با تأسف و اندوه فراوان، خانم ایراندخت رضازاده (خواهر داریوش رضازاده) متولد ۲۵ مهر ۱۳۳۸ (۱۷ اکتبر ۱۹۵۹) در سن ۶۳ سالگی در نوزدهم بهمن ۱۴۰۱ (۸ فوریه ۲۰۲۳)، در شهر آخن آلمان از میان ما رفت و خاکستر پیکرش را دو هفته بعد در دوم اسفند (۲۱ فوریه)، در (Westfriedhof)، گورستانی در شهر آخن، در کنار دختران نازنینشان؛ آیدا و آناهیتا، به خاک سپردند.
محمود معمارنژاد، خبر درگذشت همسرش ایراندخت رضازاده از خانوادههای خاوران را در روز ۲۱ فوریه در فیس بوک اینگونه اعلام کرد: «تنها تر از هر کسی که می شناسم، تو بودی که همواره سلول زندانِ جبری خود را با لبخندی بر لبانت، به دنیایی پر از مهربانی برایم بنا کردی. همسرم ایرن رضازاده، به دخترانش، آناهیتا و آیدا پیوست.
او در سحرگاهِ چهارشنبه هشتم فوریه، چشم بر این جهانِ خاکی بست و روز سه شنبه، بیست و یکم فوریه خاکستر پیکرش، پس از دو هفته، در کنار دخترانِش جای گرفت. مدتهاست که زنان و مردانِ وطنم، علیه “رژیمِ جنایت و جنون”، به پا خاستهاند و به علت حضورم در برنامههای جنبش زن، زندگی، آزادی، تدارک دیده شده در شهرمان آخن، نمیتوانستم به خواب رفتن همیشگیِ ایرن، همسرعزیزم را به اطلاع هموطنان و همزبانانم برسانم. باید صبوری میکردم تا این برنامهها، به اتمام رسند.
نمی دانم که رنجم را چگونه بیان کنم!؟ آری! زخمی بسیار عمیق بر جانم نشسته است و چهرهی مهربانشان، هیچگاه از نظرم محو نمیشوند. بویِ تن آنها در رگانم جاری شده است و تمامیِ خانهی تنهائیام را با خاطراتِ آنها پر کرده است. با سایه هایشان، سخن میگویم و در آنها گم میشوم. به زیستنِ بعد از مرگ، باور ندارم. اما خیال من با آنها، هم چون پرندهای که آشیانهاش را گم کرده است، در پرواز است. در تاریکیِ شب، شما سه نفر را میشنوم و در روشنائیِ روز، صورتهایِ پر از لبخندِ امید بخشتان را در زندگیم میبینم.
ایرن فداکارم،
دختران بابا، آیدا و آناهیتا!
راهی برایم نمانده است، جز اینکه زندگیم را همچون شمعی کمفروغ ادامه دهم.
ایرن، همراه همیشگیام!
چرا در آن صبحگاهِ چهارشنبهی شوم، آن لبخندِ زیبایِ پر ازعاطفه و بی ادعایِ تو خاموش شد؟
چه در تو میگذشت، که توانستی چند روز قبل از این واقعه از بستر مرگ، برخیزی و نشسته با دیدن من با خوشحالی به آلمانی به پرستاران بگویی همسرم و عشقم آمد و به من بگوئی:
«می دانم که تنهائی، پس آخرین پیام مرا به گوش بگیر و از تنهائی گذر کن.».
و چه اندازه با مرگ جنگیدی، تا آخرین پیامت را به من دهی؟
و من چه نادان بودم که احساس کردم، تو بر مرگ، پیروز گشتهای!
و ساعتی دیگر به خواب عمیق رفتی.
ایرنِ مهربانم! یارِ همیشگیِ من!
از من خواسته بودی که در سکوت و تنهائی و بدون نظارهگری، تو را به دست خاک بسپارم و من این آخرین پیامِ تو را بجا آوردم. چرا که تو هیچگاه نمیتوانستی غمِ همنوع خود را ببینی. اما همسر مهربانم، بگذار من نیز آخرین پیامم را که به تو نخواهد رسید، بگویم: ای زن، مادرِ زمین ای کشتزارِ جوانههایِ صداقت، پاکی و عطوفت و مهر، این صبوری را از کجا آموختی؟ کاش می فهمیدم! کاش!».
