جناب آقای قوچانی عزیز

جناب آقای قوچانی عزیز

 

سردبیر محترم هفته نامه شهروند                                                             ۸/۱۲/۸۶

 

سالهاست با قلم شما آشنا و انیسم ، مقالات و کتابهایتان که از بازی با بزرگان شروع بادو گام به پیش ادامه یافت و تا کنون که به سه مکتب و پدر خوانده ها رسیده ، مطالعه کرده ام . شما را همواره مسلمانی آزاد اندیش محقق می دانستم البته مطلب جدیدتان تحت عنوان " تعبیر خـواب امام " کمی مـرا به تـامل وا داشت که چـگونه در همین راستایی گـام بـرداشته ایـد کـه " جام جمیان " و " کیهان سازان " قدم بر می دارند زیرا که ایشان عرصه را مناسب دیده اند و با زدن تهمت های ناروا به دیانت بهائی و پیروانش سعی بر این دارند توجـیهی بر ظلـمی که در حـق بهـائیان ایران می شود ، در برابر جهانیان بیاورند . دوست گرامی ، هنوز نیز باور ندارم شما که خود را پرورده ای قلم آن آزاد مرد شریف ، عمادالدین باقی می دانید چنین مطلبی را نوشته باشید تا آن دستاویزی گردد برای بهائی ستیزان تا بیش از گذشته بتوانند بهانه ای برای ظلم و تعدی خود پیدا کنند . شاید غم نان و تعطیلی نشریه است که مـوجب آن شده شمـا از تـرس آنـکه مبادا به مـانند پـدر همسر گرامیتان – عماد الدین باقی عزیز – از طرف کیهانیان مشمول لطف و انتساب به بهائیان نشوید ، به نگارش چنین مقاله ای دست زده ایـد . البـته هـمگان می دانند ( به خصوص ما و شما ) باقی هیچ ارتباطی با جامعه بهائی ندارد اما شرافت و اعتقادش به اسلام راستین محمدی نگذاشت از ظلمی که به بهائیان می رود ( از قبیل عدم تحصیل در دانشگاه ، نداشتن شغل دولتی ، اخراج از مشاغل و مدارس ، زندان و اعدام شدن و…) چشم پوشی کند و لب فرو بندد . در مطلبتان از عباراتی برای دو پیامبر ایرانی یعنی حضرت باب و حضرت بهاءالله استفاده کرده اید که زیبنده قلم شما نبود و انسان را به یاد برنامه های تلویزیون های ماهواره ای که رضا فاضلی و سیامک ستوده اجرا می کنند ، می اندازد زیرا ایشان نیز مانند شما همان الفاظ زشت و ناروا نسبت به پیامبر گرامی اسلام  استفاده می کنند.

آیا که شما خود را فردی دموکرات و آزاد اندیش می دانید چگونه به خود این حق را می دهید که درباره شخصی که پیروان بسیاری دارد ، فقط به زعم آنکه وی و آیینش را قبول ندارید به استهزاء وبی ادبی سخن برانید ؟ آیا چگونه فردی دیوانه می تواند در اندک زمانی آن همه پیرو پیدا کند که همه آنها حاضر به جانفشانی در راهش باشند ؟( با توجه به جمعیت اندک آن زمان مورخین مختلف تعداد بابیان را از یکصد هزار نفر تا یک میلیون نفر ذکر کرده اند ) اگر این بزگواران شیاد یا دیوانه بودند چگونه این همه علمای اعلام به ایشان ایمان آوردند و بسیاری نیـز در راهـش جـان دادند که جمله آنها می توان از بابیانی نظیر سید یحیی دارابی ( عالم متبحر و مورد اعتماد شاه ) ، حجت زنجانی ، ملا علی سیاح مراغه ای ، میرزا محمد حسین کرمانی ( شاگرد نمونه ملا هادی سبزواری که حتی قرار بود داماد ایشان بشود )و … یا بهائیانی نظیر ابوالفضل گلپایگانی ( استاد و مدرس دانشگاه الازهر ) میرزا مهدی گلپایگانی ، سید عباس علوی ( این فرد با آقای حلبی به تشکیل انجمن حجتیه برای مقابه با بهائیان اقدام کرد ولی پس از گفتگو با بهائیان به حقانیت دیانت بهائی ایمان آورد . ) ، عبدالحمید اشراق خاوری و بسیاری دیگر که می توانید نام آنها را در تاریخ این دو دیانت پیدا کنید البته فقط علما نبودند که به ایشان ایمان آوردند بلکه افرادی مانند خانم طاهره قره العین که به قول بانو آزاده سیمین بهبهانی – که شما در نشریه تان سنگ ایشان را بسیار به سینه می زیند – اولین زن شاعره آزاده در تاریخ ایران بود ، محمد بیک چاپارچی ( شخص علی اللهی که قاصد مقصود شاه بود و برای بردن حضرت باب از اصفهان به تهران ماموریت یافت در طی مسیر به حضرتشان ایمان آورد ) ، میرزا حسن رشدیه  ( بابی معروفی که مبدع تشکیل مدارس نویت در ایران بود ) ، میرزا عبدالله (مبدع ردیف های موسیقی ایران ) ، نعیم سدهی ( شاعر ) و بسیاری افراد دیگر نیز هستند .

