اتهامات جراید ایران بر بهائیان از دیدگاه جامعهشناسی
دکتر نادر سعیدی
گفتار رادیویی مورخ ۶ مای ۲۰۰۶
گفتار ششم
دوستان عزیز، بحث خود را در مورد منطق اعتراضات و اتهاماتی که بر علیه جامعهی بهائی وارد شده و میشود، ادامه میدهیم.
همانطور که در جلسات گذشته به اطلاع رساندم، یک دسته از اعتراضات بسیار متداول، دیانت بهائی را ساختهی سیاستهای خارجی و بیگانگان میپندارد و در نتیجه آن را عاملی جهت تفرقه میان مسلمان قلمداد کرده، باعث تضعییف و عقب افتادگی ایران و تحکم استعمار میشمارد.
در ارتباط با این تعرضات، مسائل مختلفی را مورد بررسی قرار دادیم و دیدیم که کلیهی این اتهامات در قلمرو خیال اجتماع ایران صورت میپذیرد که یک تصویر مجازی خیالی از نوآوری فرهنگی و خلاق این جامعهی نوین، یعنی از آنچه که نسبت به آن ناشکیباست، رسم مینماید. در این حالت، نیروهای سنت پرست برای طرد آن جامعهی ساخته شده در قلمرو خیال، بسیج میشوند و بدون توجه به واقعیت آن نهضت و آن نوآوری فرهنگی، اتهاماتی به آن میبندند و کاری میکنند که مردم هرگز در صدد تحقیق دربارهی آن نوینسازی فرهنگی نشوند و غایتاً این سنتپرستی تداوم پیدا کند.
اما این مسئله صرفاً دامنگیر جامعهی بهائی نیست. همواره در طول تاریخ ادیان، این مسئله به شکلهای مختلفه تحقق یافته است. به عنوان مثال اگر شما بخواهید این منطقی را که توسط کسانی که ظاهراً تحلیل تاریخی میکنند، به ظهور حضرت مسیح اطلاق کنید، باید مدعی شوید که حضرت مسیح پیامبر الهی نبوده است و ایشان ساختهی استعمار امپراطوری روم بوده است!
ببینید، تا چه اندازه میتوان حقایق را پنهان نمود و موضوع را سفسطه کرد و با کاربرد جملات توطئه آمیز حقیقت را کاملاً منسوخ ساخت. مثلاً اگر بخواهیم این قضاوتی را که در مورد آئین بهائی بیان کردهاند، با وقایع و زمان ظهور حضرت مسیح تطابق دهیم، باید در نظر بگیریم که در آن دوران، رومیها اراضی مقدسه را اشغال کرده و یهودیان را تحت استعمار خویش قرار داده بودند. یهودیان با این استعمار مخالف بودند. حال فرض کنیم، استعمار امپراطوری رومی – تنها جهت تفرقه میان یهودیان _ تصمیم میگیرد که شخصی به نام مسیح را علم کند و به وجود آورد و او را به گونهای بفریبد، که او ادعای پیامبری و ظهور کند و نتیجتاً دیانت یهود را نسخ نموده، صحبت از تسامح و عشق و محبت کرده و با آوردن فرهنگی که تأکید به صلح میکند و مقابلهی به مثل را رد میکند، رومیها بتوانند، استعمار خود را حفظ کنند و یهودیان در نتیجهی این تفرقه در قهقرا باقی مانده، استعمار پیروز شود!
دوستان عزیز، میبینید که این گونه منطق، در حقیقت نه تنها نفی هر گونه واقعیت تاریخی و خرَد است، بلکه در تناقض مطلق با کتب مقدسهی آسمانی است و مخالفت با قرآن کریم دارد.
همین مسئله – چنانچه بعداً بیشتر به آن خواهم پرداخت – در مورد تشییع صدق میکند. بسیاری از نویسندگان غیر شیعه نظر به خصومت و دشمنی با شیعه، برای آن که تشییع را رد و طرد کرده، جنبهی خلاق آن را پنهان و انکار کنند، این موضوع را رواج دادهاند که شیعه ساختهی دست یهودیان است. یهودیان برای آن که اختلاف در میان مسلمانان اندازند و اسلام را از درون تباه کنند، شیعه گری را به وجود آوردند که با ایجاد تشییع و انقسام و انشقاق در میان مسلمانان باعث تضعیف اسلام شده، آن را از درون متلاشی کنند.
