیبایی مذهبی معتقد است. آنچه باعث عقب افتادگی یک جامعه است، تنوع فکری نیست، بلکه سرکوب تنوع فکری است. گالیله و نظریه‏ی او باعث عقب افتادگی اروپا نشد، آنچه باعث عقب افتادگی اروپا بود، واکنش تنگ نظران کلیسا نسبت به نوگرایی فکری بود، یعنی این که باید هر آنچه در گذشته بوده است و بر طبق تعبیر غلط آنان از کتاب مقدس، فیزیک و شیمی و هیئت تلقی می‏شده، حفظ شود و هرکس که ضد آن بگوید، معنایش این است که تفرقه ایجاد می‏کند و باعث از بین رفتن جامعه می‏شود.

اما ما می‏دانیم که آنچه باعث پیشرفت علم و خرَد است، آزادی فکر و عقیده می‏باشد. این آزادی است که تکامل فکری را به وجود می‏آورد، چنین چیزی است که باعث رشد و ظهور خلاقیت اجتماعی می‏شود.

همچنان که دشمنان دیانت بهائی به راستی می‏گویند، آئین بهائی از ابتدا مبتنی بود بر  اصل تسامح فکری، اصل شکیبایی مذهبی و قدمی فراتر از آن، یعنی تنوع مذهبی و عقیدتی باید مبنایی شود برای آشتی، دوستی، اتحاد و یگانگی.

حضرت بهاءالله فرموده‏اند: «عاشروا مع الادیان کلها بالروح و الریحان»، با مردم همه‏ی ادیان با روح و ریحان معاشرت کنید، نه این که یکدیگر را نجس بدانید، نه این که در بین دیگران تفرقه بیاندازید و اختلاف ایجاد کنید.

ایرانیان باید قبل از هر چیز خود را انسان و آنگاه ایرانی بدانند. همه در جهت ارتقاء ایران با تأکید بر علم و صنعت، با تأکید بر دمکراسی، با تأکید بر حقوق مساوی برای همه‏ی شهروندان کوشا باشند

بنابراین کسانی که می‏گویند، دیانت بهائی ساخته‏ی سیاست‏های خارجی است و مانع پیشرفت ایران است، در حقیقت بازگوینده‏ی آن چیزی هستند که خود جهت عقب افتادگی ایران به وجود آورده‏اند. از نظر این اشخاص دیانت یا اندیشه‏ای که معتقد به دمکراسی است، باعث عقب افتادگی ایران است، اندیشه‏ای که معتقد به شکیبایی مذهبی و آزادی عقیده است، باعث عقب افتادگی ایران است. از دیدگاه این اشخاص کسانی که معتقد به نجاست گروه‏های مختلف به خاطر تفاوت عقیدتی‏اشان نیستند و همه را پاک می‏دانند و عزیز می‏شمرند و دارای حقوق یکسان می‏دانند،مانع ترقی و تکامل ایران هستند.

بنابراین، دوستان عزیز، نوگرایی و نوآوری فکری و روحانی است که باعث پیشرفت می‏شود واین همان اصلی است که حضرت بهاءالله و حضرت باب برای ایران به ارمغان آوردند. 

Comments are closed.