ایراندخت رضازاده از خانوادههای دادخواه خاوران و خواهر داریوش رضازاده از فعالان سیاسی چپ است که در سال ۶۰ در اوین تیرباران شد. در تیرماه سال ۱۳۶۰ ماموران سپاه پاسداران به محل چاپ نشریه پیکار یورش بردند و داریوش رضازاده و یاراناش را دستگیر و آنها را پس از چند روز در ۳۱ تیرماه ۱۳۶۰ در زندان اوین اعدام کردند. در سایت بنیاد برومند آمده است: «داریوش رضازاده در سال ١٣٣۶ در تبریز متولد شد. پدرش مغازه عکاسی داشت و زمانی هوادار حزب توده بود. فضای حاکم بر خانواده او غیرمذهبی و ضد حکومت شاه بود؛ مثلاً پدرش هرگز حاضر نشده بود پرچم تاج و شیر و خورشید را در مغازهاش نصب کند. بعد از انقلاب ١٣۵٧ هم فضای ضد جمهوری اسلامی در خانه حاکم شد. داریوش رضازاده فعالیت سیاسی را از زمان دانشجویی در دانشگاه تبریز آغاز کرد و لیسانس خود را در رشته طراحی صنعتی در تبریز گرفت. داریوش رضازاده ضمن تحصیل به سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر پیوست و پس از پایان تحصیلات به تهران رفت و در بخش انتشارات این سازمان فعالیت میکرد. در تیر ماه ١٣۶٠ پاسداران به خانهای که آقای رضازاده و چند نفر دیگر که کار چاپ نشریه پیکار را انجام میدادند، حمله و همگی آنها را دستگیر کردند و به زندان اوین بردند. از زمان دستگیری تا اعدام وی و دوستانش چند روز بیشتر طول نکشید. دستگیری او را به خانواده اطلاع ندادند. خبر اعدام او و ۱۴ نفر دیگر در روز نامه کیهان شماره ١١٣۴٠ به تاریخ چهارشنبه ٣١ تیر ماه ١٣۶٠ به چاپ رسید.».
منصوره بهکیش خاطراتی را به نقل از خانوادهها و محمود معمارنژاد میگوید: «داریوش رضازاده و ۱۴ نفر دیگر از اعدام شدگان سازمان پیکار جزو اولین سری زندانیان سیاسی اعدام شده چپ بودند که ماموران سرکوبگر رژیم اسلامی ایران آنها را مخفیانه در گورهای فردی خاوران به خاک سپردند. یکی از خانوادههای اعدام شدگان گفته بود که ما را به پزشکی قانونی صدا زدند و پیکرهای خونین آنها را بر روی هم به ما نشان دادند تا عزیزانمان را شناسایی کنیم و هیچگاه آن صحنهی دلخراش از جلوی چشمان من نمیرود. ماموران حکومت بارها به مراسم خانوادهها در خاوارن حمله کردند و یک بار در مراسمی پس از سال ۶۷ به ماشینهای پارک شده در خاوران وحشیانه حمله کردند و سقف و شیشهی ماشین آقای رضا رضازاده (پدر داریوش) را شکستند و ایشان را زخمی کردند که با مشکلات بسیار توانستند وی را به بیمارستان برسانند. ایراندخت رضازاده در سال ۵۹ به دلیل هواداری از سازمان پیکار دستگیر شد و کمتر از یک سال در زندان بود. خواهرش نیز در سال ۶۰ دستگیر شد و مدت ۸ سال زندانی بود و در سال ۶۸ از زندان آزاد شد. محمود معمارنژاد نیز در رابطه با سازمان فدایی در ۱۴ شهریور ۵۹ در رشت دستگیر شد و حوادث بیشماری برایش پیش آمد و سپس او را به تهران، ابتدا به زندان قصر و بعد به زندان قزل قلعه منتقل کردند و دوباره به رشت باز گرداندند و در سال ۶۲ آزاد شد. ایراندخت رضازاده و محمود معمارنژاد در سال ۱۳۶۳ (۱۹۸۴) ازدواج