اتهامات جراید ایران بر بهائیان از دیدگاه جامعهشناسی
دکتر نادر سعیدی
گفتار رادیویی مورخ ۱ مه ۲۰۰۶
گفتار پنجم
بحث خود را در مورد منطق و ویژگیهای اتهامات و اعتراضاتی که نسبت به آئین و جامعهی بهائی در گذشته و حال وارد شده، ادامه میدهیم.
چنانچه در جلسات گذشته به اطلاع شما رسید، وقتی این اتهامات و اعتراضات را دقیقاً مطالعه میکنیم، متوجه میشویم که هر کدام از آنها به یک دستهی خاصی تعلق میگیرد و به عبارت دیگر زیر یکی از چند دستهی کلی قرار دارد.
نظری دقیق به ما نشان میدهد که منطق آنها انعکاسی است از یک فرهنگ، یک نیت و یک بینش بخصوص که مبتنی بر این است که برخی به خاطر پندارهای نادرست، سد راه هوشمندی ایرانیان میشوند و میخواهند، در مقابل اندیشهی آزادی و ترقی و تساوی و حقوق بشر – که در فرهنگ ایران وجود داشته است و در حال حاضر مورد پسند و حمایت و تأکید اکثریت ملت ایران است – ایستادگی کنند و سعیاشان بر آن است که با ایجاد سوء تفاهمات از این روند تکامل فرهنگی و اخلاقی در جامعهی ایران ممانعت به عمل آورند. اتهامات و اعتراضاتی که علیه دیانت بهائی وارد میشود، همین فونکسیون و عملکرد را دارد و مانع از پیشرفت ایران است.
به چند دسته از این اتهامات اشاره شد و اکنون لازم میبینم که به یک دستهی دیگر از این اعتراضات و اتهامات اشاره کنم.
این دسته از اتهامات و اعتراضات که به شکلهای متنوعی ادا شده، مبنی بر آن بوده است که دیانت حضرت باب و دیانت بهائی ساختهی خارجیها و بیگانگان است وتوسط عوامل استعمار به وجود آمده. به این ترتیب بهائیان وآئین بهائی را ابزاری میبیند که در جهت مبارزه با منافع ایران و ترقی و تکامل آن گام برمیدارند. به عبارت دیگر بهائیان به عنوان کسانی معرفی میشوند که نمیخواهند ایران پیشرفت کند و بالعکس عامل و باعث عقب افتادگی ایران هستند، یعنی اینها به استعمار خارجی کمک میکنند و استعمار خارجی عامل عقب افتادگی ایران است.
حال لازم است که این مسئله را مورد بررسی قرار دهیم. قبل از این که وارد جزئیات این موضوع شوم و تحلیلی از دیدگاه جامعه شناسی بنمایم، باید این نکته را خاطر نشان کنم که هرچه بیشتر در این اعتراضات و اتهامات عمیق میشویم، با وضوح کاملتری درمییابیم که بحث در مورد جامعهی بهائی صرفاً در قلمرو خیال صورت میگیرد، یعنی تصویری که از جامعه و آئین بهائی در فرهنگ ایران همواره ساخته و پرداخته شده و به آن اشاره میشود، فقط در منطق خیال فرهنگ ایرانی صورت میگیرد و هیچگونه ارتباطی با واقعیت خارجی ندارد. آن جوانبی که در این فرهنگ، با پیشرفت در تضاد است، در درون و خیال خودِ این فرهنگ زاییده میشود، یعنی آن جامعهی «دیگر» مخلوق این فرهنگ است، نتیجهی مشکلاتی است که در درونش رشد نموده است که پرتاب و فرافکنی میکند.
