قائمیت
خوانندگان گرامی: آنچه پیش رو دارید، تحقیقی در باب ظهور قائم می باشد، که با استناد به احادیث مرویه و روایات تاریخی صورت گرفته و در خور تامل و تعمق برای جویندگان حقیقت می باشد. در ابتدا باید گفت، هیچکدام از راویان احادیث که از ائمه اطهار نقل قول کرده اند معصوم نبوده و جائز الخطا می باشند، و احادیث کثیره ای موجود است که در آنها بحسب ظاهر مناقشه وجود دارد و بسیار متزلزل می باشند و صحت و سقم آنها معلوم نیست {فی المثل، در احادیث روایت شده است که وقتی قائم می آید: " گوینده ای از آسمان نام قائم را میبرد بطوریکه از مشرق تا مغرب آنرا میشنوند. هر کس خواب است بیدار میشود و هر کس ایستاده می نشیند و هر کس نشسته از وحشت آن صدا بر میخیزد (مهدی موعود،ص ۱۰۱۰)" و " به همین صدای آسمانی صاحب الامر شناخته میگردد (مهدی موعود،ص ۱۰۱۳)" – از سوی دیگر در تفسیر آیه ۶۶ سوره زخرف " انتظار میکشند جز ساعه << قیامت >> را البته می آید ناگهان و نمی فهمند" در کتاب ینابیع زراره ابن اعین از امام محمد باقر (ع) آمده است: " ساعه قائم است که ناگهان می آید و مردم ادراک نمیکنند او را". و باز در احادیث آمده است: " با ظهور قائم شعاع دین پیغمبر چنان بالا گیرد که در روی زمین شرک و بی دینی نماند (مهدی موعود،ص۲۶۱)" و " این امر واقع نشود مگر اینکه نه دهم مردم از بین بروند (مهدی موعود،ص ۱۰۲۵)" و " در شرق و غرب عالم یک نفر خدا نشناس نماند (مهدی موعود،ص۱۱۲۲)"، و قائم، با این تفاسیر، در مدت هفت یا نه سال حکومت، زمین را پر از عدل میکند — از سوی دیگر آمده است که: " حضرت مهدی (عج) بعد از هفت یا نه سال حکومت به شهادت میرسد ( پیرامون ظهور حضرت امام مهدی (عج)، صفحه ۹۳)" — یعنی با وجود یک چنین کشتاری که نه دهم مردم از بین میروند باز هم قائم را شهید میکنند! و همچنین، این چه نوع بر قراری عدل توسط قائم است که خود او را شهید میکنند؟ و همچنین در حدیثی که اشاره به متولد شدن قائم میباشد، آمده است: " همواره وضع شما چنین خواهد بود تا گاهیکه کسی متولد گردد که مردم او را نشناسند (مهدی موعود،ص ۲۷۶)"، ولی شیعیان میگویند که فرزند امام حسن عسکری قائم موعود است، در این صورت او که شخص ناشناسی نیست! و…}.
مطلب دیگر آنکه، خود مسلمین به موجودیت احادیث جعلی اذعان نموده اند، چنانچه، در صفحه ۹۸ کتاب تاریخ عمومی حدیث، نوشته دکتر مجید معارف، آمده است: " از مهمترین انگیزه های جعل حدیث از همان آغاز، نصرت مذاهب بوسیله طرفداران هر کدام از فرقه ها بوده است"[i]. و یا در صفحه ۱۰۶ کتاب تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، نوشته دانشمندان حنا فاخوری و خلیل جر، آمده است: " اختلافات سیاسی موجب شد که هزارها حدیث مجعول بوجود آید"[ii]. باری، در این مقاله همچنین اشاره ای خواهیم داشت به احادیثی که شیعیان ائمه اطهار را در یومشان قائم موعود میدانستند. از سوی دیگر، احادیثی موجود میباشند که قائم را فرزند امام یازدهم نامیده اند – که اگر هم احادیث روایت شده در خصوص قائمیت پسر امام حسن عسکری درست باشد ( با تمام تناقض هایی که در این مقاله بدان اشاره میشود)، احادیثی موجود است که باب بداء را کاملا باز گذاشته است که موعود مسلمین صرفا نباید فرزند بلا فصل امام حسن عسکری باشد، بلکه میتواند فرزند و یا از نوادگان او باشد; کوتاه سخن آنکه، دوازدهمین نفر از ائمه، قائم آل محمد میباشد – اما اعتقاد به قائمیت امام دوازدهم، به عنوان موعود اسلام و وصی پیامبر اسلام، با بسیاری از احادیث مرویه متناقض میباشد، احادیثی که به صراحت بیان میکند قائم، مقام شارعیت دارد نه وصایت! و از مرسلین می باشد و به امری جدید (دینی جدید) و کتابی جدید که بر آن حضرت نازل میشود قیام خواهد فرمود. از همه این ها گذشته، در برخی از احادیث به صراحت بیان شده، که ممکن است ظهور موعود بر وفق بشارات مذکور در احادیث واقع نشود، چرا که خداوند مظهر کلمه مبارکه یفعل ما یشاء است و بعث قائم منوط به اراده مشیت اوست تا به هرصورتی که اراده فرماید موعود اسلام را مبعوث نماید (چنانچه ظهور موعود در امتهای ما قبل نیز بر خلاف انتظارات قوم واقع گردید و این خود یکی از دلایل مهمی است که موعود ادیان، در ادوار ظهور، مورد انکار واقع شدند)، و تنها وظیفه مؤمنین سر تسلیم فرود آوردن در برابر اراده حق میباشد. چنانچه، حدیثی در صفحه ۸۸۵ مهدی موعود، فصل الخطاب این مطلب می باشد: " … ما نیز هر گاه حدیثی برای شما نقل کردیم و همانطور که گفته ایم واقع شد بگوئید خدا راست گفت و چنانچه مطلبی به شما گفتیم و بعکس ظاهر شد باز هم بگوئید خدا راست گفت تا دو بار اجر ببرید"[iii].
و اگر پیروی از اکثر مردم روی زمین کنی تو را از راه خدا گمراه خواهند کرد، که اینان جز از پی گمان (هوا و هوس) نمی روند و جز اندیشه باطل و دروغ چیزی در دست ندارند.
( آیه ۱۱۶ سوره انعام)
موعود ادیان
ظهور موعود ادیان الهی، یکی از مسائلی بوده که همواره سبب امتحان پیروان ادیان آسمانی گردیده است. فی المثل، پیروان حضرت موسی، حضرت عیسی و حضرت محمد، همگی منتظرند که ظهور موعودشان با علائم خاصی اتفاق افتد و موعود آنها ترویج شریعتشان را بنماید، نه ابطال آن را! – بنابراین، بسیاری از پیروان این ادیان به ظهور دیانت بعدی ایمان نیاوردند. باری، اگرچه ادیان بعدی در نزد پیروان ادیان قبل گمراه محسوب می شوند و راه را به اشتباه رفته اند، لیکن پیروان ادیان بعدی در حقانیت ادیان خویش ذره ای شبهه و تردید ندارند، چرا که حقیقت چون روز روشن است. از سوی دیگر شناخت یک مربی آسمانی و فرستاده الهی ورای این احتجابات و قید و بندها و محدودیت های بشری است. دعوت یک پیغمبر آسمانی به سوی خداوند، استقامت ایشان بر ادعای خویش و تحمل تمام مصائب در این راه، نفوذ کلمه الله در میان مردم برای هدایت بشر و بقا و گسترش روز افزون یک دیانت ربانی، تمامی از دلائل حقانیت یک مربی آسمانی و آئین ربانی می باشد.
باری، تعمق و تفکر در کتب مقدسه آسمانی روشن کننده این مطلب است، که امتحانات الهی همواره در بین خلق بوده و سنت الله التی قد خلت من قبل و لن تجد لسنته الله تبدیلا، ( سوره فتح: ۲۳) یعنی سنت الهی بر این بوده و ابدا در سنت خدا تغییری نخواهی یافت، و امت اسلام نیز با ظهور قائم امتحان خواهند شد، همانطور که جمیع ادیان گذشته با ظهور موعود خویش مورد امتحان قرار گرفتند. چنانچه، در آیه ۲ سوره عنکبوت در باب حتمی بودن امتحانات الهی آمده است: احسب الناس ان یترکوآ ان یقولوآ امنا و هم لا یفتنون و لقد فتنا الذین من قبلهم فلیعلمن الله الذین صدقوا و لیعلمن الکاذبین (آیا مردم چنین پنداشتند، که بصرف اینکه گفتند ما ایمان بخدا آوردیم رهایشان نموده و هیچ امتحانشان نکنند و ما اممی را که پیش از اینان بودند بامتحان و آزمایش در آوردیم تا خدا دروغ گویان را از راستگویان کاملا معلوم کند). نگاهی به تاریخ ادیان و امتحانات الهی در ایام ظهور پیامبران خود دلیلی بر این ادعاست. چنانچه، در کتاب برهان واضح، در باب ظهور حضرت رسول (ص) و عکس العمل قوم بعد از اعلان رسالت آن حضرت آمده است: " حضرت رسول (ص) بعد از اظهار امر رسالت، محبوبیتی که در بین قوم داشت بکلی از دست داد و مورد تنفر قوم واقع شد و بنص قرآن آنحضرت را دیوانه و شاعر و دروغگو و مفتری و ساحر میخواندند حتی خویشان و نزدیکانش باوی دشمن شدند برای آنکه بخلاف آراء و عقاید و انتظارات دیرینه آنها سخن میگفت و اعراب قریش را که قرنها بپرستش بت ها عادت کرده بودند از این عقیده منع و بپرستش خدای یکتا دعوت میفرمود. قوم یهود نیز که آمدن شریعتی اعظم از شریعت حضرت موسی ( شریعت خداوند کامل است و جان را بر میگرداند، آیه ۷ مزمور نوزدهم) و کتابی برتر از تورات را باور نداشتند ( ای خداوند، کلام تو تا ابدالاباد در آسمانها پایدار است امانت تو نسلا بعد نسلا، مزمور ۱۱۹، آیه ۹۸) و از جمله محالات می پنداشتند و چنانچه در قرآن مجید وارد است یدالله را مغلول میخواندند چون احکام قرآن را ناسخ شریعت تورات دیدند با آنحضرت عداوت ورزیدند. همچنین مسیحیان که به آمدن پیغمبری بعد از حضرت مسیح اعتقاد نداشتند ( مسیح فروغ جلالش و خاتم جوهرش بوده، رساله بعبرانیان، باب اول آیه سوم) و بر این باور بودند که کتاب و احکام انجیل ابدیست و منتظر کتابی که ناسخ انجیل باشد نبودند زیرا که در انجیل مذکور است (آسمان و زمین زایل میشود لیکن سخنان من زائل نخواهد شد، انجیل لوقا باب ۲۱ آیه ۳۳) و منتظر موعودی بودند که قبل از ظهورش علائمی ظاهر شود و زمین وسیع تنگ گردد و ماه و خورشید نور ندهند و ستاره های آسمان بزمین سقوط کنند و قبایل روی زمین به نوحه و زاری بر خیزند آنگاه موعود آنها در حالیکه سوار بر ابر است از آسمان ظاهر شود (آیه ۲۱۰ سوره بقره: آیا کافران جز این انتظار دارند که خدا با ملائکه در پرده های ابر بر آنها در آید و حکم (قهر خدا به کیفر کافران) فرا رسد؟) و فوج ملائکه در اطرافش شیپور زنند و با جلال عظیم و مجد کبیر از آسمان به زمین فرود آید و بر ممالک و سلاطین جهان سلطنت کند و احکام انجیل را رواج دهد و چون به خلاف عقیده و انتظارات دیرینه خود مشاهده کردند که شخص دیگری بنام محمد فرزند عبدالله از بطن آمنه در مکه متولد شده در صورتی که علائمی ظاهر نگشته و او از آسمان هم نیامده و اظهار میدارد که من موعود منتظر شما هستم (آیه ششم سوره صف اشاره به این مطلب است که حضرت محمد (ص) موعود مسیحیان است) و به جای انجیل قرآن را که ناسخ انجیل است آورده، بنابراین گفتند که این شخص دروغگو است و نسبت به آنحضرت عداوت ورزیدند و جمیع قبایل بر علیه حضرتش قیام کردند"[iv].
