هر دم از این باغ بَری میرسد!
سلطان
یکی از مشکلترین کارها در رانندگی استفاده از دنده عقب و حرکت قهقرایی است، چه که اوّلاً باید راه رفته را دوباره برگشت، ثانی آن که در موقع آمدن شرایط دیگری برقرار بود که اینک تغییر یافته و باید طبق شرایط جدید این مسیر را طی کرد، ثالث آن که موقع آمدن با نگاهی به آینده این مسیر طیّ میشد و اینک باید با نگاهی به گذشته طیّ طریق کرد، رابع آن که مردمانی که در این مسیر تحت تأثیر این حرکت قرار گرفته و تفکّرشان در سیر به جلو تغییر یافته، دیگربار دستخوش تحوّل معکوس اندیشه شده و باید بتوانند تمام آنچه را که تصوّر میکردند به فراموشی بسپارند و در این سیر به عقب همراهی نمایند، خامس آن که ممکن است مسیری که طیّ شده بعد از عبور مرکب ما دچار تغییراتی شده و ساخت و سازهایی در آن انجام شده باشد و دیگر همان مسیر نباشد که بتوانیم به همان سهولتی که آمدهایم باز گردیم.
حال، مسئولین فرهنگی کشور ما در صدد بر آمدهاند در نگاهی به گذشته به قبل از سال ۱۳۲۸ بازگردند و دختران را از تحصیل محروم کنند و پسران را جبراً وارد زمینهء آموزش و پرورش نمایند. در اینجا دیگر شایستگی، قوّهء تفکّر و تعقّل، قابلیت پژوهش و تحقیق، کفایت افراد، لیاقت فرد فرد آحاد انسانی را باید کنار گذاشت و فقط جنسیت را مدّ نظر قرار داد. همچه تصوّر نشود که بنده در عداد دختران حوّا هستم؛ ابداً. بنده ناظر به واقعیت امر هستم و بس. در طول این مدّت زمان دختران ثابت کردهاند که اگر امکانات مساوی با پسران به آنها داده شود، میتوانند قابلیت و شایستگی خود را ثابت کنند و قدم در میدانی گذارند که قبل از سال ۱۳۲۸ متعلّق به پسران آدم بود.
در واقع، آنچه که امر بهائی قریب صد سال قبل، او ازید، مطرح کرده تساوی امکانات و فرصتها برای هر دو جنس است. شکّی نیست که خالق انسانها به هر یک از بندگانش قابلیتها و استعدادهایی عنایت کرده است که در میدان عمل شکوفا میشود. امر بهائی انسانها را به معدنی از گوهرها تشبیه میکند که به مدد تربیت این گوهرها به ظهور و بروز میرسد و مورد استفادهء همان فرد و جمیع انسانها قرار میگیرد. در واقع جمیع انبیاء و اوصیاء و اولیاء نیز برای هدایت بشر جهت استفاده از گوهرهای خداداده مبعوث شدهاند، چه که خداوند همه چیز را در انسان به ودیعه نهاده است. حال، آیا سزاوار است که ما با مسدود کردن راه و محروم کردن بخشی از بندگان خداوند، به قضاوت بنشینیم که باید اعتدالی در این میان به وجود آورد که جنس مرد پیشتر برود و بیشتر بتازد، حتّی اگر نسبت به جنس زن از شایستگی کمتری برخوردار باشد؟ یعنی ما برتر از خداوند میاندیشیم و خالق خود را ملامت میکنیم که چرا این استعداد را به دختران دادی تا در میدان آزمایش قابلیت خود را ثابت نمایند؟ آیا سزاوار است در میدان مسابقه، به پای گروهی از دوندگان بندی ببندیم تا از حرکت باز مانند تا آن کسانی که مدّ نظر ما هستند پیش بروند؟ آیا خود دانشجویان پسر در این میان تحقیر نمیشوند که پیشتازی خود را مدیون کسانی بدانند که مانع از پیشرفت دختران شدهاند تا آنها به نوایی برسند؟ آیا دانشجویان پسر آنقدر ضعیف و حقیر شدهاند که باید از دختران عقب بمانند و نهایتاً مسئولین مرد جامعه به دادشان برسند و تلویحاً بگویند، "آهای پسرها! هیچ نگران نباشید، ما مانع از حرکت دختران میشویم تا شما پیش بروید و از انها سبقت بگیرید"؟ آیا خود پسران انصاف میدانند که به این ترتیب پیروز میدان باشند و سربلند گردند که از جنس دیگر پیش افتادهاند؟
آیا در طیّ این مدّت شصت سال (از ۱۳۲۸ تاکنون) برای ملّت ایران ثابت نشده که این نیمهء جمعیت که سالها محروم از فرصتها و امکانات برابر بوده، در این مدّت چقدر در پیشرفت مملکت مؤثّر بوده است؟ آیا بر این باور نیستیم که عالم انسانی چون پرندهای است که نیاز به دو بال دارد تا پروازی هر چه بلندتر داشته باشد و اگر قوّت و قدرت این بالها یکسان نباشد این پرواز محکوم به سقوط خواهد بود؟ چرا نمیخواهیم اجازه دهیم هر کسی سرنوشت خود را تعیین کند و سیر زندگی علمی و تحصیلی خود را انتخاب نماید و زمینهای را برای خدمت به مملکت و جامعهء خود و عالم انسانی در نظر بگیرد؟
کاش قبل از اظهار نظرها و طرحها و برنامهها قدری میاندیشیدیم و سپس درّ و گوهرها را بر زبان جاری میساختیم!