چون درست دقت کنیم، متوجه میشویم که آنچه مورد نفرت این فرهنگ است، به این «دیگر» نسبت میدهد و با نسبت دادن این اتهامات و اعتراضات، نفرت بیشتر خود را از این گروه توجیه میکند و در نتیجه رذیلتها را به فضیلت تبدیل میکند و ناشکیباییهای مذهبی یا نژادی یا قومی را مقدس جلوه میدهد و از این که به یک گروهی نفرت میورزد، احساس افتخار نیز میکند. نتیجه این است که آنچه درمورد دیانت بهائی گفته شده، از واقعیت بری است و ارتباطی با این جامعه نمیتواند داشته باشد. این قضاوتها مبتنی بر تحقیق در دیانت و جامعهی بهائی نیست، منتج از مطالعه در بارهی بهائیان، شخصیت و اعتقاداتشان نیست، از یک نتیجه گیری جامعه شناختی در مورد این گروه و نقش اجتماعی آنها سرچشمه نمیگیرد. بلکه بالعکس همه در عالم خیال، در عالم اتهام انجام میگیرد. البته در این جریان هر گونه حقوقی از این گروه صرفاً برای دفاع از خود سلب میشود. در نتیجه به این گروه اجازه داده نمیشود، کتاب یا مقاله بنویسد یا حتی بتواند به اتهامات پاسخ دهد. نهایتاً همه چیز در همان عالم خیال و آن گفتمان اتهام صورت میگیرد وهیچ عاملی که آن را زیر سؤال ببرد، مطرح نمیشود.
چگونه به این موضوع پی میبریم؟ به نحوی بسیار آشکار! به این صحنههای خیال در فرهنگ ایران دقیق میشویم و مثلاً اتهامات و اعتراضاتی که در رابطه با موضوع سیاست بر علیه جامعهی بهائی بکار رفته، در مد نظر قرار میدهیم. متوجه میشویم که در ابتدای ظهور این نهضت بدیع، هرگز چنین اتهامی که دیانت بابی و دیانت بهائی ساختهی بیگانگان است و نقشهی سیاسی دارد، به این معنی که از خارج، عمال استعمار بخواهند آن را به وجود آورند، مطرح نشده است. هیچ کس چنین بحثی را به میان نکشیده. در آن زمان بحث بر این موضوع دور میزده که ادعای باب و بهاءالله از نظر کتب مقدسه و با مطالب مندرج در آن در تناقض است. صحبت بر این بوده که حضرت باب و حضرت بهاءالله گفتهاند، وحی الهی آوردهاند، در حالی که بر طبق اعتقادات پیشین، ظهور وحی الهی امکان پذیر نیست. هرگز صحبت استعمار و امثال این مسائل وجود نداشت. چرا؟ علت آن است که در عالم خیال این فرهنگ، در آن زمان، این مسئله اساسی نبود. به تدریج که اندیشه و هشیاری سیاسی شکلهای جدیدی به خود گرفت و در نتیجه این مسئلهی آگاهی و دخالت سیاستهای خارجی در ایران قدرت پیدا کرد، در آن زمان بود که در این قلمرو خیال منسوب کردن بهائیان و آئین بهائی به سیاستهای گوناگون، ظهور پیدا کرد.
اما نکتهی جالب این است که اگرچه از دههی ۱۹۳۰ اتهام سیاسی بودن و وابستگی آئین بهائی به سیاستهای خارجی مطرح میشود، در عین حال این دیانت به سیاستهای مختلف خارجی وابسته میگردد. بدین معنی که نه تنها منسوب کردن دیانت بهائی به یک سیاستی در طول زمان تغییر میکند، بلکه در آن واحد گروههای مختلف، قضاوتهای نادرست متناقضی میکنند. این تناقص به قدری فاحش است که این سؤال را پیش میآورد که اگر این دسته درست میگوید، پس صد در صد گروه دیگر غلط میگوید و اگر این گروه درست میگوید، پس صد در صد آن دسته غلط میگوید.
اگرچه این گروهها حرفهای همدیگر ا نفی میکنند، ولی در یک نقطه مشترکند و آن نکته این است که بهائیان و آئین بهائی بد است و ساختهی خارجی است. اما در این مورد که این خارجی کیست و ساخته بودنش به چه معنی است و امثالهم، حرفهای متناقض گفتهاند و میگویند.