یهودیان نیز در یوم ظهور حضرت مسیح مورد امتحان قرار گرفتند، چرا که معتقد بودند که ظهور موعود به نص واضح تورات مشروط به علاماتی است و تا این علامات ظاهر نشود هر کس ادعای مظهریت کند کاذبست. چنانچه، در کتاب برهان واضح در این باب آمده است: "… حضرت مسیح از ظلم دشمنان به کوه و بیابان متواری و از شدت فقر غذای آن حضرت ریشه گیاهان صحرا بود با اینحال میفرمود کیست از من غنی تر و میفرمود که من موعود تورات و پادشاه یهودم و این ادعا بر خلاف عقیده و انتظار قوم بود زیرا که یهود قرنهای متمادی عقیده داشتند که شخصی از اولاد حضرت داود در دوران قدیم تولد یافته و غائب شده و در شهری بنام (بن موشه) که گرد آن شهر خندقی از ریگ روان است زنده و موجود میباشد و باید از آنجا بیرون آید و ظهور کند و بر سریر سلطنت حضرت سلیمان و داود تکیه زند و ترویج احکام تورات کند و قبل از ظهورش علائمی باید ظاهر شود که گرگ و میش و شیر و آهو و پلنگ و گوساله و ببر و بزغاله در ظاهر همه با هم صلح و سازش کنند و در یک چراگاه همچرا گردند و طفل شیرخوار دست در دهان افعی کند و باو آسیبی نرسد و از زمین بیت المقدس چشمه شیر و عسل جاری گردد و چون مشاهده کردند که بدون ظهور آن علامات بجای موعود غیبت کرده که از اولاد حضرت داود است شخص دیگری بنام عیسی از مریم متولد شده بر خلاف عقاید و انتظارات دیرینه آنها آمده و بجای ترویج تورات کتاب انجیل را که ناسخ احکام تورات است آورده و بجای حشمت سلیمانی و سلطنت داودی از دست آنان بکوه و بیابان فراری است و بنهایت فقر زندگی می کند و در زمان سلطنت او عدالت می بایست به درجه ای می رسید که عدل و حق از عالم انسان به عالم حیوان سرایت نماید (شیر و آهو در یک چراگاه بچرند) حال ظلم و عدوان در زمان او بدرجه ای رسیده که خود او را بصلیب زنند، با اینحال میگوید من پادشاه یهودم بنابراین همه گفتند دروغگوست و موعود منتظر ما نیست و علمای یهود فتوی بقتلش دادند …"[v] انتهی.
در هر صورت، حضرت رسول (ص) امتحان امت خویش و تبعیت ایشان از حالات امم قبل را پیشا پیش اخبار فرموده اند، چنانچه در صفحه ۲۳۹ جلد سیزدهم بحار الانوار آمده است: لتتبعن سنن من قبلکم شبرا فشبرا و ذراعا بذراع حتی لو دخلوا حجر ضب لتبعتموهم، (یعنی که روش اقوام قبلیه خود را وجب به وجب ذراع به ذراع متابعت خواهید کرد حتی اگر در سوراخ ضب (حیوان کوچکی است شبیه موش) وارد شدند حتما شما هم وارد خواهید شد). همچنین در صفحه ۸۷۴ کتاب مهدی موعود آمده است: در قرب الاسناد است که بسند مزبور بزنطی گفت از حضرت رضا (ص) که از قول امام محمد باقر (ع) فرمود: بخدا قسم آنچه در این امت است، درست در امتهای پیشین هم بوده است، از اینرو می باید در میان شما آن باشد که در میان پیشینیان وجود داشته است بطوریکه اگر بطرز خاصی زندگی می کردید بر خلاف روش مردم پیشین بوده اید.
باری، تفحص و تعمق در احادیث اسلامی روشنگر این مطلب است که ظهور قائم نیز مطابق انتظار مسلمین و معتقداتشان نخواهد بود و امتحان مسلمین در یوم ظهور قائم از امور حتمیه خواهد بود. چنانچه، مجلسی در باب تمحیص در کتاب بحارالانوار از حضرت رضا علیه التحیه و الثناء روایت نموده است که آن حضرت ببزنطی فرمود: امر ظهور قائم چنان نمیشود که مردم می خواهند هر آینه آن امرالله است و قضای او. و مجلسی در باب تمحیص از مجلد غیبت از کتاب بحارالانوار به استناد از حسن بن علی علیهما السلم روایت نموده لا یکون الامر الذی تنتظرون حتی یبرا بعضکم بعضا و حتی یسمی بعضکم فی وجوه بعض و حتی یلعن بعضکم بعضا و حتی یسمی بعضکم بعضا کذابین، (نخواهد بود امری که شما منتظر آن هستید تا آنوقت که بعضی از شما از بعض دیگر تبری جویند و بعضی در روی بعضی آب دهان اندازند و بعضی بعضی را لعن کنند و بعضی از شما بعضی را دروغگو نامند). و همچنین مجلسی در باب سیرت و اخلاق قائم از کتاب بحار از مفضل روایت می فرماید که به حضرت ابی عبد الله گفتم که: امیدوارم که امر قائم بسهولت غالب شود، پس گفت نخواهد شد تا اینکه عرق و خون را مسح کنید و هم فرمود اهل حق لازال تا بوده اند در شدت و سختی بوده اند. و در همین باب مجلسی از بشیر نبال روایت مینماید که به ابی جعفر علیه السلام گفتم: که مردم می گویند که چون قائم قیام فرماید امور به سلامت برای او مستقیم میشود و بقدر آلت حجامتی خون ریخته نخواهد شد، فرمود نه قسم بدان کس که نفس من در ید قدرت اوست اگر امر بسلامت برای کسی استقامت می یافت هر آینه برای رسول خدا یافته بود هنگامی که دندان های آن حضرت خون آلود و در صورتش شکسته شد، حاشا که قائم ظاهر شود تا ما و شما عرق و خون را از جبین خود مسح ننمائیم پس دست بر جبین خود کشید.
همچنین احادیثی موجود می باشد که صراحتا بیانگر اختلاف نظر مسلمین با قائم موعود در هنگام ظهور آنحضرت می باشد. مجلسی در مجلد غیبت بحار از کتاب کافی نقل فرموده که در صفحه ۶۰۹ از ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار توسط مرحوم حسن بن محمد ولی ارومیه رحمه الله آمده است: عن ابی عبدالله علیه السلم انه قال کأنی بالقائم علیه السلم علی منبر علیه قباء فیخرج من وریان قبائه کتابا مختوما بخاتم ذهب فیفکه فیقرأه علی الناس فیجفلون عنه اجفال الغنم فلم یبق الا النقباء فیتکلم بکلام فلا یجدون ملجأ حتی یرجعوا الیه و انی لأعرف الکلام الذی یتکلم به یعنی حضرت ابی عبدالله فرمود کانه می بینم قائم را که بر منبری است و قبائی در بر دارد پس از جیب قبایش کتابی مختوم به ذهب بیرون آرد و چون بگشاید و بر مردم بخواند خلق از گرد او فرار کنند و پراکنده شوند چنانکه گوسفندان پراکنده می شوند و باقی نمی ماند الا نقباء پس به کلامی تکلم فرماید که آنان نیز مضطرب گردند و ملجاء و پناهی نیابند تا آنکه ناچار به او رجوع نمایند و هر آینه آن کلام را که سبب فرار و اضطراب خلق می گردد من می دانم[vi].
در آیه ۴۳ سوره مدثر آمده است: و لقد آتینا موسی کتاب فاختلف فیه (ما کتاب تورات را بموسی دادیم پس از آن بنی اسرائیل درباره آن اختلاف نمودند). در صفحه ۲۶۴ کتاب مهدی موعود، در تفسیر این آیه از امام محمد باقر (ع) نقل شده که می فرمایند: این امت نیز مانند بنی اسرائیل درباره معانی قرآن اختلاف پیدا کردند چنانچه درباره کتابی که با قائم ما است و برای آنها می آورد نیز اختلاف نظر خواهند داشت بطوریکه بسیاری از مردم آنرا انکار می کنند و قائم هم گردن آنها را میزند. " و از این احادیث معلوم می شود که کتابی که قائم بر خلق می خواند و سبب فرار و پراکندگی ایشان می گردد همان تغییر حدود و احکام دینیه است که قبول آن بر خلق مشکل تر از هر چیز است".
در آیه ۱۵ سوره قلم آمده است: اذا تتلی علیه آتنا قال اساطیر الاولین (هنگامیکه آیات ما بر او خوانده می شود می گویند اینها افسانه های خرافی پیشینیان است). در صفحه ۲۶۳ کتاب مهدی موعود، در تفسیر این آیه از کنز الفوائد از امام ششم، حضرت صادق (ع)، نقل شده که می فرمایند: بی دینان چون خبر ظهور قائم آل محمد را بشنوند آن را افسانه می پندارند و هنگامیکه او را ببینند می گویند: ما تو را نمی شناسیم و تو از فرزندان فاطمه زهرا علیهما السلام نیستی همچنان که مشرکین اینگونه سخنانی به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می گفتند.
و در صفحه ۱۸ کتاب پیرامون ظهور حضرت امام مهدی آمده است: " علماء گناهکار با او می جنگند پس به او می گویند: بر گرد، تو امام مهدی غایب نیستی"[vii].
در صفحه ۱۰۷۶ کتاب مهدی موعود آمده است: در غیبت نعمانی هم از بطائنی از آنحضرت این روایت را ذکر کرده و می گوید: در غیر این روایت حضرت فرمود: یکی از بزرگترین گرفتاری این است که صاحب الامر بصورت جوانی بسوی مردم بر می گردد. در حالیکه مردم خیال می کنند او پیرمردی سالخورده است.
همچنین، در صفحه ۶۱۶ ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار توسط مرحوم حسن بن محمد ولی ارومیه رحمه الله علیه از فضیل ابن یسار روایت نموده از امام صادق (ع) که چون قائم قیام میکند در مقابلش از جهال کسانی میایستند و مخاصمه میکنند که در جهالت و نادانی سخت تر و شدید تر میباشند از جهال ایام جاهلیت که در مقام رسول خدا (ص) ایستادند و با وی مخاصمه کردند، عرض کردم این چگونه میباشد فرمود رسول خدا بخلایق مبعوث گردید در حالتی که ایشان ببتهائی که از سنگ و چوب و تخته ساخته شده بودند عبادت می کردند و قائم (ع) ما در وقتیکه قیام مینماید بخلایق مبعوث میشود در حالتیکه همه ایشان کتاب خدا را بعقاید باطله خود تاویل میکنند و بعقاید خود بآیات آن حجت و دلیل می آورند بعد از آن فرمود آگاه شوید بخدا سوگند یاد می کنم هر آینه عدالت آنحضرت بایشان میرسد در حالتی که در توی خانه ها هستند چنانچه سرما و گرما داخل خانه میگردد.
