سه پیامبر و سه مجلس

۱۳/۱۰/۱۳۸۶

تورج امینی

سه پیامبر و سه مجلس

پیامبران الهی از یک طرف داعیه ای فرا زمینی دارند و از طرف دیگر با زمینیان در ارتباطند ، یعنی با مردمانی سر و کار دارند که در زمان ظهور ، در فضایی سیر و زندگی می کنند که کاملا مخالف فضایی است که پیامبران در صدد رسیدن به آن هستند. بنابراین طبیعی خواهد بود اگر در حوادث زندگی تمام پیامبران الهی ، نکات مشترکی یافت شود که تنها شکل ، زمان و نام افراد در آن اتفاقات متفاوت به نظر آیند ، اما ماهیت آن اتفاقات همواره مشابه و مماثل باشد.

یکی ازاتفاقاتی که در ظهور تمام ادیان الهی رخ داده ، مخالفت اکثریت جامعه با داعیه پیامبران است که در پس آن ، ایذا و اذیت و سپس محاکمه پیامبران یا پیروانش به وجود آمده و طبیعتا برخی از پیروان آیین جدید به زندان افتاده و یا اعدام شده اند. هیچ آیینی از این سیر مستثنی نبوده و نخواهد بود. ظهور پیامبران که در حقیقت مخالفت با وضع موجود است ، متولیان وضع موجود را تحریک می نماید که مخالفت بورزند و از قدرت رو به زوال خود استفاده نموده ، آیین جدید را تحت فشار قرار دهند. از این رو است که وقتی کسی به داعیه پیامبری برمی خیزد و خلاف تصور و انتظار جامعه خود سخن می گوید ، او را دستگیر ، محاکمه و زندان می نمایند و از آن جا که پیامبران در ایام نخستین آیین خود ظاهرا در موضع ضعف قرار دارند ، ساز و کارهایی به اقتضای زمان ، متناسب با موقعیت خود و پیروان و یا تصمیمی مناسب با وضعیت مخالفان به کار می گیرند تا آیین خود را به پیش ببرند.

مقصود من از این مقدمه آن است که بنویسم پیامبران با آن که مستظهر به قدرت الهی هستند ، اما به طور مشهود و معمول در تبلیغ و پیشبرد آیین خود از روش های متافیزیکی و غیر زمینی استفاده نمی نمایند. آنان در دوره ابتدایی آیین خود که مظلومیت و مقهوریت است ، روش هایی به کار می برند که همواره مطابق با خواسته مردمان ( اعم از مؤمن و مخالف ) نیست و شاید مهم ترین مثال در این باره کاری است که آنان در مجالس مباحثه و مناظره انجام می دهند.

مثلا وقتی سید باب را در تبریز به مجلس مناظره بردند ، جوابی به اکثر سؤالات مطرح شده ، نداد و طبعا یک علامت سؤال برای مخالفان خود به جا گذاشت که او اگر واقعا به همه چیز آگاه بود ، چرا جواب پرسشگران را چنان نداد که دیگر نفس نتوانند کشید؟ مخالفان سید باب می گویند که او اگر توان داشت ، می بایست از پس همگان برمی آمد و به همین خاطر ، سکوت سید باب را دلیل بر ناتوانی و سپس دلیل بر عدم حقانیت او می انگارند. اما چنین انتظاری برآورده نشد و هیچ وقت هم برآورده نمی شده است. نکته این است که روش پیامبران با روش عقلانیت مردمان متفاوت است. آنها چیزهایی می گویند و یا کارهایی می کنند که خلاف آمد تصور مردمان است و چرایی این تخالف ، مربوط به بحث تاریخی من در این جا نیست.