دوستان عزیز! به عنوان مثال عرض میکنم: یکی از نویسندگان ایرانی همین اواخر مقالهای نوشت که شما میتوانید آن را در نشریهی Persian Heritage در کامپیوتر بخوانید. این شخص در مقالهاش در این مورد سخن میراند که بهائیان عمال استعمار انگلستان هستند و بعد برای اثبات این مسئله میگویداین بهائیان بودند که سید جمال الدین افغانی را علم کردند. سید جمال الدین افغانی مأمور بهائیان بود. بعد میگوید که مخارج آیتالله خمینی را پرداختند و آیت الله خمینی را علم کردند و بنابراین انقلاب اسلامی در ایران ساختهی دست بهائیان بوده است.
دوستان عزیز که این خبر را میشنوند، متوجهی این نکته هستندکه چگونه این مطلب با تمام اتهامات و اعتراضاتی که در حال حاضر بر علیه آئین بهائی در جامعهی ایران توسط کسانی که خودشان را به عنوان دشمن آئین بهائی معرفی میکنند، در تناقض مطلق است.
ملاحظه فرمایید، چگونه اتهاماتی که دو گروه مختلف علیه دیانت بهائی وارد میکنند صد در صد ضد یکدیگر است. یکی ادعا میکند، آیت الله خمینی بهائی بود و گروه دیگر میگوید که بهائیان عمال رژیم پهلوی هستند و رژیم پهلوی در دست آنان بود و مسائلی از این قبیل. اما هیچ کدام از این گروهها هرگز به ذهنشان خطور نمیکند که ممکن است، در این طرحِ توطئهای که در ذهن بستهاند، اشتباه کنند. هر یک از این گروههای مختلف در مورد آئین بهائی حرفهای متناقضِ صد در صد متخالف میگویند، اما هیچ یک فکر نمیکنند که حرف غلطی در این مابین گفته شده است. آنچه که مطرح میشود، حقیقت دیانت و جامعهی بهائی نیست، بلکه صرفاً در آن قلمرو خیال، این مسئله مطرح است که جامعهی بهائی پلید است. بعد هر کس به مقتضای فکری و تعصب و جهان بینی خود، هرچه را بد میداند، بهائیان را با آن مترادف میکند. اگر کسی با انقلاب اسلامی موافق نیست، بهائیان را عامل و مسبب اصلی انقلاب اسلامی میداند. اگر کسی با رژیم پهلوی موافق نیست، آئین بهائی را مسبب رژیم پهلوی معرفی میکند. این نظریات البته هردو غلط است.
اما تنها چیزی که باعث میشود، این قضاوتهای گوناگون و اشتباه در جامعه به وجود آید، این فرض است که بهائیان ساختهی دست سیاستهای خارجی هستند و این همان نقطهی مشترک در اتهامات این گروههای مختلف است. اما در این که این وابستگی سیاسی چگونه و به چه سیاستی است، قضاوتها و اتهامات تغییر میکند و این جاست که گروهها ضد هم سخن میگویند. این تناقض گویی صرفاً از این روی انجام میگیرد، که این قضاوتها اساس واقعی نداشته و هیچ ربطی به جامعهی بهائی ندارد. همه بیانگر آن ترسهای فرهنگی است که در قلمرو خیال به این دلیل مطرح شده که آئین بهائی یک نوآوری فرهنگی و فکری در جامعه ایجاد کرده است، یک تحولی به وجود آورده، سنتپرستیها را از میان برده، نظام ناشکیبایی ذهنی را برانداخته، دمکراسی سیاسی را مطرح کرده، لزوم محبت و تعاون بین گروههای مختلف را بیان کرده، حقوق مساوی همهی مذاهب را مؤکد ساخته، اصل خشونت مذهبی را نفی کرده، مفهوم نجاست را از میان برده است و به این دلیل که دلها را به هم پیوند میدهد و علم و صنعت را ترقی میبخشد، ایران را عزیز میشمرد، آیندهی ایران را آنچنان بزرگ میداند که معتقد است، ایران مغبوط و محسود همهی جهانیان خواهد شد، فرهنگی را برای ایران ایجاد میکند که همهی جهان را با یکدیگر پیوند خواهد داد که در نتیجهی آن ایران وسیلهای برای ایجاد وحدت عالم انسانی شود.