جناب ابوالفضل گلپایگانی، درتوضیح حتمی بودن امتحانات الهی می فرمایند: و هم معلوم است که اگر ظهور موعود بر وفق مامول و معتقدات قوم وقوع یافتی هرگز این حوادث واقع نشدی و باب امتحان و افتتان که سنت حتمیه الهیه است مسدود ماندی نه کسی از کسی تبری جستی و نه نفسی نفسی را واجب القتل خواندی…و حال آنکه آیات صریحه قرآنیه و احادیث کثیره اسلامیه و انذارات بلیغه بیانیه کل را اعلام فرموده بود که هرگز ظهور موعود بر وفق مامول قومی نشود و همواره ظهور حق خارق اوهام و عقاید ملل قبل باشد چنانکه فرموده است: افکلما جائکم رسول بما لا تهوی انفسکم استکبرتم ففریقا کذبتم و فریقا تقتلون ( هر زمان رسولی برای شما فرستاده شد، بر خلاف نفس و هوای شما، استکبار کردید و بعضی را تکذیب نمودید و گروهی را کشتید).
در باب احادیث
چون در خصوص ظهور قائم به احادیث استناد میشود ذکر چند مطلب در این مقام ضروری می باشد. بر محققین عزیز پوشیده نیست که اصل کلام الهی، قرآن مجید میباشد که می توان بعنوان منبع اصلی و حجت باقیه و مبنای بیان و استدلال قرار داد و طبعا احادیث مختلفه که صحت و سقم آن مورد اختلاف علمای اسلام است، نمی توان مبنای موثق کشف حقایق الهی دانست . از جهتی دیگر، حتی اگر بخواهیم به احادیث استناد کنیم، احادیث باید با قرآن کریم مطابقت داشته باشد و اگر حدیثی باشد که رد آیات قرآنی نماید و یا مفاهیم آیات قرآنی طبق آن حدیث با حقیقت مغایرت بیفتد آن حدیث از درجه اعتبار ساقط است. امام محمد شافعی در کتاب الام نقل فرموده است: " روزی حضرت رسول (ص) مسلمین را مخاطب ساختند و فرمودند، بزودی سخنانی به من نسبت خواهند داد که من نگفته ام و اینک به شما می گویم که هر چه را به من نسبت دادند با قرآن مطابق بود قبول کنید و الا اعتنائی نکنید". باری، احادیث مجعوله و اخبار بیشمار غیر صحیحه در بین ناس بسیار است، چنانچه دائره جعل احادیث و بازار کذب نیز از همان زمان حیات حضرت محمد (ص) از طرف خود متظاهرین باسلام اشاعه یافت و روز به روز وسعت و رواج پیدا کرد.
نگاهی به نهج البلاغه بقلم فیض الاسلام، صفحه ۶۶۸، برای پی بردن به عمق این مطلب خالی از لطف نیست، وقتی که از حضرت علی (ع) در باب احادیث مجعول و اخبار گوناگون که در میان مردم است پرسیده شد، در پاسخ فرمود: " همانا احادیث در دسترس مردم حق و باطل و راست و دروغ و نسخ کننده و نسخ شده و عام (شامل همه) و خاص (مخصوص بعضی) و محکم ( که معنی آن آشکار) و متشابه ( که معنی آن واضح نیست) و محفوظ (از غلط و اشتباه) و موهوم (از روی وهم و گمان) است، و بتحقیق در زمان رسولخدا (ص) بآنحضرت دروغها بستند تا اینکه بخطبه خواندن ایستاد و فرمود " هر که از روی عمد و دانسته بمن دروغ بندد باید نشیمنگاه خود را در آتش دوزخ قرار دهد". و همانا حدیث را ( از پیغمبر اکرم یکی از) چهار مرد برای تو نقل میکند که پنجمی ندارد: اول مرد دو روئی که اظهار ایمان نموده و خود را بآداب اسلام نمودار میسازد، ( در صورتیکه) از گناه پرهیز نکرده باک ندارد، عمدا و دانسته به رسول خدا (ص) دروغ می بندد، پس اگر مردم او را منافق و دروغگو می دانستند حدیثش را قبول نداشته گفتارش را باور نمیکردند، و لیکن ( چون از باطن او خبر ندارند) میگویند: او از اصحاب رسول خدا (ص) است که آنحضرت را دیده و حدیث را از او شنیده فرا گرفته است، پس گفتارش را قبول مینماید. دوم مردی است که از رسولخدا چیزی را شنیده و آنرا درست حفظ نکرده و در آن اشتباه و خطا نموده و دانسته دروغ نگفته است. سوم مردی است که از رسولخدا (ص) چیزی را شنیده که بآن امر مینموده بعد از آن نهی فرموده و او از نهی آنحضرت آگاه نیست…"[viii] والی آخر.
در کتاب تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، نوشته دانشمندان حنا فاخوری و خلیل جر، در مبحث احادیث، صفحات ۱۰۶و ۱۰۷ آمده است: " حدیث را در آغاز از زبان صحابه گرد آوردند که از پیامبر شنیده بودند. سپس از زبان تابعین که دومین نسل بودند، سپس از زبان تابعین تابعین یعنی سومین نسل. حدیث از دو جزء مرکب است: یکی متن و دیگر اسناد. متن، خود حدیث است و اسناد این است که مثلا گفته شود: حدیث کرد ما را فلان، از فلان، از رسول خدا (ص). اختلافات سیاسی موجب شد که هزاران حدیث مجعول به وجود آید".
فی المثل، احادیثی که در باب دوازده امام نقل شده خالی از اشتباه و تحریف نیست! در جلد دوم اصول کافی از علامه کلینی، در صفحه ۴۸۰ آمده است: " جابر بن عبدالله انصاری گوید: خدمت فاطمه علیها السلام رسیدم، در برابرش لوحی بود که نامهای اوصیاء از فرزندان او در آن بود، من شمردم، دوازده نفر بودند، آخر آنها قائم علیه السلام بود، سه محمد در میان آنها بود و سه علی"[ix]. در این حدیث دو تحریف و اشتباه موجود است: اولا دوازده نفر اوصیاء از اولاد فاطمه غلط است، چرا که حضرت علی (ع) شوهر حضرت فاطمه است نه فرزند وی. ثانیا، سه نفر علی نیز اشتباه است، زیرا اگر حضرت علی (ع) را که جزء دوازده امام است حساب کنیم چهار نفر علی میشود نه سه نفر علی. در غیر این صورت اوصیاء حضرت رسول (ص) یازده نفر می شوند. آن چهار نفر عبارتند از: حضرت علی بن ابیطالب، حضرت علی بن الحسین زین العابدین، حضرت علی بن موسی الرضا و حضرت علی بن محمد الهادی.
و باز در در صفه ۴۸۲ از همان کتاب آمده است: " رسولخدا صلی الله علیه و آله فرمود: من و دوازده تن از فرزندانم و تو ای علی بند و قفل زمین هستیم… و این نیز اشتباه می باشد، زیرا بموجب این حدیث اوصیا سیزده نفر میشوند نه دوازده نفر. بعلاوه دوازده امام از اولاد من اشتباه محض است زیرا اولاد آن حضرت یازده نفر می باشند نه دوازده نفر".
چنانچه ملاحظه می کنید، استناد به چنین احادیثی برای یافتن راه درست و درک حقیقت کاری است بس دشوار!
دیده ای خواهم که باشد شه شناس شاه را بشناسد اندر هر لباس
و لکن وعده الهی در سوره عنکبوت از قرآن مجید امید بخش دلهای مجاهدین و محققین و طالبان راه حقیقت می باشد: والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا ( آنان که در راه ما تلاش و کوشش کنند محققا آنها را به راه خویش هدایت می کنیم).
در باب قائمیت فرزند امام حسن عسکری (ع)
برخی از شیعیان معتقدند که قائم آل محمد، موعود اسلام، فرزند امام حسن عسکری (ع) است که در ۵ – ۶ سالگی در سرداب خانه سامره غیبت نموده است. لازم بذکر است که " این فرزند ابدا در مرآی و منظر عمومی قرار نگرفته و جامعه او را به چشم ندیده است"[x] و حتی درباره وجود چنین فرزندی تا مدتها چیزی نمی دانسته اند. ارتباط با امام دوازدهم در طول مدت غیبت صغری، ۷۰ سال، توسط چهار نفر، نواب اربعه، که نمایندگان خاص امام غائب بودند صورت گرفت که تنها خودشان موید رابطه شان با امام غائب بوده اند، و در طول این ۷۰ سال، " مراسلات شیعیان و وجوهات و نذورات آنان را برای مقام مقدس امامت دریافت می کردند"[xi]. همچنین، تمامی روایات نقل شده در مورد امام غائب از اشخاصی است که هیچ کدام معصوم نبوده و جائزالخطا می باشند. در این مقام، این مطلب را از جهات مختلف مورد بررسی قرار می دهیم.
۱) روایات نقل شده در خصوص تولد قائم
در ابتدا باید گفت که راوی تمامی حکایات نقل شده در خصوص تولد قائم، حلیمه یا حکیمه خاتون، که دختر امام محمد تقی و خواهر امام علی نقی و عمه امام حسن عسکری معرفی شده است، اسمش در تواریخ قدیمه نیست، فی المثل " در ارشاد مفید و برخی از منابع علم انساب چنین دختری برای امام جواد (ع) ذکر نشده است "[xii] و همچنین، " صاحب کتاب جنات الخلود که از کتب معتبره شیعه است اسم او را ذکر نکرده و در شرح حال امام جواد (ع) میگوید که آنحضرت دو دختر داشتند یکی بنام فاطمه و دیگری بنام امامه، و ذکری از حلیمه یا حکیمه خاتون نیست"[xiii] و نام ایشان ناگهان در زمان امام حسن عسکری می آید که داستان تولد قائم را بنحوی عجیب نقل می کند، که اختلاف روایات در مورد تولد قائم بسیار زیاد و متناقض می باشد. فی المثل، اختلاف اقوال و اخبار درباره اسم مادر قائم با استناد به بحار الانوار مجلسی می توان از نامهای نرجس، صیقل، صقیل، زینب، ملیکه، ریحانه، سوسن نام برد. اختلاف تاریخ تولد امام دوازدهم به روایات زیر نقل گردیده است: " اول رمضان ۲۵۴ (کمال الدین: ۴۷۳ و ۴۷۴)، ۱۵ شعبان ۲۵۴ (مسار الشیعه: ۶۱)، ۸ شعبان ۲۵۵(تاریخ قم: ۲۰۴/ دستور المنجمین: ۳۵۴ پ)، ۱۵ شعبان ۲۵۵ (کافی: ۱/۵۱۴/ کمال الدین: ۴۳۰ و غیبت شیخ:۱۴۱)، ۸ شعبان ۲۵۶ (کمال الدین: ۴۳۲/ غیبت شیخ: ۲۴۱ – ۲۴۲)، ۸ شعبان ۲۵۷ (دلائل الامامه: ۲۷۰ – ۲۷۱ و ۲۷۲/ هدایه خصیبی: ۳۳۴، ۳۵۵ و ۳۷۸)، ۱۵ شعبان ۲۵۷ (دلائل الامامه: ۲۷۱)، ۱۹ ربیع الاول ۲۵۸( وفیات الاعیان ۴: ۱۷۶)، ۲۳ رمضان ۲۵۸ (مطالب السئول:۸۹ / کشف الغمه ۳: ۲۲۷) و سال ۲۵۹ بدون تعیین روز و ماه (مصحح تاریخ الائمه ابن ابی الثلج: ۸۸) و …"[xiv] انتهی ( مگر ذکر تاریخ دقیق تولد ایشان، حتی بگوییم بعد از غیبتشان، خطری برای امام غایب بوجود می آورد که هیچ وقت این مسئله روشن نشد!؟ حتی نوابان اربعه نیز که با امام در تماس بودند چنین نکردند).