این مطلب مکرراً توسط برخی از دشمنان شیعه به عنوان یک واقعیت تاریخی بیان شده. بسیاری از اینها نوشتهاند که تشییع مخلوق عبدالله صبا بوده است. او یهودی یمنی بود که تظاهر به اسلام میکرد. چنین ادعا شده است که: یهودیان چون دانستند که نمیتوانند با اسلام مبارزه کنند، در صدد برآمدند، آن را از درون متلاشی نمایند. بنابراین، این شخص مسئلهی امامت حضرت علی علیه السلام و مسائل دیگری را مطرح کرد و موضوع شورش علیه عثمان را به وجود آورد و در نتیجه منجر به تفرّق و انقسام اسلام شد.
البته ما میدانیم که این کلمات، افتراءو تهمت و دروغ بافی است. اما مطلب اصلی این است که همان سنت و همان منطقی که برای نفی اولیای الهی، برای نفی پیامبران و هیاکل مقدسه در هر دوره از تاریخ به کار برده شده است، اینک نیز در مورد آئین بدیع خداوند، یعنی ظهور حضرت بهاءالله مطرح میشود، در آن اختلاف و تفاوتی نیست.
انسان هوشمند باید به تاریخ نظر افکند تا دریابد که هر وقت پیامبری ظاهر شد و هر وقت یک نوآوری فرهنگی تحقق یافت، آنانی که پشتیبان و حامی سنتهای عتیقه هستند، چه واکنشهایی نسبت به نوآوری فرهنگی و به ظهور پیامبر جدید نشان دادهاند، و بتواند از این واقعیت تاریخی درس عبرت گیرد، و در نتیجه فریب کسانی را که مانع پیشرفت و ترقی و تحقیق مستقلانهی افراد و رشد فکری و روحانی همنوعان خود میشوند، نخورد.
دوستان عزیز، در اینجا باید به این نکته اشاره کنم، که انسان بسیار آسان میتواند نشریات توطئه آمیز بپروراند و بپراکند. در فرهنگ ایران متأسفانه یکی از عواملی که باید گفت، رسوخ بسیار داشته است، نظریات توطئه آمیز بوده است و البته مردم هوشمند ایران هرچه بیشتر متوجهی این مسئله و انگیزههای آن شوند، از تأثیرات ناخوشایند آن در امان خواهند ماند. اگرچه عوامل خارجی هم در تعیین اتفاقاتی که در ایران رخ میدهد، اثر داشته است، ولی این گونه نیست که همهی حوادث و هرچه که اتفاق میافتد، صرفاً و صرفاً با دخالت عوامل خارجی صورت میگیرد.
دوستان عزیز، ملاحظه فرمایید، در ارتباط با این مسئله، اگر کسی بخواهد با یک فرهنگ توطئه پیش رود، هرچیزی را میشود توطئه نامید- هرچیزی را.
مثال دیگر جهت روشن ساختن مسئله: میبینیم که میان سنیها و شیعیان در حال حاضر در برخی از نقاط دینا متأسفانه اختلاف است. اگر کسی بخواهد توطئه چینی کند، میتواند خیلی ساده به فلسفه بافی مشغول شود و بیان کند که این گروه یا آن گروه توسط این دولت خارجی یا آن دولت خارجی مورد حمایت قرار میگیرد، یا فرضاً نمیگیرد و بر این اساس به یکی از آن دو گروه تهمت زده، آن را نفی کند.