ملاحظه فرمایید! به علت این نوآوری فکری، به علت این اندیشهی ژرف و زیبا و عمیقی که پایههای افکار تنگ نظر را درهم میشکند و به علت این تحول فکری و اجتماعی است که همهی گروههای مختلفه که منافع خودشان را در خطر میبینند، با افکار عجیب و توطئه آمیز – با این که همه با هم تضاد دارد و توطئههایشان ضد و نقیض یکدیگر است – باستثنای این که مشترکاً نظر میدهند که امر بهائی سیاسی و ساختهی سیاستهای خارجی است – چنین اتهاماتی را علیه دیانت بهائی وارد میسازند، در حالی که در آن عالم خیال، در آن قلمرو تخیل، همهی عقاید و توضیحات و توصیفاتشان در مورد این مسئله هر لحظه عوض میشود و تاریخ جدیدی نگاشته میشود. اما چیزی که تغییر نمیکند، همان نفرت از جامعه و آئین بهائی است. این بیانگر همان اصل جامعه شناختی است که به سمع دوستان عزیز رساندم.
قسمت دون از سخنرانی پنجم
چنانکه در قسمت اول این بحث مطرح شد، کسانی که بینش متعارض با پیشرفت و تکامل ایران دارند، برای نفی دیانت بهائی دست به این دروغ و افترا زدهاند و این دیانت را ساختهی سیاستهای خارجی معرفی کرده و میکنند. اما با یک نظر دقیق به این قضاوتها، روشن میشود که این مطالب جز افترا و دروغ چیزی بیش نیست.
در یکی از جلسات گذشته به استحضار رساندم که اولین افترائی که بر دیانت بهائی وارد شد، مبتنی بر این تِز بود که دیانت حضرت باب و بهاءالله را کینیاز دالغورکی، سفیر روسیه در ایران، ساخته است و بعد یادداشتهایی از این شخص جعل شد و در ایران منتشر شد. بر طبق این مطالب جعلی این شخص به تهران میآید و بعد به کربلا میرود و حضرت باب و حضرت بهاءالله را میفریبد که اینها ادعای پیغمبری کنند و غیره. جعل بودن این موضوع به اثبات رسیده است و بنده قبلاً اشارهای به این موضوع کردم و در آینده هم یک جلسه را به همین مسئله اختصاص خواهم داد.
محققان و صاحبنظران ایرانی که غیر بهائی هستند و حتی بعضی از آنها که علیه دیانت بهائی ردیه هم نوشتهاند، گفته اند و اثبات کردهاند و مقاله نوشتهاند که این خاطرات کینیاز دالغورکی جعل است و برخی از آنها میدانند، چه کسی آن را جعل کرده و اسم هم ذکر کردهاند. اما با وجود این که جعلی بودن این خاطرات کاملا آشکار شده است، هنوز در نوشتههای مختلفه، در افکار و در بحثها و در گفتمانهای عادی در مورد آئین بهائی صحبت بر این است که دیانت بهائی ساختهی کینیاز دالغورکی است. نفس این موضوع برای یک هوشمند، بزرگترین دلیل است بر اثبات این که آن کسی که از عمال استعمار دفاع میکند، کسی است که دست به چنین افترائی میزند.