روایت حکیمه خانم درخصوص تولد فرزند امام حسن عسکری هم بسیار ضد و نقیض است. فی المثل، در صفحه ۳ ترجمه بحارالانوار مجلسی حکیمه خاتون روایت می کند: در وقت تولد فرزند نرجس (قائم موعود)، من با نرجس بخواب رفتیم و نفهمیدم چطور طفل به دنیا آمد، در صورتیکه در صفحه ۴ حکیمه خاتون می گوید، چون طفل از شکم مادر بیرون آمد بزمین افتاد و سجده کرد. در صفحه ۷ از قول حکیمه خاتون آمده: شنیدم طفل در شکم مادرش اتی امرالله را تلاوت می کرد من ترسیدم امام حسن عسکری فرمود که از کار خدا تعجب مکن … و در صفحه ۱۲ می گوید: که ابدا آثار حمل در نرجس مشاهده نکردم و شک کردم تا آنکه امام فرمود همه ما همینطور هستیم که تا حین تولد آثار حمل در مادر ما مشاهده نمی شود (اگر این حالات برای همه ائمه اتفاق می افتد، چطور عمه ایشان دچار شک و شبهه شده و تا حالا این موضوع را ندیده بودند و یا هیچ اطلاعی نداشتند، کسی که دختر یک امام، خواهر یک امام، و عمه یک امام باشد، نمی داند که آثار حمل در مادر امام ظاهر نمی شود!) و در جای دیگر میگوید نزد نرجس رفتم و او را تجسس کردم و آثار حمل در وی ندیدم و تعجب کردم و امام حسن عسکری فرمودند ما جماعت اوصیا آثار حمل نداریم و از ران راست مادر خود خارج می شویم (در جلد ۲ اصول کافی، علامه کلینی در باب کیفیت ولادت ائمه علیهم السلام صفحه ۲۲۵ به بعد روایات زیادی آورده است که امام در شکم مادرش میشنود، و یا چون امام از شکم مادرش فرود می آید و …).
همچنین، در همین روایات حکیمه خاتون بیان میکند که بعد از چهل روز از تولد طفل به منزل امام حسن عسکری رفتم و آن طفل را دو ساله دیدم و تعجب کردم. امام فرمود " ای عمه تعجب مکن، ما اوصیا هر ماه به قدر یک سال دیگران رشد می کنیم". در صفحه ۷ درباره رشد ائمه می گوید هر ماه بقدر یک سال، در صفحه ۱۰ می گوید هر روز به قدر یک سال و در صفحه ۱۲ می گوید هر روز به قدر یک جمعه (هفته) و هر جمعه به قدر یک سال .
به هر حال، این تناقض های بیشمار که چند نمونه از آن ذکر شد، مسائلی است که نمی توان نادیده گرفت و این اختلافات، نشانه تزلزل اصل مطلب می باشد.
۲) اتفاقاتی که بعد از رحلت امام حسن عسکری (ع) در میان شیعیان رخ داد
در این مقام، نگاهی می اندازیم به اتفاقاتی که بعد از رحلت امام حسن عسکری در میان شیعیان رخ داد چنانچه، در صفحه ۱۰۷ از کتاب خاندان نوبختی، تألیف دانشمند فقید، عباس اقبال آشتیانی، آمده است: " امام یازدهم حضرت امام ابو محمد حسن بن علی عسکری بروایت شیعه در روز جمعه هشتم ربیع الاول سال ۲۶۰ بعد از پنج سال و هشت ماه و پنج روز امامت در سّر من رأی وفات یافت در حالیکه ظاهرا از آن حضرت فرزندی در مشهد و مرآی عامه باقی نبود و خلیفه عصر یعنی المعتمد علی الله (۲۵۶- ۲۷۹) بهمین جهت امر داد خانه امام و حجرات آنرا تفتیش کردند و جمیع آنها را مهر نمودند و عمال او در پی یافتن فرزند آن حضرت کوشیدند و زنان قابله را بتحقیق حال کنیزکان امام یازدهم گماشتند و چون یکی از ایشان اظهار داشت که کنیزکی از آن امام حامله است او را در اطاقی مخصوص منزل دادند و خادمی را با کسان او و چند زن بر او موکل کردند … خلیفه و یاران او در یافتن فرزند امام یازدهم جهد بسیار بکار بردند و چون به نتیجه ای نرسیدند و کنیزکی که در حق او توهم حمل رفته بود پس از دو سال تحت نظر ماندن فرزندی نیاورد رأی خلیفه بر تقسیم میراث حضرت امام حسن عسکری قرار گرفت"[xv].
همچنین، "مادر امام حسن عسکری (ع) (حُدَیث که با نام جدّه و امّ الحسن شناخته می شد) حتی اظهار می فرمود که ایشان در زمان رحلت آن حضرت هنوز چشم به جهان نگشوده و در بطن مادر بوده اند (دستور المنجمین: ۳۴۵ پ. منابع دیگر این اظهار را به یکی از کنیزان حضرت عسکری (ع) نسبت داده اند که ادعا کرد خود (کمال الدین: ۴۷۴و ۴۷۶) یا کنیز دیگر (کافی ۵۰۵:۱/ کمال الدین ۴۳) حامله است). همچنین در وصیت نامه ای که از حضرت عسکری (ع) به جای مانده بود ایشان تنها از مادر خود نام برده است (الفصول العشره: ۳۴۸ و ۳۵۷/ غیبت شیخ: ۷۵ و ۱۳۸)"[xvi].
باری، پس از رحلت امام یازدهم، شک و تحیری فراگیر و عمومی در میان شیعیان رخ داد، و " شیعه بشعب بسیار تقسیم شد و چهارده فرقه از آن میان برخاست که جمعی منکر فرزند داشتن امام یازدهم و گروهی در این باب متردّد و طایفه ای معتقد ختم امامت و جماعتی مدعی غیبت امام یازدهم و رجعت آن حضرت بودند…"[xvii].
در صفحه ۱۶۲، مرحوم اقبال آشتیانی در باب تعداد فرق شیعه بعد از رحلت امام یازدهم مینویسد: "… در آن ایام هر کس باظهار مقاله ای در باب امامت میپرداخته و جماعتی را دور خود جمع میکرده است و تا مدتی نزاع بر سر جانشین امام یازدهم باقی بوده و به تدریج بر چهارده فرقه فوق، فرق دیگری نیز اضافه شده است که در جمع به بیست فرقه رسیده"، که نمونه هایی از این فرق را جهت استحضار ذکر می کنیم:
" ۱ – طرفداران زنده بودن امام یازدهم و غیبت و رجعت آن حضرت بعنوان مهدی، ۲- معتقدین برحلت امام یازدهم و قیام آن حضرت بعد از رحلت، ۳- منکرین فرزند داشتن امام یازدهم اصلا و معتقد بحامله بودن یکی از کنیزکان آن حضرت بپسری که بادعای ایشان هر وقت آن کنیزک آن پسر را بدنیا بیاورد ولو پس از صد سال دیگر باشد بعد از امام یازدهم مقام امامت دارد، ۴- طرفداران انقطاع امامت پس از رحلت امام یازدهم بعلت معصیت مردم و غضب خداوند، ۵- مشکوکین در باب امامت معتقد برحلت امام یازدهم و خالی نماندن زمین از حجت ولی منتظر روشن شدن مسئله امامت، ۶- طرفداران پسر منتظر امام یازدهم بنام محمد ولی معتقد برحلت و رستاخیز او، ۷- کسانیکه در باب فرزند داشتن یا نداشتن امام یازدهم در شبهه بوده اند و در انتظار آنکه مسئله روشن شود فرزند داشتن امام یازدهم را فعلا پذیرفته بودند، ۸- طرفداران سیزده امام یعنی قائلین برحلت امام دوازدهم و معتقد بامامت پسری از آن حضرت، ۹- طرفداران حلاج (وی به دوازده امام بیشتر عقیده نداشته میگفته است که امام دوازدهم وفات یافته و دیگر امامی ظاهر نخواهد شد و قیام قیامت نزدیک است)…"[xviii] انتهی.
باری، سؤالی که در این مقام به ذهن متبادر می شود اینکه، اگر در احادیث شیعه صراحتا بشارت به قیام امام دوازدهم به عنوان قائم موعود داده شده است، پس این هنگامه عظیم و بوجود آمدن ۲۰ فرقه در میان شیعه از بحر چه بوده است؟
۳) اعتقاد به غیبت پسر امام حسن عسکری (ع)
در هرصورت، مرحوم اقبال آشتیانی در ادامه این مطلب می نویسد که " … در عصر بروز این هنگامه که از عهد معتمد خلیفه تا زمان مقتدر طول کشید و در آن مدت فرقه امامیه از هر طرف معرض آزار و تعرض قرار گرفتند … "[xix]، ابوسهل نوبختی در طول دوره ۵۱ ساله از عمر خود، بر فرقه امامیه اثنی عشریه ریاست داشته " و تقریبا هدایت این فرقه در آن ایام با او و سایر افراد خاندان نوبختی بوده است که بزرگترین دوره های بحرانی برای فرقه قطعیه اثنی عشریه محسوب می شود… پس از وفات امام یازدهم و نماندن فرزندی به ظاهر از آن حضرت … که این پیش آمد در آن دوره نه تنها مخالفین طایفه امامیه را در مخالفت جسور کرد بلکه مومنین باین مذهب را هم دچار اضطراب و حیرت عجیبی نمود و چنان اختلافی در میان ایشان بروز کرد که بچهارده فرقه منشعب شدند و هر فرقه فرقه دیگر را تکفیر و لعن کرد و نزدیک شد که بر اثر این اختلافات و سعی دشمنان امامیه، اساسی که در نتیجه سالها زحمت و محنت قوام گرفته بود در هم فرو ریزد…"[xx].
همچنین، " محمد بن ابراهیم نعمانی در کتاب غیبت خود ( غیبت نعمانی: ۲۱، ۱۵۷، ۱۶۰، ۱۶۵، ۱۷۰، ۱۷۲، ۱۸۶) مینویسد که اکثریت مطلق شیعیان در عراق (در واقع تمام جامعه شیعه با چند استثنای معدود) همه یک سر در شک و تزلزل شدید بودند و هر یک بنحوی وجود امام غایب را انکار می کردند. در مناطق شرقی تر بلاد شیعه نیز وضع بهتر از این نبود چه که چند سال بعد از این، شیخ صدوق جامعه شیعه در خراسان و حتی علمای مورد احترام آنان را در شک و تحیر عمیق یافت (کمال الدین: ۲-۳)"[xxi]. باری، دقیقا در یک چنین وضعیتی بود که اعتقاد به غیبت امام دوازدهم در بین شیعیان اساس گرفت و منتشر شد و جزو معتقدات قطعیه شیعه اثنی عشری گردید، چنانچه " پس از رحلت حضرت عسکری (ع)، آن عده از شیعیان که وجود و امامت فرزند ایشان را پذیرفتند مستمرّی خود را طبق معمول دریافت می کردند و آن عده که منکر چنین عقیده ای شدند، مستمرّیشان قطع شد (کافی: ۱: ۴۷۹، ۵۰۱-۵۰۳، ۵۰۹، ۵۱۶، ۵۱۸)"[xxii].