جناب قوچانی عزیز ، آنچه در مورد شیخ احمد احسایی و شیخیه ای نوشته اید به بنده بهائی ربطی ندارد زیرا که ایشان مسلمان بوده اند و بحث های فقهی اسلام را شما را بهتر از می دانید(-فقط جهت یادآوری عرض شود که مکتب اخباری در سال ۱۰۳۳قمری توسط ملا محمد همین استرابادی با نوشتن کتاب الفوائدالمدینه بوجود آمد اینان معتقد بودند مردم باید همه مشکلاتشان را از طریق احادیث حل کنند و به اجتهاد اعتقادی نداشتند . اما شیخ احمد احسایی همانطور که خودتان نیز نوشته اید اهل فلسفه بود برای همین ، همه احادیث را قبول نداشت و فقط آنهایی را می پذیرفت که با عقل جور بیاید لذا نمی توان دقیقا" ایشان را اخباری دانست )ولی در جهت اطلاعتان باید عرض شود فقط شیخ احسایی و سید رشتی نبودند که بشارت به ظهور جدید دادند ( متاسفانه شما طوری نوشته اید که حضرت باب و حضرت بهاءالله دنباله رو شیخه بوده اند و " از خمیر مایه و هیزمی که ایشان گرد آورده اند آتش باب و بها روشن شده " ) در اینجا نام بعضی از اشخاصی را که در آن دوره به قرب ظهور جدید بشارت داده اند را جهت آگاهیتان ذکر می کنم .

۱-     دیوید مک گریگور ( ۱۸۴۵-۱۷۷۱ ) کشیش امریکایی که ظهور مجدد مسیح را در سالهای ۱۸۴۳ یا ۴۴ یا ۴۷ می دانست .

۲-     دکتر جوزف ولف ( ۱۸۶۲ – ۱۷۹۵ ) معروف ترین میسیونر مسیحی زمان خود به ظهور ثانوی مسیح را با توه به اخبار دانیال نبی حداکثر در سال ۱۸۴۷ میلادی می دانست .

۳-     آدام هـود برول ( ۱۸۴۹- ۱۷۹۰ ) کشیش انگلیسی در اثر خود به نام A VOICE OF WARNING که در سال ۱۸۳۵ انتشار یافت ظهور مجدد مسیح را ۱۸۴۷ می دانست .

۴-     چارز باک ( ۱۸۱۵-۱۷۸۱ ) نوسنده و کشیش انگلیسی در اثر خود به نام A THEOLOGICAL DICTIONARY   ظهور مجدد مسیح را سال ۱۸۴۴ و آغاز هزاره هفتم می داند .

۵-     ویلیام میلر ( ۱۸۴۹ – ۱۷۸۲ ): که سالها به مطالعه کتب مقدس پرداخته بود پیروانی برای خود پیدا کرده بود ( نهضت میلری یا ظهوری ) معتقد بود ظهور مجدد مسیح بهار ۱۸۴۳ تا بهار ۱۸۴۴ خواهد بود .

۶-     ملا علی اکبر مراغه ای : از علمای برجسته آذربایجان که اهل مراغه را به قرب ظهور موعود بشارات میداد .

۷-     محمد باقر جوهری : ولی حدود ده سال پیش از ظهور در گذشت ولی در کتاب طوفان البکاء خود که در سال ۱۲۵۰ ه – ق تالیف شد ظهور موعود را سال ۱۲۶۰ ذکر می کند .

۸-     صائن هندی : وی از علمای حروفیه و ساکن هند بود که نام حضرت باب را در کتابش اینگونه ذکر می کند"مهدی موجود علی محمد رب " این فرد معاصر حضرت باب بود  .

افراد بسیار دیگری هم هستند که می توانید با مراجعه به تواریخ از نام و عقیده شان در مورد ظهور موعود در آن سالها که حضرت باب و حضرت بهاءالله ظهور کردند آگاه شوید .

مطلب دیگری که به اشتباه نوشته اید ادیان بابی و بهائی را مشابه پیوریتنها و وهابیان دانسته اید متاسفانه اگـر کـمی دقت و امعان نظر داشتید متوجه می شدید که این دو طایفه ای که نام برده اید همه در ظل مسیحیت و اسلام هستند ولی ادیان بابی و بهائی ادیانی مستقل از دین اسلام هستند و پیامبر و کتاب آسمانی مجزای دارند ، حال اگر شما آنها را قبول ندارید دلیلی بر نبود یا عدم حقانیت آنها نیست همانطور که مسیحیان که اسلام را نفی می کنند آن دلیلی بر نبود عدم حقانیت اسلام نمی باشد . پس مقایسه شما از اساس غلط است .