نکتهی مهم این جاست: کسی که دست به افترا و جعل چنین مطلبی میزند، حتماً برای این عمل دلیلی دارد. چرا باید دست به چنین جعل و افترائی بزند؟ تنها دلیل افترا، ترس از حقیقت است. بنابراین کسی که دست به این جعل و افترا میزند، میخواهد، مردم ایران را گمراه کند، میخواهد کاری کند که مردم ایران حقیقت را ندانند و چه کسی فکر میکند که ندانستن حقیقت و ماندن در جهل برای ایران و ایرانیان خوب است؟ کسانی که بدین گونه میاندیشند، پیشرفت را برای ایران نمیخواهند، خرَد را برای ملت ایران نمیپسندند، قصدشان این است که مردم ایران عقب افتاده شوند. اما مردم ایران هوشمندند، فریب چنین افترائاتی را نخوردهاند و نخواهند خورد.
و باز علت این که این همه اعتراض و اتهام به دیانت و جامعهی بهائی در این اواخر زیاد شده است، این است که در حقیقت مردم هوشمند ایران فهمیدهاند که اکثر این اتهامات که تا کنون شنیدهاند، با هرگونه واقعیتی در تضاد و تخالف است، چون برادران و خواهران بهائی خود را عزیز میدارند و میدانند که این قضاوتها دروغ است. اندیشهی حقوق بشر در ذهنشان رشد کرده و مایل هستند که به اصل شکیبایی مذهبی، همان چیزی که کورش هزاران سال قبل در ایران به بار آورد، مفتخر شوند.
از آنجا که مردم ایران حرکت را در این جهت آغاز کردهاند، تعداد محدودی از افراد تنگ نظر میخواهند، مانع از پیشرفت و رشد ایران شوند و میخواند به وسیلهی این قضاوتهای نادرست بین ایرانیان تفرقه اندازند.
یکی دیگر از شکلهای این نظریه که امر بهائی ساختهی استعمار است، چندی قبل توسط گروهی که کارش مبارزه با آئین بهائی است و در سایتهای مختلف کامپیوتری مقالههای مختلفی علیه جامعهی بهائی مینویسد، مطرح شده است.
این افراد بدین گونه تجزیه و تحلیل کردهاند که بعد از آن که واقعهی رژی، جنبش تنباکو در ایران رخ داد، استعمار انگلستان متوجه شد که تنها چیزی که میتواند مانع استعمار در ایران شود، تشیع و اسلام است. به این جهت انگلیسها به همراه دیگر نیروهای استعماری یک جلسهی محرمانهای تشکیل دادند که چهار نشست داشت. در این نشستها با گفتگوهای مختلف به چند نتیجه رسیدند و این نتایج توسط این گروه مطرح شده است، ولی مهمترین نتیجه این است که باید یک دین جدیدی به وجود آورد که این دین اصل جهاد را نفی کند و تأکید روی اصل تسامح و شکیبایی مذهبی کند تا در نتیجه ایران ضعیف شده و انگلستان بتواند حاکم بر ایران شود.
نهایتاً استعمار انگلستان دیانت بهائی را پس از واقعهی رژی و پس از تشکیل این جلسه به وجود آورد، یعنی دیانت جدیدی را آورد که اصل جهاد را نفی کند و بالعکس اصل شکیبایی مذهبی و تسامح را تأکید کند، تا این که مانع ترقی ایران شود. چنانچه آشکار است، استدلال این افراد این بود که بعد از واقعهی رژی، استعمارانگلیس فهمید که چه عواملی مانع پیشرفت استعمار در ایران است و در نتیجه، آئین بهائی را به وجود آورد که آئین نفی جهاد و آئین بردباری مذهبی است و میتواند مانع پیشرفت ایران شود.