جالب توجه است که مرحوم اقبال آشتیانی در صفحه ۱۱۰ همان کتاب مینویسد: " ابن الندیم در الفهرست در باب غیبت ابوسهل رأی خاصی که هیچکس نیز قبل از او باظهار آن نپرداخته بوده نسبت می دهد و آن اینکه، ابوسهل می گفته است که من به امامت فرزند امام یازدهم یعنی حضرت قائم معتقدم ولی می گویم که امام دوازدهم در حال غیبت رحلت یافته و فرزند او در حال غیبت جانشین او گردیده و این ترتیب یعنی انتقال امامت از پدر بفرزند در غیبت دوام خواهد داشت تا آنکه مشیت الهی باظهار امام غایب قرار بگیرد. … بعد استاد اقبال آشتیانی مینویسد: ابو سهل که از شهادت دهندگان بولادت و رویت و غیبت امام دوازدهم و از تصویب کنندگان مقام نیابت و وکالت شیخ ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی بوده، از بزرگترین کسانی است که مسئله غیبت را موافق عقیده امامیه دفاع و تقریر و در کتب خود مدون کرده و بعد از او علمای دیگر این فرقه در این طریق هم از او پیروی نموده اند و اگر هم چنان عقیده ای را که ابن الندیم باو نسبت میدهد در اول کار اظهار نموده بوده، باقرب احتمالات بعدها بتصحیح آن پرداخته و رأیی را که جمهور امامیه پذیرفته اند بیان و دفاع کرده است".
حال آیا پیدایش عقیده نسبت به غیبت امام دوازدهم، که با توجه به قرائن روشن و معلومی بصورت روایات و احادیث پدیدار شده، صرفا جهت حفظ و نگهداری ضعفای ناس در آن زمان بوده و بعدا آن شواهد معلوم و روشن از بین رفته و به صورت یک اعتقاد در آمده است؟ چنانچه، در صفحه ۹۸ کتاب تاریخ عمومی حدیث، نوشته دکتر مجید معارف، آمده است: از مهمترین انگیزه های جعل حدیث از همان آغاز، نصرت مذاهب بوسیله طرفداران هر کدام از فرقه ها بوده است.
در توجیه این نوع نگرش، در شرح حدیثی از علی بن یقطی در صفحه ۱۹۲ جلد دوم اصول کافی آمده است: اگر بما گویند: " این امر (ظهور دولت حق) تا دویست سال دیگر واقع نمیشود، دلها سخت شود و بیشتر مردم از اسلام برگردند، ولی می گویند: چقدر زود می آید، چقدر بشتاب میآید، برای اینکه دلها گرم شود و گشایش نزدیک گردد". و سپس در صفحه ۱۹۳ همان ماخذ آمده است: " و اما آنچه علی بن یقطین بپدرش گفت مطلبی است صحیح و متین که مضمون آن را هم مرحوم صدوق در علل الشرایع خود از حدیثی نقل میکند و توضیحش اینست که: موضوع امید و آرمان در اخبار و روایات و هم در علم روانشناسی امروز از موثرترین موجبات پیشرفت و ترقی انسان بشمار آمده است، و بر عکس یأس و نومیدی از بزرگترین بلاها و موجبات سقوط و انحطاط معرفی شده است تا آنجه که یأس از رحمت خدا در ردیف گناهان کبیره قرار گرفته است. امر ظهور و فرج امام زمان علیه السلام و پیشرفت دولت حق و عزت مومنین امریست قطعی و مسلم و ضروری نزد شیعه ، ولی مصلحت و واقع بینی خدای تعالی چنین اقتضا کرده است که به آن سرعتیکه اصحاب ائمه علیه السلام ، انتظارش را داشتند واقع نشود ، بلکه برای مدت مدید و نامعلومی بطول انجامد ، تا مومنین راسخ از منافقین ظاهری مشخص گردند و نیز همه شیعیان با آرزو وامیدیکه نسبت به ظهور آنحضرت دارند، چون وقتش را نمی دانند و احتمال میدهند در زندگی آنها آنحضرت ظهور فرماید، از اینجهت با روحی زنده و با نشاط وظایف دینی و اجتماعی خود را انجام میدهند … اگر بآنها بگویند، ظهور دولت حق تا دویست یا سیصد یا هزارو بیشتر بطول میانجامد که در آنصورت ملال و افسردگی همه را فرا گیرد و بلکه از آن جهت که انسان طبعا به آرزو و امید راغب تر و شایق تر است ، دینیکه او را ملول و افسرده کند ، رها می کند و در پی کسی میرود که به او وعده های زود و خوش ظاهر دهد ، اگر چه پوشالی و تو خالی باشد".
۴) از دلایل غیبت و ریشه تاریخی آن
از سوی دیگر، دلایل متناقضی با علت غیبت امام (خوف از اعداء و ترس از دشمنان) که در بین شیعیان منتشر شده بود، در روایات تاریخی دیده می شود، که در خور تأمل و تعمق میباشد: " اکنون دیگر همه معتقد بودند که اگر امام غایب فی الواقع (چنان که سفیر اول، جناب عثمان بن سعید، در اولین روزهای غیبت گفته بود) به خاطر خوف جانی به غیبت رفته بود و حقیقتا اگر ۳۱۳ نفر هوا دار شمشیر زن – چنان که در روایتی گفته شده (کمال الدین: ۳۷۸، شیخ مفید نیز رساله ای در پشتیبانی از این نظریه نوشته که با عنوان "الرساله الثالثه فی الغیبه" به چاپ رسیده) – می یافت قیام می فرمود دیگر موقع خروج و ظهور ایشان بود چه همه شرط موجود بود و هم مانع مفقود …"[xxiii]، " چنانچه، در پایان قرن سوم، ائمه زیدیه در یمن و شمال ایران فرمانروایی های مستقل خود را بنیاد نهاده بودند. در نیمه اول قرن چهارم با به قدرت رسیدن سلسله طرفدار شیعه آل بویه در ایران و استیلای آنان بر بغداد و خلافت عباسی و به قدرت رسیدن آل حودان در شام، وضع سیاسی در همه جا به طور بی نظیری به نفع شیعه تغییر کرد و رجال شیعه چنان در همه مناصب و مقامات حکومت جا گرفته و نفوذ اجتماعی این مذهب در چنان حد بالا رفته بود که مورخان غربی امروز آن قرن را "قرن شیعه" می خوانند"[xxiv]. در هر صورت، امام غایب حتی در چنین شرایط خاصی که برای شیعیان وجود داشت در هیچ مجمعی از شیعیان حاظر نشد تا مردم را از تفرق و تشتت عقیده نجات دهد و حکمت غیبت خود را ذکر فرماید و بعد به غیبت خود ادامه دهد!
اما مطلب دیگری که در خور تحقیق میباشد اعتقاد تاریخی به وجود غیبت می باشد (که این خود می تواند مبحثی در باب علم روانشناسی باشد که چرا در تاریخ ادیان همیشه، زمانی که پیروان یک آئین دچار یأس و نومیدی می شوند به چنین عقیده ای روی می آورند، چنانچه اعتقاد به غیبت در یهودیان، مسیحیان و ادیان دیگر نیز وجود دارد). باری، " بنا بر روایات تاریخی پس از وفات حضرت رسول اکرم (ص)، شنیده شد که صحابه ایشان اظهار کرد که، حضرت محمد (ص) وفات نفرموده و تنها از نظر ها غائب شده است تا بعدا مراجعت نماید و " دست و پای کسانی را که بدو نسبت وفات دهند قطع کند" (سیره ابن هاشم ۳۰۵:۴- ۳۰۶ / تاریخ طبری ۲۰۰:۳ – ۲۰۱)"[xxv]. " ادعای مشابه پس از شهادت امام علی (ع) شنیده شد که گروهی ادعا کردند آن حضرت همچنان زنده است و نخواهد مرد تا آن که سراسر جهان را فتح کند و عرب را به انقیاد و اطاعت امر خود وادار سازد (کتاب البیان و التبیین جاحظ ۸۱:۳ / مقتل امیر المومنین ابن ابی الدنیا: ۱۱۶و ۱۱۷ / فرق الشیعه نوبختی: ۴۴-۴۰ / المقالات و الفرق سعد بن عبدالله اشعری: ۱۹-۲۰)"[xxvi]. "همین ادعا بار دیگر پس از در گذشت فرزند آن حضرت محمد بن الحنیفه در سال ۸۱ هجری مجددا شنیده می شود که بسیاری از هواداران وی می گفتند که وی نمرده است بلکه خود را از مردمان پنهان کرده و سر انجام در آخر الزمان ظهور خواهد کرد " تا جهان را از عدل و داد پر کند پس از آنکه از ظلم وجور آکنده شده باشد (کتاب " الکیسانیه فی التاریخ و الادب" و داد القاضی: ۱۶۸ به بعد)"[xxvii]. همچنین، " نگارندگان کتب ملل و نحل، نوع دیگری از این عقیده را ذکر میکنند … که امام صادق (ع) در واقع رحلت نفرموده بلکه در غیبت رفته و در آینده به عنوان قائم باز خواهد گشت. و یا مولف کتاب الشجره می گوید که ناوویسه معتقدند امام صادق (ع) وفات نکرده بلکه در جزیره ای از جزایر دریای مغرب زندانی است"[xxviii]. و باز، " پس از درگذشت حضرت موسی بن جعفر (ع) به سال ۱۸۳، گروهی از بر جسته ترین یاران آن حضرت و وکلای ایشان در نقاط مختلف به این نظریه گراییدند که امام زنده است جز آن که از نظر ها پنهان گردیده و به زودی به عنوان قائم آل محمد ظاهر خواهد شد …"[xxix].
بنا به گفته ابوسهل نوبختی در صفحه ۹۴ کتاب التنبیه، " بطور کلی اعتقاد به آن که یکی از ائمه حق در آینده غیبت نموده و سپس به عنوان قائم آل محمد ظهور خواهد کرد در ذهنیت شیعه سابقه استوار دارد"[xxx]. این نوع نگرش را در مندرجات دیگر نویسندگان اسلامی نیز می توان مشاهده کرد، چنانچه در صفحات ۱۶۶- ۱۶۷ کتاب تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، نوشته دانشمندان حنا فاخوری و خلیل جر (انتشارات علمی و فرهنگی) آمده است: "…از آنجا که شیعیان مورد شکنجه و ستم خلفا واقع شده بودند…و تشیع مذهب ستمدیدگان و محرومانی شد که علیه قدرت طبقه حاکمه برخاسته بودند، در این احوال اندیشه مهدویت ظهور کرد… اولین بار که به این معنی دقیقش بر می خوریم، آغاز قیام مختار است در کوفه. مختار مدعی بود که محمد بن حنیفه مهدی منتظر است و در این روزگار کوفه مهد آشوبها و فتن بود. مختار و محمدبن حنیفه هر دو وفات یافتند ولی اندیشه مهدویت همچنان زنده ماند و به طور سریع نشر یافت. کسانی که به مهدویت معتقد بودند میگفتند که مهدی نمرده است و روزگاری باز می گردد و از اینجا بود که فکر غیبت و رجعت که اکثر فرق شیعه بدان معتقدند نهج یافت. همچنین، اسماعیلیان نیز به دو گروه تقسیم شدند: گروهی به اسماعیل پسر بزرگ امام جعفر صادق (ع) پیوسته و معتقد بر اینکه او نمرده است و اسمائیل قائم و مهدی منتظر است که برای نجات امت خود باز خواهد گشت. دسته دیگر می گویند که امامت بعد از امام جعفر صادق به محمد بن اسمائیل رسید و او نمرده است و قائم و مهدی و خاتم پیغمبران است. در اعتقادات اسماعیلی اندیشه مهدویت و عقیده به امام زمانی که روزی باز می گردد تا بر بنی عباس غلبه جوید و عدل و صلح را در زمین جایگزین استبداد و ستم سازد نیز پدیدار شد".