آن چه که من در تاریخ مشاهده می نمایم این است که پیامبران در مقابل مخالفانشان بر روش خود راه می روند و نه بر اهوای دیگران. به همین دلیل است که تمام آنها در مجالس مناظره و یا مباحثه ای که داشته اند ، همانند یکدیگر و البته ، علی رغم میل مخافان رفتار نموده اند. در چنین مطالعه ای باید دقت نماییم مجالس مناظره ای که برای مدعیان پیامبری ترتیب داده شده ، تماما در زمان مغلوبیت و مظلومیت آنان بوده و در چنین موقعیتی ، رفتار عجیب پیامبران مبنی بر سکوت کردن ، صورت پذیرفته است.

در مقاله ای که سابقا در باره مجلس مناظره سید باب در تبریز نوشتم ، مفصلا به تحلیل گفتار و رفتار سید باب ، حاضران جلسه و مورخان آن اتفاق پرداختم. پس از آن نیز مقاله ای مفصل ، جامع و مفید توسط یکی از بهاییان تحت عنوان "مجلس ولیعهد" در سایت های نگاه و گفتمان ایران منتشر شد که به اعتقاد من پس از این ، هیچ مورخی حق ندارد در باره مجلس ولیعهد مطلب بنگارد ، مگر این که مقاله اخیر را بخواند. در این دو مقاله و همچنین دهها مقاله و کتاب دیگر و حتی کتب تاریخی ضد بابی و ضد بهایی به این نکته اشاره رفته است که سید باب در مجلس مناظره ، جواب سؤالات مخالفان را نداد. او یا سکوت کرد و یا گفت: نمی دانم.

در مقاله پیشین خودم ، برای آن که شباهت تام روشمندی سید باب و رسول اسلام را نشان بدهم ، گزارش تاریخی جلسه ای را که رسول اسلام در آغاز دعوت خود برپا کرد ، آوردم. در این گزارش آمده است که به دلیل حضور و اعتراض ابولهب ( عموی رسول اسلام که در ایذا و آزار پیغمبر اسلام هیچ کوتاهی نمی نمود و در قرآن آرزوی قطع شدن دست او آمده ) در آن جلسه ، رسول اسلام سکوت اختیار نمود و جلسه را منقضی ساخت:

 

" همگی در محضر آن حضرت انجمن شدند. از جمله جناب ابوطالب و حمزه و عباس ، اعمام آن حضرت بودند. ابولهب عمّ دیگر آن حضرت که دلی پر از بغض و حسد داشت ، نیز در انجمن دخول کرد و سبقت در کلام نموده ، گفت: ای جماعت ، هیچ دشمنی ، بدین گونه که محمد می اندیشد ، نیاندیشیده که می خواهد سیصد و شصت خدایان ما را باطل کند و به یک خدای قناعت دهد و این امر سبب خواهد شد که جمیع مردم اطراف بر ما هجوم آرند و به جدال و قتال ما کمر بندند و قریش را طاقت مقاومت با تمام قبایل عرب نیست و هیچ کس با قبیله و عشیرت خود ، این بد نیاندیشید که تو ای محمد.

آن حضرت روی مبارک از او بگردانید و جواب آن ابله را به خاموشی گذرانید و رشته سخن را منحرف ساخت و مجلس منقضی شد ".(1)

 

امروز یکی از دوستانم در حالی که کتاب انجیل در دستش بود ، نزد من آمد و آن کتاب را روی میز من گذاشت و پی کاری رفت. چند دقیقه ای که آن سفر کریم در اختیار من بود ، آن را تورق نمودم و به گزارش زیر برخورد کردم و بسیار تأسف خوردم که چرا هنگام نوشتن مقاله ام در باره مجلس مناظره سید باب ، چنین مطلبی در ذهن من نبوده است تا مقاله ام را استحکام و قوت بیشتری بدهم ؛ خصوصا که در انتهای آن مقاله در باره شباهت آیین های بابی و مسیحی سخنی به اختصار مرقوم کرده بودم.

