اتهامات جراید ایران بر بهائیان از دیدگاه جامعه‏شناسی

اتهامات جراید ایران بر بهائیان از دیدگاه جامعه‏شناسی

دکتر نادر سعیدی

گفتار رادیویی مورخ  ۶ مای ۲۰۰۶

گفتار ششم

 

دوستان عزیز، بحث خود را در مورد منطق اعتراضات و اتهاماتی که بر علیه جامعه‏ی بهائی وارد شده و می‏شود، ادامه می‏دهیم.

همانطور که در جلسات گذشته به اطلاع رساندم، یک دسته از اعتراضات بسیار متداول، دیانت بهائی را ساخته‏ی سیاست‏های خارجی و بیگانگان می‏پندارد و در نتیجه آن را عاملی جهت تفرقه میان مسلمان قلمداد کرده، باعث تضعییف و عقب افتادگی ایران و تحکم استعمار می‏شمارد.       

در ارتباط با این تعرضات، مسائل مختلفی را مورد بررسی قرار دادیم و دیدیم که کلیه‏ی این اتهامات در قلمرو خیال اجتماع ایران صورت می‏پذیرد که یک تصویر مجازی خیالی از نوآوری فرهنگی و خلاق این جامعه‏ی نوین، یعنی از آنچه که نسبت به آن ناشکیباست، رسم می‏نماید. در این حالت، نیروهای سنت پرست برای طرد آن جامعه‏ی ساخته شده در قلمرو خیال، بسیج می‏شوند و بدون توجه به واقعیت آن نهضت و آن نوآوری فرهنگی، اتهاماتی به آن می‏بندند و کاری می‏کنند که مردم هرگز در صدد تحقیق درباره‏ی آن نوین‏سازی فرهنگی نشوند و غایتاً این سنت‏پرستی تداوم پیدا کند.

اما این مسئله صرفاً دامن‏گیر جامعه‏ی بهائی نیست. همواره در طول تاریخ ادیان، این مسئله به شکل‏های مختلفه تحقق یافته است. به عنوان مثال اگر شما بخواهید این منطقی را که توسط کسانی که ظاهراً تحلیل تاریخی می‏کنند، به ظهور حضرت مسیح اطلاق کنید، باید مدعی شوید که حضرت مسیح پیامبر الهی نبوده است و ایشان ساخته‏ی استعمار امپراطوری روم بوده است!

ببینید، تا چه اندازه می‏توان حقایق را پنهان نمود و موضوع را سفسطه کرد و با کاربرد جملات توطئه آمیز حقیقت را کاملاً منسوخ ساخت. مثلاً اگر بخواهیم این قضاوتی را که در مورد آئین بهائی بیان کرده‏اند، با وقایع و زمان ظهور حضرت مسیح تطابق دهیم، باید در نظر بگیریم که در آن دوران، رومی‏ها اراضی مقدسه را اشغال کرده و یهودیان را تحت استعمار خویش قرار داده بودند. یهودیان با این استعمار مخالف بودند. حال فرض کنیم، استعمار امپراطوری رومی – تنها جهت تفرقه میان یهودیان _ تصمیم می‏گیرد که شخصی به نام مسیح را علم کند و به وجود آورد و او را به گونه‏ای بفریبد، که او ادعای پیامبری و ظهور کند و نتیجتاً دیانت یهود را نسخ نموده، صحبت از تسامح و عشق و محبت کرده و با آوردن فرهنگی که تأکید به صلح می‏کند و مقابله‏ی به مثل را رد می‏کند، رومی‏ها بتوانند، استعمار خود را حفظ کنند و یهودیان در نتیجه‏ی این تفرقه در قهقرا باقی مانده، استعمار پیروز شود!  

دوستان عزیز، می‏بینید که این گونه منطق، در حقیقت نه تنها نفی هر گونه واقعیت تاریخی و خرَد است، بلکه در تناقض مطلق با کتب مقدسه‏ی آسمانی است و مخالفت با قرآن کریم دارد.