حال با تمام این تفاسیر، اعتقاد بوجود احادیثی که امام دوازدهم، قائم موعود میباشد جای بسیار تردید می باشد و پیداست که اصلا چنین اعتقادی وجود نداشته است. در تأیید این ادعا، در ادامه این مبحث، به ذکر مطالبی می پردازیم که با قائمیت پسر امام حسن عسکری (ع) متناقض میباشند.
۵) اعتقاد به قائمیت ائمه اطهار
علاوه بر اعتقادات مذکور فوق که با عقیده قائمیت امام دوازدهم منافات دارد، احادیثی موجود است که از آنها این نتیجه حاصل میشود که احادیث مربوط به اینکه قائم آل محمد، امام دوازدهم شیعیان می باشد در دوران ائمه وجود نداشته و یک چنین عقیده ای در بین مسلمین نبوده است و شیعیان ائمه اطهار را در یومشان قائم موعود می دانستند و منتظر خروج او بودند (جالب توجه آنکه در این احادیث وقتی از هر یک از ائمه سوال می شود که آیا او قائم موعود می باشد، اصلا ذکری از این مطلب که قائم امام دوازدهم میباشد نیست!).
مجلسی در مجلد بحار در باب کیفیت خروج قائم از ابو بصیر روایت می کند: که گفتم به حضرت ابی عبد الله که آیا تویی صاحب ما یعنی قائم موعود آن حضرت فرمود من صاحب شما باشم پس پوست بازوی خود را گرفت و کشید و فرمود من پیر و کبیر السن شده ام و صاحب شما جوانی نو رسیده باشد. در جلد دوم اصول کافی، صفحه ۱۴۱ آمده است: " ابو حمزه گوید: خدمت حضرت صادق (ع) رسیدم و عرض کردم: صاحب الامر شمائید؟ فرمود نه گفتم: پسر شماست؟ فرمود نه گفتم پسر پسر شماست؟ فرمود نه گفتم پسر پسر پسر شماست؟ فرمود نه گفتم پس او کیست؟ فرمود: همان کسی است که زمین را پر از عدالت کند، چنانکه پر از ظلم و جور شده باشد. او در زمان پیدا نبودن امامان بیاید، چنانکه رسول خدا صلی الله علیه و آله در زمان پیدا نبودن رسولان مبعوث شد. و باز در جلد دوم اصول کافی، صفحه ۱۴۲ آمده است: ایوب بن نوح گوید بحضرت رضا علیه السلام عرض کردم: من امیدوارم که شما صاحب الامر باشید، و خدا امامت را بدون شمشیر و خونریزی بشما رساند ….انتهی. و باز از همان مأخذ در صفحه ۱۴۳ آمده است: عبدالله بن عطا گوید: بامام باقر علیه السلام عرض کردم: شیعیان شما در عراق بسیارند و بخدا مانند شما هم در خاندانت کسی نیست، پس چرا خروج نمیکنی؟ فرمود: ای عبدالله بن عطا! تو گوشهایت را برای بیخردان می گستری بخدا که من صاحب شما نیستم … انتهی. و همچنین در صفحه ۹۴۶ مهدی موعود در قرب الاسناد از ابن اسباط روایت می کند که بزنطی گفت: شنیدم امام رضا (ع) می فرمود: ابن ابی حمزه گمان میکرد که جعفر (گویا مقصود جعفر بن بشیر است از شاگردان آن حضرت بوده است) خیال می کند، پدرم (حضرت موسی کاظم) قائم آل محمد است… انتهی.
۶) احادیث در خصوص جوانی قائم هنگام ظهور
از طرف دیگر، احادیثی موجود میباشد که اشاره به جوانی قائم هنگام ظهور دارد، و جالب توجه است که ابوسهل نوبختی که در سالهای اولیه غیبت امام دوازدهم می زیسته، در کتاب التنبیه صفحات ۹۳ – ۹۴ حتی به برخی شیعیان که اعتقاد به غیبت حضرت موسی بن جعفر (ع) و سپس قیام ایشان که بیش از یکصد و پنج سال می گذشته ایراد میگیرد، چرا که این مدت از حداکثر عمر عادی مردمان بیشتر میباشد. ذهنیت به یک چنین استدلالی، حدیثی است که در صفحه ۴۵۸ رجال کشی از حضرت رضا (ع) آمده است: " اگر خداوند می خواست عمر کسی را به خاطر احتیاج جامعه به او طولانی کند عمر پیامبر اکرم (ص) را طولانی کرده بود"[xxxi]. از جمله احادیثی که اشاره به جوانی قائم دارد، حدیثی است که در صفحه ۱۰۷۶ کتاب مهدی موعود آمده است: شیخ صدوق در کمال الدین می گوید حضرت صادق (ع) فرمود: ای ابوبصیر! پدرم زره پیغمبر را پوشید برایش بلند بود بطوریکه روی زمین کشیده می شد ، من هم وقتی آن زره را پوشیدم بزمین می رسید ولی چون قائم بپوشد ، مثل اینست که پیغمبر پوشیده است و دامن آن به زمین کشیده نمی شود . گوئی اطراف آن را گره زده اند . کسی که عمرش از چهل سال تجاوز کرده است ، صاحب الامر نیست. و همچنین، در صفحه ۱۵ کتاب پیرامون ظهور حضرت امام مهدی آمده است: از حضرت محمد روایت شده که میفرمایند: " المهدی من ولدی، ابن أربعین، سنه، کان وجهه کوکب دری، فی خده الایمن خال آسود، و علیه عبادءتان، یستخرج الکنوز، و یفتح مدائن الشرک، یعنی مهدی از نسل من است دارای چهل سال، صورتش مانند ستاره ای درخشان می ماند. در لب راست او خالی سیاه است و بر روی او دو عباست، گنج ها استخراج کرده دروازه های شرک را فتح می کند". و یا حدیثی که در صفحه ۱۰۷۶ کتاب مهدی موعود آمده است: در غیبت شیخ از ابوبصیر از حضرت صادق (ع) روایت کرده که فرمود چون قائم ظهور کند مردم منکر وی می شوند ، زیرا او بصورت جوان موفقی بسوی مردم بر می گردد و جز آنها که خداوند در عالم ذر از آنان پیمان گرفته باشد کسی بر اعتقاد سابقش نسبت به او باقی نمی ماند. و ایضا، در همان صفحه از کتاب مهدی موعود آمده است: در غیبت نعمانی هم از بطائنی از آنحضرت این روایت را ذکر کرده و می گوید: در غیر این روایت حضرت فرمود: یکی از بزرگترین گرفتاری این است که صاحب الامر بصورت جوانی بسوی مردم بر می گردد. در حالیکه مردم خیال می کنند او پیرمردی سالخورده است.
۷) احادیثی در خصوص قیام قائم بعد از وفات
همچنین، احادیث و روایاتی موجود می باشد که اشاره به این دارد که امام بعد از وفات قیام میفرماید. درمهدی موعود، صفحه ۲۱۷ آمده است که پیغمبر اکرم (ص) فرمود: مثل اهل بیت من میان امت مانند ستارگان آسمان است که چون ستاره ای غروب کند ستاره دیگری بدرخشد و چون بامامی برسید که دستها به طرف وی دراز کنید و با انگشتان باو اشاره نمائید ملک الموت میاید و او را میبرد و شما در طول روزگار بی سرو سامان میمانید حتی اولاد عبدالمطلب از این بی سر و سامانی بی نصیب نخواهند بود! و هنگامی که بدینجا کشید، خداوند ستاره شما را آشکار گرداند. پس حمد خدا نموده او را پذیرش کنید. و همچنین مجلسی در بحار الانوار از ابو سعید خراسانی گفته است: از حضرت ابی عبدالله علیه السلام پرسیدم که مهدی و قائم یکی است فرمود بلی پس پرسید که چرا او را مهدی نامیده اند فرمود بجهت اینکه او هدایت می فرماید به هر امر مخفی مستوری و بجهت این بقائم نامیده شده است که او قیام می فرماید پس از آنکه بمیرد و فوت شود هر آینه او قیام خواهد فرمود به امری بزرگ. در تأئید احادیث فوق در صفحه ۲۱۷ کتاب مهدی موعود آمده است: شلمغانی مزبور از ابراهیم بن ادریس روایت می کند که او گفت امام حسن عسکری (ع) بره ای نزد من فرستاد و فرمود که آن را برای فرزندم عقیقه (قربانی) کن خود از آن بخور و به کسانت نیز بخوران، چنین کردم و بعد که خدمت رسیدم فرمود: بچه ما در گذشت.
۸) احادیث مربوط به بداء
از سوی دیگر احادیثی موجود میباشد که بیانگر این مطلب است که بشاراتی که در مورد هر کدام از ائمه داده شده، ممکن است راجع به فرزند و یا نوادگان او باشد، که در خور تامل و تعمق می باشد و مسئله قیام فرزند امام حسن عسکری را به کلی می تواند متفاوت جلوه دهد چرا که این احادیث در رابطه با ظهور قائم نقل شده و در ارتباط مستقیم با این موضوع میباشند. چنانچه، در جلد دوم اصول کافی، صفحه ۴۸۵ آمده است: " امام صادق علیه السلام فرمود: هرگاه درباره مردی سخنی گوئیم و در او نباشد و در فرزند یا نوه او باشد، انکار نکنید، زیرا خدایتعالی هرچه خواهد میکند". و ایضا از همان مأخذ در صفحه مذکوره آمده است: " امام صادق علیه السلام میفرمود: گاهی انسان با صفت عدالت یا ستم سنجیده می شود و به آن سنجش نسبتش می دهند، در صورتیکه خودش آن صفت را دارا نیست، بلکه پسرش یا پسر پسرش بعد از او دارای آن صفت می باشد، پس او همانست (که آن صفت درباره اش گفته شده)". همچنین، در صفحه ۸۸۷ کتاب مهدی موعود، ترجمه جلد ۱۳ بحارالانوار آمده است: که کلینی از ابو بصیر نقل می کند که حضرت صادق (ع) فرمود: خداوند وحی فرستاد برای عمران که من فرزندی نیکو و با برکت بتو موهبت می کنم که کور مادرزاد را شفا دهد و باجازه خدا مرده را زنده گرداند و خدا او را به سوی بنی اسرائیل مبعوث گرداند. عمران هم به زنش حنه که مادر مریم بود خبر داد، وقتی حنه باردار شد باور می داشت که پسر است ولی چون دختر زائید گفت پروردگارا من که دختر زائیدم؟! با اینکه میدانم پسر مثل دختر نیست (مقصودش این بود که دختر پیغمبر نمی شود) خداوند هم فرمود: خدا داناتر است که مادر مریم چه زائید. وقتی خداوند عیسی را به مریم موهبت کرد او همان پسری بود که خداوند به عمران مژده و وعده داده بود بنابراین ما هم هر گاه درباره یکی از مردان خود چیزی گفتیم ممکن است راجع به نوادگان او باشد منکر آن نشوید.
۹) نمونه تاریخی انتظار موعود با مشخصات خاص در ادیان قبل
همچنین، ذکر مطلبی در این مقام بی مناسبت نیست که در ادیان پیشین نیز مسئله انتظار ظهور موعود با اسم و ویژگیهای خاص ( مانند شیعیان که منتظر ظهور قائم موعود، پسر امام حسن عسکری می باشند) وجود داشته است. بعضی از یهودیان نیز منتظر ظهور الیاس قبل از ظهور حضرت مسیح بودند و بسیاری از آنها از آنجا که به ظهور الیاس پی نبردند، از درک ظهور حضرت مسیح نیز عاجز ماندند.
