به مادر محسن شکاری که دستان سفاک ضحاک سیب و سنبل از سفرهی هفتسیناش چید. ما نیز چون تو نوروز نداریم. شادیمان بهتی شد در آخرین نگاه سرو ستبرت پای چوبهی دار.
با هر سحرگاه، سرود سرخ فرزندت را، که در پی آزادی، درِ خانه را پشت سر بست و دیگر بازنگشت، زمزمه میکنیم.
سبزههامان به سوز سینهات سوزان است.
ما دادخواه نیستیم. ما انتقام خونهای ریخته شده و سرهای بردارِ فرزندانمان را در آن سحرگاه موعود از ضحاک زمان میستانیم.
در کنارت ایستادهایم تا سرنگونی بنیان ستم.