جناب قوچانی عزیز ، فرموده اید بابیه اهل ظاهر بودند و سه کردار اینان بیش از دیگر رفتارها در ترویج این بدعت مـوثر بود اولی را زهـد و تهجـد می نامید اولا آیا به نظر شما پیامبر الهی تمام عمر خود را قبل از بعثت به پارسایی و عبادت مشغول باشد ، اشکالی دارد ؟ یا شاید بر این فرضید که پیامبر الهی باید قبل از بعثت مانند سایر ابنا بشر مشغول به روزمرگی باشد و آن وقت یک دفعه وحی الهی بر وی نازل شود و به مقام پیامبری رسد ؟ بنده بر این نظرم که پیامبران الهی از همان ابتدای تولد آن جوهر الهی در وجودشان به ودیعه گذاشته شده که همین جوهره آنها را از همان ابتدا با سایر انسانها متفاوت نشان می دهد و پس از وحی آن ودیعه الهی به حسب ظاهر نیز نمود پیدا می کند . ثانیاً به نظر حقیر این عادت به "تنهایی" سنت همه پیامبران است شما اگر به تاریخ اسلام بنگرید آمده است که حضرت محمد ( ص ) گاهی رغبت شدیدی به تنهایی و غوغای شهر داشتند به طوری که بسیاری شده بود که ایشان آذوقه کافی برداشته و تـا تمام نمی شد بر نمی گشتند یا گاهی بامدادان از منـزل می رفتند و شامگاهـان به خـانه باز می گشتند در تاریخ آمده است که پیامبر اسلام مدتها پیش از وحی ساعتهای زیادی را در غار حرا سپری می فرمودند . کردار دوم را خرافه گرایی و خرافه پرستی می دانید متاسفانه شدت علاقه و عشقی که مومنین هر پیامبری به ایشان دارند موجب می شود که خرافه در آیین الهی وارد شود و این رسمی است که در بسیاری از ادیان وجود دارد مثلاً می گویند وقتی حضرت محمد (ص ) به دنیا آمدند طاق کسری ترک برداشت یا حضرت مسیح هنگام تولد شـروع به صحبت مـی کند . سومین کـردار را غـلو واغـراق در نقش ائمـه می دانید و در تائید این قسمت به احادیثی نیز اشاره فرموده اید که هر گاه امام غائب ظهور کند کتاب و شریعتی جدید می آورد . شاید این احادیث از منظر شما مورد پذیرش نباشد ولی بسیاری از علمای اعلام آنها را به عنوان احادیثی معتبر پذیرفته اند و در کتاب مرحوم مجلسی نیز این احادیث ذکر شده پس نمیتوان ایرادی بر پیروان حضرت باب وارد کرد زیرا که جعلی صورت نگرفته فقط با نظر شما همخوانی ندارد .

دوست ارجمند و گرامی – امیدوارم از اینکه شما را دوست خود خطاب می کنم نرنجید زیرا سالها از طریق قلمتان با شما مانوس و دمخور بوده ام – شما را همواره فردی محقق می دانستم اما برای نگارش این مطلب از کتبی استفاده کرده اید که هر دو برای رد کردن ادیان بابی و بهائی نگاشته شده اند البته بنده با نقد نویسی مخالف نیستم ولی معتقدم محقق عادل باید برای نگارش مطلب بودن تعصب و جانب داری از گروه یا عقیده ای از نظریات هم مخالف و هم موافق آن موضوع بهره گیرد تا مطلبش دارای ارزش شود . شایسته بود نظری هم به آثار بهائی می فرمودید متاسفانه بهائیان اجازه نشر و پخش کتاب و مقاله ای را در ایران ندارند ولی از طریق اینترنت می توانید به سایت کتابخانه بهائی و بعضی از سایتهای بهائی که کتب و مقالاتی را در زمینه ی شناخت این دین انتشار میدهند مراجعه کنید . بعضی از این سایتها عبارتند از ( فقط باید از فیلتر شکن استفاده فرمائید زیرا این سایتها توسط کسانی که نمی خواهند ایرانیان از حقیقت آگاه شوند فیلتر شده است .

www.saqr.org

www.negah.org

www.noghtenazar.org

و کتابخانه آثار بهائی                                                                                             www.reference.bahai.org

جناب محمد قوچانی گرامی ، می دانم چاپ این مطلب مساوی با تعطیلی نشریه تان خواهد بود لذا چنین درخواستی نمی توانم داشته باشم ولی امیدوارم که با مراجعه به سایت های فوق ، بعد از این در نوشتن مطالبتان آگاهانه تر و منصفانه تر قلم بزنید . همچنان مقالاتتان را با اشتیاق خواهم خواند . شاد باشید 

 

انتهی – نغمه کیانی

Comments are closed.