باری، " در کتب بنی اسرائیل نازل شد که قبل از ظهور مسیح موعود ایلیا یعنی الیاس رجعت مینماید وخلق را به قرب ظهور موعود بشارت می دهد. زیرا که یهود حضرت الیاس را بر وفق آنچه در فصل دویم ملوک وارد شده زنده وحی صاعد به آسمان میدانستند. علمای بنی اسرائیل به آن حضرت اعتراض نمودند که اگر تو مسیح موعودی چرا ایلیا رجعت نفرمود و ما را به ظهور تو بشارت نداد و شاگردان حضرت مسیح این مسئله را از آن حضرت مستفسر شدند. حضرت عیسی در جواب فرمود که حضرت یحیی همان ایلیا بود که آمد و او را نشناختند و آنچه خواستند با او کردند چنانچه این فقره در باب هفدهم انجیل متی مشروحا مسطور است و در باب یازدهم همین انجیل متی پس از ذکر و تمجید حضرت یحیی میفرماید اگر باور کنید همان ایلیا است که باید بیاید پس هر کس گوش شنوا دارد بشنود". بنابراین، " مقصود انبیای الهی از رجوع، رجوع ذاتی نیست بلکه رجوع صفاتیست یعنی رجوع مظهر نیست ظهور کمالاتست. در انجیل میفرماید که یحیی بن زکریا حضرت ایلیاست. از این بیان مراد رجوع نفس ناطقه و شخصیت حضرت ایلیا در جسد حضرت یحیی نه، بلکه مراد اینست کمالات و صفات حضرت ایلیا در حضرت یحیی جلوه و ظهور نمود".
جناب گلپایگانی، در ارتباط این موضوع با قیام قائم، می فرمایند: بعضی ائمه اثنی عشر به این نکته تصریح فرمودند که رجعت و قیام حضرت حجه بن الحسن پس از موت و وفات آن حضرت باشد یعنی رجعت و قیام قائمی که شیعه به آن منتظرند مانند رجعت ایلیا به اسم حضرت یحیی شود (گروهی از شیخیه و از جمله شیخ احمد احسائی هم عقیده بر این داشته است).
شیخ احمد احسائی درباره غیبت امام زمان میفرموده: ان الامام روحی له الفداء لما خاف من اعدائه خرج من هذا العالم و دخل فی جنه هورقلیا و سیعود الی هذا العالم بصوره شخص من اشخاصه، که منظور اینکه جسد عنصری از امام منتزع شده و در جسد هورقلیائی (لغتی سریانی وبه اصطلاح جناب شیخ عالم برزخ است که حد فاصل بین عالم محسوس و عالم غیب است) باقیست و این است سر بقا و حیات امام که فنا او را اخذ نمی نماید.
۱۰) مقام قائم به عنوان موعود اسلام
اما مطلب دیگری که با قیام امام دوازدهم به عنوان موعود اسلام منافات دارد اینکه در بسیاری از احادیث مذکور است قائم با امری جدید، کتابی جدید و قضاوتی جدید قیام میکند، حال آنکه هیچ امامی ( و یا هیچ کدام از جانشین پیامبران در تاریخ ادیان) حق تغییر کتاب آسمانی را نداشته اند و بر هیچ کدام از آنها آیات الله نازل نگردید، چه رسد به آوردن کتابی جدید و این تنها وظیفه پیامبران است و با استناد به احادیث این موضوع به صراحت بیان شده است که قائم دارای مقام رسالت می باشد نه وصایت! چنانچه در تأئید این ادعا در ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار توسط مرحوم حسن بن محمد ولی ارومیه رحمه الله علیه، در صفحه ۶۰۶ آمده است:" … اول کسیکه به آنحضرت(قائم) تابع میشود محمد (ص) میباشد و علی (ع) دومین است …" (چطور ممکن است که قائم از وصیین (دوازدهمین امام ) باشد و حضرت رسول اکرم (ص)، پیامبر و شارع دیانت اسلام، از ایشان تبعیت کنند!؟). حتی عظمت ظهور آنحضرت با یک چنین احادیثی بیان شده است: در صفحه ۱۱۱۹ مهدی موعود آمده است: " در خرائج راوندی از ابن بن تغلب از حضرت صادق (ع) نقل کرده که فرمود: علم ۲۷ حرف است. آنچه پیغمبران آورده اند دو حرف است و مردم هم تا کنون بیش از آن دو حرف ندانسته اند، پس موقعی که قائم قیام میکند بیست و پنج حرف دیگر را بیرون می آورد و آنرا در میان مردم منتشر میسازد و آن دو حرف را هم بآنها ضمیمه نموده تا آنکه بیست و هفت حرف خواهد شد". و یا حدیثی که صراحتا رسالت قائم را هم پایه با رسالت دیگر پیامبران ذکر نموده و عظمت ظهور قائم از این حدیث به وضوح نمایان میشود، چنانچه در کتاب اصول کافی از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام در باب ظهور قائم آمده است: " راهب از حضرت موسی بن جعفر پرسید که مرا خبر ده از هشت حرفی که در آسمان نازل شد و چهار حرف از آن در زمین ایستاد و چهار دیگر آن در هوا ماند. آیا این چهار بر که نازل شود و که آن را تفسیر نماید. حضرت میفرمایند: آن قائم ما است که خداوند تبارک و تعالی بر او نازل خواهد فرمود و او آن را تفسیر خواهد نمود و نازل خواهد شد بر قائم چیزی که نازل نشده است بر صدیقین و مرسلین و مهتدین". همچنین، در جلد ۵۲ بحار الانوار صفحه ۲۲۶ و صفحه ۱۴۶ غیبت نعمانى آمده است: کعب الاحبار مى گوید: " مهدى قائم(علیه السلام) که از نسل على بن ابى طالب(علیهما السلام) است در اخلاق و اوصاف، شکل و سیما، هیبت وشکوه چون عیسى بن مریم(علیه السلام) است. خداى تعالى آنچه به پیامبران داده، به او نیز با اضافات بیشترى خواهد داد". این حدیث بیانگر آن است که آنچه به پیامبران قبل داده شده به قائم بیشتر داده خواهد شد و زمانی این امکان پذیر است که قائم مانند آنها دارای شریعت، کتاب و نفوذ کلام باشد، بنابراین قائم دارای مقام رسالت می باشد و مشخصا آنحضرت باید دارای شریعت و کتابی جدید باشد .و همچنین احادیثی است که قائم را به صراحت از مرسلین مینامد: چنانچه، در ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار توسط مرحوم حسن بن محمد ولی ارومیه رحمه الله علیه، در صفحه ۵۵۰ آمده است: " شیخ صدوق در کتاب کمال الدین از طالقانی او از جعفر بن مالک او از حسن بن محمد سماعه او از احمد بن حرث او از مفضل بن عمر از صادق (ع) او از پدرش (ع) روایت نموده که آنحضرت فرمود که در وقتیکه قائم (ع) قیام میکند این آیه را تلاوت می فرماید (( ففررت منکم لما خفتکم فوهب لی ربی حکما و جعلنی من المرسلین)) یعنی از شما گریختم در وقتیکه از شما ترسیدم پس پروردگار من شریعتی و نبوتی بمن عطا فرمود و مرا از جمله فرستادگان گردانید". ایضا، از همان ماخذ، در صفحه ۶۱۰ آمده است: " سید علی بن عبدالحمید در کتاب الغیبه باسناد خود از باقر (ع) روایت نموده که آن حضرت فرمود چون قائم ما اهلبیت ظهور می کند این آیه را تلاوت می نماید:" ففرت منکم لما خفتکم فوهب لی ربی حکما" یعنی در وقتیکه از شماها فرار نمودم پس پروردگار من نبوت و پیغمبری عطا فرمود پس از هلاکت نفس خود ترسیدم فرار کردم وقتی که خدای تعالی بمن اذن داد و کار مرا اصلاح نمود ظهور کردم و نزد شما آمدم". و در صفحه ۳۳۸ جلد ۵۲ بحار الانوار از امام صادق علیه السلام روایت شده: اذا قام القائم جاء بامر جدید کما دعا رسول الله صلی الله علیه و آله فی بدو الاسلام الی امر جدید، یعنی وقتی که قائم علیه السلام قیام نماید، چیز جدیدی می آورد چنانچه در بدو اسلام رسول خدا صلی الله علیه و آله مردم را به سوی امر جدیدی فرا می خواندند (بنابراین، در این حدیث تصریح شده که قائم دارای مقام رسالت می باشد و همانطور که حضرت رسول (ص) در ابتدای اسلام خلق را به شریعت و امر جدیدی دعوت کرد، قائم نیز همین کار را میکند). و در جلد ۵۲ بحار الانوار، صفحه ۲۹۴ آمده است: ابوبصیر از امام صادق (ع) نقل مىکند که فرمود: "… والله لکأنی أنظر إلیه بین الرکن والمقام یبایع الناس على کتاب جدید … یعنی، به خدا سوگند! گویا نظر مىکنم به مهدى در بین رکن ومقام که با مردم بر کتاب جدید بیعت مىکند…"( کتاب جدید مسلما باید کتابی غیر از کتاب قبل، یعنی قرآن، باشد تا معنای جدید در این حدیث مشخص شود). و همینطور احادیثی که به صراحت تمام بیان میکند، قائم با امری جدید، کتابی جدید و قضاوتی جدید قیام میکند که بیانگر این مطلب است که قائم از پیامبران می باشد. چنانچه، در جلد سیزدهم بحار الانوار صفحه ۱۹۵ آمده است: " عن ابی بصیر قال قال ابو جعفر (ع) یقوم القائم بامر جدید و کتاب جدید و قضا جدید علی العرب شدید لیس شانه الا بالسیف لا یستنیب احدا و لا تاخذه لومه لائم یعنی ابو بصیر از حضرت امام محمد باقر علیه السلام روایت می کند که فرمود قائم به امر جدید و کتاب جدید و قضاوت جدید قیام می کند، بر عرب سخت است شأن او جز شمشیر نبوده و جانشین انتخاب نمی کند و ملامت ملامت کنندگان در او اثری نخواهد داشت ". همچنین، در جلد ۵۲ بحارالانوار، صفحه ۲۳۰ از امام باقر (ع) روایت شده است: "…هر گاه مهدى خروج کند به امر جدید وکتاب جدید وسنت جدید… قیام خواهد کرد". و در کتاب حضرت مهدی (عج)، فروغ صفحه ۱۱۱ آمده است: امام صادق علیه السلام فرمود: " هنگامی که قائم (عج) خروج می کند، فرمان نو، کتاب نو و روشی نو و قضاوت نو می آورد".
۱۱) خداوند مظهر کلمه مبارکه یفعل ما یشاء می باشد
با تمام تفاسیر فوق، در صفحه ۸۸۵ مهدی موعود حدیثی آمده است که جای بسی تامل و تعمق می باشد: در غیبت نعمانی از فضیل بن یسار روایت نموده که گفت: از حضرت باقر (ع) پرسیدم آیا ظهور صاحب الامر وقت معینی دارد؟ فرمود: آنها که وقت آنرا تعیین می کنند دروغ می گویند ، وقتی حضرت موسی بمیقات پروردگار رفت بمردم گفت: من سی شب از میان شما میروم. ولی موقعی که خداوند ده شب بر آن افزود بنی اسرائیل گفتند موسی خلف وعده کرده و همه گمراه و گوساله پرست شدند. ما نیز هر گاه حدیثی برای شما نقل کردیم و همانطور که گفته ایم واقع شد بگوئید خدا راست گفت و چنانچه مطلبی به شما گفتیم و بعکس ظاهر شد باز هم بگوئید خدا راست گفت تا دو بار اجر ببرید.( باوجود یک چنین حدیثی چگونه می توان گفت که ظهور قائم باید دقیقا مطابق یک سری انتظارات ما باشد!؟).