واضح است که ما باید در عین حال عامل خارجی را هم – هرگاه مدخلیت داشته باشد – در ارتباط با وقایعی که در کشور مقدس ایران گذشته است، مورد بررسی قرار دهیم. اما در عین حال باید متوجهی این نکته نیز بود که نباید هر اتفاقی را به عامل خارجی نسبت داده، تبیین و یا تحریف کنیم. در ارتباط با آئین بهائی، اگر این آئین برای جلوگیری از پیشرفت ایران ساختهی سیاستهای خارجی بود، میبایست الزاماً اصولی را مطرح میکرد که مخالف تکامل جامعه باشد، ولی وقتی این آئین را در مد نظر میگیریم، درمییابیم که عکس این مطلب صدق میکند.
این موضوع را از دیدگاه دیگر توجیه کنیم، بررسی کنیم که چه عواملی باعث میشود، جامعهای از نظر اقتصادی و فرهنگی پیشرفت نکند. عوامل زیر را میتوان مخالف پیشرفت و سبب عقب افتادگی یک جامعه به شمار آورد:
۱- نبودن دمکراسی است
۲- خصومت با زن – یعنی نیمی از جمعیت – و خارج کردنش از صحنهی زندگی اقتصادی و اجتماعی
۳- ایجاد تفرقه میان گروههای مختلف مذهبی
۴- تبعیض و یا ترجیح نابحق گروههای مختلف، برده داری
۴- ناشکیبایی فکری و عقیدتی و از میان بردن آزادی سخن و عقیده و در نتیجه ازالهی اتکاء به خرَد و پیشرفت علم و صنعت وغیره.
یعنی هرگاه بخواهید از پیشرفت و ترقی هر جامعهای ممانعت به عمل آورید، باید این مسائل را در آن جامعه به وجود آورید و تأکید کنید که دمکراسی چیز بدی است، زنها باید در اسارت نگه داشته شوند، از برده داری دفاع کنید، از ایجاد نفرت میان گروههای مختلف مذهبی در داخل جامعه دریغ نورزید و مسائل نظیر این.
حال نظری به آئین حضرت بهاءالله میافکنیم. این آئین درست عکس این مسائل را نشان میدهد، میگوید که هر جامعهای باید مبنی بر دمکراسی باشد. حضرت بهاءالله تساوی حقوق زن و مرد را یکی از قوانین اجتماعی قرار دادهاند. از لزوم یک تجددی که مبنی بر تجدد مادی و معنوی هر دو است، سخن گفتهاند. تطابق دین و علم و عقل را ضروری دانستهاند. حضرت بهاءالله اولین پیغمبری بودند که بردگی را حرام اعلام فرمودند و مسئلهی نجاست با گروههای مختلفه و اقوام گوناگون را نفی فرمودند. حضرت بهاءالله فرمودند که همهی پیامبران انعکاس یک حقیقت واحدند، همه مظاهر اسماء و صفات الهی هستند، همهی انسانها مقدسند، نفرت و خصومت مذهبی را منع فرمودند. گروههای دینی و مذاهب مختلف باید با هم متحد شوند، باید با هم معاشرت کنند، باید با هم آشتی داشته باشند و در نتیجه در راه خدمت و صنعت و علم بکوشند. حضرت بهاءالله توجه ایرانیان، توجه همهی عالم را به مسائلی معطوف کردند که اهمیت دارد، نه مسائل فرعی که نمیتواند پاسخگوی مشکلات جامعه باشد. آئین بهائی میخواهد که مردم به جای بیکاری به اشتغال دست بزنند، این آئین از علم و صنعت دفاع میکند و از لزوم و کاربرد خرَد در جامعه سخن میگوید و آئین بهائی علاوه بر این مسائل از ساختار بین المللی سخن میگویدکه باید هرج و مرج بین المللی از میان برود و نهاد دمکراتیک نه تنها در سطح کشورها، بلکه باید در سطح جهانی نیز محقق شود.
بنابراین به جای هرج و مرج بین المللی که به زورمندان اجازه دهد استعمار و استثمار کنند، باید مردم دنیا از طریق مشارکت دمکراتیک در مورد نهادهای بین المللی تصمیم گیری کنند، و بدین ترتیب امکان و زمینه و مبنای استعمار را از میان ببرند. حضرت بهاءالله تأکید فرمودند که دمکراسی سیاسی نباید فقط در این کشور و یا در آن کشور باشد، بلکه هر جامعهای خودش باید دمکراسی سیاسی داشته باشد، خودشان باید در مورد مسائل زندگیشان تصمیم بگیرند.
