نگارنده: احیاء ایران
۱۴/۱۱/۸۶
ای انسان تو کجایی؟
متاسفانه یک بار دیگر دولت ایران که فریاد عدالت خواهی اش دنیا را پر کرده و ننگ و نیرنگش کشور خود را ویران نموده است،ثابت نمود که از انسانیت بویی نبرده است و همچنان به پایمال نمودن حقوق ملتش مبادرت می ورزد.
در این میان بهائیان ایران بیش از سایر گروه های اقلیت مورد هجوم وحشیانهء به ظاهر انسانهای دیندار قرار می گیرند و با وجود اتفاقات اخیر،بیم آن می رود که تعصبات بی پایه و اساس برخی انسان نما ها،وضع را برای ادامهء حیات پیروان این دین آسمانی بغرنج نماید.
چندی پیش در شهرستان آباده حادثه ای روی داد که حیرت همگان را بر انداخت. در جریان این اتفاق،توسط عده ای بسیجی و عاملین نظام، به منزل یکی از بهائیان این شهرستان،به نام آقای بهرامی حملهء وحشیانه ای صورت پذیرفت، به نحوی که دیوار خانهء ایشان را با بلدوزر کاملا تخریب نمودند.
این حادثه در حالی اتفاق می افتاد که دختر آقای بهرامی به همراه یکی از دوستانش در منزل بودند و حتی پس از تماس با پلیس ۱۱۰ نیز از سوی این سازمان دولتی هیچ گونه عملی صورت نپذیرفت. از طرفی مهاجمین که مسلح نیز بودند به دنبال آن دو دختر بی دفاع رفته و قصد آزار رساندن به ایشان را داشتند.پس از چندی آقای بهرامی به منزل می رسند و به مجرد ورودشان مورد ضرب و شتم مهاجمان قرار می گیرند.
فردای حادثه نامه ای به منزل ایشان انداخته می شود با متن ذیل:
« بهرامی بهائی، عاشقان امام حسین، میخواهند وجود تو را از آباده پاک کنند، تا دو هفته برای تخلیه ی منزل فرصت داری در غیر این صورت خانه ات با خاک یکسان خواهد شد، و به حرمت خانواده ات تجاوز میکنیم.»
حال سوالی که در اینجا مطرح می گردد، چرایی ما جراست، اینکه چرا باید یک چنین حادثهء غیر انسانی ای رخ دهد و چه کسانی،با چه نیتی در شکل گیری این اتفاق نقش دارند؟
پاسخ ظاهرا ساده می باشد، جناب بهرامی از بهائیان خادم و مومن شهرستان آباده می باشند که هدفشان ترویج محبت در قلوب هم وطنانشان است، هدفشان خدمتگزاری به هم میهنانشان است، هدفشان نشان دادن صحنهء زشت و کثیف جنگ و دروغگویی و نمایان ساختن چهرهء زیبا و بی همتای صلح و صداقت می باشد. هدف ایشان،هدف دیانت آسمانی بهائی می باشد و اگر امروز چنین رنجی را تحمل می نمایند، از سر ایمان والای این عزیز ایرانی می باشد. مگر کدام انسان بی دین و بی ایمانی حاضر است این چنین مورد ضرب و شتم یک عده انسان نما قرار گیرد، خانه اش تخریب، جسمش تضریب،ناموسش تهدید و از همه مهمتر عقایدش تفتیش گردد؟
اما براستی چه کسانی در پشت این ماجرا ها نقش بازی می کنند ؟
پاسخ این سوال نیز ساده می باشد، آنان که چشم دیدن زیبایی ها را ندارند، آنانکه از ابتدای زندگیشان در تاریکی و جهل بزرگ شده اند و در این دنیای فانی چیزی جز کسب قدرت را آرزو نمی کنند، آنهایی که در سردترین روزهای سال،جوانان این مرز و بوم را تشویق به جهاد می کنند اما خودشان در منزل گرمشان و در کنار بخاری های وجدان سوزشان می خوابند و رویای چنگ یازیدن به قدرت را می بینند. این عده همانهایی هستند که به آسانی می توانند جوانان هم وطن ما را تحریک نمایند و با عنوان اینکه ما لشکر امام حسین(ع) هستیم، دست به هر کاری بزنند.اما براستی این افراد از اعمال حسنهء حسین(ع) چه می دانند؟ آیا هیچ می دانند که در کربلا حسینیان ۷۲ نفر بیش نبودند و مورد وحشی گیری صد ها انسان بی وجدان قرار گرفتند؟ آیا فراموش کرده اند امام حسین(ع) می توانستند آن صحنه را ترک نمایند اما برای آنکه صفحات تاریخ را از تاریکی در آورند و درسی تاریخی به ما بدهند،جانشان را در عین آزادگی فدا نمودند و نامشان را در عین فرزانگی به نسل های بعد عطاء نمودند؟
پس ای انسان تو کجایی که ببینی امروز به نام آن آزاده مَرد تاریخ، به نام آن امام مسلمین،به نام آن مرد بزرگ، به نام او که هم اسمش حسین بود و هم صفتش، به نام او که مظلومانه جان داد اما به زیر بار ظلم و ستم نرفت، ای انسان کجایی که ببینی امروز به نام آن امام شهید،شهادت دروغ می دهند، به نام آن امام آزاده، آزادی را از مردمان می گیرند، به نام آن امام مسلمین، دانشجویان مسلمان را به زندان می فرستند و شکنجه می کنند، به نام آن مرد بزرگ،بزرگ مردان را حقیر می شمارند.
ای انسان تو کجایی که ببینی امروز با بهائیان ایران چه می کنند؟ می دانی، تصورش هم سخت است. به جرم اینکه اعتقادات خودت را داری، زنگ خانه ات را می زنند،تو می گویی که من دخترکی تنهایم،بگذارید پدرم آید تا در را بگشایم. آنها اما بلدوزر می آورند و دیوار خانه ات را خراب می کنند و با اسلحه به خانه ات می ریزند و به دنبال تو می آیند و تو فریاد می کنی و از انسان ها کمک می خواهی، اما ای انسان تو کجایی؟ صدای من رسا و واضح است،پس چرا به کمک هموطنت نمی آیی؟ تو چگونه می توانی ببینی که به نام امام حسین(ع)،ناموس هم میهنت را تهدید کنند؟
ای امام حسین تو کجایی که ببینی امروز انسانها همه یزیدند و معاویه،ای امام حسین تو کجایی که من می خواهم یار هفتاد و سومت باشم و در چنگ این یزیدیان اسیر نگردم. پس ای امام حسین تو کجایی…؟
امروز نام من بهرامی است، امروز نام من هاله روحیست،نام من ساسان تقواست،نام من رها ثابت است… دیروز اما نام من داودی بود، نام من مونا بود… ای انسان تو کجایی تا ببینی فردا نام من چیست؟
آری فردا نیز نام من بهائی است…
اما نام تو چیست؟ انسان؟ نمی دانم،شاید فردا تو سراغم آیی،اما امروز ای انسان تو کجایی…؟