باری، تاریخ ادیان نشان داده که پیروان ادیان همواره امر خداوند را چون و چرا کرده اند، چرا که واقعا ایمان نداشته که خداوند مظهر کلمه مبارکه یفعل ما یشاء می باشد و وظیفه بندگان چیزی نیست الا، لا یسئل عما یفعل. چنانچه حضرت بهاءالله در باب اعتراضات قوم به وعود علائم الهی در یوم ظهور می فرمایند: امر و فعل در قبضه قدرت اوست. کل شیء فی قبضه قدرته اسیر و ان ذلک علیه سهل یسیر. فاعل است آنچه اراده نماید و عامل است آنچه میل فرماید. لا یسئل عما یفعل. سبحان الله، جهل و نادانی عباد به مقام و حدی رسیده که به علم و اراده خود مقبل شده، از علم و اراده حق جل و عز معرض گشته اند. حال انصاف دهید اگر این عباد موقن به این کلمات دریه و اشارات قدسیه شوند و حق را یفعل ما یشاء بدانند، دیگر چگونه به این مزخرفات تشبث می نمایند و تمسک می جویند؟ بلکه به آنچه بفرماید به جان و دل اقرار نمایند و مذعن شوند. قسم به خدا اگر تقدیرات مقدره و حکمتهای قدریه سبقت نیافته بود ارض جمیع این عباد را معدوم می نمود و لکن یوخر ذلک الی میقات یوم معلوم. و یا در لوحی میفرمایند: در پستی مقام معرضین تفکر نما، کل بکلمه انه هو محمود فی فعله و مطاع فی امره ناطق اند، معذلک اگر بقدر سم ابره مخالف نفس و هوی ظاهر شود اعراض نمایند، بگو بر مقتضیات حکمت بالغه الهیه احدی آگاه نه. و در مقامی دیگر چنین هدایت می فرمایند: یا حزب الله، الیوم کل به افق کلمه مبارکه یفعل ما یشاء وحده متوجه باشند. چه اگر احدی به این مقام فائز گردد او بنور توحید حقیقی فائز و من دون آن در کتاب الهی از اصحاب ظنون و اوهام مذکور.
در اینجا بیانی از حضرت عبدالبهاء را، برای وضوح این مطلب، زینت بخش این مقال می کنیم که میفرمایند: حضرات شیعیان هر یک از ائمه اطهار را در یومش قائم می دانستند و منتظر خروج او بودند. بعد از حضرت امام حسن عسکری روساء ملاحظه کردند که بنیان امید شیعیان بکلی ویران خواهد شد و مایوس و مضمحل خواهند گشت خواستند به وسیله ای نگهداری کنند لهذا کنایه و استعاره و مجاز و تاویل بکار برده و روایات مختلفه پدیدار شد … همچنین میفرمایند: در خصوص امام ثانی عشر استفسار نموده بودید، این تصور از اصل در عالم جسم وجود نداشته بلکه حضرت امام ثانی در حیز غیبت بود اما در عالم جسد تحققی نداشت … بعضی اکابر شیعیان در آن زمان محض محافظه ضعفای ناس چنین مصلحت دانستند که آن شخص موجود در حیز غیب را چنین ذکر نمایند که تصور شود که در حیز جسم است لان عالم الوجود عالم واحد ما کان غیبا الا بکم و ما کان شهود الا بکم. چنین تفکری و تصوری و تدبیری نمودند. انتهی
خلاصه کلام آنکه، اهل بهاء به حکایات مربوط به فرزند حضرت امام حسن عسکری و غیبت آن فرزند در پنج سالگی یا بیشتر یا کمتر و نزولشان در سرداب خانه سامره و اقامت ظاهری ایشان در شهرهای جابلقا و جابلصا … معتقد نمی باشند. شواهد قاطعی دال بر این است که روایات نقل شده در خصوص فرزند امام حسن عسکری (ع)، به عنوان قائم آل محمد، صرفا محض محافظه ضعفای ناس بوجود آمده است و در طول زمان بصورت یک اعتقاد در بین شیعیان ریشه دوانده است، و این نوع راهکارها را پیروان ادیان دیگر نیز بکار برده اند که بعدا به عنوان اعتقادات دینی در آمده است. بهائیان معتقدند که، سید علی محمد باب، قائم آل محمد می باشند که از اهلبیت پیغمبر اسلام بودند، یبعث الله رجلا من عترتی اهل بیتی (شیخ ابن الحجر العسقلانی، کتاب رد المبتدعه)، و بنا به حدیثی از رسول اکرم (ص): یختم الله به الدین کما بنا فتحنا (ترجمه جلد ۱۳ بحار الانوار، حدیث سی و چهارم، ص۶۳)، دیانت اسلام توسط ایشان ختم شد چنانچه توسط حضرت محمد (ص) گشوده شده بود و با استناد به حدیث یقوم القائم بامر جدید و کتاب جدید و قضا جدید (مهدی موعود، ص ۱۱۲۵)، حضرتشان قیام نمودند به امری (دینی) جدید، و کتابی جدید و قضاوتی جدید. آیات الهی نازله بر ایشان و علاوه بر آن، بیست هزار نفس مقدس که در اول ظهور با تمام وجود و با تمامی قلب، جان براه جانان دادند و جام شهادت نوشیدند از دلایل روحانی بودن و حقانیت این آئین ربانی میباشد.
باری، در اینجا برخی از مفاد احادیث وارده، که با ظهور مبارک حضرت باب تطبیق می نماید با ذکر بابی در بحار الانوار مجلد غیبت که حدیث مزبور در آن آمده است، فهرست وار ذکر می گردد:
۱- اصحاب قائم در مسجد کوفه چادر می زنند ( باب سیرت و اخلاق قائم) به دو سند ذکر شده است.
اشاره به اعتکاف ملاحسین بشرویی و همراهانش در مسجد کوفه
۲- سن قائم از چهل سال کمتر است (باب سیرت قائم).
سن حضرت باب در هنگام اعلان امر ۲۵ سال بود
۳- اصحاب قائم بعدد اصحاب حضرت رسول الله در بدر سیصد و سیزده نفر هستند (بدو سند روایت شده در دو موضع باب سیرت و اخلاق قائم).
اصحاب حضرت باب در قلعه شیخ طبرسی ۳۱۳ نفر بودند
۴- سیصد و سیزده نفر اصحاب قائم از اولاد عجم هستند (باب سیرت و اخلاق قائم).
اصحاب حضرت باب در قلعه شیخ طبرسی ایرانی بودند
۵- حدیث آذربایجان که شهادت حضرت در آنجا واقع شد (باب سیرت و اخلاق).
حضرت باب در سال ۱۲۶۶ هجری قمری در شهر تبریز تیر باران شدند
۶- دوره قائم نوزده سال است (باب خلفای مهدی و باب سیرت و اخلاق).
ظهور حضرت باب ۱۲۶۰ هجری قمری و ظهور حضرت بهاءالله که پایان دوره حضرت باب است ۱۲۷۹ هجری قمری که برابر است با ۱۹ سال
۷- ظهور علمهای سیاه از خراسان (باب علامات ظهور قائم).
این امر دقیقا با حرکت ملاحسین و اصحاب با علمهای سیاه به وقوع پیوست
۸- قیام اصحاب از مشرق (باب علامات ظهور).
اصحاب حضرت باب، از جمله جناب قدوس و ملاحسین بشرویی و … از مشرق (ایران) برای نصرت امر الهی قیام کردند
۹- اسم قائم مرکب از دو اسم است (علی محمد) (خطبه حضرت امیر (ع) باب الرجعه) و حدیث دیگری نیز روایت شده که حضرت رسول (ص) فرمودند القائم اسمه علی اسمی و این اشاره به نام مقدس حضرت رب اعلی است که علی محمد است و لا یخفی لطفه … (باب سیرت و اخلاق).
[i] همان مأخذ، صفحه ۹۸.
[ii] تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، نویسندگان: حنا فاخوری و خلیل جر، مترجم: عبدالمحمد آیتی، انتشارات علمی و فرهنگی، صفحه ۱۰۶
[iii] مهدی موعود، ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار علامه مجلسی، مترجم علی دوانی، ناشر: دار الکتاب اسلامیه، صفحه ۸۸۵.
[iv] برهان واضح، مطلب دوازدهم.
[v] همان مأخذ، مطلب یلزدهم.
[vi] ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار علامه مجلسی، ترجمه مرحوم محمد حسن بن محمد ولی ارومیه رحمه الله علیه، چاپ اسلامیه، صفحه ۶۰۹.
[vii] پیرامون ظهور حضرت امام مهدی (عج)، تألیف: عبد الحمید المهاجر، ترجمه: حمید رضا کفاش، انتشارات عابد، صفحه ۱۸.
[viii] ترجمه و شرح نهج البلاغه، بقلم فیض الاسلام و بخط طاهر خوشنویس، صفحه ۶۶۸.
[ix] اصول کافی، جلد ۲، تألیف: ثقه الاسلام ابی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق الکلینی الرازی، انتشارات علمیه اسلامی، صفحه ۴۸۰.
[x] مکتب در فرایند تکامل، نظری بر تطور مبانی فکری تشیع در سه قرن نخست، تألیف سید حسین مدرسی طباطبائی، ترجمه هاشم ایزد پناه، انتشارات کویر، صفحه ۲۲۹.
[xi] همان مأخذ، صفحه ۱۷۸.
[xii] همان مأخذ، صفحه ۱۶۱.
[xiii] اقداح الفلاح، جلد اول، تآلیف جناب عبد الحمید اشراق خاوری، صفحه ۱۹۰.
[xiv] مکتب در فرایند تکامل، نظری بر تطور مبانی فکری تشیع در سه قرن نخست، تألیف سید حسین مدرسی طباطبائی، ترجمه هاشم ایزد پناه، انتشارات کویر، صفحه ۱۵۳.
[xv] خاندان نوبختی، تألیف دانشمند فقید عباس اقبال آشتیانی، چاپ کتابخانه طهوری، صفحه ۱۰۷.
[xvi] مکتب در فرایند تکامل، نظری بر تطور مبانی فکری تشیع در سه قرن نخست، تألیف سید حسین مدرسی طباطبائی، ترجمه هاشم ایزد پناه، انتشارات کویر، صفحات ۱۵۲ – ۱۵۳.
[xvii] خاندان نوبختی، تألیف دانشمند فقید عباس اقبال آشتیانی، چاپ کتابخانه طهوری، صفحه ۱۰۹.
[xviii] همان مأخذ، صفحات ۱۶۲ – ۱۶۵.
[xix] همان مأخذ، صفحه ۱۰۹.
[xx] همان مأخذ، صفحه ۱۰۷.
[xxi] مکتب در فرایند تکامل، نظری بر تطور مبانی فکری تشیع در سه قرن نخست، تألیف سید حسین مدرسی طباطبائی، ترجمه هاشم ایزد پناه، انتشارات کویر، صفحه ۱۸۶.
[xxii] همان مأخذ ، صفحه ۱۵۷.
[xxiii] همان مأخذ ، صفحات ۱۸۳ – ۱۸۴.
[xxiv] همان مأخذ، صفحه ۱۸۳.
[xxv] همان مأخذ، صفحه ۵۹.
[xxvi] همان مأخذ، صفحه ۵۹.
[xxvii] همان مأخذ، صفحه ۱۸.
[xxviii] همان مأخذ، صفحه ۱۱۶.
[xxix] همان مأخذ، صفحه ۱۲۳.
[xxx] همان مأخذ، صفحه ۱۷۰.
[xxxi] همان مأخذ، صفحه ۱۷۱.