دوستان عزیز! تناقض درونی این بررسی و این تاریخی که این اشخاص نام میبرند و مبنایی جهت ظلم و ستم بر بهائیان و نفی حقوق آنها قرار میدهند، بر هر کس که خرَد خود را به کار میاندازد، واضح و روشن میشود. ملاحظه فرمایید، تاریخ واقعهی رژی ناشناخته نیست، این تاریخ مشخص است. مسئله این جاست که در همین زمان وفات حضرت بهاءالله واقع می شود! حضرت بهاءالله در سال ۱۸۹۲ صعود میکنند. واقعهی رژی و این جلسات و امثالهم در همان زمان صورت گرفته است.
بنابراین از دیدگاه این نظریهی بغض آلود و افترا آمیز، استعمار انگلستان پس از وفات حضرت بهاءالله برآن میشود که آئین بهائی را ایجاد کند، یعنی این که ماشین زمان در اختیار استعمار انگلیس بوده است که بتواند پس از وفات حضرت بهاءالله به گذشته برگردد و پیغمبری به نام بهاءالله به وجود آورد. در حالی که حضرت بهاءالله ۵۰ سال پیش از آن حکم جهاد را ملغی کردهاند، اصل تسامح و شکیبایی مذهبی را تأکید فرمودهاند، اصل آشتی بین ملل و مذاهب و وحدت ادیان را پایه گذاری کردهاند. اصولی که به قول این آقایان باعث عقب افتادگی ایران است!
ملاحظه میفرمایید که این ادعا از نظر تاریخی کاملاً اشتباه است. هر انسان با خرَدی میتواند درک کند، کسی که این افتراء را بیان کرده است، آگاهانه دست به انجام این عمل زده و میدانسته که ادعایی افترا آمیز بر علیه این جامعه وارد میسازد، با این حال این افتراء را میسازد.
اما چرا این افترا را میپردازد، دروغی که بر هر شخص با خردی روشن است؟ به خاطر این که این شخص یا این افراد بقیهی ایرانیان را افرادی هوشمند به حساب نمیآورند. فکر میکنند که همه جاهل هستند و امیدوارند که مردم ایران جاهل باشند و بعد چنین تصور میکنند که چون بهائیان هرگز حق پاسخ دادن به این افترائات را ندارند، مردم آنها را خواهند شنید و باور خواهند کرد و هرگز از حقیقت ماجرا مطلع نخواهند شد.
دوستان عزیز، سخن این است که چرا این گروهها باز هم دست به افترا میزنند، چرا این اشخاص دست به چنین کاری میزنند، با این که خود این اتهام اثبات میکند که دروغ است. در جواب این سؤال بار دیگر مواجه میشویم با این واقعیت که کسی که افترا میزند، میخواهد حقیقت را مسخ کند، در نظر دارد مانع از کاربرد خرَد و تحقیق شود. چنین نظریه و چنین عملی صرفاً یک معنا دارد و آن ممانعت از پیشرفت ایران است. عاملی است که باعث شود، یک جامعه پیشرفت نکند و در نتیجه مقهور جوامع بیگانه شود و در جهل بماند. کسانی که سعی بر پرداختن افترا دارند و تمام همت خود را بر این کار میگمارند، کسانی هستند که برای رسیدن به اهداف و نیات خود با بزرگترین نوآوری فکری در طول تاریخ فرهنگ، یعنی امر بهائی مخالفت میکنند، میخواهند آنچه را که خلاق بود، آنچه را که ایران دوست بود، آنچه را که برای تکامل ایران لازم بود، به عنوان عامل عقب افتادگی وانمودکنند و یک عامل رکود فکری نشان دهند.
در این جاست که میخواهم با دوستان عزیزم این مسئله را مطرح کنم: این گونه افراد با این تاریخهای خیالی و ساختگی خودشان یک منطق مشترک دارند و آن این است که استعمار به این دلیل در نظر داشت دیانت بهائی را به وجود آورد که میخواست میان مسلمانان، میان ایرانیان تفرقه بیاندازد تا نتیجتاً از این طریق حکومت کند. این ادعا خیلی جالب است!