همین مسئله – چنانچه بعداً بیشتر به آن خواهم پرداخت – در مورد تشییع صدق می‏کند. بسیاری از نویسندگان غیر شیعه نظر به خصومت و دشمنی با شیعه، برای آن که تشییع را رد و طرد کرده، جنبه‏ی خلاق آن را پنهان و انکار کنند، این موضوع را رواج داده‏اند که شیعه ساخته‏ی دست یهودیان است. یهودیان برای آن که اختلاف در میان مسلمانان اندازند و اسلام را از درون تباه کنند، شیعه گری را به وجود آوردند که با ایجاد تشییع و انقسام و انشقاق در میان مسلمانان باعث تضعیف اسلام شده، آن را از درون متلاشی کنند.

این مطلب مکرراً توسط برخی از دشمنان شیعه به عنوان یک واقعیت تاریخی بیان شده. بسیاری از اینها نوشته‏اند که تشییع مخلوق عبدالله صبا بوده است. او یهودی یمنی بود که تظاهر به اسلام می‏کرد. چنین ادعا شده است که: یهودیان چون دانستند که نمی‏توانند با اسلام مبارزه کنند، در صدد برآمدند، آن را از درون متلاشی نمایند. بنابراین، این شخص مسئله‏ی امامت حضرت علی علیه السلام و مسائل دیگری را مطرح کرد و موضوع شورش علیه عثمان را به وجود آورد و در نتیجه منجر به تفرّق و انقسام اسلام شد.

البته ما می‏دانیم که این کلمات، افتراءو تهمت و دروغ بافی است. اما مطلب اصلی این است که همان سنت و همان منطقی که برای نفی اولیای الهی، برای نفی پیامبران و هیاکل مقدسه در هر دوره از تاریخ به کار برده شده است، اینک نیز در مورد آئین بدیع خداوند، یعنی ظهور حضرت بهاءالله مطرح می‏شود، در آن اختلاف و تفاوتی نیست.

انسان هوشمند باید به تاریخ نظر افکند تا دریابد که هر وقت پیامبری ظاهر شد و هر وقت یک نوآوری فرهنگی تحقق یافت، آنانی که پشتیبان و حامی سنت‏های عتیقه هستند، چه واکنش‏هایی نسبت به نوآوری فرهنگی و به ظهور پیامبر جدید نشان داده‏اند، و بتواند از این واقعیت تاریخی درس عبرت گیرد، و در نتیجه فریب کسانی را که مانع پیشرفت و ترقی و تحقیق مستقلانه‏ی افراد و رشد فکری و روحانی همنوعان خود می‏شوند، نخورد.

دوستان عزیز، در اینجا باید به این نکته اشاره کنم، که انسان بسیار آسان می‏تواند نشریات توطئه آمیز بپروراند و بپراکند. در فرهنگ ایران متأسفانه یکی از عواملی که باید گفت، رسوخ بسیار داشته است، نظریات توطئه آمیز بوده است و البته مردم هوشمند ایران هرچه بیشتر متوجه‏ی این مسئله و انگیزه‏های آن شوند، از تأثیرات ناخوشایند آن در امان خواهند ماند.  اگرچه عوامل خارجی هم در تعیین اتفاقاتی که در ایران رخ می‏دهد، اثر داشته است، ولی این گونه نیست که همه‏ی حوادث و هرچه که اتفاق می‏افتد، صرفاً و صرفاً با دخالت عوامل خارجی صورت می‏گیرد.

دوستان عزیز، ملاحظه فرمایید، در ارتباط با این مسئله، اگر کسی بخواهد با یک فرهنگ توطئه پیش رود، هرچیزی را می‏شود توطئه نامید- هرچیزی را.

مثال دیگر جهت روشن ساختن مسئله: می‏بینیم که میان سنی‏ها و شیعیان در حال حاضر در برخی از نقاط دینا متأسفانه اختلاف است. اگر کسی بخواهد توطئه چینی کند، می‏تواند خیلی ساده به فلسفه بافی مشغول شود و بیان کند که این گروه یا آن گروه توسط این دولت خارجی یا آن دولت خارجی مورد حمایت قرار می‏گیرد، یا فرضاً نمی‏گیرد و بر این اساس به یکی  از آن دو گروه تهمت زده، آن را نفی کند.