اینها همه نفی مطلق استعمار است. استعمار یعنی این که یک کشور بتواند دموکراسی داشته باشد، ولی هیچ جای دیگر حق دمکراسی وجود نداشته باشد، و تصمیمگیری در مورد آنها توسط خارجیان انجام شود. (استاد آیا این تعریف دربارهی استعمار جامع است؟)
حضرت بهاءالله اولین ایرانی بودند که اصل دمکراسی سیاسی را مطرح کردند. این یک حقیقت و واقعیت مطلق تاریخی است و اگر دوستان عزیز این را نمیدانند، به خاطر این است که امکان این که با تاریخ راستین آئین بهائی آشنا شوند، نداشتهاند. تبلیغات سوء و نبودن آزادی سخن و عقیده درمورد بهائیان، این امکانات را حذف کرده است.
بنابراین وقتی شما به آئین بهائی نظری میافکنید، درمییابید که پیامی که حضرت بهاءالله برای بشریت به ارمغان آورده است، صرفاً و صرفاً در نفی هرگونه استعمار و استثمار است و صرفاً و صرفاً به پیشرفت و اعتلا و ترقی و تکامل ایران عزیز میانجامد.
این نوگرایی و خلاقیت فکری در مقابل آن اندیشهی سنت پرستی قرار میگیرد که مفهومش از عدالت و پیشرفت تنجیس و تکفیر دیگران است، اندیشهای که آن دسته از سنتهایی را که باعث عدم ترقی ایران شده، تا ابد حفظ و تکرار میکند و پاس میدارد.
دوستان عزیز، ملاحظه میفرمایید که هرگونه بحثی در مورد این مسائل در حقیقت وارونه است، یعنی آنچه مترقی بوده، سعی میشود به عنوان عاملی که ارتجاعی است، واژگون جلوه گردد و هر عاملی که باعث حرکت قهقرایی و سنت پرستی در ایران بوده است به عنوان عاملی مترقی و متضمن آزادی و عدالت در ذهن مردم جایگزین میشود.
قسمت دوم از سخنرانی ششم
دوستان عزیز، همچنان که در قسمت اول به اطلاعتان رساندم، بررسی دقیق تاریخ ایران به ما نشان میدهد که کسانی که قدرت خود را بر منافعی بنا کردهاند، که از طریق سنتهای قدیم حفظ میشود، البته با پیدایش یک نوآوری فکری و فرهنگی و روحانی، منافع خود را در خطر دیده، قوایشان را جهت ظلم و ستم وآزار و ایذای این نوآوری فرهنگی بسیج میکنند و حتی قدمی فراتر گذاشته، این ظلم و ستم و حرکات غیر انسانی را فضیلت شمرده و به عنوان کاری مقدسی جلوه میدهند و برای توجیه اخلاقی این ناشکیبایی و ظلم و ستم، دست به افترا و دروغ میزنند.
ملاحظه فرمایید، دوستان عزیز، این نکته بسیار جالب است که اکنون در سرتاسر دنیا مردم به یک هوشیاری جدیدی نایل میشوند، هوشیاری جدیدی که بر اساس آن، هر جامعهای خودش را مورد ارزیابی قرار میدهد. یعنی جامعه بررسی میکند که تاریخش را چگونه نوشته است، نسبت به اقلیتهای مذهبی، قومی نژادی، نسبت به زنان و غیره چگونه رفتار کرده است، چه پیشداوریهای منفی نسبت به گروههای دیگر داشته است. بررسی میکند که چه ظلمهایی در طی تاریخش به اقلیتها کرده است. به خاطر ایجاد اصل حقوق بشر، به خاطر ایجاد مفهوم انسانیت در اندیشهی مردم این جوامع، حد اقل سعی میشود، که در داخل جوامع تحلیفات تاریخ را عوض کنند. تاریخ را نه صرفاً از نقطه نظر زورمندان و زرسالاران بنویسند، تاریخی که همواره کسی را که مورد ظلم قرار گرفته و قربانی شده، مسئول همهی جنایات میشمارد، تاریخی که همه چیز را وارونه جلوه میدهد، تا عمل ستمکاران را فضیلت و عدالت بشمارد.