در انجیل متی در باره مجلس مناظره کاهنان با عیسی مسیح چنین خواندم و هر لحظه بیش از پیش به این نکته وقوف حاصل کردم که روشمندی سید باب و عیسی مسیح هماهنگی دارد و حتی نحوه بیان ادعا و جواب های کوتاه و پر معنی آنان شبیه و مماثل است:

 

" آنها که عیسی را گرفتار کرده بودند ، او را نزد قیافا کاهن اعظم بردند. در آن جا علمای دین و مشایخ جمع بودند […] سران کاهنان و تمامی اهل شورا در پی یافتن دلایل و شواهد نادرست علیه عیسی بودند تا او را بکشند ، اما هر چند شاهدان دروغین بسیاری پیش آمدند ، چنین چیزی یافت نشد. سرانجام دو نفر پیش آمده ، گفتند: "این مرد گفته است من می توانم معبد خدا را ویران کنم و ظرف سه روز آن را از نو بسازم". آنگاه کاهن اعظم برخاست و خطاب به عیسی گفت: "هیچ پاسخ نمی گویی؟ ، این چیست که علیه تو شهادت می دهند؟" ؛ اما عیسی همچنان خاموش ماند. کاهن اعظم به او گفت: "به خدای زنده سوگندت می دهم که به ما بگویی آیا تو مسیح پسر خدا هستی؟" عیسی پاسخ داد: "تو خود چنین می گویی و به شما می گویم که از این پس پسر انسان را خواهید دید که به دست راست قدرت نشسته بر ابرهای آسمان می آید". آنگاه کاهن اعظم گریبان خود را چاک زد و گفت: "کفر گفت ، دیگر چه نیاز به شاهد است ، حال که کفر او را شنیده اید؟ حکم شما چیست؟" در پاسخ گفتند: "سزایش مرگ است".

[…] محاکمه در حضور پیلاتس

اما عیسی در حضور والی ایستاد. والی از او پرسید: "آیا تو پادشاه یهودی؟" ، عیسی پاسخ داد: "تو خود چنین می گویی"! اما هنگامی که سران کاهنان و مشایخ اتهاماتی بر او وارد کردند ، هیچ پاسخ نگفت. پس پیلاتس از او پرسید: "نمی شنوی چقدر چیزها علیه تو شهادت می دهند؟" ، اما عیسی حتی به یک اتهام هم پاسخ نداد ، آن گونه که والی بسیار متعجب شد ".(2)

 

به راستی چه سرّی است که پیامبران چنین می کنند؟ و چه داستانی است که پیروان آیین های دیگر رفتار پیامبران خود را تحلیل و تفسیر می نمایند ، اما وقتی به سید باب می رسند ، ناگهان دنیایشان عوض می شود و شروع به اعتراض می کنند و بهانه می گیرند؟ سید باب در زمانی که در چنگ دشمنانش گرفتار بود ، همان رفتاری را انجام داد که رسول اسلام قبلا انجام داده بود و همان رفتار از او سر زد که عینا از عیسی مسیح سر زده بود و این موضوع مهم ترین دلیل در یکسان بودن آن سه پیامبر است.

حقیقت این است که همانگونه که رفتار پیامبران شباهت به یکدیگر دارد ، رفتار مخالفان هر پیامبر ( در زمان ظهور یا دوره مقهوریت ) نیز به یکدیگر شباهت تام دارد. تمام حرف هایی که ردیه نویس ها علیه آیین های بابی و بهایی می نویسند و می گویند ، به نوعی در میان اقوام پیشین و در مقابل پیامبران قبل وجود داشته است. من برای این که از تطویل کلام جلوگیری نمایم و ضمنا اشاره ای به آخرین مجموعه ای که علیه آیین بهایی منتشر شده نیز بنمایم ؛ نمونه ای ذکر می کنم و بحث را خاتمه می بخشم.