واضح است که ما باید در عین حال عامل خارجی را هم – هرگاه مدخلیت داشته باشد – در ارتباط با وقایعی که در کشور مقدس ایران گذشته است،  مورد بررسی قرار دهیم. اما در عین حال باید متوجه‏ی این نکته نیز بود که نباید هر اتفاقی را به عامل خارجی نسبت داده، تبیین و یا تحریف کنیم. در ارتباط با آئین بهائی، اگر این آئین برای جلوگیری از پیشرفت ایران ساخته‏ی سیاست‏های خارجی بود، می‏بایست الزاماً اصولی را مطرح می‏کرد که مخالف تکامل جامعه باشد، ولی وقتی این آئین را در مد نظر می‏گیریم، درمی‏یابیم که عکس این مطلب صدق می‏کند.

این موضوع را از دیدگاه دیگر توجیه کنیم، بررسی کنیم که چه عواملی باعث می‏شود، جامعه‏ای از نظر اقتصادی و فرهنگی پیشرفت نکند. عوامل زیر را می‏توان مخالف پیشرفت و سبب عقب افتادگی یک جامعه‏ به شمار آورد:

۱- نبودن دمکراسی است

۲- خصومت با زن – یعنی نیمی از جمعیت – و خارج کردنش از صحنه‏ی زندگی اقتصادی و اجتماعی

۳- ایجاد تفرقه میان گروه‏های مختلف مذهبی

۴- تبعیض و یا ترجیح نابحق گروه‏های مختلف، برده داری

۴- ناشکیبایی فکری و عقیدتی و از میان بردن آزادی سخن و عقیده و در نتیجه ازاله‏ی اتکاء به خرَد و پیشرفت علم و صنعت وغیره.

یعنی هرگاه بخواهید از پیشرفت و ترقی هر جامعه‏ای ممانعت به عمل آورید، باید این مسائل را در آن جامعه به وجود آورید و تأکید کنید که دمکراسی چیز بدی است، زنها باید در اسارت نگه داشته شوند، از برده داری دفاع کنید، از ایجاد نفرت میان گروه‏های مختلف مذهبی در داخل جامعه دریغ نورزید و مسائل نظیر این.

حال نظری به آئین حضرت بهاءالله می‏افکنیم. این آئین درست عکس این مسائل را نشان می‏دهد، می‏گوید که هر جامعه‏ای باید مبنی بر دمکراسی باشد. حضرت بهاءالله تساوی حقوق زن و مرد را یکی از قوانین اجتماعی قرار داده‏اند. از لزوم یک تجددی که مبنی بر تجدد مادی و معنوی هر دو است، سخن گفته‏اند. تطابق دین و علم و عقل را ضروری دانسته‏اند. حضرت بهاءالله اولین پیغمبری بودند که بردگی را حرام اعلام فرمودند و مسئله‏ی نجاست با گروه‏های مختلفه و اقوام گوناگون را نفی فرمودند. حضرت بهاءالله فرمودند که همه‏ی پیامبران انعکاس یک حقیقت واحدند، همه مظاهر اسماء و صفات الهی هستند، همه‏ی انسان‏ها مقدسند، نفرت و خصومت مذهبی را منع فرمودند. گروه‏های دینی و مذاهب مختلف باید با هم متحد شوند، باید با هم معاشرت کنند، باید با هم آشتی داشته باشند و در نتیجه در راه خدمت و صنعت و علم بکوشند. حضرت بهاءالله توجه ایرانیان، توجه همه‏ی عالم را به مسائلی معطوف کردند که اهمیت دارد، نه مسائل فرعی که نمی‏تواند پاسخگوی مشکلات جامعه باشد. آئین بهائی می‏خواهد که مردم به جای بیکاری به اشتغال دست بزنند، این آئین از علم و صنعت دفاع می‏کند و از لزوم و کاربرد خرَد در جامعه سخن می‏گوید و آئین بهائی علاوه بر این مسائل از ساختار بین المللی سخن می‏گویدکه باید هرج و مرج بین المللی از میان برود و نهاد دمکراتیک نه تنها در سطح کشورها، بلکه باید در سطح جهانی نیز محقق شود.

بنابراین به جای هرج و مرج بین المللی که به زورمندان اجازه دهد استعمار و استثمار کنند، باید مردم دنیا از طریق مشارکت دمکراتیک در مورد نهاد‏های بین المللی تصمیم گیری کنند، و بدین ترتیب امکان و زمینه و مبنای استعمار را از میان ببرند. حضرت بهاءالله تأکید فرمودند که دمکراسی سیاسی نباید فقط در این کشور و یا در آن کشور باشد، بلکه هر جامعه‏ای خودش باید دمکراسی سیاسی داشته باشد، خودشان باید در مورد مسائل زندگیشان تصمیم بگیرند.