دوستان عزیز، آنچه که باعث تفرقه میان ایرانیان میشود، همین اندیشهی ناشکیبایی مذهبی است که ایران را به عنوان یک مذهب بخصوص تعریف میکند و بعد هرگونه تفاوت فکری را پلید میشمارد. نظریهای که بر اساس ناشکیبایی مذهبی بنا شده است، بین گروههای مختلف و منجمله گروههای داخل اسلام نیز تفرقه میاندازد. همین افرادی که این اتهامات را علیه دیانت بهائی مطرح میکنند، ضد صوفیان نیز فعالیت دارند و آنها را عامل استعمار معرفی میکنند، بر ضد سنیها نیز مینویسند و آنها را نیز عامل استعمار میشمارند. این افراد بر ضد عرفان مینویسند و آنها را همچنین عامل استعمار تلقی میکنند و درمورد بسیاری از گروههای دیگر نیز همین عمل را انجام میدهند.
دقت فرمایید، واضح است، شخصی که تفرقه میاندازد، کسی است که به ناشکیبایی مذهبی معتقد است. آنچه باعث عقب افتادگی یک جامعه است، تنوع فکری نیست، بلکه سرکوب تنوع فکری است. گالیله و نظریهی او باعث عقب افتادگی اروپا نشد، آنچه باعث عقب افتادگی اروپا بود، واکنش تنگ نظران کلیسا نسبت به نوگرایی فکری بود، یعنی این که باید هر آنچه در گذشته بوده است و بر طبق تعبیر غلط آنان از کتاب مقدس، فیزیک و شیمی و هیئت تلقی میشده، حفظ شود و هرکس که ضد آن بگوید، معنایش این است که تفرقه ایجاد میکند و باعث از بین رفتن جامعه میشود.
اما ما میدانیم که آنچه باعث پیشرفت علم و خرَد است، آزادی فکر و عقیده میباشد. این آزادی است که تکامل فکری را به وجود میآورد، چنین چیزی است که باعث رشد و ظهور خلاقیت اجتماعی میشود.
همچنان که دشمنان دیانت بهائی به راستی میگویند، آئین بهائی از ابتدا مبتنی بود بر اصل تسامح فکری، اصل شکیبایی مذهبی و قدمی فراتر از آن، یعنی تنوع مذهبی و عقیدتی باید مبنایی شود برای آشتی، دوستی، اتحاد و یگانگی.
حضرت بهاءالله فرمودهاند: «عاشروا مع الادیان کلها بالروح و الریحان»، با مردم همهی ادیان با روح و ریحان معاشرت کنید، نه این که یکدیگر را نجس بدانید، نه این که در بین دیگران تفرقه بیاندازید و اختلاف ایجاد کنید.
ایرانیان باید قبل از هر چیز خود را انسان و آنگاه ایرانی بدانند. همه در جهت ارتقاء ایران با تأکید بر علم و صنعت، با تأکید بر دمکراسی، با تأکید بر حقوق مساوی برای همهی شهروندان کوشا باشند
بنابراین کسانی که میگویند، دیانت بهائی ساختهی سیاستهای خارجی است و مانع پیشرفت ایران است، در حقیقت بازگویندهی آن چیزی هستند که خود جهت عقب افتادگی ایران به وجود آوردهاند. از نظر این اشخاص دیانت یا اندیشهای که معتقد به دمکراسی است، باعث عقب افتادگی ایران است، اندیشهای که معتقد به شکیبایی مذهبی و آزادی عقیده است، باعث عقب افتادگی ایران است. از دیدگاه این اشخاص کسانی که معتقد به نجاست گروههای مختلف به خاطر تفاوت عقیدتیاشان نیستند و همه را پاک میدانند و عزیز میشمرند و دارای حقوق یکسان میدانند،مانع ترقی و تکامل ایران هستند.
بنابراین، دوستان عزیز، نوگرایی و نوآوری فکری و روحانی است که باعث پیشرفت میشود واین همان اصلی است که حضرت بهاءالله و حضرت باب برای ایران به ارمغان آوردند.