به عنوان مثال در کشور امریکا در حال حاضر وقتی میخواهند بررسی کنند که به چه نوعی با سیاهان در طول تاریخ امریکا رفتار شده یا نوع رفتاری راکه تاریخ نسبت به سرخپوستان و یا زنان نشان میدهد، مورد تحقیق قرار دهند، البته تعصبات گذشته را مبنی بر این که سیاهان ذاتاً کهترند و فاقد خردند و برای بردگی سفیدان خلق شدهاند، تکرار نمیکنند. نمیگویند که عقل زن کمتر از مرد است و یا ادعا نمیکنند که عقلانیت و خرَد در او صدق نمیکند و بنابراین باید از حقوق مختلف ممنوع شود و یا این که مثلاً سرخپوستان فاقد تمدن هستند و بنابراین هر ظلمی که به آنها شده، به حق بوده است.
جامعهی امریکا، حد اقل هوشمندان امریکا که اندیشهی آزادی، حقوق بشر و انسانیت را میپرورانند، تاریخ و برداشتهای که از اقلیتهای مظلوم در داخل جامعهی خود دارند، مورد تجزیه و تحلیل مجدد قرار میدهند. در نتیجه اگر کسی در جوامع پیشرفتهی دنیا نسبت به اقلیتهای مذهبی و نژادی و غیره تهمت بزند و قضاوتها نادرست کند و آنها را مورد حمله قرار دهد، توسط هوشمندان این جوامع مؤاخذه میشود و به عنوان موجودی که ناشکیباست و از کاروان تمدن عقب است و ظلم میکند و یا حتی ظلم را توصیه میکند، محکوم میشود. قانون از چنین مسائلی پشتیبانی نمیکند.
دوستان عزیز، قانون عوض شده برای این که از حقوق اقلیتها دفاع کند و مانع از آن شود که کسی به خاطر عقیدهی مذهبیاش، به خاطر رنگ پوستش و امثالهم مورد ظلم قرار گیرد. با این که هنوز هم تعصباتی در این جوامع وجود دارد، اما حد اقل قانون و سران فرهنگی و سیاسی سعی میکنند که تا آنجا که میشود، این جامعه در جهت عکس خودش حرکت کند.
فرهنگ فرهیختهی ایران، کورش کبیر را هزاران سال قبل به ارمغان آورد، یعنی کسی که اقلیتها را نجات داد و مردمی که دچار ظلم و ستم و بردگی بودند، آزاد ساخت. اکنون همانطور که اکثریت قریب به اتفاق مردم هوشمند ایران میدانند و آگاه شدهاند، وقت آن است که نسبت به اقلیتهای مظلوم، چه زردشتی، چه مسیحی، چه بهائی و چه دیگر اقلیتها، به شکل دیگری نگاه کنند و باید به جای این که تبعیض را یک امر اخلاقی به حساب بیاورند و به آن افتخار کرده، قوانین خودشان را بر آن اساس توجیه کنند، فرهنگ و قانون و افکار و اعمال خودشان را در جهت حقوق بشر تغییر بدهند و به برادران و خواهرانشان – صرفنظر از دیانتشان – به یک چشم نگاه کنند. همه یک حق مساوی داشته باشند. این که کسی دانشگاه برود یا نرود، نباید کوچکترین ارتباط به اعتقادات مذهبی یک فرد داشته باشد و یا هر مسئلهی دیگر در ارتباط با هر حق دیگری.
دوستان عزیزم، در پایان این قسمت از بحث باید این مطلب را خاطر نشان کنم که نشانهی بلوغ اخلاقی، نشانهی بلوغ فکری، نشانهی ایمان به خدا، نشانهی ایمان به تقدس اصول اخلاقی این است که انسان بتواند از تنگنای حیطهی گروهی یا شخصی خودش فراتر برود و بتواند حقوق دیگران را هم مساوی با حقوق خودش بشناسد. این مطلبی است که در طول همهی ادیان تحت عنوان: «آنچه بر خود نمیپسندی بر دیگری مپسند»، مؤکداً ذکر شده است.