اینها همه نفی مطلق  استعمار است. استعمار یعنی این که یک کشور بتواند دموکراسی داشته باشد، ولی هیچ جای دیگر حق دمکراسی وجود نداشته باشد، و تصمیم‏گیری در مورد آنها توسط خارجیان انجام شود. (استاد آیا این تعریف درباره‏ی استعمار جامع است؟)

حضرت بهاءالله اولین ایرانی بودند که اصل دمکراسی سیاسی را مطرح کردند. این یک حقیقت و واقعیت مطلق تاریخی است و اگر دوستان عزیز این را نمی‏دانند، به خاطر این است که امکان این که با تاریخ راستین آئین بهائی آشنا شوند، نداشته‏اند. تبلیغات سوء و نبودن آزادی سخن و عقیده درمورد بهائیان، این امکانات را حذف کرده است.

بنابراین وقتی شما به آئین بهائی نظری می‏افکنید، درمی‏یابید که پیامی که حضرت بهاءالله برای بشریت به ارمغان آورده است، صرفاً و صرفاً در نفی هرگونه استعمار و استثمار است و صرفاً و صرفاً به پیشرفت و اعتلا و ترقی و تکامل ایران عزیز می‏انجامد.

این نوگرایی و خلاقیت فکری در مقابل آن اندیشه‏ی سنت پرستی قرار می‏گیرد که مفهومش از عدالت و پیشرفت تنجیس و تکفیر دیگران است، اندیشه‏ای که آن دسته از سنت‏هایی را که باعث عدم ترقی ایران شده، تا ابد حفظ و تکرار می‏کند و پاس می‏دارد.

دوستان عزیز، ملاحظه می‏فرمایید که هرگونه بحثی در مورد این مسائل در حقیقت وارونه است، یعنی آنچه مترقی بوده، سعی می‏شود به عنوان عاملی که ارتجاعی است، واژگون جلوه گردد و هر عاملی که باعث حرکت قهقرایی و سنت پرستی در ایران بوده است به عنوان عاملی مترقی و متضمن آزادی و عدالت در ذهن مردم جایگزین می‏شود.

 

قسمت دوم از سخنرانی ششم

دوستان عزیز، همچنان که در قسمت اول به اطلاعتان رساندم، بررسی دقیق تاریخ ایران به ما نشان می‏دهد که کسانی که قدرت خود را بر منافعی بنا کرده‏اند، که از طریق سنت‏های قدیم حفظ می‏شود، البته با پیدایش یک نو‏آوری فکری و فرهنگی و روحانی، منافع خود را در خطر دیده، قوایشان را جهت ظلم و ستم وآزار و ایذای این نوآوری فرهنگی بسیج می‏کنند و حتی قدمی فراتر گذاشته، این ظلم و ستم و حرکات غیر انسانی را فضیلت شمرده و به عنوان کاری مقدسی جلوه می‏دهند و برای توجیه اخلاقی این ناشکیبایی و ظلم و ستم، دست به افترا و دروغ می‏زنند.

ملاحظه فرمایید، دوستان عزیز، این نکته‏ بسیار جالب است که اکنون در سرتاسر دنیا مردم به یک هوشیاری جدیدی نایل می‏شوند، هوشیاری جدیدی که بر اساس آن، هر جامعه‏ای خودش را مورد ارزیابی قرار می‏دهد. یعنی جامعه بررسی می‏کند که تاریخش را چگونه نوشته است، نسبت به اقلیت‏های مذهبی، قومی نژادی، نسبت به زنان و غیره چگونه رفتار کرده است، چه پیش‏داوری‏های منفی نسبت به گروه‏های دیگر داشته است. بررسی می‏کند که چه ظلم‏هایی در طی تاریخش به اقلیت‏ها کرده است. به خاطر ایجاد اصل حقوق بشر، به خاطر ایجاد مفهوم انسانیت در اندیشه‏ی مردم این جوامع، حد اقل سعی می‏شود، که در داخل جوامع تحلیفات تاریخ را عوض کنند. تاریخ را نه صرفاً از نقطه نظر زورمندان و زرسالاران بنویسند، تاریخی که همواره کسی را که مورد ظلم قرار گرفته‏ و قربانی شده، مسئول همه‏ی جنایات می‏شمارد، تاریخی که همه چیز را وارونه جلوه می‏دهد، تا عمل ستمکاران را فضیلت و عدالت بشمارد.