سید سعید زاهد زاهدانی که پس از انتشار کتاب بدون نظم و مغشوش "بهاییت در ایران" ، نامش بر سر زبان ها افتاد و فعلا در صدر مجلس مخالفان آیین بهایی نشسته است ، اخیرا مصاحبه ای انجام داده و این مصاحبه مطول ، در آخرین شماره ماهنامه زمانه ( که ویژه نامه ای علیه آیین بهایی است ) انتشار یافته است. ایشان پس از آن که عباراتی از کتاب اشراقات را مبنی بر مقایسه مهدی سودانی و کشته شدن سید باب خوانده(۳) ، جملاتی چنین بیان نموده است:

 

" این بود فرجام کسی که شیعیان ( و مسلمانان ، بلکه پیروان ادیان ) قرن ها منتظرش هستند که پا در رکاب کند و بیاید و بنیاد ظلم و فساد و انحراف را از بسیط زمین برافکند. از قضا جانشین این جناب باب ، یعنی حسین علی نوری بهاء نیز ( که خود را موعود باب می شمرد ) سرگذشت و سونوشت بهتری از باب و "مهدی مغلوب"! آقایان نداشت و او نیز همه عمرش را در تبعید ، زندان و حبس نظر در این شهر و آن شهر گذراند ".(4)

 

 امروز وقتی کتاب انجیل را ورق می زدم ، به جمله ای برخوردم که به یاد بیانات آقای زاهد افتادم. دیدم دقیقا تمام رفتاری که علما و بزرگان آیین یهودی بر سر عیسی مسیح و پیروانش آوردند ، بدون هیچ کم و کاستی ، مخالفان آیین بابی و بهایی نیز بر سر این دو جامعه وارد کرده اند. منتها شکل ، نام افراد ، زمان و مکان این رخدادها و گفتگوها فرق می کند و گر نه ماهیت قضایا یکی است و هیچ تفاوتی ندارد.

در انجیل آمده بود وقتی عیسی مسیح را بر صلیب کردند ، کسی برای تمسخر بر لوحی نوشت: "عیسی مسیح ، پادشاه یهود" و آن لوح را بر صلیبی که مسیح بر آن آویخته شده بود ، نصب کردند! امروز نیز آقای زاهد زاهدانی همان لوح را بر صلیب سید باب نصب می کند ، منتها مکانش طهران ( یا شیراز ) است ، زمانش سال ۱۳۸۶ شمسی است و شکلش مطبوعاتی است. دیگر بقیه چیزهایش عین هم است و خدا نکند که عاقبت آن یهودی دامان این مسلمان را بگیرد که نه دنیایش می ماند و نه آخرتش.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱)       میرزا یوسف لشکر نویس ؛ رساله صراط المستقیم ( مندرج در کتاب رساله های میرزا ملکم خان ناظم الدوله ؛ گردآوری حجت الله اصیل ؛ نشر نی ؛ ۱۳۸۱ ؛ ص ۴۵۲ و ۴۵۳ ).

۲)       عهد جدید ، ترجمه هزاره نو بر مبنای زبان اصلی ؛ سازمان ایلام ؛ ۲۰۰۶ ؛ ص ۸۱ تا ۸۴ ؛ انجیل متی ؛ باب ۲۶ و ۲۷.

۳)       عبارت مذکور این است: " نفسی از اهل سنت و جماعت در جهتی از جهات ادعای قائمیت نموده و الی حین قریب صد هزار نفس اطاعتش نمودند و به خدمتش قیام کردند. قائم حقیقی به نور الهی در ایران قیام بر امر فرمود ، شهیدش نمودند ".

۴)       بهاییت تقابل با اقتدار ملی ایران ؛ گفتگو با دکتر سید سعید زاهد زاهدانی ؛ ماهنامه زمانه ( اندیشه و تاریخ سیاسی ایران معاصر ) ؛ سال ششم ؛ شماره ۶۱ ؛ مهر ۱۳۸۶ ؛ ص ۸.

Comments are closed.