یک کودک وقتی هنوز در ایام طفولیت است، بسیار خودخواهانه رفتار میکند، همه چیز را برای خودش میخواهد و این حکمت که: «آنچه بر خود نمیپسندی، بر دیگران مپسند»، در ذهنیتش رسوخ ندارد. رشد اخلاقی و عقلانی که یک انسان را به مقام انسانیت میرساند، مستلزم این است که انسان بفهمد که همهی افراد بشر دارای حقوق مساوی هستند و در نتیجه برای همهی گروهها حق مساوی قایل باشد.
به عنوان مثال، دنیای اسلام از این که غربیان به اسلام توهین کنند، بسیار ناخشنود بوده و میشود و البته توهین به هر پیامبری عملی ضد اخلاقی است. هر پیامبری در حقیقت – به گفتهی یک نویسندهای – پدر آن گروه به حساب میآید، بنابراین توهین به هر پیامبری مثل آن است که به پدر انسانی توهین شود. البته این مسئله موضوع آزادی فکر و سخن نیست، بلکه موضع اخلاق است، انسانها باید متخلق باشند و به یکدیگر توهین نکنند.
اما دوستان عزیز، در عین حال که این موضوع باید مورد تأکید قرار گیرد و تعهد اخلاقی همگان در هر جای دنیا در رابطه با احترام به عقاید و مذاهب دیگران منجمله به مذهب مقدس اسلام، منجمله به فرقهی مقدسهی تشییع حفظ شود، چگونه است که برخی از ایرانیان در ارتباط با آئین بهائی در طول تاریخ، به خود اجازه دادهاندکه همواره بر پیامبر بهائی اینقدر توهین و جسارت کنند و این همه افترا ببندند. کودکان بهائی وقتی به مدرسه میرفتند، مرتب مورد تعرض و بیاحترامی از طرف حتی معلمشان قرار میگرفتند. وقتی جامعهی ما به شکلهای گوناگون در رسانههای مختلف، در روزنامهاش در کتابهایش، در صحبتهایش، در مجامع علمی و غیره به خود اجازه میدهد، با زبان فاقد از ادب و با دشنام نسبت به مقدسات دیانت بهائی اهانت کند، در واقع همان عملی را تکرار میکند که دشمنان اسلام در کمال وقاحت نسبت به پیامبر اسلام انجام دادند.
خوشبختانه در این چند دههی اخیر آنچه که در میان مردم ایران مشاهده میشود، این است که اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران در حال حاضر معتقد به اصل برابری حقوق همهی افراد بشر هستند، همهی شهروندان را یکی میدانند و معتقد به شکیبایی مذهبی، معتقد به حقوق مساوی همهی برادران و خواهران شهروند خودشانند. این تجلی و بازگشت اندیشهای است که کورش کبیر در ایران عزیز جلوه گر ساخت و به همین علت است که تنگ نظران معدودی که علیرغم خواستهی ملت ایران سعی میکنند با کاربرد مذهب و اعتقاد مذهبی بین گروههای مختلف ایجاد نفرت کنند، عامل اصلی و حقیقی عقب ماندگی ایران و ایرانیان و مانع پیشرفت و تکامل این جامعه هستند. این اشخاص مانع میشوند از این که گروهها به هم بپیوندند و بیکدیگر کمک کنند. از ایجاد شرایطی که حقوق همه را مساوی میکند و از مشارکت مردم ایران در راه تکامل و اعتلاء ممانعت به عمل میآورند. بدین ترتیب است که مسئلهی تعبیر و تفسیر مذاهب گوناگون باید همواره در متن احترام مقابل صورت بگیرد.
مسئله این جاست که هرکس – صرفنظر از دین و مذهبش – باید به مذهب و اعتقاد و انتخاب دیگران احترام بگذارد و اعتقاد مذهبی را مبنایی جهت دشنام، نفرت و تبعیض حقوقی نشمارد.
به امید پیوند دلها و قلبها!