به عنوان مثال در کشور امریکا در حال حاضر وقتی می‏خواهند بررسی کنند که به چه نوعی با سیاهان در طول تاریخ امریکا رفتار شده یا نوع رفتاری راکه تاریخ نسبت به سرخپوستان و یا زنان   نشان می‏دهد، مورد تحقیق قرار دهند، البته تعصبات گذشته را  مبنی بر این که سیاهان ذاتاً کهترند و فاقد خردند و برای بردگی سفیدان خلق شده‏اند، تکرار نمی‏کنند. نمی‏گویند که عقل زن کمتر از مرد است و یا ادعا نمی‏کنند که عقلانیت و خرَد در او صدق نمی‏کند و بنابراین باید از حقوق مختلف ممنوع شود و یا این که مثلاً سرخپوستان فاقد تمدن هستند و بنابراین هر ظلمی که به آنها شده، به حق بوده است.

جامعه‏ی امریکا، حد اقل هوشمندان امریکا که اندیشه‏ی آزادی، حقوق بشر و انسانیت را می‏پرورانند، تاریخ و برداشت‏های که از اقلیت‏های مظلوم در داخل جامعه‏ی خود دارند، مورد تجزیه و تحلیل مجدد قرار می‏دهند. در نتیجه اگر کسی در جوامع پیشرفته‏ی دنیا نسبت به اقلیت‏های مذهبی و نژادی و غیره تهمت بزند و قضاوت‏ها نادرست کند و آنها را مورد حمله قرار دهد، توسط هوشمندان این جوامع مؤاخذه می‏شود و به عنوان موجودی که ناشکیباست و از کاروان تمدن عقب است و ظلم می‏کند و یا حتی ظلم را توصیه می‏کند، محکوم می‏شود. قانون از چنین مسائلی پشتیبانی نمی‏کند.

دوستان عزیز، قانون عوض شده برای این که از حقوق اقلیت‏ها دفاع کند و مانع از آن شود که کسی به خاطر عقیده‏ی مذهبی‏اش، به خاطر رنگ پوستش و امثالهم مورد ظلم قرار گیرد. با این که هنوز هم تعصباتی در این جوامع وجود دارد، اما حد اقل قانون و سران فرهنگی و سیاسی سعی می‏کنند که تا آنجا که می‏شود، این جامعه در جهت عکس خودش حرکت کند.

فرهنگ فرهیخته‏ی ایران، کورش کبیر را هزاران سال قبل به ارمغان آورد، یعنی کسی که اقلیت‏ها را نجات داد و مردمی که دچار ظلم و ستم و بردگی بودند، آزاد ساخت. اکنون همانطور که اکثریت قریب به اتفاق مردم هوشمند ایران می‏دانند و آگاه شده‏اند، وقت آن است که نسبت به اقلیت‏های مظلوم، چه زردشتی، چه مسیحی، چه بهائی و چه دیگر اقلیت‏ها، به شکل دیگری نگاه کنند و باید به جای این که تبعیض را یک امر اخلاقی به حساب بیاورند و به آن افتخار کرده، قوانین خودشان را بر آن اساس توجیه کنند، فرهنگ و قانون و افکار و اعمال خودشان را در جهت حقوق بشر تغییر بدهند و به برادران و خواهرانشان – صرفنظر از دیانتشان – به یک چشم نگاه کنند. همه یک حق مساوی داشته باشند. این که کسی دانشگاه برود یا نرود، نباید  کوچکترین ارتباط به اعتقادات مذهبی یک فرد داشته باشد و یا هر مسئله‏ی دیگر در ارتباط با هر حق دیگری.

دوستان عزیزم، در پایان این قسمت از بحث باید این مطلب را خاطر نشان کنم که نشانه‏ی بلوغ اخلاقی، نشانه‏ی بلوغ فکری، نشانه‏ی ایمان به خدا، نشانه‏ی ایمان به تقدس اصول اخلاقی این است که انسان بتواند از تنگنای حیطه‏ی گروهی یا شخصی خودش فراتر برود و بتواند حقوق دیگران را هم مساوی با حقوق خودش بشناسد. این مطلبی است که در  طول همه‏ی ادیان تحت عنوان: «آنچه بر خود نمی‏پسندی بر دیگری مپسند»، مؤکداً ذکر شده است.