کردند. آیدا دختر بزرگشان در سال ۱۹۸۶ و آناهیتا در سال ۱۹۹۰ به دنیا آمدند. آناهیتا بیست روزه و آیدا دو ساله بودند که مجبور شدند برای در امان ماندن از شر تهدیدهای حکومت، از ایران فرار کنند و ابتدا به ترکیه و سپس به آخن آلمان رفتند و در آنجا پناهنده شدند. دوران خوشی آنها طولی نکشید که نشانههای اماس در ایراندخت نمایان شد و آرام آرام وضعیتشان بدتر شد تا اینکه در سالهای آخر بر روی ویلچیر زندگی میکردند. با تمام این مشکلات، این خانوادهی مبارز در خارج از کشور نیز در عرصههای اجتماعی فعال بودند. متأسفانه بعدتر در مرداد ۱۳۹۰ دختر کوچکشان آناهیتا در سن ۲۱ سالگی دچار سکته مغزی شد و چهسان تلخ زندگی را بدرود گفت و رفت. دختر بزرگشان آیدا نیز که بسیار با هوش و پر تلاش بود و توانست دکترای روانشناسی بالینی خود را با موفقیتهای بسیار بگیرد و تازه داشتند شیرینی بالندگی و موفقیتهای او را مزه مزه میکردند که دچار بیماری سرطان شد و پس از چند سال مقاومت بینظیر خودش و تلاشهای بسیار خانواده، متأسفانه در هفتم دی ۱۳۹۷ از میان ما رفت.».
ما سه سال پیش در ۲۸ دی ۱۳۹۷ برای آیدا و مادر و پدرش نوشتیم: «در غم جانکاه آیدا، با خانواده زخم خورده و دادخواه رضازاده و معمارنژاد شریکیم! با تأسف و اندوه فراوان باخبر شدیم که آیدا، دختر ایراندخت رضازاده و محمود معمارنژاد، از خانوادههای خاوران، دیروز بعداز ظهر از میان ما رفت. او پس از ابتلا به بیماری سرطان، یک دوره سخت و نفسگیر را به همراه خانوادهاش سپری کرد و در این مدت پدرش و یارش احسان، لحظه به لحظه در کنارش بودند و هر چه از دستشان برآمد، برای بهبودی او انجام دادند. آیدا نیز با روحیهای بسیار قوی و با عشقی سرشار از شور زندگی در برابر این بیماری بنیان کن ایستاد و مقاومت کرد، ولی دردا و دریغا که قدرت آن دیو، بسی بیشتر از توان دختر نازنین ما بود و بالاخره او را از پای انداخت.».۱
حال نیز ایراندخت رضازاده، این زن مقاوم و صبور و مادر این دختران نازنین اینسان تلخ و زودهنگام از میان ما رفت و نمیدانیم محمود معمارنژاد چگونه این همه غم را به تنهایی تحمل میکند، ولی با توجه به تواناییهای بسیاری که از او در راه عشق به انسانها برای ساختن دنیایی بهتر سراغ داریم، امیدواریم همچنان مقاوم و استوار بماند و از تجربیات گرانقدر خود و همسرش در جنبش چپ و دادخواهی بگوید و بنویسد و راه را ادامه دهد.
ما مادران پارک لاله ایران، به عنوان صدایی از جنبش دادخواهی مردم ایران، این غم جانکاه و نفسگیر را به خانواده رضازاده و محمود معمارنژاد مقاوم و دادخواه و مادران و خانوادههای خاوران تسلیت میگوییم و از صمیم قلب با آنها همراه و همدردیم و آرزوی سلامتی، پایداری و استقامت بیشتر برایشان داریم.
یاد آن ره پویان عشق به انسانیت و آزادگی و برابری؛ داریوش، آناهیتا، آیدا و ایراندخت زنده و ماندگار باد.
زن، زندگی، آزادی
مادران پارک لاله ایران
پنجم اسفند ۱۴۰۱ / ۲۴ فوریه ۲۰۲۳
منتشر شده در سایت مادران پارک لاله ایران