یک کودک وقتی هنوز در ایام طفولیت است، بسیار خودخواهانه رفتار می‏کند، همه چیز را برای خودش می‏خواهد و این حکمت که: «آنچه بر خود نمی‏پسندی، بر دیگران مپسند»، در ذهنیتش رسوخ ندارد. رشد اخلاقی و عقلانی که یک انسان را به مقام انسانیت می‏رساند، مستلزم این است که انسان بفهمد که همه‏ی افراد بشر دارای حقوق مساوی هستند و در نتیجه برای همه‏ی گروه‏ها حق مساوی قایل باشد.

به عنوان مثال، دنیای اسلام از این که غربیان به اسلام توهین کنند، بسیار ناخشنود بوده و می‏شود و البته توهین به هر پیامبری عملی ضد اخلاقی است. هر پیامبری در حقیقت – به گفته‏ی یک نویسنده‏ای – پدر آن گروه به حساب می‏آید، بنابراین توهین به هر پیامبری مثل آن است که به پدر انسانی توهین شود. البته این مسئله موضوع آزادی  فکر و سخن نیست، بلکه موضع اخلاق است، انسان‏ها باید متخلق باشند و به یکدیگر توهین نکنند.

اما دوستان عزیز، در عین حال که این موضوع باید مورد تأکید قرار گیرد و تعهد اخلاقی همگان در هر جای دنیا در رابطه با احترام به عقاید و مذاهب دیگران منجمله به مذهب مقدس اسلام، منجمله به فرقه‏ی مقدسه‏ی تشییع حفظ شود، چگونه است که برخی از ایرانیان در ارتباط با آئین بهائی در طول تاریخ، به خود اجازه داده‏اندکه همواره بر پیامبر بهائی اینقدر توهین و جسارت کنند و این همه افترا ببندند. کودکان بهائی وقتی به مدرسه می‏رفتند، مرتب مورد تعرض و بی‏احترامی از طرف حتی معلمشان قرار می‏گرفتند. وقتی جامعه‏ی ما به شکل‏های گوناگون در رسانه‏های مختلف، در روزنامه‏اش در کتاب‏هایش، در صحبت‏هایش، در مجامع علمی و غیره به خود اجازه می‏دهد، با زبان فاقد از ادب و با دشنام نسبت به مقدسات دیانت بهائی اهانت کند، در واقع همان عملی را تکرار می‏کند که دشمنان اسلام در کمال وقاحت نسبت به پیامبر اسلام انجام دادند.             

خوشبختانه در این چند دهه‏ی اخیر آنچه که در میان مردم ایران مشاهده می‏شود، این است که اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران در حال حاضر معتقد به اصل برابری حقوق همه‏ی افراد بشر هستند، همه‏ی شهروندان را یکی می‏دانند و معتقد به شکیبایی مذهبی، معتقد به حقوق مساوی همه‏ی برادران و خواهران شهروند خودشانند. این تجلی و بازگشت اندیشه‏ای است که کورش کبیر در ایران عزیز جلوه گر ساخت و به همین علت است که تنگ نظران معدودی که علیرغم خواسته‏ی ملت ایران سعی می‏کنند با کاربرد مذهب و اعتقاد مذهبی بین گروه‏های مختلف ایجاد نفرت  کنند، عامل اصلی و حقیقی عقب ماندگی ایران و ایرانیان و مانع پیشرفت و تکامل این جامعه هستند. این اشخاص مانع می‏شوند از این که گروه‏ها به هم بپیوندند و بیکدیگر کمک کنند. از ایجاد شرایطی که حقوق همه را مساوی می‏کند و از مشارکت مردم ایران در راه تکامل و اعتلاء ممانعت به عمل می‏آورند. بدین ترتیب است که مسئله‏ی تعبیر و تفسیر مذاهب گوناگون باید همواره در متن احترام مقابل صورت بگیرد.

مسئله  این جاست که هرکس – صرفنظر از دین و مذهبش –  باید به مذهب و اعتقاد و انتخاب دیگران احترام بگذارد و اعتقاد مذهبی را مبنایی جهت دشنام، نفرت و تبعیض حقوقی نشمارد.

به امید پیوند دل‏ها و قلب‏ها!     

Comments are closed.